کد خبر 13403
تاریخ انتشار: ۱۶ آبان ۱۳۸۹ - ۱۱:۵۲

از بايکوت و تحقير هماهنگ ملک سليمان تا حلوا حلوا کردن سن پطرزبورگ

به گزارش مشرق، رجانيوز نوشت: ملک سليمان و سن پطرزبورگ اين روزها شاخص‌ترين فيلم‌هاي روي پرده‌ي سينماي ايران هستند که بيش از ديگر فيلم‌ها مورد توجه سينما دوستان ايراني واقع شده‌اند. آمار فروش سينماها هم حاکي از آن است که ملک سليمان صدرنشين جدول فروش است و پس از آن، سن‌پطرزبورگ با فاصله‌ي نسبتا زيادي قرار دارد. اما اگر به رسانه‌هاي سينمايي کشور به خصوص در حوزه‌ي نشريات و مجلات سينمايي توجه کنيم، درمي‌يابيم که بر خلاف استقبال خوب مردم از فيلم ملک سليمان، اين رسانه‌ها چندان توجهي به اين فيلم نشان نداده‌اند؛ اما در عواض تيتر يک بسياري از اين مجلات و عکس روي جلد آنها، به فيلم سن‌پطرزبورگ اختصاص يافته است. موضوع وقتي جالب‌تر مي‌شود که اين مجلات سينمايي را ورق بزنيد و نگاهي به مطالب داخل آن‌ها بياندازيد. آنچه در اين تورق کوتاه نگاه شما را به خود جلب مي‌کند، تعدد نقدهاي مثبتي است که بر سن‌پطرزبورگ نوشته شده و در مقابل، سيل انتقاداتي است که نثار فيلم ملک سليمان شده است.
البته بسيار ديده شده که نظر منتقدين سينمايي با نظر مردم متفاوت باشد و اصولا دليلي وجود ندارد که فيلم اول گيشه، انتخاب اول منتقدان نيز باشد. چه آنکه فيلم ملک سليمان فيلم کم اشکالي هم نيست و از حيث فيلمنامه آشکارا ضعف دارد؛ اما آنچه که کمي مشکوک به نظر مي‌رسد، ترجيح فيلمي با مختصات سن‌پطرزبورگ بر ملک سليمان است. به عبارت ديگر، قصد از نگارش اين مطلب اين نيست که ملک سليمان را فيلمي ايده‌آل جلوه دهيم و به خاطر نقد آن، منتقدان را متهم کنيم؛ بلکه مي‌خواهيم بگوييم که ملک سليمان در برابر فيلم سن‌پطرزبورگ فيلم بهتر و البته به شدت آبرومندتري است و بر همين اساس، دليل اين همه تعريف و تمجيد از آخرين فيلم بهروز افخمي توسط سينمايي نويسان را نمي‌فهميم.
سن‌پطرزبورگ، آخرين ساخته‌ي بهروز افخمي است که در ژانر کمدي قرار دارد. اين فيلم از همان روزهاي نخست آغاز به کار و حتي پيش از آن -در مرحله‌ي انتخاب کارگردان- اثر پر سر و صدايي بود. حواشي اين فيلم تا آخرين روزهاي تدوين کار نيز ادامه داشت؛ تا جايي که افخمي در روزهاي پاياني کار، اعلام کرد که با تهيه‌کننده‌ي فيلم به اختلافاتي برخورده است و قصد ندارد که اجازه دهد نامش در تيتراژ فيلم به عنوان کارگردان درج شود.
اگرچه بالاخره اين مشکل حل شد و افخمي از خواسته‌ي خود کوتاه آمد، اما به‌وضوح مشخص است که افخمي خيلي از نتيجه‌ي کار خود راضي نبوده است که قصد حذف نامش از تيتراژ فيلم را داشته است. البته نتيجه‌ي کار روي پرده هم چندان مخالف برداشت خود افخمي نيست. چه آنکه فيلم حتي در بازبيني‌هاي اوليه‌ي داوران، حتي در ليست فيلم‌هاي حاضر در جشنواره هم انتخاب نشد. خيلي از کساني که سن‌پطرزبورگ را ديده‌اند، تاييد مي‌کنند که فيلم گرچه در خنداندن مخاطب موفق است، اما اصلا شايسته‌ي تعريف و تمجيد هم نيست.
