به گزارش مشرق، شاید بخش زیادی از این پیچیدگی به علت گره های تاریخی ناگشوده در روابط سیاستمداران عراقی باشد که ناگزیر، شکل ائتلاف ها را تغییر می دهد و یک بخش دیگر نیز ناشی از دخالت دست های خارجی در تغییر الگوهای اتحاد و اختلاف است. سرعت تحولات عراق و خاورمیانه نیز از این دو عامل شدیدا تاثیرپذیر می شود و در نهایت، عراق، شریان داغ خاورمیانه است؛ خاورمیانه ای آتشفشانی و پرآشوب که خود تولیدکننده تاریخ است اما کمتر فرصتی می یابد که آن را مصرف کند.
در صحنه جاری عراق نیز، این روزها چند فاکتور مهم در حال ترسیم چشم اندازهایی شگفت آور و پرابهام است. عراق در حال نوشتن برگ جدیدی از تاریخ خاورمیانه است.
تغییر ماهیت «اکثریت»
فراکسیون اکثریت عراق در غیاب احزاب شیعی چارچوب هماهنگی و احتمال رفتن این احزاب به وضعیت «اپوزیسیون» همچنان در پیچ و خم اما و اگرها است؛ ماهیت دولت اکثریت مورد اصرار مقتدا صدر نیز در حال دگردیسی است.
حسن خضیر الحمدانی عضو ائتلاف الوطنیه تحت رهبری ایاد علاوی با عینک تیره بدبینی به ایده دولت اکثریت نگاه می کند و بر این باور است که «بلوغ فرهنگی اپوزیسیون سازی (در عراق) وجود ندارد» بنابراین «دولت اکثریت بدون اقلیت تاثیرگذار» را تهی از کارکرد می داند.
او می گوید: فرهنگ پرهیز از قومگرایی هنوز در عراق جا نیفتاده و اقداماتی از این دست (اپوزیسیون سازی یا در روی دیگر سکه، تمسک به دولت اکثریت) نمی تواند کشور را بسازد.
الحمدانی از این هم فراتر می رود و می گوید: حتی تفسیر قانونی درباره «فراکسیون اکثریت»، آشکار نیست، با وجود اینکه ماده ۷۶ قانون اساسی عراق به آن تصریح دارد و نهایتا دستگاه قضایی است که باید در این باره اجتهاد کند.
در همین حال، وائل الرکابی عضو ائتلاف دولت قانون درباره «ضعف نمایندگی شیعه در داخل پارلمان عراق در صورت ائتلاف نکردن چارچوب هماهنگی نیروهای شیعه با جریان صدر» هشدار می دهد.
این هشدار، فقط متوجه احزاب و تشکل های حاضر در چارچوب هماهنگی نیروهای شیعه نیست؛ بلکه به گفته الرکابی، «اگر جریان صدر به تنهایی اقدام به تشکیل دولت کند، جناح بزرگتر شیعه در داخل پارلمان تبدیل به اقلیتی در برابر نمایندگانی خواهد شد که در جلسه اول به سود ریاست محمد الحلبوسی (شاخص ترین چهره اهل سنت) رای دادند.»
وی می افزاید: حسن نیت درباره جریان صدر در خصوص مسائلی مانند (مقابله با) پروژه عادی سازی با رژیم صهیونیستی، اشغالگری و دخالت های خارجی وجود دارد و چارچوب شیعی امیدوار است (از گذر این نقاط اشتراک) به تفاهماتی با جریان صدر دست یابد.
با این حال، الرکابی هشدار می دهد که در صورت ائتلاف نکردن جریان صدر با سایر نیروهای چارچوب شیعی، سایر جریان های شیعه به سوی «وضعیت اپوزیسیون و یا تحریم کامل فرآیند سیاسی» خواهند رفت.
