به گزارش مشرق، برنامه تلویزیونی «مثبت نگاتیو» این هفته با موضوع شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی) به مناسبت سالگرد شهادت وی از شبکه مستند سیما پخش شد.
در این برنامه، محمدعلی صمدی پژوهشگر تاریخ دفاع مقدس به این سوال کلی پاسخ داده است که «چرا حسن باقری به عنوان نابغه جنگ معرفی میشود؟»
غلامحسین افشردی معروف به حسن باقری، از فرماندهان اطلاعات نظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در جنگ تحمیلی متولد سال ۱۳۳۴ بود.
او در عملیاتهای فتحالمبین، بیتالمقدس و رمضان فرماندهی قرارگاه نصر را برعهده داشت و عملیات را هدایت و فرماندهی میکرد، همچنین بهعنوان فرماندهی قرارگاه نصر، در اجرای عملیات آزادسازی خرمشهر نقش مؤثری را ایفا کرد.
غلامحسین افشردی اوایل سال ۱۳۵۹ به عضویت سپاه درآمد و در واحد اطلاعات مشغول بهخدمت شد و نام مستعار «حسن باقری» برای ایشان در نظر گرفته شد. با شروع جنگ تحمیلی نقش ویژهای در ساماندهی اطلاعات ایفا کرد و به جمعآوری نقشهها و پیاده کردن وضعیت مناطق عملیاتی روی آنها، اقدام کرد و برای ارزیابی توان و استعداد دشمن، با چالاکی و شجاعت پیش میرفت. فعالیتهای مثبت او در این زمینه با سازماندهی عناصر اطلاعاتی و برگزاری آموزش مختصری برای آنها، منجر به راهاندازی واحد اطلاعات عملیات در ستاد عملیات جنوب گردید.
در نهایت حسن باقری در نهم بهمن ماه ۱۳۶۱ برای شناسایی و آمادهسازی عملیات والفجر مقدماتی در خطوط مقدم چنانه (منطقه فکه) در سنگر دیدهبانی مورد هدف گلوله خمپاره دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید.
* حسن باقری دربین فرماندهان جنگ جایگاه خاصی دارد و با القاب مختلفی از ایشان یاد میشود که مهمترین آن نابغه جنگ است. ایشان سن کمی داشت و وقتی وارد سپاه شد، سابقهای جز خبرنگاری در روزنامه جمهوری اسلامی نداشت. در حوزه نظامی هم که سابقهای نداشت. چگونه چنین فردی بدون سابقه، در کمتر از دو سال به فرماندهای تبدیل شد که نابغه جنگ نام گرفت و مسئولیتهای مختلفی برعهدهاش گذاشته شد.
ایشان در نهم بهمن ماه ۶۱ و چند روز قبل از آغاز عملیات والفجر مقدماتی وقتی برای سرکشی به منطقه فکه رفته بود، به همراه جمعی دیگر از جمله مجید بقایی به شهادت رسید. حسن باقری چگونه در این مدت زمان کم توانست به این جایگاه دست پیدا کند؟
ابتدا باید یک اشتباه رایج را اصلاح کنم. اینکه گفته میشود ایشان خبرنگار بود و سپس به سپاه آمد، اینگونه نیست. پرونده پرسنلی ایشان در سپاه مربوط به تابستان سال ۵۸ است. در تیر یا مرداد همان سال ایشون پرونده تکمیل کرد. بنابراین حسن باقری زمانی که وارد معرکه جنگ شد، نزدیک به یک سال بود که نظامی بود. اینگونه میتوان برداشت کرد که خبرنگاری پوشش بوده است.
** شهید باقری پیش از جنگ عضو اطلاعات سپاه بود
* یا شاید اینکه علاقهای به خبرنگاری داشته است؟
یا از سپاه اجازه گرفته که در روزنامه جمهوری اسلامی باشد یا اینکه حوزه ماموریتش بوده است. ایشان در تیر یا مرداد سال ۵۸ توسط آیتالله خامنهای به واحد اطلاعات سپاه معرفی شد که آن موقع مسئول آن واحد محسن رضایی بود. اتفاقی که راجع به آن کمتر صحبت میشود و ایشان در آن خصوص نقش داشته، انتشار خبر دیدار بازرگان با برژینسکی در الجزایر است. ایشان به عنوان خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی در سفر هیات ایرانی به الجزایر حضور داشت.
شهید حسن باقری خبر آن دیدار را در مقالهای در روزنامه جمهوری اسلامی منتشر کرد. آن مقاله مبدا تصرف لانه جاسوسی آمریکا شد. خبر آن دیدار به واسطه آن مقاله منتشر شد.
