سرویس دیدگاه مشرق - حاشیه نگاری آقای امیر حسین کاوه مدیر عامل گروه صنعتی سدید از دیدار کارآفرینان با رهبر انقلاب:
یک روز بارانی و هوای مطبوع و بهاری بعد از چند روز آلودگی هوای تهران، بسیار دلچسب بود.
دهم بهمن ۱۴۰۱ و برای من بیش از هر روز بارانی دیگر دلچسبتر؛
به صف ورودی پیوستم، کارت دعوتِ در دستم ،کمی خیس شده. موهایم هم خیستر .
موبایل را تحویل دادم. چهرهها خندان و بشاش است با شوخیهای جالب.
یکی میگفت: حقوق کارگران را دادی و آمدی دیدار!؟
در جواب گفت: اگر حقوق را نداده بودم مگر بچهها میگذاشتند از در کارخانه بیرون بیایم و هر دو خندیدند…
در دل گفتم خوشا بحالشون.
دیگری گفت: اخوی چهرهی شما آشناست برای من!
در جواب با لهجهی یزدی گفت: من را در “باسلام” دیدی، نرم افزار خرید کالا بدون واسطه؛ باز هم به لبخندی ختم شد که یزدیها در صف دیدار با رهبری هم بازاریابی میکنند.
بازرسی بدنی به خوبی انجام شد. به جز قطرات باران و یک خودکار با نشان “پنتر” ساخت ایران، چیزی همراه نداشتم. البته چند ورق کاغذ هم بود که در حین سخنرانی حضرت آقا متوجه شدم، کاغذ مازندران و تولیدی ساخت ایران است.
خدا را شکر انگار راستی راستی میتوانیم همهی ملزومات موردنیاز از لوازم تحریر تا تجهیزات نفت و گاز و دستگاههای پیشرفتهی آزمایشگاهی بیمارستانی که ساخت آن در داخل به صرفه است و در آن مزیت نسبی داریم، را بسازیم و استفاده کنیم.
حضرت آقا در سخنرانی امروز تاکید داشتند نماد و نشان «ساخت ایران» را برای محصولات ایرانی آنقدر استفاده کنیم که در دنیا این نشان جا بیفتد. حتی نوشتن لاتین آن هم لازم نیست.
حالا اولین صندلی خالی را که میبینم مینشینم. با بغل دستی احوال پرسی و چاق سلامتی میکنم و استفاده از موقعیت برای پیدا کردن یک هم سخن تا آمدن حضرت آقا.
جواب سلام من را با یک سلام علیکم و الرحمه الله با گویش زیبای عربی و فشردن دست پاسخ داد.
اخوی شما از خوزستان آمدید؟
حدود نیم ساعت بعد سخنرانی بغل دستی من شروع شد و حالا کامل خودش را مقابل حضرت آقا معرفی کرد:
«حمید حمدانی هستم.
من از خوزستان شهر شوش آمدم.
شهر پیغمبر باران و رزمندگانی که حماسهی فتحالمبین را رقم زدند.
شهری که تصاویر حضرت عالی در کنار کرخه و قلعه باستانی شوش زینت بخش خانههای ماست »
اکنون بدون ماسک صحبت میکرد و از مهمترین مشکلات زراعت چوب در کشور، قوانین مربوط به امور اراضی و منابع طبیعی که نیاز به اصلاح دارد را گفت.
والسلام علیکم را گفت و سلام دوباره حضرت آقا به ایشان نثار شد و لبخند پُرنشاط آن کارآفرین که دست کمی از سخنرانان حرفهای نداشت بر چهرهاش نشست.
تک تک منتخبین سخن گفتند با چند دقیقه بیش از وقت تعیین شده؛ یک وجه مشترک در بین همهی آنها بود. شور و نشاط کاری و امید به آیندهی بهتر برای کشورشان. مشکلات و گلایه داشتند ولی کار هم میکردند و بهانه برای کار نکردن آنها را مسخ نکرده بود. رهبری مجددا بر مصرف بهینه حتی استفاده بیشتر از نعمت باران و توجه به کشت دیم سخن گفتند. حضرت آقا امروز دو بار وقتی میخواستند برای زیبایی درخت تنومند اکالیپتوس و محصول عالی صیفی، مثالی بزنند از شهرستان پهناور "ایرانشهر” گفتند. شهری که در ایام سختی تبعیدشان در آن میهمان مردم مهربانش بودند. امروز «تلاش و باران، ایرانشهر و امید » نقش برجسته داشتند.
سخنان رهبری در خصوص توجه به بخش خصوصی و عبرت گیری از رفتارهای نادرست در اوایل انقلاب نسبت به این بخش و اهمیت صنایع کوچک و متوسط که هم سود آور و هم اشتغال آفرین هستند و لزوم پشتیبانی آنها توسط شرکتهای بزرگ، بیانات تازهای بود که با تاکید، مطرح شد.
سخنانی که باید با دقت شنید و خواند و عملیاتی کرد.
به دو نفر آخر وقت صحبت نرسید چون نفرات قبلی بیش از زمان تعیینی صحبت کرده بودند. قرار شد نوشتهشان را خدمت حضرت آقا بدهند. لزوم وقت شناسی برای رعایت حقوق دیگران همیشه مهم است.
پس از پایان مراسم، جمع شدن فعالان بخش خصوصی گرداگرد وزرای حاضر در محل، خودش حکایت جالبی بود. برخی نامه میدادند و برخی مشکلات خود را میگفتند.
به رئیس اتاق بازرگانی یکی از شهرها، سلامی کردم.
گفتم: نظرت دربارهی جلسه چه بود؟
گفت: این سخنان ، نقطهی عطفی میتونه باشه برای بخش خصوصی.
قرار شد جلسهای بگذاریم و جمعی از افراد فعال بخش خصوصی را جمع کنیم و این سخنان مطرح شده را دوباره با دقت بشنویم و برای تبیین آن و نحوهی عملیاتی شدنش از سوی بخش خصوصی پیشنهاداتی را به دولت بدهیم.
امید در سرتاسر این جلسه موج میزد. در حال خروج از ساختمان که به خیابان فلسطین متصل است، بنری از شهید سلیمانی بر دیوار نصب شده، سلامی به او دادم. انگار او هم خندانتر از همیشه است. عکساش با قطرات باران درخشان شده بود.
با خود گفتم: ماه را به قسمت روشن آن
میشمارند، نه قسمت تاریکش، همیشه روشنبین باشیم تا فرصتها نمایان شوند.
وٱلسَّلَامُ عَلَیْکُمْ