کامل البیاتی تحلیلگر سیاسی عراقی نیز تصریح می کند که «رفتن چارچوب هماهنگی نیروهای شیعه به وضعیت اپوزیسیون، احزاب سنی را رقیبی بزرگ برای فراکسیون اکثریت (جریان صدر) خواهد کرد» بنابراین «دولت اکثریت ناگزیر تن به سهم خواهی سایر شرکا خواهد داد و دیگر از اکثریت، چیزی جز یک نام نخواهد ماند.»
البیاتی شرح می دهد که «چارچوب هماهنگی شیعی به همراه اتحادیه میهنی کردستان عراق (بافل طالبانی) و برخی جریان های کرد، راه اپوزیسیون را در پیش خواهند گرفت و این یعنی جبهه ای از معارضان با توان ۱۲۰ نماینده مجلس شکل خواهد گرفت.»
وی ادامه می دهد: از سوی دیگر، رفتن جریان صدر به سوی ایده دولت اکثریت با ۷۳ کرسی خود و همین میزان از احزاب سنی و بیش از ۳۵ نماینده حزب دموکرات کردستان عراق (مسعود بارزانی) باعث خواهد شد که ائتلاف اهل سنت رقبایی قوی برای جریان صدر در تشکیل دولت شوند.
به گفته البیاتی، «مناصب بین این ائتلاف مثلث (جریان صدر، جریان پارلمانی اهل سنت و حزب دموکرات کردستان عراق) تقسیم خواهد شد. ۴۰ درصد سهم جریان صدر، ۴۰ درصد سهم جریان های سنی و ۲۰ درصد از آن حزب دموکرات؛ در نتیجه، سهم خواهی امری ناگزیر خواهد شد و مبدا اکثریت، دیگر فقط یک نام خواهد بود.»
برخی کارشناسان عراقی با این مقدمه می گویند «حالا تصور کنید آیا نخست وزیر دولت آینده قادر خواهد بود یک وزیر را بعد از اثبات ناکارآمدی یا فساد، برکنار کند؟»
این سوال اساسی باقی می ماند که اساسا چه کسی در صحنه شطرنج عراق، بازیگر اساسی است؟ مقتدا صدر که بر ایده دولت اکثریت اصرار دارد؛ ائتلاف دو چهره جنجالی اهل سنت یعنی محمد الحلبوسی و خمیس خنجر و یا مسعود بارزانی که اکثریتی متشکل از چند ائتلاف اهل سنت و کردها را اخیرا به نجف فرستاد؟ اساسا باید پرسید کدام طرف، اکثریت را در اختیار دارد؟ جریان صدر بدون چارچوب هماهنگی شیعی (با فرض ورود چارچوب شیعی عراق به وضعیت اپوزیسیون) یا جریان های اهل سنت عراق که برخلاف شیعیان حالا متحد شده اند؟
شطرنج سیاسی یا سیاسیون شطرنجی؟
اساتید بزرگ شطرنج در توصیف های خود، معمولا از سیاست سخن نمی گویند اما نسبتی از شطرنج را با سیاست تعریف می کنند. میخائیل باتوینیک بر این باور است که «استادی در شطرنج اساساً ناشی از تجزیه و تحلیل دقیق بازی هاست» همانطور که ساویلی تارتاکُوِر هشدار می دهد که «یک حرکت بد می تواند چهل حرکت خوب را نابود کند». آناتولی کارپُف می گوید: «شطرنج همه چیز است: علم، هنر و ورزش.» امانوئل لاسکر این را هم می افزاید که «صفحه شطرنج، صحنه نبرد بین انسان هاست نه بین مهره های چوبی.» آلبرت انیشتین، دوست صمیمی امانوئل لاسکر قهرمان اسبق شطرنج جهان بود و در اواخر عمرش، به شطرنج علاقه مند شد. گفته می شود زمانی که لاسکر شطرنج را به او یاد داد انیشتین اذعان کرد: من هیچ علمی را ندیدم که این مقدار از ذهن کار بکشد.
