ریشه‌های افراطی‌گری در آمریکا؛ جنگ‌داخلی روی می‌دهد؟

کارشناس مسائل آمریکا گفت: نخستین اولویت بایدن از بین بردن شکاف اجتماعی بود اما با وجود گذشت یک سال هنوز هیچ اقدامی در این راستا انجام نداده‌ و این موضوع در نظر سنجی‌ها و عملکرد بایدن قابل رویت است.

به گزارش مشرق، جریان راست‌افراطی در آمریکا در دهه‌های اخیر همواره دست به خرابکاری و اقدامات خشونت‌بار و تروریستی زده اما حادثه ۱۱ سپتامبر باعث قدرت‌یابی افزون‌تر این جریان تندرو شد. اگرچه این جریان مهاجرستیز، نژادپرست و ستیزه‌جو در دولت «باراک اوباما» مجال زیادی برای عرض‌اندام پیدا نکردند اما روی کار آمدن «دونالد ترامپ» در انتخابات ۲۰۱۶ بستر را برای تحرکات آنها هموار ساخت که اوج تندروی آنها را در جریان تسخیر ساختمان کنگره در ۶ ژانویه ۲۰۲۱ (۱۶دی ۱۳۹۹) شاهد بودیم.

در پیوند با بررسی پیشینه و ریشه شکل‌گیری جریان راست افراطی در آمریکا، مطالبات آنها، وابستگی سیاسی این طیف، تاثیر آنها بر انتخابات ۲۰۲۴ و چشم‌انداز افراط‌گرایی در این کشور با دکتر «حمیدرضا غلامزاده» تحلیلگر مسائل آمریکا گفت‌وگو کردیم.

 پس از حملات ۱۱ سپتامبر فضای بیشتری برای افراط‌گرایان و نژادپرستان فراهم شد؛ افراط‌گرایان چه کسانی هستند، چقدر قدرت دارند و اینکه آیا در آمریکا از رهبری متمرکزی برخوردارند یا خیر؟

غلامزاده: در ابتدا باید افراطی‌گری را ریشه‌یابی کرد. به این منظور باید به رخدادهای زمان شکل‌گیری‌آمریکا و نیز دهه ۵۰ و ۶۰  میلادی گریزی بزنیم. همان‌طور که می‌دانید از زمان شکل‌گیری آمریکا نگاه‌های نژادپرستانه در این کشور به شدت حکمفرما بود و حتی این موضوع در قانون اساسی این کشور نیز مطرح شده‌است؛ اصطلاح (WASPs) که مخفف (white anglo-saxon protestans) در قانون اساسی ایالات‌متحده معروف است. طبق این قانون، در عمل زنان، سیاه‌پوستان و دیگر رنگین‌پوستان حق رای نداشتند و تنها مردان سفیدپوست با نژاد آنگلوساکسون پروتستانی که صاحب ملک بودند، می‌توانستند در فرایند رای‌گیری شرکت کنند.

ریشه‌های افراطی‌گری در آمریکا؛ جنگ‌داخلی روی می‌دهد؟

حتی در زمان «آبراهام لینکلن» که ادعا می‌شود قهرمان رفع برده‌داری است، باید دانست که اولا او رفع برده‌داری را فقط برای جنوب انجام داد و دوم او در بیانیه خود از این تلاش به عنوان یک تاکتیک جنگی برای خلع سلاح و تضعیف آمریکای جنوبی یاد کرد. بنابراین نگاه نژادپرستانه و برده‌داری در آمریکا هیچگاه از بین نرفته‌است. پس از استقلال آمریکا قانونِ سه‌پنجم ایجاد شد که طبق آن هر پنج نفر برده سه نفر حساب می‌شدند و این قانون بیشتر به دلیل موضوع‌های اقتصادی و نژادپرستی ایجاد شد. آمریکای شمالی برده‌های کمتری داشت و به همین دلیل تلاش می‌کرد این افراد را از حقوق خود به عنوان انسان محروم کند تا تعداد آرا در آمریکای جنوبی زیاد نشود.