سند داریم که ایشان در ۲۰ شهریور ۵۹، یعنی ۱۰ روز قبل از آغاز جنگ حکم از طرف سپاه دارد. او اگر پاسدار نبود، چه نیازی به آن حکم داشت و با کارت خبرنگاریاش میتوانست از جبههها سرکشی کند. حسن باقری ۱۰ روز قبل آغاز جنگ به جنوب رفت و در روز اول جنگ ایشان در جنوب بود. در اینجا اتفاقی افتاد که نباید از آن صرفنظر کنیم. همان موقع از سپاه مرکزی تهران که واحدی به اسم هماهنگی داشت و با واحد هماهنگیهایی که بعداً بنیصدر در دفتر ریاست جمهوری به راه انداخت، متفاوت است. داود کریمی به جنوب آمد. وظیفه مسئول واحد این بود که با تیم همراه به نواحی سپاه در شهرستانهای مختلف میرفت و فرمانده را منصوب و کادر سپاه را مشخص میکرد.
* آقای باقری در آن واحد بود؟
خیر. آقای حاج داود کریمی مسئول واحد هماهنگی سپاه بود. آن موقع ایشان برای تعیین کادر یکی از نواحی اهواز یا توابعش در خوزستان حضور داشت. این دو عزیز در آنجا با هم برخورد میکنند. البته اسم نظامی حسن باقری، غلامحسین افشردی بود. برادر ایشان هم که اکنون رئیس ستاد کل نیروهای مسلح است، محمد افشردی است اما چون عنوان نظامی «باقری» غالب شده بود. برادر ایشان هم با همان نام شناخته میشود.
به هرحال آقای کریمی و حسن باقری در آنجا با یکدیگر دیدار کردند. در روز اول مهر ستاد عملیات جنوب در پادگانی که زمین گلف در آنجا بود و بعدها اسمش را به پایگاه منتظران شهادت تغییر دادند، برپا شد.
** پایهگذاری ستاد عملیات جنوب همراه با داود کریمی
* در خاطرات فرماندهان هم پادگان گلف آمده است.
همزمان با راهاندازی ستاد عملیات جنوب، اطلاعات عملیات جنگ هم راه افتاد که حسن باقری بنیانگذار آن بود. حسن باقری و داود کریمی در پادگان گلف ساختار نظامی سپاه در جنگ را شکل دادند. جنگ مرهون اینهاست. این دو نفر دفاع در مقابل عراق را یک روز پس از آغاز رسمی جنگ پایهگذاری کردند. آن زمانی که هیچ کس آنجا نبود، اینها بودند.
* آقای کریمی سابقهدار بود و او را میشناختند، اما شهید حسن باقری چه جایگاهی داشت و آقای کریمی چطور ایشان را شناخت و به توانمندیهایش پی برد؟
حاج داود کریمی در تهران شناخته شده بود و شهید حسن باقری را هم از تهران میشناخت. بنابراین از قبل از یکدیگر شناخت داشتند و به غیر از نیروهای بومی و سپاه تهران کسی دیگر آنجا نبود. کریمی و باقری در معاونتهای سپاه تهران بودند. کریمی مسئول واحد هماهنگی بود. باقری هم عضو اطلاعات سپاه بود. واحد هماهنگی معاونت مهمی در سپاه بود و نقش بالادستی داشت.
در آن وضعیت آشفته جنوب و در روز دوم جنگ که عراق تمام شهرهای اصلی لب مرز را زده بود و وارد کشور شده بود، کسی نمیدانست عراق تا کجا میخواهد برود. هدفش تهران، آبادان یا اروند بود؟ جمع کردن آشفته بازار اول هنرمندی بود و این کار از آن دو نفر برمیآمد. آن چیزی که ما را وادار میکند تا به ایشان نابغه جنگ بگوییم، همین سرعت عمل اوست. ایشان به سرعت چیزهایی از خود نشان داد که عجیب است.
قیافه شهید حسن باقری به گونهای بود که در عکسها شبیهترین فرد به او برادرش بود. حسن باقری اگر در قید حیات دنیایی بود، شبیه برادرش بود. حسن باقری تا صحبت نمیکرد، کسی متوجه نمیشد که این فرد ۲۴ سال سن دارد. صدای کلفت و دورگهای داشت و با صراحت حرف میزد.
استدلال و منطقش همه را مبهوت میکرد. شهید حسن باقری از معدود شخصیتهای نظامی کشور بود که همه به آن قسم میخوردند.