شاید بتوان گفت تعریف جامعی از همه این توصیف ها این است که شطرنج، تمرین سیاست است اما سیاست، شطرنج و چیزی فراتر از آن را در دل خود دارد؛ ترکیب بازی، هوشمندی، نبرد یا تلاش عملگرایانه برای بقا حتی با قربانی کردن برخی مهره ها و یک چیز بیشتر از شطرنج به نام ائتلاف.
با همه این اوصاف، صفحه شطرنج سیاست در عراق آنقدر پیچیده هست که انتظار می رود حتی استادبزرگ ها هم در آن به شکلی پیش بینی نشده بازنده شوند؛ عرصه ای که در آن هنوز نمی توان گفت ائتلاف ها و سهم خواهی های متعاقب آن از کجا سربرآورد و این ائتلاف ها چقدر دوام می آورد؟ کدام طرف کیش می دهد، کدام مهره ها حذف می شوند و چه جریانی نهایتا در این ترکیب بازی با تنازع بقا، مات خواهد شد؟ اینجا فقط عرصه داغ شطرنج سیاسی نیست بلکه سیاست هم شطرنجی می شود مثل بسیاری از شخصیت های سیاسی که نمی توان گفت بازیگرند یا مهره بازی!
پرده آخر
مأخذِ داستان زیر، حکایتی است در جوامع الحکایات؛
«باغبانی وارد باغی می شود و می بیند که سه نفر در باغ هستند؛ یک فقیه و یک سیّد و یک صوفی. باغبان نگران می شود و خیال می کند که اینان دزدند. با خود می گوید : من نمی توانم یک تنه با آنان مقابله کنم زیرا جمع متشکل اند و من تنها. سرانجام چاره ای اینگونه می اندیشد. نخست این سه نفر را از یکدیگر جدا می کنم و سپس حق هر کدام را کفِ دستشان می گذارم. پیش می رود و با خوشرویی به صوفی می گوید: برای اینکه از تفرِج در این باغ لذّتِ بیشتر ببرید، برو و از اتاقِ انتهای باغ، گلیمی بیاور. صوفی بی درنگ برمی خیزد و حرکت می کند و لابلای درختان ناپدید می شود.
باغبان در این هنگام به فقیه و سیّد روی می کند و می گوید : تو فقیهِ ما هستی و این هم سیّدِ علوی ما، ما مردم به برکتِ فتواهای تو زندگی می کنیم. این سیّد هم از سلالۀ خاندان نبوّت است و نزدِ ما بسی احترام دارد، ولی دیگر این صوفی شکم پرست کیست که با شما بزرگان همنشین شده؟ وقتی باغبان می بیند که افسونش مؤثر افتاده و دلِ آن دو را نسبت به همراه شان سرد کرده است، چوبی ستبر به دست می گیرد به سراغِ صوفی می رود و او را تنها می یابد و تا می تواند او را مضروب می کند به طوری که پیکرِ نیمه جانش بر زمین می افتد. سپس باغبان نزدِ فقیه و سیّد باز می گردد و به سیدّ می گوید : سیّد، در اتاقِ من نان های نازک و خوبی هست، برو و به نوکرم بگو که آن نان ها را همراه با مرغابی بریان برایمان بفرستد تا شکمی سیر کنیم. سیّد می رود و فقیه تنها می ماند. در این لحظه، باغبان روی به او می کند و می گوید : ای فقیه والامقام، برای ما مسلّم است که تو فقیهی بزرگواری، ولی این سیّد کیست که همراهِ شما شده؟ تازه معلوم هم نیست که واقعا سیّد باشد. سخنان او، فقیه را تحتِ تأثیر قرار می دهد. باغبان بلافاصله به دنبال سیّد می رود و تا حدِ توان او را مضروب می کند. وقتی باغبان خیالش از جانبِ سیّد هم راحت می شود، سراغِ فقیه می رود و ...»