دلیل این تلاش این بود که تعداد کرسی‌های کنگره بر اساس جمعیت تعریف می‌شد و اگر برده‌ها در آمریکای جنوبی نیز جزئی از جمعیت حساب می‌شدند، کرسی‌های طرف آمریکای جنوبی بیشتر می‌شد.
از طرفی آمریکای جنوبی تلاش داشت برده‌ها جزو جمعیت حساب شوند اما اختلاف‌هایی نیز در بخش آمریکای جنوبی وجود داشت، زیرا آنان در شان خود نمی‌دیدند که جایگاه اجتماعی برده‌ها را با خود برابر کنند. آمریکای جنوبی در نظر داشت از برده‌ها بیگاری بکشد و به همین دلیل تغییر جایگاه آنان به نفع آنان نبود؛ به این ترتیب به جمع‌بندی قانون سه‌پنجم رسیدند.

حتی در زمان «آبراهام لینکلن» که ادعا می‌شود قهرمان رفع برده‌داری است، باید دانست که اولا او رفع برده‌داری را فقط برای جنوب انجام داد و دوم او در بیانیه‌اش از این تلاش به عنوان یک تاکتیک جنگی برای خلع سلاح و تضعیف آمریکای جنوبی یاد کرد.

بنابراین نگاه نژادپرستانه و برده‌داری در آمریکا هیچگاه از بین نرفته‌است. این روند تا پس از جنگ جهانی دوم و به طور مشخص دهه‌های ۵۰ و ۶۰ ادامه یافت، دوره‌ای که وضعیت اقتصادی آمریکا بهبود یافته و به سمت رفاه پیش رفت.  در این زمان اقدام‌ها برای رفع برده‌داری و نژادپرستی کمی جدی‌تر شد. این همان دوره‌ای است که امثال «مالکوم ایکس» فعال سیاه‌پوست در زمینه احیای حقوق انسانی و مدافع حقوق آفریقایی‌های آمریکایی‌تبار و «مارتین لوتر کینگ» شناخته‌شده‌ترین سخنگو و رهبر جنبش حقوق مدنی آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار  قدرت می‌گیرند.
تا این زمان نژادپرستی به شدت در جامعه آمریکا حاکم بود. این روند که ابتدا به شکل برده‌داری، نژادپرستی و طبقه‌بندی و تقسیم‌بندی افراد خود را نشان داده‌بود، همچنان ادامه یافت تا این که چندین جنبش‌ به شکل همزمان علیه آن شکل گرفت.

دولت در این زمان قدرت اقتصادی پیدا کرده و در حال سر و سامان دادن به وضعیت اقتصادی و رفاهی کشور بود تا در جنگ سرد خود را قوی‌تر از قبل نشان دهد. در این دوره، طبقه متوسط شکل گرفت که یکی از ویژگی‌های آنان این است که چون دغدغه مالی ندارند، با فکر باز به این تحولات فکر کرده و آن را محقق کردند. بنابراین همزمان چندین جنبش با یکدیگر آغاز شد که به دلیل همزمان شدن، یکدیگر را تقویت می‌کردند. جنبش ضد جنگ‌ها، جنبش انقلاب جنسیتی و برابری اجتماعی و همچنین جنبش برای تحقق برابری نژادی به صورت همزمان رخ داد.

به این ترتیب در عمل نگاه‌های نژادپرستانه به حاشیه رانده‌شده و مجال اظهار وجود نمی‌یافت. نگاه‌ها و تفکرات نژادپرستانه و افراط‌گرایی در دل جامعه آمریکا تغییر نکرد اما فقط به دلیل افزایش ناگهانی حجم این موج، چنین دیدگاه‌هایی به حاشیه رانده شدند. البته سیاستمداران تابع موج جامعه‌اند و به چیزی عمل می‌کنند که جامعه در پی آن باشند.

پس از گذشت ۵۰ سال و در سال ۲۰۱۳، «باراک اوباما» رئیس‌جمهوری اسبق آمریکا پنجاهمین سالگرد سخنرانی «مارتین لوترکینگ» را برگزار کرد. در این مراسم اوباما تاکید کرد آمریکا هنوز به هدف خود یعنی «رویای آمریکایی» یا «American dream» دست نیافته است.
او در صحبت‌هایش به موضوع وجود نژادپرستی و اختلاف دستمزد بین قومیت‌ها و جنسیت‌های مختلف اشاره کرد و گفت، اختلاف دستمزد بین زنان و مردان ۱۰۰ به ۷۰  است؛ به این معنی که اگر در یک شغل مشابه مردی صد دلار دریافت کند، مبلغ دریافتی زنان در همان شغل ۷۰ دلار بوده که این یک نابرابری جنسیتی است. در این حدود هفت سال، طیف «ترقی‌خواه» (progressive) نیز سرخورده شدند. به عنوان مثال معروف شدن «جان کری» وزیر امور خارجه دولت دوم اوباما به دلیل اعتراض‌های ویتنام و دیگر اعتراض‌ها بود.
ضد جنگ‌ها همچون کَری یا وارد سیستم شده و به عبارتی وارد ساختار نظام شده یا اینکه به دلیل دیدن وقایعی همچون ۱۱ سپتامبر و جنگ‌های بی‌پایان پس از آن سرخورده شدند. یکی از موضوع‌های بحث برانگیز این است که در افغانستان سربازانی در حال جنگ بودند که در سال ۲۰۰۱ و رخداد ۱۱ سپتامبر هنوز به دنیا نیامده بودند اما قربانی این جنگ‌ها شدند.

یکی دیگر از دلایل سرخوردگی این جنبش‌ها، بحران مالی سال ۲۰۰۸ بود که در آن بانک‌ها به دلیل ارایه وام‌های مسکن ورشکست شدند و همین امر باعث شد خانه مردم را مصادره کنند. به این ترتیب شمار زیادی از مردم بی‌خانمان شدند. همچنین در این بحران بخش زیادی از مردم آمریکا بیکار شدند و فشار مالی نیز بر این بی‌خانمانی افزوده شد.

در این اتفاقات، دولت بودجه هنگفتی را برای جلوگیری از ورشکستگی بانک‌ها و همچنین بخشودگی بدهی‌های مردم اختصاص داد. بانک‌ها اما پس از دریافت این بودجه ابتدا بخش زیادی از آن را به عنوان حقوق، دستمزد و مزایای خود برداشته و باقیمانده پول را برای بخشودگی بدهی‌های بانکی مردم استفاده کردند. این امر موجب نارضایتی مردم شد و آنان متوجه بی‌عدالتی موجود در نظام بانکی و ساختار حاکمیتی شدند.

افزون بر آن، در دوره اوباما، کشته شدن افراد بی‌گناه سیاه‌پوست به ویژه «مایکل براون» که توسط پلیس و وجود تبعیض‌ها و نابرابری سیستماتیک که در ساختار پلیس وجود دارد، به شدت پررنگ‌تر شد. وجود نابرابری‌ها در دوره اوباما پررنگ‌تر شد زیرا خود رئیس‌جمهوری نیز فردی سیاهپوست بود و انتظار می‌رفت در این دوره تبعیض‌نژادی کمرنگ‌تر از پیش شود.

طبق بررسی‌های انجام شده مشخص شد سیاه‌پوستان بر این باورند در دولت اوباما تبعیض‌نژادی پررنگ‌تر شده‌است. به این ترتیب می‌توان گفت جامعه‌ آمریکا دارای دو طیف متضاد و سرخورده است. ترقی‌خواهان سرخورده‌اند زیرا بر این باورند سیستم با آنها هماهنگ نبوده و نژادپرستان و راست‌گرایان نیز سرخورده شدند زیرا  معتقدند ساختار به نفع آنان نیست.

