در بخشی از کتاب و ذیل توضیح برای اسرار وضو میخوانیم (شرح آیتالله جوادی آملی بر این احادیث برای فهم بهتر مخاطب در کتاب ذکر شده است):
«گروهی از یهود خدمت پیامبر خدا (ص)رسیده و مسائلی چند را از حضرت پرسیدند. از جمله گفتند: یا محمّد(ص) برای ما بگو این چهار عضو برای چه باید شسته شود با این که از تمیزترین مواضع بدن به شمار میآید؟ پیامبر (ص) فرمود: شیطان آدم را وسوسه کرد، آدم به درختی که از آن نهی شده بود نزدیک شد، وقتی به آن نگریست آبرویش رفت، سپس ایستاد و به طرف درخت رفت، این نخستین گامی بود که به طرف گناه برداشته شد، سپس دست برد و از میوه درخت برگرفت و خورد، در این هنگام، زیور و پوشش خود را از دست داد، دست بر سر گذاشت و گریست، و چون خداوند_عزّوجلّ_توبه او را پذیرفت، بر او و فرزندانش واجب کرد که همین اعضا را بشویند، پس خداوند به او فرمان داد که چون به آن درخت نگریسته روی خویش را بشوید و چون با دو دست تناول کرده آن دو را نیز تا آرنج شستشو دهد، و چون دست بر سر گذاشت، فرمان به مسح سر داد و نیز امر به مسح دو پا فرمود، زیرا با آنها به سوی گناه رفته است....
*
امام صادق (ع)فرمودند: خداوند عزﱠوجلﱠ چون پیامبرش را به آسمانهای هفت گانه بالا برد... پس به او فرمود: ای محمد سرت را بلند کن، چون سرش را بلند کرد، طبقات آسمان شکافته شد و پرده ها بالا رفت، گفت: سر فرود آور چه میبینی؟ چون نگاه کرد خانه ای دید مانند بیتالله شما، و حرمی دید چون این حرممسجد الحرام چنان که اگر چیزی از دستش رها میشد جز بر این حرم نمیافتاد، آنگاه به او گفته شد: یا محمد، این حرم است و تو محترم هستی، سپس به او وحی کرد که ای محمد: به «صاد» نزدیک شو ، اعضای سجده خویش را بشوی و آنها را پاک گردان و بر پروردگارت نماز بگذار؛ پس رسول خدا به صاد نزدیک شد _صاد آبی است که از ساق راست عرش جاری است_ و با دست راست آب را برگرفت، بدین سبب وضو با دست راست انجام میشود. سپس خداوند به او وحی فرستاد: صورت خود را بشوی، که عظمت مرا خواهی نگریست،پس از آن دو زراع راست و چپ را بشوی که با دستت کلام مرا خواهی گرفت، سپس با باقی مانده همان آب دست، سر و پاها را تا برامدگی، مسح کن که من برتو فرخنده میگردانم و گامهایت را به جایی می رسانم که جز تو هیچ کس آنجاگام ننهاده باشد...»
بنا بر این گزارش، کتاب دیگر علامه جوادی آملی «حکمت عبادات» است.
این کتاب شامل 10 بخش است که هریک از بخشها به نوع خاصی از عبادت پرداخته و اسرار و حکم آن را بیان میکند. مولف در بخش اول از عبادات و حکمت آن سخن میگوید و در بخش دوم به نیت و راز و رمز آن میپردازد. در بخش سوم از حکمت طهارت چون وضو و تیمم سخن میگوید و بخش چهارم را به بحث درباره باطن نماز و اسرار و حکمتهای نهفته در آن اختصاص میدهد. آیتالله جوادی آملی در بخش پنجم، پرده از برخی اسرار روزه برمیگیرد و در بخش ششم از عبادت اعتکاف رازگشایی میکند. «حکمت تلاوت و رمز قرائت در کنار حکمت دعا و همچنین تولی و تبری همراه با ذکر» عناوین باقی فصلهای این کتاب ارزشمند و مفید است.
در فصل «روزه و حکمت آن» میخوانیم:
«ماه رمضان ماه آزاد شدن است هر روز که میگذرد یک بند از بندهایی که با دست خود تنیدهایم، باید بگسلد تا آزاد شویم. بهترین راه برای ازاد شدن پی بردن به حکمت های عبادات است...در بعضی از روایات آمده است که روزه بگیرید برای آنکه طراوت و خرمی و شادابی غیر ماه مبارک را از دست بدهید؛ زیرا آنها نشاط کاذب و زودگذر است. وقتی انسان روزه گرفت و به آن دل بست کم کم به باطن روزه پی میبرد. باطن روزه انسان را به لقای حق میکشاند که خدای سبحان فرمود: روزه مال من است و من شخصا به آن جزا میدهم. این تعبیر فقط درباره روزه وارد شده است...ارحام را مورد صله و دیدن قرار داده و زبانتان را حفظ کنید، نه تنها هنگام روزه که روزه هستید، بلکه در طول ماه، این امور را رعایت کنید. چون اینها آداب روزه نیست، آداب ماه روزه است...امام صادق(ع) از اجداد گراميشان از رسولالله (ص) نقل فرمودهاند که: برای این که انسان مواظب دهان باشد و هر حرفی نزند، معرفت خدا لازم است. کسی که خدا را بشناسد و او را بزرگ بشمارد، در پیشگاه خدای عظیم، هر حرفی نمیزند و شکم را هم با هر غذا، آلوده نمیکند. کسی که خدا را شناخت کنار هر سفرهای نمینشیند...یکی از نصیحتطلبان به اباذر نوشت که مرا نصیحت کن. اباذر هم در جواب مرقوم فرمود:«به عزیزترین دوستانت ستم نکن.»
دوباره آن شخص نوشت که این مطلب روشنی بود. انسان که به دوست عزیزش جفا نیم کند. اباذر در جواب نوشت: عزیزترین افراد نسبت به آدم خود «او» است. فرمود: جان خود را نیازار، چون هر گناهی که انسان مرتکب میشود، فشاری است که بر جان خود وارد می کند.
کسی که تنها مواظب باشد هر حرفی نزند، پرخوری نداشته باشد یا هر غذایی نخورد، روزهاش را بگیرد، نمازش را بخواند، چنین کسی از مومنان معمولی است نه اولیای خدا. اولیای الهی اهل تامل و تفکر و تعمق هستند. حرف میزنند ولی حرف آنان یاد حق است. به مومن معمولی میگویند: حرف نزن، به مومن عارف میگویند: مرتب سخن بگو، مردم را هدایت و به یاد حق متذکر کن...»