* حتی امیر حسنیسعدی که خودش جز استخوان خوردکردههای ارتش است؛ چون در قرارگاه نصر با هم بودند و خاطرات زیادی با هم دارند.
آقای حسنیسعدی سخنی درباره شهید حسن باقری دارد که انسان متعجب میشود. حسنیسعدی یک ارتشی به تماممعناست که تعصبات نظامی دارد. او میگوید که حسن باقری مورد وثوق همه بود.
** استراتژی؛ مهمترین خلایی که باقری شناسایی کرد
* پس وقتی جنگ شروع شد، حسن باقری در واحد اطلاعات سپاه بود و به واسطه برخوردی که با حاج داود کریمی در جنوب داشت، به ستاد عملیات جنوب رفت و پایهگذار اقدامات مهمی شد. آن اقدامات چه بود؟
بعید میدانم اکنون کسی بتواند بگوید که وظیفه ستاد عملیات جنوب در آن مقطع چه بود. تشخیص این دو نفر این بود که باید جایی برای هماهنگیهای جنوب تشکیل شود. اما آیا هماهنگیها انجام شد؟ در نامههای بعدی حسن باقری میبینیم که انجام نشد. به هرحال این یک تلاش بود؛ تلاشی برای اینکه سر و سامانی به آشفتگیهای جنوب داده شود.
* آشفتگی بین نیروهای عملیاتی یا بین مسئولان بود؟ در آن مقطع از اقصی نقاط کشور نیرو به جبهههای جنوب میرفت و ارتباطی هم با هم نداشتند.
آشفتگی بین همه بود. شهید حسن باقری جزو معدود نظامیان است که روزنوشت دارد و این یکی از نشانههای نبوغ وی است. البته صرف روزنوشت نوشتن نبوغ نیست، بلکه نوع نگاه به جبهه نشاندهنده نبوغ است. شهید حسن باقری دو سه هفته پس از آغاز جنگ، نخستین بولتن نظامی را منتشر کرد و به سرعت شروع به سازماندهی نیروها کرد.
تنها کسی که میدانست باید به سرعت چه کاری کرد، حسن باقری بود. او افرادی را که میشناخت، جمع میکرد و به هرکدام ماموریت شناسایی میداد؛ این خیلی مهم است. تا مدتها پس از شروع جنگ وضعیت جبههها معلوم نبود. نقشهای که اکنون پشت سر شماست اسمش نقشه شهید حسن باقری است. نه اینکه به احترام او این اسم را گذاشته باشند، بلکه مربوط به ایشون است. اینها با هزار زحمت، عکسهای هوایی سال ۱۳۳۷ را دریافت کردند، اما معلوم نبود چه چیزی عوض شده است. حسن باقری یک تیم بزرگ از بچههای خوزستان و کسانی که در اختیارش بود، جمع کرد و فرستاد تا وجب به وجب جبهه خوزستان را شناسایی کنند. در بسیاری از موارد قدمشماری صورت گرفت. این نقشه هنوز جزو کاملترین نقشههاست. چیزهای عجیب غریبی روی نقشه است.
شهید حسن باقری میگفت، ابتدا باید بدانیم که خودمان کجا هستیم و دشمن کجاست. ما نمیدانستیم که عراقیها کجا هستند و کجا نیستند. بولتنهای ایشان را بخوانید متوجه خواهید شد. تصور من این است که شما هم گرفتار این باور عمومی شدید که از روز دوم جنگ همه به طرف خوزستان سرازیر شدند. اینگونه نبود. هنوز اخبار درست به تهران منعکس نمیشد. مردم و فرماندهان بمبارانها را دیده بودند، اما اینکه تهاجم سراسری تا کجا بوده را نمیدانستند.
چند ماه از جنگ گذشته بود که یک فرمانده کارکشته نظامی در تهران گفت بیخود میکنید به جنوب میروید و میگویید آبادان در خطر است. آن موقع که این حرف زده شد، آبادان در محاصره بود. این فرد، آدم خوبی هم بود اما نمیدانست و مطلع نبود که آبادان در خطر است.
حسن باقری و داود کریمی ادعای خاصی نداشتند. در مرز لشکر ۹۲، ژاندارمری، سپاههای منطقهای و... بودند و همه کار میکردند. این دو تلاش میکردند اینها را جمع کنند. آن وقت فرمانده کل قوا، آقای بنیصدر بود. اینها حدود ۱۰۰ روز میدان جنگ را تماشا کردند و گزارش گرفتند. باقری در ۵۰ روز اول جنگ، اولین بولتنش را منتشر کرد و گزارش رسمی از وضعیت جنگ نوشت. این گزارش مربوط به ۲۰ آبان ۵۹ است. او گزارشها را به اداره اطلاعات مرکزی واحد اطلاعات سپاه مینوشت، اما خطاب این گزارش به مسئولان بود. گزارش هم طولانی و شش هفت صفحهای بود. در آن گزارش متوجه آشفتگی خواهیم شد.