در مجموع، یک طیف راست‌گرای جمهوریخواه در آمریکا وجود دارد که رویکرد نژادپرستی و سفیدبرتر پنداری دارند؛ این گروه از حدود ۷۰ سال پیش سرخورده شده‌اند؛ طیف دیگر آمریکا طیف چپ متعادل و دموکراتیک است که آنها نیز به دلیل نرسیدن به آرمان‌هایی، سال‌ها شعار آن را می‌دادند، به سرخوردگی رسیدند.
شروع این سرخوردگی و اعتراض‌ها در سال ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ و پیش از رسیدن «دونالد ترامپ» به قدرت است. شروع اعتراض‌ها از سال ۲۰۱۵ و اعتراض به روز «کریستف کلمب» است. مردم به این روز اعتراض داشتند چون بر این باور بودند که کریستوف کلمب عامل یک قتل عام بزرگ است و شایسته افتخار نیست، گروهی نیز بر این باورند که وی قهرمان تاریخی آنهاست و باید به آن احترام گذاشت.

موضوع مهم دیگر، بحث مهاجران است که نگاه دموکرات‌ها به آنان اقتصادی است. سرمایه‌داران به مهاجران غیرقانونی به عنوان نیروی کار ارزان قیمت نگاه می‌کنند. جمهوری‌خواهان با حضور مهاجران مخالفند زیرا منافع اقتصادی کمتری در این زمینه دارند. از طرفی آنان بر این باورند ورود مهاجران، اصالت آمریکایی او را از بین برده و ترکیب جمعیتی که به نفع جمهوری‌خواهان است را تغییر می‌دهد.

با توجه به سرشماری سال ۲۰۲۰ که نتیجه آن چندی پیش منتشر شد، تعداد آراء کمی در حال جابجایی است و این امر برای جمهوری‌خواهان خطرناک است. در برخی از مناطق، هیسپانیک‌ها(اسپانیایی‌های ساکن آمریکا) تاثیرگذاری بیشتری در انتخابات دارند. در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا ایالت‌های چرخشی یا خاکستری تاثیرگذاری زیادی دارند و این مناطق بیشتر مهاجرنشین هستند؛ موضوعی که جمهوری‌خواهان را نگران می‌کند.

در مورد این موضوع که راست‌گرایان افراطی چقدر در آمریکا قدرت دارند، باید گفت ترامپ خروجی این شکاف است. زمانی که وی توانست با استفاده از این شکاف که در جامعه شکل گرفته رای بیاورد، به ادبیات راست‌افراطی رسمیت بخشید. در مورد این موضوع که راست‌گرایان افراطی چقدر در آمریکا قدرت دارند، باید گفت ترامپ خروجی این شکاف است. زمانی که وی توانست با استفاده از این شکاف که در جامعه شکل گرفته رای بیاورد، به ادبیات راست‌افراطی رسمیت بخشید.
او پس از انتخاب به عنوان رئیس‌جمهوری آمریکا به این ادبیات راست‌گرایانه دامن زد. پیش از رسیدن وی به قدرت نیز چنین نگاهی وجود داشت ما عنوان نمی‌شد. در دولت ترامپ اما این گروه قدرت یافتند. بنابراین، پس از سال ۲۰۲۰ و خروج ترامپ از قدرت نیز مشاهده می‌شود که برخی از سناتورها از این ادبیات بدون در نظر گرفتن ملاحظات استفاده می‌کنند.

بخشی از این امر به دلیل حادثه ۱۱ سپتامبر بود که به این ماجرا کمک کرد اما موضوع دیگری که در سال ۲۰۰۱ شکل گرفت، اسلام‌هراسی بود. در آن زمان حتی از اینکه اسلام را به صورت مستقیم مورد هجمه قرار دهند، پرهیز می‌شد.
در طرف دیگر ماجرا اما ادبیات ضد اسلام‌هراسی شکل گرفت که مجال را از آنان برای فعالیت در این خصوص گرفت. در زمان ترامپ اما قبح این اقدامات نیز از بین رفت. رئیس‌جمهوری سابق آمریکا در عمل موضوع ممنوعیت ویزا برای مسلمانان را نیز اعمال کرد؛ موضوعی که موجب شد چه در گفتار و چه در عمل، قبح این اقدامات بریزد.

