به گزارش مشرق، روزنامه کیهان در ویژه های خود نوشت:
وطن امروز در یادداشتی با عنوان «بلاموضوع سیاسی و استراتژی بدنامی» نوشت: اصلاحطلبان در آستانه یکسالگی از دست دادن قوه مجریه قرار دارند. نیمه مرداد سال گذشته بود که حسن روحانی با تحویل دادن کلید پاستور به منتخب جدید مردم با دوره ۸ ساله ریاست خود بر جمهور وداع کرد. با این حال سادهانگاری است اگر پایان روحانی را به پایان حضور اصلاحطلبان در قدرت تقلیل دهیم.
اصلاحات سالها پیش از پایان دولت روحانی جایگاه اجتماعی خود را از دست رفته دیده بود؛ مسئلهای که عملا در ۲ سال پایانی دوره روحانی، دولت دوازدهم را تبدیل به دولتی غیرمردمی و حتی ضدمردمی کرده بود. جریانی که روزگاری صدای بلندی داشت و ادعا میکرد کلید حل مشکلات را در دستان خود دارد به مرور زمان بدترین تصویر مدیریتی ممکن را از خود نشان داد. بر همین اساس بیراه نیست اگر جریان اصلاحات را در سالهای اخیر یک جریان بلاموضوع به حساب آوریم. صدالبته که این بلاموضوعی به معنای فقدان نمود و حضور اجتماعی نبوده و نیست، با این حال عملا این جریان موضوعیت سیاسی خود را در جامعه ناراضی ایران به سرعت برق و باد از دست داد.
اصلاحطلبان از سویی برای پیروزی در انتخابات و رسیدن به میز قدرت ادبیات رادیکال و ضدملی را در پیش گرفتند و از سوی دیگر در عرصه عمل ناکارآمدی خود را در بالاترین سطح ممکن به نمایش گذاشتند. این دو عامل در کنار یکدیگر باعث شد این جریان عملا پایگاه اجتماعیاش را از دست بدهد؛ پایگاهی که از سویی با ادبیات رادیکال اصلاحطلبان انتظارات بالایی پیدا کرده بود و از سوی دیگر با مشاهده عملکرد فضاحتبار دولت یازدهم و دوازدهم در بهت و حیرت فرو رفت. فروپاشی این پایگاه تا آنجا پیش رفت که جریان اصلاحات شاهد فقدان پژواک و نفوذ سیاسی در جامعه سرخورده و ناراضی ایران شود.
با تمام این اوصاف و در روزهایی که دولت سیزدهم به پایان نخستین سال زمامداری خود بر امور اجرایی نزدیک میشود، چهرههای اصلاحطلب هرکدام در حد توان خود تلاش میکنند جبهه خود را از بلاموضوعی سیاسی خارج کرده و حداقل در قامت نمایندگان منتقد دولت سیزدهم در فضای عمومی برای خود جبهه و وجههای به دست آورند. تکراریترین و البته قابل پیشبینیترین استراتژی اصلاحطلبان حرکت به سمت رادیکالیسم و اظهارات هنجارشکنانه برای قرار گرفتن در مرکز توجه افکار عمومی است. گویی اصلاحات بار دیگر به این جمعبندی رسیده که شهرت با بدنامی به مراتب بهتر از گمنامی و فراموش شدن در افکار عمومی است. اظهارات هتاکانه و بلاهتبار فائزه هاشمی در ماههای اخیر را میتوان شاهد مثالی بر این امر دانست. طرح مواضعی که اندک تفاوتی با جریانات ضدانقلاب و برانداز ندارد در کارنامه این آقازاده پرحاشیه امری جدید به حساب نمیآید، با این حال رفتار ماههای اخیر وی و دیگر چهرههای شناختهشده اصلاحطلب نشان از در پیش گرفتن چنین رویهای به شکل حسابشده دارد.
اصلاحطلبان از سویی تلاش میکنند با اظهارات رادیکال موقعیت خود را از جایگاه متولیان و عاملان وضع موجود خارج کرده و در صورت امکان به عنوان بخشی از معترضان وضع موجود شناخته شوند و از سوی دیگر با احیای تشکیلات و انسجام نسبی تبدیل به رکنی اثربخش در معادلات سیاسی کشور شوند. برای نمونه تقریبا تمام چهرههای اصلاحطلب فعال در شبکههای اجتماعی در خط واحدی در چند ماه گذشته با تکرار ادعای طرف آمریکایی سعی میکنند مقصر به سرانجام نرسیدن مذاکرات هستهای را پافشاری تیم مذاکرهکننده بر اخذ تضمین از طرف آمریکایی بخوانند. این موضع در شرایطی است که باتلاق فعلی پرونده هستهای ناشی از مسیری است که تفکر جریان غربگرا در سالهای گذشته پی گرفته بود.