** مقابله با خواسته بنیصدر؛ سپاه میتواند جنگ را اداره کنیم
* بنابراین ایشان قلم صریحی نیز داشت.
در بند اول گزارش آماده بود که هشت ماه پیش معلوم بود که جنگ خواهد شد، اما هیچ کاری در مرز نشد. حتی مینگذاری صورت نگرفت و انبوه تانکهای عراق در دشت خوزستان رها شدند. خطاب آن گزارش به ساختار کل نیروهای مسلح بود.
حسن باقری در بند سوم میگوید برای جنگ طرحی وجود ندارد. در روز ۲۸ مهر ۵۹ در جلسه ستاد مشترک نیروها در کاخ استانداری سابق، از فرمانده لشکر که احتمالا منظور لشکر ۹۲ زرهی است، طرحی خواسته شد و ایشان گفت طرحی نیست. امام حسن باقری ایستاد و گفت ما باید استراتژی داشته باشیم. حسن باقری استراتژیست جنگ بود. ایشان در آن روز متوجه چنین خلایی شد و این یکی از ابعاد نبوغش است. در میدان هرکسی به گوشهای توجه میکند، اما او متوجه یک چاله شد. قاعدتاً همه باید ببینند، اما این چالش چون خیلی در چشم نیست دیده نمیشود. حسن باقری به قدری قدش بلند بود که میتوانست از بالا نگاه کند و بگوید ما مشکل استراتژی داریم.
چهار عملیات در سال نخست جنگ انجام شد که هر چهار عملیات با ناکامی روبرو شد. نخستین عملیات، «پل نادری» که ۲۳ مهر ۵۹ اجرا شد. عملیات بعدی، «جاده ماهشهر» است که ۳ آبان انجام شد. عملیات سوم «نصر» است. آن عملیات ۱۵ دی آغاز شد و در عملیات توکل که قرار بود تکمیلی نصر باشد و ۲۰ دی اجرا شد. این چهار عملیات ناکام بود. گردن این و آن انداختن هم ندارد. کل ساختار نیروهای مسلح کشور تحت فرماندهی بنیصدر بود و این شکستها دستپخت آقای بنیصدر و اعوان و انصارش بود. نیروهایی که در آن عملیاتها حضور داشتند، بعد از عزل بنیصدر عملیاتهای بزرگ و موفقی در محورهای مختلف از جمله همین محور عملیات نصر عملیات کردند. بخش عمده محور عملیات الی بیتالمقدس همین محور عملیات نصر بود.
در بین چهار عملیات ناکام فاجعهبارترینش عملیات نصر بود. طرح عملیات بزرگ و قرار بود از جنوب هویزه و غرب اهواز عملیات آغاز و تا خرمشهر و شلمچه پیشروی کنند و حدود ۳-۴ هزار کیلومتر مربع آزاد شود. در روز اول ۵۰ کیلومتر پیشروی صورت میگیرد، اما عراق در روز دوم نه تنها ۵۰ کیلومتر را پس میگیرید، هویزه را اشغال و سوسنگرد را محاصره میکند. بنابراین فاجعهای در جبههها رخ داد. ۱۴۰ نفر از نیروهای سپاه مفقود شدند. نیروهای پاسدار از جمله شهید حسین علمالهدی که در عمق پیشروی کرده بودند، نتوانستند عقب بیایند. حسن باقری بعد از عملیات نصر بروز پیدا کرد. عملیات نصر همه چیز را به هم ریخت. بنیصدر، سپاه، ارتش و تهران به هم ریخته شد و سرخوردگی بین همه به وجود آمد. به گونهای شرایط شبیه وضعیت بعد از عملیات بدر بود.
* ما تا بدر پیروزیهایی کسب کرده بودیم، اما اینجا در همان ابتدا ضربه خوردیم
آنقدر این ضربه بد بود که عراق صفا کرد. صدام جلسه برگزار کرد و گفت اگر ایران تقاضای ما را نپذیرد، مناطق اشغالی را مرز اعلام خواهیم کرد؛ این بدان معناست که گور بابای همه تلاشهای دیپلماتها و هیاتهای میانجیگری. صدام با گردنکلفتی این را گفت. بنیصدر عملیات کرد تا در دهان صدام بزند، اما بلایی بر سر ما آمد. تانکهای بسیاری جا ماند. نیروهای پیرو خط امام نیز به شهادت رسیدند و این تاثیر بدی داشت و موجب شد تا بنیصدر محکم پای کار بیاید و به دنبال راهکار باشد. همه فشارها روی بنیصدر بود. او جلسهای در اهواز برگزار کرد.