گاهی مشاهده می‌شد که حتی نمایندگان کنگره، مجلس نمایندگان و فعالان سیاسی در کلام خود به صورت مستقیم به مسلمانان حمله می‌کنند. بنابراین، پس از ترامپ و در چند سال اخیر نیز موضوع افراط گرایی پررنگ‌تر شد. قدرت گرفتن افراط گرایی در ابتدا مدیون ترامپ و سپس سوار شدن وی بر بستر شکافی است که در این سال‌ها شکل گرفته است.

گروه‌های افراطی با وجود اینکه نگاه مشترک و مشخصی دارند اما از نظر ساختاری متفرق هستند؛ آیا می‌توان گفت که ترامپ رهبری چنین تفکری را برعهده دارد؟

غلامزاده: به صورت دقیق نمی‌توان وی را رهبر این گروه دانست.  ترامپ قوی‌ترین چهره جریانات افراط‌گرایی است اما هنوز رهبر بلامنازع آن نیست. این موضوع در بحث واکسن مشخص می‌شود. زمانی که ترامپ اعلام می‌کند واکسن زده، گروه راست‌افراطی او را مسخره کردند. ترامپ در حال حاضر برخی با برخی از مشکلات سیاسی و حقوقی دست‌وپنجه نرم می‌کند. در حال حاضر برخی تلاش دارند که موضوع درگیری‌های ۶ ژانویه و حمله به کنگره را به ترامپ نسبت دهند تا طبق قانون اساسی از رسیدن دوباره او به قدرت جلوگیری کنند. بنابراین مجبور است در برخی زمان‌ها ژست قانونمندی گرفته و از مواضع خود کوتاه بیاید. به دلیل ملاحظات اینچنینی، بدنه طیف تندرو هنوز به وی اعتماد کامل ندارد. از طرفی ترامپ در این زمینه همچنان با اختلاف پیشتاز است و شخصیت مناسب‌تری برای جایگزینی با ترامپ وجود ندارد.

از چهره‌های دیگر یکی «مایک پنس» معاون دونالد ترامپ است که چندان در میان افراط‌گرایان جمهوریخواه تاثیرگذار نیست. گزینه‌های مهم‌تر پس از آن، «مایک پمپئو» وزیر امور خارجه سابق آمریکا و «نیکی هیلی» نماینده سابق ایالات‌متحده در سازمان ملل متحد است. این دو گزینه با وجود اینکه در حد ترامپ نیستند اما می‌توانند چهره‌های جدی در این زمینه باشند زیرا تندروی خود را به بدنه اثبات کردند و امکان دارد برای به دست گرفتن قدرت و همچنین رهبری افراط‌گرایان وارد میدان شوند. همه این موارد به انتخابات میان‌دوره‌ای ۲۰۲۲ بستگی دارد.

گفته می‌شود در صورت عدم پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ۲۰۲۴ جنگ داخلی یا اعتراض‌های داخلی شکل خواهد گرفت که البته سطح این دو با یکدیگر متفاوت است. به نظر شما افراطی‌ها و طرفداران ترامپ چقدر قدرت دارند که بتوانند این تنش را در آمریکا ایجاد کنند؟

غلامزاده: اگر شکاف اجتماعی طبق همین روند ادامه یابد افراط‌گرایان این قدرت را پیدا خواهند کرد. موضوع دیگری که معمولا به آن پرداخته می‌شود شکاف بین حزبی است که البته این شکاف چندان زیاد نیست. به عنوان مثال، همان‌گونه که در برجام دیدید، بایدن با وجود مخالفت صریح با خروج ترامپ از برجام اما برای احیای آن در یک سالی که در قدرت بوده هیچ اقدامی نکرده است و مخالفت‌هایش فقط در حد حرف و شعار باقی ماند. بنابراین در زمینه سیاست این اختلاف و شکاف چندان زیاد نیست و تنها در حد ژست و ادبیات است. مشکل اصلی درون جامعه است، نخست اختلاف داخل جامعه و دوم اختلاف جامعه با حاکمیت که بسیار جدی محسوب می‌شود.

طبق نظرسنجی دانشگاه ویرجینیا، بی‌اعتمادی به دولت آمریکا در زمینه اعلام حقیقت به مردم در سال ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ حدود ۴۰ درصد بوده و این بی‌اعتمادی در سال ۲۰۲۰ به ۷۵ درصد رسیده‌است. دانشگاه ویرجینیا در انتخابات گذشته آمریکا نظرسنجی درباره اختلاف‌ها و شکاف‌ها در انتخابات انجام داد. در این آمار شکاف بین حاکمیت و مردم به وضوح قابل مشاهده است. طبق  این نظرسنجی، بی‌اعتمادی به دولت آمریکا در زمینه اعلام حقیقت به مردم در سال ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ حدود ۴۰ درصد بوده که در سال ۲۰۲۰ به ۷۵ درصد رسیده‌است.

همچنین ۴۵ درصد مردم آمریکا کاملا موافق این بودند که انتخابات آمریکا فقط یک صحنه تئاتر است و حدود ۴۳ درصد نیز تا حد زیادی معتقد بودند انتخابات آمریکا نمایشی است. در مجموع بالای ۸۵ درصد از مردم آمریکا انتخابات این کشور را نمایشی می‌دانند. همچنین ۹۲ درصد از مردم بر این باور بودند که فقط هدف سیاستگذاران انتخاب شدن به عنوان ریاست جمهوری است نه رسیدگی به امور مردم. این نظرسنجی شکاف بین جامعه و نظام حاکمیتی را نشان داد.

موضوع دیگر شکافی است که بین مردم وجود دارد. در دیگر کشورها اختلاف‌ها به حدی نیست که مردم یکدیگر را بکشند و بین آنان اتحاد وجود دارد اما در آمریکا مشکلات بنیادی و مبنایی بوده و حل نشدنی است. در این کشور افراد از اساس لاتین‌ها و سیاه‌پوستان را به عنوان آمریکایی قبول ندارند.  

نخستین اولویت بایدن پس از ریاست‌جمهوری همانگونه که خود نیز اشاره کرد، از بین بردن شکاف اجتماعی بود اما با وجود گذشت یک سال هنوز هیچ اقدامی در این راستا انجام نداده‌است. این موضوع در نظر سنجی‌ها و عملکرد بایدن قابل مشاهده است.  دلیل آن ناتوانی و ضعیف بودن دولت وی و همچنین عمیق بودن این شکاف است. ساختار سرمایه‌سالاری، وجود سیستم دو حزبی و نخبگان آمریکا به این شکاف دامن می‌زند. بنابراین حل کردن چنین مشکلی بسیار دشوار است و به طور قطع بایدن توان انجام آن را ندارد.  

اگر بایدن می‌توانست موضوع اقتصاد آمریکا را بهبود بخشد شاید به کاهش شکاف اجتماعی کمک می‌کرد اما شیوع بیماری کووید-۱۹ و رقابت با چین، هر دو بر اقتصاد آمریکا تاثیر گذاشته‌اند؛ از طرفی، بهبود شرایط اقتصادی زمان‌بر است و بایدن فرصت لازم برای این اقدامات را ندارد. به همه موارد یاد شده باید این موضوع را نیز اضافه کرد که احتمال پیروزی جمهوری‌خواهان در انتخابات بعدی بیشتر از دموکرات‌هاست.

اگر بایدن می‌توانست موضوع اقتصاد آمریکا را بهبود بخشد شاید به کاهش شکاف اجتماعی کمک می‌کرد اما شیوع بیماری کووید-۱۹ و رقابت با چین، هر دو بر اقتصاد آمریکا تاثیر گذاشته‌اند.

  برخی معتقدند در صورت عدم موفقیت ترامپ در انتخابات ۲۰۲۴ فرصتی برای جریان راست‌افراطی پیش خواهد آمد تا اعتراض‌های خیابانی را رقم بزنند و حتی برخی بر این باورند این اعتراض‌ها به جنگ داخلی در آمریکا منجر می‌شود؛ سطح و عمق این اعتراض‌ها را در صورت شکست ترامپ چگونه ارزیابی می‌کنید؟

غلامزاده: این موضوع به عوامل مختلفی بستگی دارد، چنانکه در انتخابات ۲۰۲۰ برخی بر این باور بودند اگر ترامپ در انتخابات پیروز نشود، جنگ داخلی اتفاق خواهد افتاد اما اینگونه نشد.
چندی پیش رادیو «ام‌پی‌آر» آمریکا مصاحبه با یک ژنرال بازنشسته پخش کرد. این ژنرال معتقد بود اگر اختلاف‌نظر پیش بیاید ممکن است نظامی‌ها سر فرماندهی کل قوا به اختلاف‌نظر رسیده و به سمت کودتای نظامی پیش بروند. این دیگر درباره مردم عادی جامعه نیست بلکه موضوع مرتبط با نظامیانی است که در چارچوب‌های خود با اختلاف‌نظر مواجه شده‌اند.

مدتی پیش ۱۲۴ نفر از ژنرال‌های بازنشسته نامه‌ای نوشتند که در آن سخنان ترامپ را تکرار و و بحث‌های مربوط به ششم ژانویه را پررنگ و تائید می‌کرد. وجود این تعداد از ژنرال‌های موافق با سیاست‌های ترامپ در ارتش آمریکا عدد کمی نیست. این افراد بر این باورند که قسم خوردند از دموکراسی دفاع کند و معتقدند اینک این دموکراسی مخدوش شده‌است.

در حال حاضر، نزدیک به یک‌سوم جامعه آمریکا از جمهوری‌خواه و دموکرات معتقدند در انتخابات ۲۰۲۰ تقلب شد. این تعداد در یک سال پیش کمتر از این بود. اگر همین شرایط ادامه یابد و اتفاقات مشابهی در سال ۲۰۲۴ رقم بخورد، حتی احتمال کودتای نظامی نیز در آمریکا وجود خواهد داشت زیرا امکان دارد نظامیان اعلام کنند بایدن را به عنوان فرمانده کل قوا قبول ندارند و به دنبال گزینه دیگری باشند.

هفته پیش کتابی با عنوان «The Next Civil War: Dispatches from the American Future» به معنی «جنگ داخلی بعدی: گزیده‌هایی از آینده آمریکا» منتشر شد. در این کتاب به مردم توجه بیشتری شده و عنوان می‌شود جنگ داخلی قبلی آمریکا نظامی بود و بین حاکمیت شمال و جنوب اتفاق افتاد اما جنگ داخلی بعدی جنگ همسایه‌ها، قومیت‌ها، رنگ‌ها و نژادها با یکدیگر است.

آمار دیگری نیز درباره خشونت داخلی در آمریکا وجود داشت که نشان می‌داد، دوسوم حملات تروریستی داخلی را افراط‌گرایان سفیدپوست انجام می‌دهند.

غلامزاده: درست است. به همین دلیل در صحبت‌ها به دهه ۵۰ و ۶۰ بازگشتیم. در دوره یاد شده در مدت یک سال بیش از ۲ هزار مورد تروریسم داخلی انجام شده توسط سفیدپوستان، وجود داشت. اکنون فضا بار دیگر در حال بازگشت به همان دوره‌ است. با این تفاوت که در آن دوره طیف ترقی‌خواه امیدوار به ایجاد تغییر بودند اما در حال حاضر این طیف و حتی طیف افراطی سرخورده شده‌ و هر دوی به دنبال گرفتن حق خود از موقعیت هستند.

 بنابراین از لحاظ ساختاری این احتمال وجود دارد که چنین اتفاق بزرگی رخ دهد؟

غلامزاده: بعد از انتخاب ترامپ به عنوان رئیس‌جمهوری از تعدادی کارشناسان امنیت ملی پرسیده‌شد که از نظر آنها احتمال جنگ داخلی آمریکا در ۱۰ تا ۱۵ سال آینده چقدر است؟ طبق جمع‌بندی‌های انجام شده، این عدد ۳۵ درصد اعلام شد.
در سال ۲۰۱۹ نظرسنجی در دانشگاه «جورج‌تاون» انجام شد که در آن از رای‌دهندگان پرسیدند، به نظر آنان آمریکا چقدر در آستانه وقوع جنگ داخلی قرار دارد؟ آنان باید از صفر تا صد و در قالب یک عدد به این پرسش پاسخ می‌دادند. طبق جمع‌بندی، عدد به دست آمده ۶۷.۲۳ بود. این عدد به دست آمده در داخل جامعه بیشتر نیز خواهد شد؛ بنابراین باید گفت، زمانی که تصور جامعه این باشد، احتمال حرکت به سمت آن نیز بیشتر می‌شود.

 آیا آمریکا می‌تواند مانع رخداد این وضعیت شود؟

ساختار حاکمیتی آمریکا هیچ ترسی از سرکوب اعتراض‌ها ندارد و اگر لازم باشد تانک به خیابان‌ها آورده و به سربازان خود حق تیر می‌دهد. غلامزاده: باید گفت که اگر بتوانند اعتراض‌ها را در کشورشان مهار کنند، خواهند توانست بر این مشکل فائق آیند. آمریکا هیچ ترسی  از سرکوب ندارد و این را در رخدادهای مربوط به جنبش وال استریت، جنبش اعتراضی به قتل «جورج فلوید» و همچنین در دوران ترامپ نشان داده‌است.

ساختار حاکمیتی آمریکا حتی توانست در سال ۲۰۲۰ ترامپ و قدرت نخست کشور را که به نتیجه انتخابات معترض بود ساکت کند. به عبارتی ساختار حاکمیتی آمریکا هیچ ترسی از سرکوب اعتراض‌ها ندارد و اگر لازم باشد تانک به خیابان‌ها آورده و به سربازان خود حق تیر می‌دهد.

بنابراین احتمال رخ داد یک اتفاق بزرگ وجود دارد اما این اتفاق منجر به فروپاشی یا انقلاب در آمریکا نخواهد شد. دلیل آن این است که با وجود اعتراض به مشکلات و نابرابری‌ها در آمریکا اما هنوز مردم نسبت به کلیت و شاکله نظام ایالات‌متحده اعتراض ندارند. مردم به اقدامات سرمایه‌داران و سیاستمداران معترضند اما هنوز به ساختار اعتراضی ندارند. به عبارتی اختلاف بر سر حضور افراد است نه چارچوب کلی نظام.

از طرفی، جمهوری‌خواهان در یک سال اخیر اقداماتی انجام دادند که شاید بازی را به نفع آنها تمام کند و دیگر موضوع درگیری و تنش‌های داخلی مطرح نشود. آنان تلاش می‌کنند که قوانین سختگیرانه‌ای را برای رای‌دهی اعمال کنند و در بعضی از ایالت‌ها نیز به موفقیت‌هایی دست یافتند. نتیجه عملی این تلاش‌ها این است که هرکسی از جمله مهاجران و رنگین‌پوستان نمی‌تواند در انتخابات شرکت کنند. سخت‌کردن این قوانینی تا حد زیادی به نفع جمهوری‌خواهان است. البته ‌بایدن نیز دقیقا قانون متضاد این را در کنگره مطرح کرد که رای نیاورد.

منبع: ایرنا

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس