به گزارش مشرق، «اسکات ریتر»، بازرس تسلیحاتی در سازمان ملل متحد همچنین بین سالهای ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۸ ریاست تیم بازرسان تسلیحاتی سازمان ملل در عراق را به عهده داشت.
ریتر از جمله بازرسهای «کمیسیون ویژه سازمان ملل» موسوم به «آنسکام» بود که سال ۱۹۹۱ برای بازرسی از برنامه سلاحهای کشتار جمعی عراق در سال ۱۹۹۱ ایجاد شده بود. در این برنامه به بازرسهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی آزادیهای بدون محدودیتی برای تردد در عراق و بازرسی از برنامه این کشور اعطا شده بود اما در سال ۱۹۹۹ شواهدی تکاندهنده افشا شد که نشان میدادند دستگاههای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس در این برنامه نفوذ کرده و حتی برخی از اطلاعات دریافت شده را در اختیار رژیم صهیونیستی قرار دادهاند.
از جمله این افشاگریها این بود که جاسوسهای آمریکایی موفق شده بودند یک دستگاه شنود بزرگ و پیشرفته به نام «استفانی» را به بغداد قاچاق کرده و در دفتر کار آقای ریتر نگهداری کنند. «اسکات ریتر» پس از افشای این ماجرا از سمتش استعفا و افشا کرد که واشنگتن مسئولیت هدایت کل این عملیات به نام «عملیات استفانی» را به عهده داشته است. وی همچنین افشا کرد حساسترین اطلاعات به دست آمده از عملیات استفانی به جای آنکه در برنامه «آنسکام» خرج شوند تحویل دستگاههای اطلاعاتی آمریکا شدند.
اسکات ریتر در سالهای گذشته یکی از منتقدان مهم سیاست خارجی آمریکا بوده. نظرات او این روزها به خاطر تحلیلهای مستقل، مستند و واقعیتمحوری که از جنگ اوکراین ارائه میدهد در مدار توجه قرار گرفته است.
بعد از انتشار تصاویری از «کشتار بوچا» در رسانههای غربی، ریتر یکی از معدود کارشناسانی بود که با تحلیل دقیق ادعاهای مطرح شده این فرضیه را مطرح کرد که کشتهشدگان این حادثه، اوکراینیهای طرفدار روسیه بودهاند که توسط پلیس اوکراین کشته شدهاند و از اجسادشان برای ایجاد احساسات ضدروسیهای در دنیا و متهم کردن این کشور به ارتکاب جنایات جنگی عکسبرداری و فیلمبرداری شده است.
ریتر میگوید نیروهای روسیه روز ۳۰ مارس بوچا را ترک کردهاند و روز ۳۱ مارس نیروهای پلیس ملی اوکراین وارد این شهر شدهاند. روز ۳۱ مارس، شهردار بوچا اعلام میکند که شهر کاملاً تحت کنترل است. در آن روز هیچ خبری از «کشتار جمعی» نبوده.
روز ۱ آوریل، پلیس اوکراین اعلام میکند در حال پاکسازی در شهر است و از شهروندان میخواهد دچار ترس نشوند و در منزل باقی بمانند. سرانجام روز دوم آوریل، مقامهای اوکراین فیلمی که حاوی تصاویری شوکآور از کشته شدن شهروندان با دستهای بسته است منتشر کرده و ادعا میکنند که نیروهای روسیه مرتکب این کشتار شدهاند.
ریتر با انتشار تصاویری نشان داده افرادی که کشته شدهاند، اوکراینیهای طرفدار روسیه بودهاند، زیرا روی بازوی آنها نشانههایی از علامت سفیدی که طرفداران روسیه میبندند وجود داشته. از طرف دیگر به گفته او دلیلی که اوکراین دو روز بعد از ورود به شهر این ادعا را مطرح کرده این فرضیه را که آن کشتار توسط نیروهای اوکراین انجام شده باشد را تقویت میکند.
اسکات ریتر به دلیل ارائه این مستندات در روزهای گذشته جدالی سخت با توییتر داشته. این شبکه اجتماعی چند بار حساب کاربری او را پس از ارائه چنین مستنداتی تعلیق کرده. در نهایت، چند روز پیش توییتر اعلام کرد حساب کاربری اسکات ریتر را به طور دائم از دسترس خارج کرده است.
در این مصاحبه اختصاصی با اسکات ریتر در همین باره گفتوگو کردهایم.
پرسش: آقای ریتر سانسور شدید رسانهای واضحتر از هر زمان دیگر در معرض دید عموم قرار گرفته. در تازه ترین مثال، توئیتر حساب های کاربری افراد شاخصی از جمله حساب شخص شما را مسدود کرد. آیا میتوانید توضیح دهید که طبق توضیح توییتر شما چه قانونی از این رسانه را نقض کردهاید؟
ریتر: به گفته توییتر من قوانین مربوط به هتاکی و آزار دیگران را نقض کردهادم. موضوع در واقع ارتباطی به توییتی که من زده بودم نداشت، چون من مرتکب توهین و آزار علیه کسی نشده بودم. من فقط روایت غالب درباره تحولات بوچا در اوکراین را به چالش کشیده بودم. اما اگر نگاه عمیقتری به قوانین توییتر داشته باشیم میبینیم آنها برای جرائمی مثل انکار هولوکاست، طبقهای از تخلفات در نظر گرفتهاند. مثلاً اگر من در یک توییت هولوکاست یا واقعهای که در آن یک کشتار جمعی اتفاق افتاده را انکار کنم یا اطلاعات غلطی درباره آن منتشر کنم، این کارم مصداق هتاکی و آزار در نظر گرفته خواهد شد. ظاهراً از نظر توییتر، پیام من مبنی بر اینکه کشتار جمعی بوچا به دست نیروهای پلیس ملی اوکراین انجام شده نه نظامیان روسیه، نقض قوانین توییتر بوده و به همین خاطر آنها تشخیص دادهاند حساب من باید دائما بسته شود.
پرسش آیا شما با قوانین موجود در توییتر برای تعلیق حساب های کاربری موافق هستید؟ اگر پاسخ منفی است به نظرتان دلیل اینکه توییتر و دیگر غولهای شبکههای اجتماعی به برخی نظرات میدان میدهند و برخی دیگر را خاموش و ساکت می کنند چیست؟
ریتر: البته که موافق نیستم. توییت من مصداق هتاکی یا آزار کسی نبود بلکه هدف آن فقط گفتوگویی سندمحور بر سر موضوعی بود که اهمیت زیادی داشت، یعنی اینکه آیا در بوچا جرائم حنگی اتفاق افتاده یا نه. . اینکه چرا توییتر این کار را انجام داده سوالی است که فقط خود توییتر میتواند به آن جواب بدهد. به نظر من توییتر از سوی کنگره ایالات متحده به ویژه نمایندههای دموکرات کنگره تحت فشار شدید قرار دارد. موضع دموکراتها این است که روسیه و دیگر دشمنان آمریکا از بسترهای شبکه اجتماعی از جمله توییتر برای ترویج چیزی که اصطلاحاً به آن «دروغرسانی» گفته میشود استفاده میکنند تا ذهن مردم آمریکا را آلوده کنند، انگار که ذهن آمریکاییها به طور خالص از دموکراسی پر شده. نوع تفکرشان را درک نمیکنم ولی ظاهراً از نظرشان من با به چالش کشیدن روایت موجود به تهدیدی برای ایالات متحده تبدیل شدهام. کار آنها حمله مستقیم به آزادی بیان است. در آمریکا کار ما این نیست حرفهایی را بزنیم که حکومت از ما میخواهد، بلکه باید حرفهایی را بزنیم که خودمان میخواهیم و حکومت باید به حرف ما گوش بدهد. چون این ما، مردم هستیم که حکومت را ساختهایم نه اینکه حکومت از ما مردم ساخته باشد. مسئله را بر عکس فهمیدهاند. این مشکل بنیادینی در آمریکا است.
پرسش: آیا میزان سوگیری که در رسانهها شاهد آن هستیم بی سابقه است؟ تفاوتی که سوگیریهای کنونی با گذشته دارد، چیست؟
ریتر: خوب به نظرم ما باید این واقعیت را بپذیریم که ما در یک فضای اطلاعرسانی زیست میکنیم که رسانههای غیرسنتی نقش مهمی در آن ایفا میکنند. مثلاً در زمان جنگ خلیج [فارس] در سال ۱۹۹۱ نه خبری از توییتر بود نه یوتیوب و نه هیچ شبکه اجتماعی دیگر. بنابراین وقتی درباره سوگیری رسانهها حرف میزنیم منظورمان رسانههای بزرگ جریان اصلی مثل سیانان، اماسانبیسی، فاکسنیوز، ایبیسی و رسانههای دیگری از این قبیل هستند. میدانیم که رسانهها سوگیری داشتند. رسانههای آمریکا همیشه جانبدارِ ایالات متحده بودهاند. آنها همیشه مواضع ایالات متحده را ترویج کردهاند و اطلاعرسانیهای طرف مقابل را که احتمالاً عینیتر هم بودهاند نادیده گرفتهاند. با بروز شبکههای اجتماعی در حال حاضر، میدان عمل رسانهها گسترده شده. الان خبررسانهای بسیار زیادی به وجود آمدهاند و مردم روشهای بسیار متنوعی برای بیان دیدگاههایشان در اختیار دارند. این مسئله، یک تهدید در نظر گرفته شده، چون نکته قابل توجه این است که شبکههای اجتماعی زیادی شکل گرفتهاند که بسیار محبوبتر از رسانههای جریان اصلی هستند. ما فعالانی در زمینه پادکست داریم که میلیونها دنبالکننده دارند در حالی که سیانان تنها میتواند چندصدهزار مخاطب جذب کند. سوگیریها حالا به شبکههای اجتماعی هم سرایت کردهاند. البته، کاربران شبکههای اجتماعی ایجادکننده این سوگیریها نیستند بلکه سوگیری ها از جانب حکومت به شبکههای اجتماعی تحمیل شدهاند تا آزادی بیان کنترل و محدود شود. با توجه به این مسائل میتوانیم بگوییم که حجم جنگ مستقیم دولت با این شرکتهای نیابتی کاملاً بیسابقه است. ما باید این رسانههای اجتماعی و از جمله توییتر را به عنوان بازوهای غیررسمی دولت در نظر بگیریم. با آنکه انها میگویند که شرکتهای خصوصی هستند اما وقتی که چنین محدودیتهایی را به کار میگیرند عملاً به نیابت از حکومت آمریکا عمل میکنند. باید صداقت پیشه کرده و بگوییم این حکومت است که اعمالکننده چنین محدودیتهایی است نه شرکتهای خصوصی.
پرسش: به نظر شما تعصب و جانبداری رسانههای غربی که در جنگ اوکراین افشا و برملا شده است، چگونه بر اعتماد عمومی و رسانهها در سالهای پیش رو تاثیرگذار خواهد بود؟ به نظر شما آیا شرکتهای رسانهای تحت فشار افکار عمومی اقدامی به منظور تغییر انجام خواهند کرد تا عملا به مفهوم آزادی بیان که در متمم اول قانون اساسی آمریکا بدان تصریح شده است، احترام بگذارند؟
ریتر: تنها راهی که فشار افکار عمومی میتواند نتیجهبخش باشد این است که این فشارها به ایجاد تغییرات اساسی در چهره کنگره آمریکا منجر شود. چون در اینجا صحبت از قانون اساسی است، صحبت از قانون است و صحبت از تأکیدی است که روی قانون وجود دارد، بنابراین، نقش قوه قانونگذار یعنی کنگره آمریکا مطرح میشود. صحبت کردن عموم مردم یا ابراز عمومی خشم از سوی آنها اگر خودش را به شکل رأی در روز رأی گیری نشان ندهد اقداماتی بیمعنا خواهند بود. شرکتهای رسانهای پلیس خودشان نخواهند بود. اولین و مهمترین مسئله در اینجا این است که دیگر هیچ سازمان خبری وجود ندارد بلکه ما با سازمانهای فعال در زمینه سرگرمی مواجه هستیم که از اخبار به عنوان وسیلهای برای سرگرمی استفاده میکند. رسانههایِ آمریکایی دیگر در کار اطلاعرسانی برای مردم نیستند بلکه مشغول جذب مخاطب هستند. الان آنها دیگر شرکت هستند و پول برایشان مطرح است، یعنی پولی که از تبلیغات به دست میآید. تبلیغکنندهها به بسترهایی بیشتر پول میدهند که مخاطبان بیشتری داشته باشند در نتیجه این رسانهها مجبورند برای جذب مخاطب اخبار را به سمت سرگمی پیش ببرند. به همین خاطر است که جنگ در بستهای شبیه به تلویزیونهای واقعنما به مخاطبان عرضه میشود نه در قالب گزارشهایی که وظیفه آن روایت واقعی اتفاقات میدانی است. خود سازمانهای رسانهای پلیس و ناظمی در میان خودشان ندارند، کار آنها این است که پول در بیاورند و برایشان اهمیتی ندارد که کارشان درست است یا غلط. چیزی که به آن اهمیت میدهند این است که مردم به آنها نگاه کنند. بنابراین، آن تغییر باید از سمت حکومت ایجاد شود. فعلاً شاهد این نیستیم که کنگره در حال تغییر دادن چیزی باشد مگر اینکه آنها حس کنند از سوی مردم با تهدید مواجه هستند. اگر قرار است یک عضو کنگره موضعش را تغییر بدهد باید احساس کند به خاطر موضعی که دارد ۶۰ درصد آرایش را در انتخابات از دست خواهد داد. در این صورت است که آنها فورا موضعشان را تغییر میدهند چون به این آرا نیاز دارند. {با لحن شوخی} اگر راهی وجود داشته باشد که بتوان مردم آمریکا را آنقدر عصبانی کرد که آنها امکان انتخاب مجدد عضو کنگره را با تهدید مواجه کنند آن وقت تغییر اتفاق خواهد افتاد، البته من در حال حاضر شاهد چنین روندی نیستم. اکثر مردم آمریکا فریفته همین نسخه اخبار سرگرمکنندهای که رسانهها به خوردشان میدهند قرار دارند و وقت زیادی را به تحلیل اخبار اختصاص نمیدهند. پای اخبار مینشینند، نمیخواهند فکر کنند، میخواهند فقط بنشینند و اطلاعات کسب کنند. خبری از تفکر انتقادی نیست و هدفشان کسب دانش هم نیست، فقط میخواهند خودشان را با احمقانهترین نسخه از اخبار سرگرم کنند.
پرسش: شاهدیم که این روزها استانداردهای دوگانه فاحش نژادپرستانه در رسانه ها جنجالآفرین شدهاند. دیدیم که مثلاً خبرنگار «سیبیاس» کییف را شهر تقریباً متمدن در قیاس با عراق و سوریه خواند. خبرنگار «آیتیوی» بریتانیا گفت که اوکراین یک کشور جهان سومی نیست. مجری شبکه الجزیره مهاجران اوکراینی را افراد طبقه متوسط و متمایز دانست نه افرادی که «از شمال آفریقا فرار میکنند» و حرف هایی از این دست. آیا جهان غرب که به این شعار که همه انسانها برابر هستند می بالد، ارزش بالاتری برای جانهایی که در خاورمیانه از دست می رود، قائل است؟
ریتر: قطعاً همینطور است. از نظر آنها مسئله این نیست که همه آدمها برابر زاده شدهاند بلکه این است که آدمهای سفیدپوست برابر متولد میشوند. آدمهای با پوست قهوهای، حساب نیستند، سیاهپوستها حساب نیستند، زردپوستها حساب نیستند. حقیقت همین است. این چیزی نیست که مورد افتخار من باشد از آن شرمسارم و این چیزی است که باید تک تک آمریکایی ها را شرمسار کنند. واقعیت این است که ما آمریکاییها کاملاً به انسانزدایی از مخالفانمان عادت داریم. ما دیگر قادر نیستیم با فردی که با ما متفاوت است بر سر یک میز نشسته و وارد یک گفتوگوی مدنی شویم. این چیزی است که ما در عراق مشاهده کردیم. ما با عراقیها به عنوان نیمهانسان برخورد کردیم. در افغانستان آدمها را نیمهانسان در نظر گرفتیم و با پناهجویان آفریقای شمالی هم به عنوان نیمهانسان رفتار کردیم. مثلاً درباره یمن! چطور دنیا میتواند درباره اتفاقات یمن سکوت کند و بعد از اتفاقات اوکراین ابراز خشم کند؟ آن هم وقتی که تعداد کشتهها در اوکراین بسیار کمتر از تلفات آدمها در یمن است. با این حال، ما یمن را نمیبینیم. اگر ببینیم که یک کودک یمنی با پوست تیره به اسکلت تبدیل شده آن را فقط یک عکس جالب در نظر میگیریم اما خدا نکند شاهد گریه یک کودک سالم اوکراینی باشیم. نمیخواهم رنج مردم اوکراین را کوچک نشان بدهم. آنها در رنج واقعی هستند و رنجشان حقیقت دارد و این سزاوار توجه همه است. باید هم همینطور باشد، چون آنها انسان هستند و باید با آنها مثل انسان رفتار کنیم، اما مردمان دیگر هم انسان هستند. اما بر خلاف اوکراین- که اگر بخواهیم صادقانه صحبت کنیم خودش مسئول بخش زیادی از اتفاقاتی است که الان رخ میدهد- افغانستان که از آمریکا دعوت نکرده بود به کشورش حمله کند! افغانستان دعوت نکرد کشورش ۲۰ سال به اشغال در بیاید. مردم افغانستان نمیخواستند نیروهای ویژه نظامی آمریکا نیمه شب بیایند، با انفجار بمب درهای منزلشان را باز کنند و نارنجک دستی داخل خانه هایشان منفجر کنند و کودکانشان را بکشند. یمنیها نخواستند مردمشان توسط رژیم عربستان که مورد حمایت آمریکا است به کام گرسنگی و مرگ کشانده شوند. در سوریه، مردم نمیخواستند نیروهای آمریکایی میادین نفتی را اشغال کنند و به افراطیها اجازه بدهند وارد کشور شده و مردم را سلاخی کنند. امروز مردمان زیادی در دنیا در رنجند که این رنج را دعوت نکردهاند، بلکه توسط ایالات متحده به آنها تحمیل شده است. ما درباره این درد و رنج ها سکوت کردهایم، چون برایمان راحت است از مردم اوکراین حمایت کنیم. ان را مسُئولیت خودمان میدانیم این برای ما راحت است که از مردم اوکراین حمایت کنیم چون در آنجا تقصیری برگردن خودمان نیست. میگوییم تقصیر روسها است. اما وقتی خودمان تقصیر داریم، خیلی راحت چشممان را میبندیم. شرارتی نمیبینیم، صدای شرارت را نمیشنویم و از شرارتی هم حرف نمیزنیم، در حالی که مرتکب شرارت شدهایم. بابت این موضوع متأسفم اما این مسئلهای است که پایانی برای آن نمیبینیم، چون من زمان زیادی را صرف مطالعه مسائل خاورمیانه و اتحاد شوروی کردهام. این را میدانم که مردمان این دو منطقه هم انسان هستند و همان امیدها، آرزوها، ترسها و اضطرابهایی را دارد که ترکیب من به عنوان یک انسان را تشکیل دادهاند. باید با این انسانها هم مثل انسان رفتار شود و به رنج و دردی که میکشند احترام گذاشته شود. منظورم این است که باید درک کنیم که درد و رنج آنها واقعی است. اینکه کسی رنگ پوستش تیره، سیاه یا زرد باشد معنایش این نیست که رنج و دردش کمتر از سفیدپوستهاست. درباره اوکراین، امروزه ما آماده باز کردن درهای کشورهایمان به روی مهاجران هستیم در حالی که درهای کشورهایمان را به روی سوریها، افغانستانیها، عراقیها، یمنیها و ساکنان کشورهای شمال آفریقا میبندیم. چرا؟ به خاطر رنگ پوست. این نژادپرستی است.
پرسش: به عنوان سوال آخر، به نظر شما، چرا دولتهای غربی و متعاقب آن رسانههای غربی طوری رفتار میکنند که گویی حقیقت به صورت انحصاری در اختیار آنهاست؟
ریتر: به خاطر گستاخی و تکبرشان است. این نژادپرستی است. البته درباره ایالات متحده اجازه بدهید این را بگویم من کشورم را دوست دارم، چون ما برای چیزهایی (ارزشهایی) به پا خواستهایم. قانون اساسیای داریم که معنا دارد. پتانسیل این را داریم که یک کشور بزرگ در میان دیگر کشورهای دنیا باشیم، اما تاریخی داریم که از اساس پر از نقص است. تاریخی داریم که از آغاز ظهورش بردهداری را با آغوش باز پذیرفت و چند دهه طول کشید تا ما درگیر یک جنگ داخلی وحشتناک بشویم و بردهداری را سرنگون کنیم. تاریخی داریم که کشور ما را بر مبنای باور «مانیفست سرنوشت» ایجاد کرد، مانیفستی که میگوید خــــــــــــــــــــــــــــــــدا به ما گفته که جهان آزاد را فتح کنیم!! واقعا؟ خدا با هیچ کس دیگری غیر از ما صحبت نمی کند؟ خدا هیچ اهمیتی به هیچ کس دیگری غیر از ما نمی دهد؟ خدا فقط آمریکا را مورد عافیت قرار می دهد؟ این همان نوعی از گستاخی و تکبری است که امروزه در ایالات متحده وجود دارد و برای مدت طولانی وجود داشته است و تا وقتی که پابرجا باشد ما خودمان را یک کشور استثنایی دسته بندی میکنیم و وقتی شما یک کشور استثنایی هستید این یعنی که قوانین عادی برای شما نیستند و یعنی اینکه فقط نقطه نظرات شما اهمیت دارد و تنها شما هستید که الهام بخش حقیقت هستید و فقط شما می توانید درباره حقیقت صحبت کرده و آن را درک کنی و عقاید دیگران اهمیت کمتری از نظرات شما دارند و باید به عنوان غیرحقیقت در نظر گرفته شوند. مادامی که ایالات متحده خود را کشوری استثنایی و انکارنشدنی ببیند اساس کارش را این تشکیل خواهد داد که "امور جهان بدون ایالات متحده پیش نخواهند رفت". واقعا اینطور است؟ (خنده) به نظر من دنیا بدون آمریکا، کارش درست پیش می رود. البته من نمیخواهم که دنیا بدون ما کارش را پیش ببرد. به نظرم برای ما یک نقش مهمی وجود دارد که باید آن را ایفا بکنیم. ما یک کشور بزرگ هستیم، ما یک اقتصاد قدرتمند داریم، ما یک ارتش قوی داریم و مهمترین موضوع این که ما ایدههای قوی داریم. اگر ما به ایدهها باور داشته باشیم و اگر به ارزشهایی که از این ایده ها حمایت میکنند توجه کنیم، چقدر خوب میشود. قانون اساسی آمریکا یک سند فوق العاده است، یک سند فوق العاده. این سندی است که من به آن سوگند وفاداری یاد کردهام اما روش اجرای این سند کاملا پر از فریبکاری است و کشور ما امروزه مطابق با ایده ها و ارزشهای قانون اساسی نیست. ما کاملادچار گسست شده ایم نه تنها با خودمان بلکه با دیگر مناطق جهان. دوباره باید این را بگویم که ما دوباره به این مساله بر میگردیم که این نهایت گستاخی و تکبر است که باور داشته باشیم تنها شما الهام بخش حقایق هستید. آمریکا الهام بخش حقیقت نیست آمریکا یک کشور متشکل از موجودات بشری است که کاملا دارای نقص است و توانایی باورکردن دروغ های بزرگ را دارد دقیقا همانند هر کشور دیگر. البته بیشتر از دیگر کشورها چون وقتی ما معتقدیم که فقط ما صاحب حقیقت هستیم آنطوری که باید واقعیات را مورد بررسی قرار نمی دهیم. مساله بر سر این نیست که حقیقت را فرض کنید بلکه باید برای رسیدن به حقیقت، آن را جستجو کرد. موضوع درباره فرآیندی است که باید واقعیت ها را ارزیابی کرده و راجع به واقعیات بحث و گفتگو کرد، اینهاست که شما را برای حرکت به سمت حقیقت رهنمون می کند. ما از رفتن به این سفر امتناع میکنیم و مستقیم به سمت نتیجه گیری می رویم و با این اقدامات هرگز به حقیقت نخواهیم رسید.