این جلسه در باشگاه ژاندارمری روبروی فرودگاه اهواز تشکیل شد. نمایندگان سپاه هم در آن جلسه حضور داشتند. داود کریمی، رشید، رحیم صفوی و حسن باقری در آن جلسه بودند. بنیصدر گله کرد که اوضاع به هم ریخته است و باید کاری کرد. ظهیرنژاد که عالیترین افسر نظامی حاضر در جمع بود گفت ما سه مولفه نیاز داریم که عبارتند از روحیه، تجهیزات و تانک. او تانک را از تجهیزات به عنوان زرهی و نقطه قوت اصلی ارتش جدا کرد.
ظهیرنژاد در آن جلسه گفت روحیه، تجهیزات و تانک نیست. تانک هم باید خریداری شود که کسی نمیفروشد. به گفته رشید، حسن باقری بلند شد و گفت: مشکل تانک نیست. مشکل این است که در جنگ استراتژی نداریم.
بنیصدر یکی دو روز پس از معلوم شدن عملیات نصر نامه مایوسانهای به امام نوشت. او در آن نامه نوشت جنگ را متوقف کنید. اینگونه نمیتوان جنگید. البته به نظر من بنیصدر از اول معتقد بود که نمیشود جنگید و تلاش میکرد این حرف را افراد دیگری هم به امام بگویند و ایشان را قانع کنند.
خبر این نامه به حسن باقری رسید. او حاج داود را صدا کرد و گفت اینجا نمیشود جنگ را تمام کرد. باید به امام پیام برسانیم که ما میتوانیم جنگ را اداره کنیم. جلسه بعدی در روز ۲۳ دی برگزار شد. این بار جلسه باحضور فرماندهان نظامی در پایگاه منتظران شهادت و باحضور آیتالله خامنهای نماینده امام در شورای عالی دفاع برگزار شد و حسن باقری بحث استراتژی رو دوباره مطرح کرد. یک جلسه هم پس از آن برگزار شد.
حسن باقری در جلسه دوم یا سوم، استراتژیاش را گفت. او به آیتالله خامنهای اعلام کرد که سپاه میتواند جنگ را اداره کند. حسن باقری این حرف را زمانی بیان کرد که سپاه سر و شکل نگرفته بود. اعتماد به نفس او در برابر بنیصدر قابل توجه است.
بنیصدر از بالا نگاه میکرد و اجازه نمیداد کسی در اطرافش، اظهار وجود کند. ظهیرنژاد هم اجازه نمیداد کسی در اطرافش حرف بزند. جسارت حسن باقری نشان داد که چه آدمی است. صدایش، لحن بیانش و جسارتش هم زیاد بود که کسی حرف نمیزد. به نظرم بنیصدر از صراحت و عریان بیان کردن مطلب توسط باقری خوشش میآمد. او در جلسات بعد گفت که سپاه این کار را انجام خواهد داد. شاید برخی گفتند برو بابا، ارتش با این همه عظمتش نتوانست. تو برچه اساسی این حرف را بیان میکنی. حسن باقری با اعتماد به نفس سخن گفت، همه گوش دادند و استراتژیاش را بیان کرد.
* تقریباً همه فرماندهان در آنجا صحبت کردند.
بله، استراتژی باقری چهار مولفه دارد. نخست باورمحوری به جای تجهیزمحوری. باور یعنی همان ایمان و عاشورامحوری. دوم جنگ در شب. عراقیها در شب نمیبینند و خواب هستند. سوم پرهیز از انهدام کامل دشمن. او میگفت دشمن را به صورت تاکتیکی دور میزنیم و اسیر میگیریم. ما به عراقیها نیاز داریم. او معتقد بود که اینها در آینده در عراق انقلاب خواهند کرد.
* این حرف را حسن باقری در آن مقطع بیان کرد.
بله. اکنون سازمانهای مردمی عراق در قالب سپاه بدر و حشدالشعبی در دست کیست؟ چهارمین مولفه مردمی کردن جنگ بود. او میگفت همه مردم و سازمانها باید وارد جنگ شوند. اینها چهار مولفه استراتژی شهید حسن باقری بود.