در واقع، سن‌پطرزبورگ از حيث فيلمنامه به شدت مولفه‌هاي کمدي اين روزهاي سينماي ايران نزديک است و در بسياري از سکانس‌ها، تکه‌پراني‌هاي دو کاراکتر اصلي متکي بر ديالوگ‌هاي مبتذل و غيراخلاقي است و درصد زيادي از بار کمدي فيلم را همين شوخي‌هاي کلامي به دوش مي‌کشند. البته از حيث اجرا، نمي‌توان انکار کرد که فيلم يک سر وگردن از ديگر فيلم هاي کمدي سينماي ايران بالاتر است؛ اما آيا با وجود کارگردان کارکشته‌اي مانند افخمي، انتظاري جز اين از سن‌پطرزبورگ مي‌رفت؟ آيا اصولا مقايسه‌ي اين فيلم با کمدي‌هاي سخيف فعلي، مي‌تواند بهانه اي باشد بر اين همه تعريف و تمجيد؟ پس چگونه است که عده‌اي سخت معتقدند که اين فيلم در کنار کمدي‌هاي درخشاني همچون اجاره نشين‌ها از بهترين کمدي‌هاي سينماي ايران است؟ حتي اگر بپذيريم که کارگرداني خوب و سطح مناسب بازي‌هاي فيلم، در حد بهترين‌هاي سينماست، چگونه بايد قبول کنيم که فيلمنامه‌ي ضعيف قاسم‌خاني در حد يک شاهکار سينمايي است؟
به زعم نگارنده، قاسم‌خاني فقط مي‌تواند ادعا کند که با نوشتن فيلمنامه‌ي سن‌پطرزبورگ، يک فيلمنامه‌ي خنده‌دار نوشته است و بس. او در اين فيلم هيچ تيپ جديدي خلق نمي‌کند. پسر علاف و دروغگويي که خود را دکتر جراح معرفي مي‌کند و به راحتي با دختران پولدار دوست مي‌شود، جوان اهل پايين شهر و زندان رفته‌اي که به شدت غيرتي است و بعضي از کلمات را هم اشتباه مي‌گويد و دختر ثروتمندي که به راحتي فريب دروغ‌هاي يک دکتر قلابي را مي‌خورد. اين معرفي کوتاهي از سه کاراکتر اصلي فيلم است که تا حدي شخصيت پردازي شده‌اند و اگرنه، ديگر کاراکترهاي فيلم به شدت داراي ضعف پردازشند و به سختي مي‌توان تعريفي از شخصيت آنها ارائه کرد. حال، با کمي انصاف، آيا با چنين کاراکترهاي کليشه‌اي مي‌توان يک کمدي در حد اجاره‌نشين‌ها ساخت؟ استفاده از کليشه‌ها به همين جا ختم نمي‌شود. در بسياري از اتفاقات پيش برنده‌ي فيلم هم از روش هاي کليشه‌اي فيلمنامه نويسي استفاده شده است. مثلاً، فيلمنامه‌نويس براي هموار کردن مسير فرشاد و کريم براي داخل شدن به خانه‌اي که عقاب دوسر در آنجاست، ساده‌ترين و کليشه‌اي ترين روش ممکن را برمي‌گزيند. او کاراکتر کتي را وارد فيلمنامه مي‌کند تا فرشاد با زبان چرب و نرمش و دروغ‌هايي به شدت کليشه‌ايش با او ارتباط بگيرد و از طريق آشنايي با او، پاي اين دو نفر به اين خانه باز ‌شود. و اين همان چيزي است که باعث مي‌شود فيلمنامه‌ي قاسم‌خاني را ضعيف ارزيابي کنيم. چرا که مشابه بسياري از اتفاقاتي را که او نوشته، بارها و بارها در بسياري از فيلم‌هاي اين سينما ديده‌ايم؛ مثلاً در کلاهي براي باران هم عطاران دقيقاً شخصيتي مشابه با کاراکتر فرشاد دارد که همچون او، با چرب‌زباني به دختر پولدار نزديک مي‌شود و از او در جهت رسيدن به اهدافش کمک مي‌گيرد. حتي نوع دروغ‌هايي که قاسم‌خاني مي‌گويد (که معمولا خود را به عنوان يک دکتر معرفي مي‌کند) به شدت کليشه‌اي است که در بسياري از فيلم‌هاي کمدي گيشه‌اي، مي‌توان رد امثال آن را گرفت.
و يقيناً عطاران و کلاهي براي باران هم تنها قرينه‌هاي چنين تيپ‌هايي نيستند. چه آنکه مي توان به جرئت ادعا کرد که در تمام فيلم‌هاي کمدي گيشه‌اي، چنين شخصيت‌هايي با چنين مختصاتي وجود دارند. در مورد کريم و کتي هم به همين نحو، مي‌توان به سادگي تحليل کرد که به شدت از لحاظ تيپيکال، کليشه‌اي هستند. تنها تفاوت اين کاراکترها در سن‌پطرزبورگ با کاراکترهاي مشابه در کمدي‌هاي ديگر، در بازي قوي بازيگران آن (تنابنده و قاسم‌خاني) است که با نوع بازي کمدين هاي عموماً تلويزيوني اين فيلم‌ها -که مخاطب ديگر از ديدن آنها روي پرده خسته شده است- اختلاف فاحشي دارد.
همه‌ي اينها از آن جهت گفته شد که رفتار منتقدان در برابر بعضي از فيلم ها واکاوي شود. اينکه فيلم پرخرجي و عظيمي چون ملک سليمان –که توليد بسيار سختي هم داشته است- با روايت يک داستان ديني و دوري از ترفندهاي رايج فتح گيشه در سينماي ايران، توانسته است به موفقيت در گيشه برسد و براي اکران آن در خارج از کشور، مشترياني پيدا شده است، نکات ناچيزي در مختصات سينماي ايران نيستند. گرچه پيش از آن هم اشاره‌اي داشتيم به فيلمنامه‌ي نه چندان مناسب ملک سليمان که به نظر مي‌رسد در حد پروداکشن عظيم فيلم نيست؛ اما آيا به راستي اين فيلم در مقايسه با سن‌پطرزبورگ، فيلم ضعيف‌تري است؟ البته نمي‌توان از اين حقيقت گذشت که مقوله‌ي نقد سليقه‌اي است، اما گاهي هماهنگي سليقه‌ي منتقدان ايراني در ستايش از يک فيلم کاملا ًمتوسط، ما را با اين سوال مواجه مي‌کند که آيا در نوشته شدن اين نقدها، فقط مسائل سينمايي و فني مطرح بوده است يا اينکه...
اين اولين بار نيست که يک فيلم مذهبي توسط منتقدان سينما ايران تحريم مي‌شود و اولين بار هم نيست که فيلم يک کارگردان يا تهيه‌کننده‌ي مشهور (که اتفاقاً سن‌پطرزبورگ هر دو را داراست) فارغ از ضعف اثر، تيتر اول همه‌ي مجلات سينمايي مي شود! گرچه اين فيلم مذهبي ممکن است که از استانداردهاي سينماي ايران از لحاظ کارگرداني، فيلم‌برداري و جلوه‌هاي ويژه، چندين گام جلوتر باشد و آن فيلم ديگر، فقط يک کمدي عامه پسند باشد و بس! به هر حال به نظر مي‌رسد که سينماي ايران اين روزها در کنار مافياي اکران و توليد و پخش، در حال تجربه‌ي نوع جديدي از مافيا هم هست. مافياي نقد!
---------
* يکي از کاربران رجا ذيل اين نوشتار نظر خود را اينگونه منعکس کرده بود:
لبته ملک سليمان خالي از اشکال نيست و هنوز با فيلم با هويت ديني فاصله دارد اما به طور قطع تلاشي مقدس و تحولي مثبت در سينماي ديني است. متاسفانه رفتار مافيايي منتقدان - که اکثرا وابسته به جريانات سياسي و شبه روشنفکري هستند- سبب مي شود تا بي ارزش ترين فيلم ها را به عرش برسانند و سينماي ديني و جريان مذهبي مظلوم واقع شود. به طور قطع تا زماني که مجموعه سينمايي ايران در تسلط تفکرات غربگرا است -که به دشمني با نظام و انقلاب افتخار م ي کنند- وضعيت به همين منوال است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس