به گزارش مشرق،علی علوی طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: روزنامه سازندگی و اخیراً روزنامه هممیهن مستمراً یادداشتهایی به قلم محسن هاشمی و حسین مرعشی و برخی دیگر با این عنوان و مضمون که «اگر هاشمی الان بود، چه میکرد» منتشر میکنند و این غیر از ایام فوت آن مرحوم در زمانهای دیگر نیز جاری و ساری است. محتوای این یادداشتها نیز حول این محورهاست که اگر هاشمی الان بود، از افراط (مثلاً در قضیه آشوب و کشف حجاب) پرهیز میکرد یا هاشمی بانی امنیت بود و از این گونه موارد.
به فرزند و آن فامیل دیگر آقای هاشمی باید دو نکته را گوشزد کرد. ابتدا اینکه درباره ادعای پرهیز از افراط آقای هاشمی در حوادث اخیر که بهانهاش حجاب بود، بهتر است پشت سر درگذشته حرف نزنند و مطلب وارونه از قول او به مردم القا نکنند. مرحوم هاشمی همانی بود که در سالهای جنگ که مسئله حجاب اصولاً در ایران مطرح نبود، آن قدر به این مسئله حساس بود که در خطبههای نماز جمعه به آن اولویت داد و گفت برخی زنان کمی از موی خود را بیرون میگذارند و ما دیگر نمیتوانیم این را تحمل کنیم و زنانی را که کمی از موی خود را بیرون میگذاشتند تهدید به بازداشت و نگهداری در اردوگاههای کار اجباری کرد. پس معرفی مرحوم هاشمی به عنوان یک افراطگریز باید مستند به سوابق او باشد، نه بهدلخواه بازماندگان.
ممکن است فرزند و فامیل ایشان بگویند هاشمی عوض شد و دیگر آن هاشمی زمان جنگ نبود و برای تأیید سخن خود مثال بیاورند که هاشمی روزگاری فرمانده جنگ و سراپا در تدارک پیشرفتهترین سلاحها برای حفظ امنیت کشور بود،، ولی همین هاشمی در اواخر عمر، توسعه صنعت موشکی ایران را خلاف امنیت کشور و ایران را بینیاز به موشک میدانست و از ژاپن و جاهای دیگر مثال میزد. پس هاشمی عوض شده بود و ما داریم درباره هاشمی متأخر صحبت میکنیم که در همین مقوله امنیت به مؤلفههای دیگری غیر از موشک باور پیدا کرده بود.
این ادعا دو مشکل دارد. اول اینکه داشتن نیروی قوی نظامی نافی بهرهمندی از دیگر مؤلفههای قدرت و امنیت نیست و این مغالطه آشکاری است که مؤلفههای اقتصادی و سرمایه اجتماعی را مقابل مؤلفه نظامی قرار میدهد. نفی هرکدام به سود دیگری غلط است، چه از طرف مرحوم هاشمی یا بستگان او باشد و چه از طرف طرفداران قدرت موشکی (که اصولاً طرفداران قدرت موشکی چنین ادعایی ندارند). مشکل دوم آنکه کشور و مردم چه گناهی کردهاند که برخی شخصیتهای سیاسی، تقسیمبندی متقدم و متأخر دارند و کشور باید با تغییر سن و حال و احوال ایشان، رویکرد خود را عوض کند؟!
اما نکته دوم. بستگان مرحوم هاشمی و حزب سازندگی بهتر است کمی مطابق منظومه فکری اصلاحطلبان و روشنفکران این جریان که یکسره بر نفی شخصمحوری و شخصیتپرستی است، عمل کنند. تا کی باید از مرحوم هاشمی- مستند و غیرمستند و راست و دروغ- خاطره و رویداد ذکر کرد و کشور و مردم را به مسیر او فراخواند؟! اصلاحطلبان که بسیاری از امور صدر اسلام را برای همان زمان مناسب میدانند و بسیاری از فرامین و آموزههای معمار انقلاب را مناسب زمان خود امام یا حتی نامناسب برای همان زمان میدانند، چگونه برای شخصیت هاشمی، یادداشتهای مستمر «اگر هاشمی الان بود» مینویسند؟!
شما خود صاحب فکر و اندیشهاید. از خودتان و اندیشههای خودتان بگویید، شاید مردم پذیرفتند. پروبال دادن به شخصیتهای سیاسی بعد از مرگشان و صاف و صوف کردن تناقضات متقدم و متأخر آنان، مناسب سیاستورزی روشنفکرانه و اندیشمندانه نیست. شخصیتمحوری و شخصپرستی نیز مذموم است. دستکم منظومه فکری روشنفکرانه اصلاحطلبی را نقض نکنید و به سخره نگیرید.
مرحوم هاشمی بدون جانبداریهای شما برای مردم ایران خاطرهانگیزتر است تا با القای تفکرات شما در قالب شخصیت او. خود دانید!