کد خبر 1457331
تاریخ انتشار: ۲ بهمن ۱۴۰۱ - ۰۸:۴۵
وقتی عکس‌ها برای رو کَم‌ کنی در خط مقدم جبهه سوریه رو می‌شدند

یکی از مدافعا ن حرم اهل گیلان دست، توی جیب اورکتش کرد و عکس دخترش را درآورد و روبه‌روی خود روی زمین گذاشت. سردار حق‌بین به او گفت: حامد، می‌خواهی حالم را بگیری؟

به گزارش مشرق، شهید سردار محمدعلی حق‌بین فرمانده لشکر عملیاتی ۱۶ قدس گیلان در خاطراتش بیان کرد: حامد، یکی از نیروهای خوب لشکر ۱۶ قدس گیلان بود. با از دست دادن او، غم بزرگی روی دلم نشست. نمی‌توانستم جلوی اشک‌هایم را بگیرم. برای اینکه روحیه نیروهایم را خراب نکنم، صورت حامد را بوسیدم و رویم را برگرداندم و به ساختمان برگشتم. یاد روزی افتادم که در «خلصه» توی اتاق فرماندهی نشسته بودم. حامد آمد و گفت: حاجی، می‌شه با تلفن اتاقت به خونه یه زنگ بزنم؟ گفتم: آره. برو زنگ بزن.

خوب حالم را گرفتی، حاجی!

حامد به خانه‌شان زنگ زد. برای اینکه راحت با همسرش حرف بزند، از اتاق بیرون آمدم. حدود نیم ‌ساعت تلفنش طول کشید. وقتی به اتاق برگشتم، به شوخی گفتم: حامد، چقدر دلت پر بود؟ گفت «حاجی، با بچه‌هام داشتم حرف می‌زدم. دلم برایشان تنگ شده. دست، توی جیب اورکتش کرد و عکس دخترش را درآورد و روبه‌روی خود روی زمین گذاشت. به او گفتم: حامد، می‌خواهی حالم را بگیری؟

خوب حالم را گرفتی، حاجی!
ورودی شهر نبل؛ نیروهای سردار حق‌بین به پاس رشادت‌هایش او را روی دوش خود گرفته‌اند

عکس ‌نوه‌هایم همیشه توی جیبم بود. اورکتم، روی جالباسی آویزان بود. بلند شدم و از جیبش، عکس یکی از نوه‌هایم را آوردم و کنار عکس دختر حامد گذاشتم. نگاهی به عکس کرد و پرسید: این کیه؟ گفتم: نوه‌ام. دوباره دست توی جیب اورکتش کرد و عکس دختر کوچکش را کنار عکس‌ها گذاشت. نگاهی به عکس‌ها کردم و عکس نوه دوم خودم را کنار عکس‌ها گذاشتم و گفتم: حامد، بخواهی باز عکس رو کنی، عکس نوه سومم را می‌ذارم کنار این عکس‌ها! به شوخی دست‌هایش را بالا برد و گفت: نه. دیگه من تسلیمم. خوب حالم را گرفتی، حاجی!

منبع: فارس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • کبیر IR ۱۱:۱۳ - ۱۴۰۱/۱۱/۰۲
    7 0
    شهدا را یادکنید با ذکر یک صلوات

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس