به گزارش مشرق، محسن مهدیان طی یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت: در ایام اغتشاشات هرجا درباره کشته سازی ها افشاگری صورت میگرفت و رسانه های جاعل خلع سلاح می شدند، ناگزیر به ترور ذهنی مخاطب با حادثه هواپیمای اوکراینی بودند. اما غرض نهایی این ترور ذهنی چه بود؟ «نظام دروغگوست.» این کدگذاری ذهنی را با تمام قوا انجام دادند تا پروژه کشتهسازی اغتشاشات شکست نخورد. اما این کدگذاری چطور صورت گرفت؟ رسانه های جاعل در چه فرآیند شناختی، زمینه باور این اتهام آشکار را فراهم کردند؟
قدم به قدم پیش رویم:
یکم. پس از حادثه هواپیمای اوکراینی همه همت رسانه های سعودی- صهیونیستی این بود که هواپیمای اوکراین تبدیل به نمادی برای القای ناکارآمدی جمهوری اسلامی شود.
این فرآیند چطور رقم خورد؟ چند روز بعد از شلیک، «هشتگ چرنوبیل» توسط «اشرار رسانهای» کلید خورد. این هشتگ میگفت مهم نیست که زمینه شلیک چه بوده و مهم نیست ناخواسته زدید و مهم نیست عذرخواهی کردید و چطور جبران میکنید، مهم این است که این شلیک با ماجرای چرنوبیل شوروی که منجر به فروپاشی این کشور شد، هماوردی دارد و نشانه ناشیگری ساختاری و سقوط یک حکومت است. اما پروژه چرنوبیلسازی باید باور اجتماعی پیدا میکرد. نگرفت و نشد. با این حال این پایان ماجرا نبود. از اینجا به بعد فرایند ترور ذهنی مخاطب به روش دیگری باید رقم میخورد؛ آنهم روش تکرار و تدریج. خطا را باید تبدیل به خط کنند. مصداق را باید تعمیم به ساختار دهند و حادثه را به نشانه. اینجاست که ۳سیاست را کلید زدند:
اول؛ اوکراین باید اسم رمز شود. باید کدگذاری ذهنی شود. نباید از جلوی چشمها حذف شود. این کدگذاری نیازمند تحریک احساسات بود. هر روز به بهانهای این حادثه باید بازخوانی شود؛ آن هم به قرائت جریان کذاب رسانهای.
دوم؛ تحریک احساسات باید تبدیل به نفرت از جمهوری اسلامی شود. راهش نیز اتهام شلیک عمد است. آنقدر باید تکرار کرد تا جابیفتد.
سوم؛ تعمیم جزء به کل. از هواپیمای اوکراین به ناکارآمدی ساختاری رسیدن. به همین دلیل لازم بود مصادیقی از خطاها را در ابعاد جغرافیایی یک کشور با کلیدواژه اوکراین کدگذاری کنند. باید ذهن مخاطب دچار خطای تعمیم شود.
باز هم موفق نشدند؛ چرا؟
اول؛ همان ابتدا پس از شلیک به هواپیما در بالاترین سطح، قصورها پذیرفته و مورد عذرخواهی قرار گرفت و برای جبران آن اقدام شد.
دوم؛ حادثهای که ۱۰مورد مشابه دیگر در دنیا داشت و ازجمله خود ایران قربانی آن بوده است، در بالاترین سطح پیگیری و برای بررسی قصورها و تقصیرها محکمه برگزار شد.
سوم؛ برخلاف روایت خناسان فرایند اطلاعرسانی عاری از هرگونه خلافگویی عمدی بود. مسئولان مطلع از همان ابتدا در قرنطینه بودند تا احتمالات دیگر در علت سقوط هواپیما را بررسی کنند. طبیعی است که تکذیبهای اولیه به جهت عدماطلاع از این بررسیها صورت میگرفت، اما به محض اینکه خبر قطعی شد، صادقانه اطلاعرسانی صورت گرفت. خلاصه نشد که بشود. پروژه رهزنهای رسانهای متوقف شد. تنها یک راه باقی ماند و آن هم تکرار، تکرار و تکرار؛ تکرار یک روایت انحرافی؛ روایتی که از شلیک هواپیما بتواند شکستن اقتدار یک کشور را نتیجه بگیرد. بنابراین رمز این تسخیر ذهنی تنها با «تکرار» است. به چند روش:
یکم.«امتداد روایی»: اول عمدی بودن شلیک را روایت می کند. سپس این روایت را فرض میگیرد و در حالیکه رسانه های داخلی در حال تکذیب و توضیح هستند، با تولید محتوای ثانوی از قبیل طنز و تحلیل و غیره روایتش را امتداد می دهد و تثبیت می کند.
دوم.«تکامل روایی»: روایت دروغ اول را با منطق چرنوبیل سازی ارائه می کنند و در ادامه با خبرهای جعلی ثانوی و به صورت قطره چکانی، روایت اول را در ذهن ها تکمیل می کنند.
سوم. «ارجاع روایی»: هر روایت جدیدی در دیگر موضوعات را به شلیک هواپیما ارجاع می دهند و در همان بستر، رویدادها را بازنمایی می کنند.
نتیجه این سه اقدام چیست؟ تکرار، کمک میکند ذهن شرطی شود. با کلمه شلیک ذهن کدگذاری میشود و ضمیر ناخودآگاه، روایت خناسان را غیرارادی تکرار می کند.
و اما بدترین اتفاق اینجاست. با تصرف ضمیر ناخودآگاه شما، کلیدواژه شلیک را تبدیل به «ابرروایت» می کند تا بر همه خرده روایت های بعدی نیز چیرگی پیدا کند. اینجاست که برخی خرده روایت کشتهسازی اغتشاشات را با ابر روایت هواپیمای اوکراینی باور می کنند و آنقدر مستعد باور کردن اخبار دروغ میشوند که رسانههای دشمن به خود اجازه می دهند اخبار مضحکی مثل فرار مسئولان ایرانی به ونزوئلا و تسخیر شهر های ایران و خبر گودبای پارتی برای فتح تهران را هم منتشر کنند و بیمی از به آب دادن آبروی نداشته خود نداشته باشند.
ویژه نامه همشهری درباره پاسخ به همه شبهات مربوط به هواپیمای اوکراینی را امروز در صفحات میانی روزنامه بخوانید.