محمدمهدی ایمانیپور؛ رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی طی یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت: آنچه طی چند هفته گذشته در کشورمان و حتی خارج از مرزها اتفاق افتاد، تحلیلها و گمانهزنیهای زیادی را به ذهن متبادر میسازد.
اگرچه دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامی تمامی ظرفیتهای خود را در راستای تقابل با ملت ایران و نظام مقدس جمهوریاسلامی بهکار گرفتهاند، اما از ابتدا مشخص بود که اصالت دینی و فرهنگی نهفته در ایران زمین و غنای انقلاب اسلامی ایران، اجازه تحقق این توطئهها را نداده و مکر دشمنان بار دیگر بهخود آنها بازخواهدگشت.
در این میان، دستگاههای امنیتی غرب و متحدان آن، که بار دیگر در کسوت «طراح»، «محرک» و «حامی» اغتشاشات اخیر وارد میدان شده بودند، مجددا دچار اشتباه محاسباتی شدند و بهتر است اکنون که بار دیگر استحکام بنیانهای نظام در مقابل دیدگان بدخواهان انقلاب به اثبات رسیدهاست، ۵نکته یا شاید توصیه را جهت پندآموزی دستگاههای امنیتی غرب گوشزد کنیم:
۱-در سال ۱۳۵۷، زمانی که انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امامخمینی(ره) به پیروزی رسید، بسیاری از نظریهپردازان حوزه جامعهشناسی و روابط بینالملل، درصدد تبیین ماهیت این انقلاب بر اساس تئوریهای ثابت و مبانی فکری خود برآمدند.
آنها هر اقدامی صورت دادند تا انقلاب اسلامی ایران را در محدوده فرضیات ذهنی و تئوریک خود محدود کنند اما درنهایت جملگی به این نتیجه رسیدند که بدون درک عاملی به نام «جهاد در راه خدا» و متعلقات آن، مانند «شهادت» و «ایثار»، نمیتوانند این انقلاب را درک کنند.
اکنون بیشاز ۴۳سال از پیروزی انقلاب اسلامی سپری شده و نهادهای اطلاعاتی و امنیتی غرب هنوز درگیر محاسبات کلاسیک و به قول خود، اقدامهای نوین سخت و نرم در تقابل با انقلاب اسلامی هستند.
بدیهی است که اگر دستگاههای امنیتی غرب کمترین درکی از اصالت فرهنگی و دینی ملت ایران داشتند، هرگز به محاسبات امنیتی خود تا این اندازه غره نمیشدند.
۲-تحرکات اخیر نشان داد که غرب در حوزه جنگ نرم، تمرکز زیادی روی «زنان»، «نوجوانان» و «اقلیتهای قومی» صورت دادهاست. اغتشاشات اخیر و پیامهایی که بهصورت مستقیم و غیرمستقیم در جریان آنها به جامعه ما و ازسوی دشمنان مخابره شد، نقطه تلاقی هدفگذاری غرب در این مخاطبشناسی وسیع است.
بهعبارت بهتر، غرب پس از ناکامی در میدان جنگ سخت، تحریم و تهدید، اکنون تصور کردهاست که میتواند از «جابهجایی نسلها» یا «تقویت انگارههای کاذب جنسیتی»، بهمثابه یک فرصت در مواجهه با کشورمان استفاده کند. شاید بهتر بود قبل از تثبیت این تصور باطل، مقامهای امنیتی غرب درک خود را از نسلهای چهارم و پنجم انقلاب و بهویژه دختران و زنان جامعه متدین ایران، به قشرهای محدود و خاصی تقلیل نمیدادند تا اینگونه در برابر جهانیان رسوا نشوند.
حضور پررنگ نوجوانان و زنان ما در حماسه سالانه اربعین و مراسم حزن و شادی اهلبیت علیهمالسلام، تشییع پیکر شهدای مدافع حرم و آوردگاههایی که نماد حمایت از موجودیت و ماهیت انقلاب است، نشان میدهد که حتی رویکرد انتقادی برخی از آنها نسبت به شرایط اقتصادی و اجتماعی از جنس «انتقاد» است، نه «طغیان».
تلاش غرب برای نمایش کاذب «برخی نارضایتیها» بهمثابه نیروی محرکهای برای «براندازی» در کشورمان، از ابتدا خطا بود. باید گفت که آنان هنوز نوجوانان و زنان وفادار و دلسوز جامعه ایرانی را نشناختهاند؛ مردمی که با وجود سختیها و مشکلات، در برابر دشمن خارجی متحد میشوند و «ایران مقتدر» را آرمان خود میدانند.
۳-اعلام برائت اکثریت قریب به اتفاق نوجوانان ایرانی از «بیعفتی»های صورت گرفته در تجمعات برخی زنان ضدانقلاب و وطنفروش، برهمزننده هدف غایی غرب از تزریق آشوب و اغتشاش در کشورمان بود. دشمنان انقلاب اسلامی، سودای «دین گریزی و دنیازدگی» در بطن جامعه ایرانی را داشتند، حال آنکه زیرساختهای فرهنگی و دینی ما به اندازهای عمیق و استوار است که اجازه تثبیت این ضدفرهنگها و ضدارزشها را در جامعه ایرانی نمیدهد.
«زن»، «زندگی» و «آزادی» هر سه مفاهیم قابلاحترامی هستند که غرب آنها را با پیوستها و مصادیق مدنظر خود بازتعریف میکند اما در نگاه اکثر زنان و نوجوانان ایرانی مصادیق غربی و اهداف شوم نهفته در پس این واژگان، مذموم و نکوهیده هستند.
جامعه ایرانی ارزش زن را حول مفهوم «حیا» تعریف میکند، نه «برهنگی». از سوی دیگر، «آزادی» در نگاه تاریخی و فرهنگی ایرانیان بهمعنای «رهایی از قید و بندهای ضدانسانی» است، نه «خروج از انسانیت». «زندگی» نیز مفهومی است که مصداق آن «حیات طیبه» و «حیات انسانی و انسانساز» است، نه حیات «انسان ستیز».
فهم این موضوع که دین در جامعه ایران امری ظاهری و سطحی نبوده و نیست و زیست حسینی و مهدوی ریشه در باورهای ایرانی دارد، نهادهای اطلاعاتی غرب را دچار خطاهای پرتکرار میکند.
۴- درخصوص ایرانیان مقیم خارج از کشور نیز دستگاههای امنیتی غرب دچار خطا شدهاند. شاید آنها تصور کردهاند که خروج یک ایرانی از سرزمین مادری بهمعنای وداع او با فرهنگ، تاریخ، مذهب و ارزشهای ذاتی و اکتسابی او در طول زندگی در کشورمان بودهاست.
واقعیت امر این است که دستگاههای امنیتی غرب الینه شدن جامعه ایرانیان خارج از کشور و از خودبیگانگی فرهنگی آن را امری محتوم میدانند و برهمین مبنا، آنها را در محاسبات خود بهمثابه «مهرههای بازی» و نه «انسانهای هوشمند» یاد میکنند.
بهعنوان یکی از کنشگران حوزه بینالملل و براساس رصد جامعی که از جامعه ایرانیان مقیم خارج از کشور داریم، عمیقا براین باورم که غرب حتی ماهیت و باورهای ذهنی هموطنان ایرانی در خارج از کشور را نیز بهخوبی نشناختهاست.
برخلاف آنچه دشمنان میپندارند، ذات اکثر شهروندان ایرانی، فارغ از آنکه در کدام نقطه از جهان زندگی میکنند، «دینباور» و «حقیقتمدار» است؛ خصوصا زمانی که مولفههای هیجانی زودگذر رخت بسته و جای خود را به تامل و ژرفنگری دهند.
ارتباطات گسترده بسیاری از ایرانیان خارج از کشور با جامعه ایران طی سالهای گذشته و اخیر و باورها و تجمعات مذهبی آنان در آنسوی مرزها، جملگی منجر به پیوند جامعه ایرانیان خارج از کشور با مفاهیم و ارزشهایی شده که نمادی از «هویت ایرانی» محسوب میشود. جامعه ایرانی خارج از کشور همانهایی هستند که در جریان شهادت سردار دلها، یکپارچه به سوگ نشستند.
کمکارهایهای ما و نهادهای مسئول، نباید پای موفقیتهای دشمنان مردم ایران نوشته شود.
۵- دراین میان، معدود ایرانیانی هستند که با هدف انتقامگیری از اسلام و انقلاب اسلامی و ارزشهای فرهنگی، هویت خود را فدای باید و نبایدهای دستوری و القایی ازسوی غرب کردهاند.
درخصوص این افراد نیز بهتر است دستگاههای امنیتی غرب کلاه خود را بالاتر بگذارند. آنچه در جریان زد و خورد گروههای سلطنتطلب و منافقین با یکدیگر و حتی جدال فیزیکی آنها با پلیس فرانسه و انگلیس رخ داد، نشان میدهد این افراد به اندازهای از «خویشتن» عبور کردهاند که حتی حاضر هستند انتقام آشفتگی درونی و طغیان پرهزینه خود را از صاحبان امروز خود بگیرند.
مرز فرهنگی و اعتقادی میان اکثریت قریب به اتفاق جامعه ایرانی داخل و خارج از کشور با این افراد و گروههابه اندازهای پررنگ است که امکان ادغام این دو در یکدیگر وجود ندارد.