سعدالله زارعی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: ۲۴ مردادماه سالگرد فرار مفتضحانه ارتش متجاوز آمریکا از افغانستان است. این کشور برای آنکه وانمود کند قدرت عملیاتی خود را در افغانستان حفظ کرده و هدفگذاری آن مقابله با گروههای شبهنظامی بدون مرز بوده است، در نزدیکی اولین سالگرد فرار خود با کمک سرویس اطلاعاتی پاکستان، اقدام به عملیات پهپادی علیه «ایمن الظواهری» رهبر مصری القاعده، در منزل «جلالالدین حقانی» از رهبران طالبان در کابل کرد.
در این میان طالبان که منکر حضور رهبران القاعده در افغانستان بود، نتوانست واکنش تندی علیه اقدام مشترک آمریکا و پاکستان علیه «میهمان ویژه» خود داشته باشد. درخصوص این موضوع نکاتی وجود دارد:
۱- اشغال نظامی افغانستان در سال ۲۰۰۱ به بهانه حمله به برجهای دوقلوی منهتن صورت گرفت ولی هدفگذاری آن ایجاد سلطه نظامی درازمدت در افغانستان - که کیسینجر از ۱۰۰ سال سخن میگفت - با هدف کنترل ایران، روسیه، چین و هند بود.
آمریکا به همین منظور ائتلاف نظامی «ایساف» را پدید آورد و از کشورهای غربی خواست ولو بهصورت نمادین و اعزام یک یگان کوچک در این ائتلاف شرکت نمایند. جمع این نیروها را بین ۳۶ تا ۵۰ هزار نفر ذکر کردهاند که با احتساب نیروهای آمریکا به حدود ۱۳۰ هزار نفر میرسید.
این نیروها به مرور کاهش یافتند و تقریباً پنج سال پس از اشغال این کشور و بروز اختلافات میان نیروهای آمریکایی با بقیه و بهخصوص اختلاف بین انگلیس و آمریکا، عدد نیروهای نظامی غربی در افغانستان در سالهای بعد به حدود ۷۰ هزار نفر رسید و در نهایت نیروهای دولتهای غربی به کشورهای خود بازگشتند و عدد نیروهای نظامی آمریکا نیز به کمتر از ۵۰ هزار نفر رسید.
با به بنبست رسیدن روش اشغال کامل و درازمدت و فعال نظامی، آمریکا روی کار آوردن یک دولت افغانستانی وابسته را مدنظر قرار داد.
از اینرو در نتیجه برگزاری انتخابات، «حامد کرزی» به ریاستجمهوری رسید. کرزی ابتدا حضور نظامیان آمریکایی در کشورش را بهعنوان پادزهر حمله طالبان به دولت مرکزی در نظر داشت و از آن پشتیبانی میکرد، اما چندی نگذشت که او متوجه شد آمریکا اصولاً وجود یک دولت قدرتمند در کابل را نمیخواهد و آن را در جهت منافع خود نمیداند، به همین جهت شکافی میان دولت کرزی و ایساف به فرماندهی آمریکا پدید آمد.
پس از آن دولت بهصورت ضعیف در کابل وجود داشت و اما در عمل این آمریکاییها بودند که سررشته بسیاری از امور امنیتی و سیاسی افغانستان را در دست داشتند. این موضوع دامنه اختلافات کابل و آمریکا را دائماً فزونی بخشید.
همزمان با اختلافات میان آمریکا و دولت ضعیفی که در کابل سر کار آمده بود، طالبان در بخشهای مختلف افغانستان مشغول پیشروی و به دست گرفتن کنترل امنیتی بسیاری از استانها بود. این تحرک پس از پایان دوره ریاستجمهوری کرزی و آغاز دوره ریاستجمهوری اشرف غنی تشدید شد.
غنی برخلاف کرزی با تقلب علیه دکتر عبدالله عبدالله به ریاستجمهوری رسید، به همین جهت اختلافات درون دولت افغانستان در دوره غنی شدت گرفت و طالبان از این اختلافات بهرهبرداری میکرد و بر دایره کنترل خود در افغانستان میافزود.
۲- در حد فاصل ۲۰۰۶ تا ۲۰۲۱، با قدرت گرفتن طالبان به مرور از اقتدار نیروهای اشغالگر و دولتی که در یک دموکراسی ضعیف سر کار آمده بود، کاست و در نهایت دولت کابل را تا سرحد انحلال پیش برد.
از آن طرف سیاست جمهوری اسلامی ایران که بر مبنای اخراج آمریکا از افغانستان استوار بود و متناسب با آن اقداماتی را طراحی و به اجرا گذاشت، عرصه را بر آمریکاییها تنگ و افق تسلط درازمدت آمریکا را برای واشنگتن نومیدانه کرد.
آمریکاییها در وضعیتی قرار گرفتند که ناگزیر شدند با قدرتمندترین گروه معارض افغان که طالبان بوده وارد مذاکره شده و راهی را برای حل مسئله پیدا نمایند. از این رو مذاکرات آمریکا و طالبان در دوحه آغاز گردید.
مذاکرات دوحه با دو نیت مجزا و در واقع با دو دستورکار جداگانه شروع شد. آمریکاییها با این انگیزه که با طالبان بر سر بقای نیروهای نظامی خود در این کشور به توافق برسند و افغانها با این هدف که آمریکا را وادار به پذیرش حکومت خود نمایند، مذاکرات را شروع کردند.
زلمای خلیلزاد و ملابرادر در اولین گفتوگوها قبول کردند که تحت هر شرایطی ارتباط میان آمریکا و طالبان برقرار باشد. در گامهای بعدی، آمریکاییها با طالبان برای زمانی یکساله به توافق رسیدند و براساس آن مقرر شد در این یک سال، طالبان به نیروهای نظامی آمریکا کاری نداشته باشد و در مناطق تحت سیطره خود مانع حمله به نیروهای آمریکا نیز بشود و متقابلاً آمریکا در منازعه میان دولت و طالبان بیطرف بماند!
مذاکرات که تقریباً دو سال به درازا کشید، در نهایت به پذیرش خروج از افغانستان توسط آمریکا منجر گردید. در مقابل طالبان قبول کردند خروج امن آمریکا از افغانستان را تضمین نمایند.
جمهوری اسلامی به دقت مذاکرات دوحه میان طالبان و آمریکا را زیر نظر گرفت. مطلوب جمهوری اسلامی این بود که آمریکا بدون گرفتن امتیاز، خاک افغانستان را بهطور کامل ترک نماید.
بر این اساس در وقت لازم نکاتی را به دوستان افغانستانی یادآوری میکرد. جمهوری اسلامی ایران، تجربه اخراج نظامیان آمریکا از عراق را داشت. ایران در این کشور، سیاستی را اتخاذ کرد که نتیجه آن در تنگنای شدید قرار گرفتن نیروهای آمریکایی و پذیرش خروج از این کشور بود. در این روند، ایران دوستان عراقی را مجاب کرد که روی خروج کامل و نه کاهش حضور تأکید داشته باشند و همزمان با آن در ساختار اجتماعی عراق، فشار بر نیروهای آمریکا را دنبال کرد. این فرمول برای افغانستان هم کارآیی لازم را داشت.
به همین جهت مذاکرات دوحه در ادامه و با راهنمایی ایران، به مذاکرات بیکر - همیلتون در عراق شبیه گردید.
۳- آمریکا چند سال پس از حضور نظامی به وضعیتی رسیده بود که سه رئیسجمهور آن - اوباما، ترامپ و بایدن - قادر نبودند از دلیل و روند حضور آمریکا در افغانستان دفاع نمایند.
از اینرو لزوم خروج از افغانستان و اعتراض به هزینههای سرسامآور در این کشور، به ترجیعبند اظهارات مقامات سیاسی و نظامی آمریکا تبدیل شده بود.
این که فرمانده کل قوای آمریکا قادر نباشد از سیاست نظامی کشورش دفاع نماید، خیلی جالب است.
واقعیت هم این بود که افغانستان برای نیروهای آمریکایی از یکسو به گورستان و از سوی دیگر به زندان تبدیل شده بود. این موضوع بیش از آنکه به طالبان و قدرت آن برگردد، به روحیه ضدغربی مردم افغانستان بازمیگشت.
یکی از نظامیان آمریکا که سالها بهعنوان یک افسر اطلاعاتی در افغانستان حضور داشته، در آستانه اخراج آمریکا از افغانستان، کتابی منتشر کرد که در آن نوشته بود «ما از «حومه روستاها»ی افغانستان شکست خوردیم؛ روستائیان افغانستان اگرچه بهدلیل دست و پنجه نرم کردن با فقر، کمکهای غذایی ما را دریافت میکردند ولی به هیچ وجه دید خوبی نسبت به ما نداشتند.
آنان که بهدلیل گرفتن پول، در روز به ما کمک میکردند، شب علیه ما و به نفع مجاهدین افغانی عمل مینمودند. از نظر آنان ما در نهایت «کافر متجاوز» و مجاهدان افغانی، «مجاهد آزادگر» به حساب میآمدند. ما هیچ شانسی در افغانستان نداشتیم و به هیچ وجه نمیتوانستیم در این کشور بمانیم».
آنچه این افسر اطلاعاتی در کتاب مفصل خود شرح داده است، به خوبی دلیل اجتماعی شکست آمریکا را نشان میدهد اما باید گفت اخراج آمریکا از افغانستان سه ضلع داشت؛ یک ضلع راهبردی و استراتژیک که جمهوری اسلامی ایران بود، یک ضلع نظامی که طالبان بود و یک ضلع اجتماعی که تودههای مردم مجاهد افغانستان بودند.
یک سال است آمریکا از افغانستان فرار کرده و تصویر و نتیجه این فرار، شکست و شکستپذیری آن بوده است. فرار نظامیان آمریکایی از افغانستان، افق فرار آنان را از عراق تا خلیجفارس و کشورهای شبهجزیره و بهطور کلی غرب آسیا ترسیم نمود.