به گزارش مشرق، «بعد از رفتن»، ساخته رضا نجاتی که در پنجمین روز جشنواره چهل و یکم فیلم فجر به نمایش درآمد، از آنچه که در بطن ادبیات ایرانی وجود داشته، بهره های امروزین و هوشمندانه ای برده است. شعری منسوب به حکیم خیام وجود دارد که با این مصرع شروع می شود: «ما لعبتکانیم و فلک لعبتباز». داستان فیلم درباره «آرش» (صابر ابر) تعمیرکار موتور قایق است که با پسر نوجوان اش، در جنوب زندگی می کند. گر چه همان ابتدا مشخص می شود که او، بومی آن منطقه نیست و از پایتخت نشینان است. مشخص می شود که همسرش که سال ها پیش او را رها کرده و رفته و اینک برادرش به او اطلاع می دهد که بازگشته است. و داستان آغاز می شود.
یکی از برجستگی های فیلم، فیلمبرداری محتوامحور آن است. چرخ های سیصد و شصت درجه ای فیلم و تغییر رنگ و نور در این چرخش، قاب های زیبا و بهره گیری از نور در بک گراند (پس زمینه) توانسته است تصاویری دوست داشتنی و سینمایی به مخاطبان اش هدیه کند. فیلم از سواحل غرقه در آرامش خلیج فارس شروع می شود. تاکیدگذاری روی آرامش دریا، زمینه دو موضوع همسو را در ذهن مخاطب فراهم می کند؛ ساحل آرامش و آرامش قبل از طوفان. قرار است اتفاقاتی در زندگی ظاهرا آرام این مرد بیفتد که آرامش را برهم ریزد. بنابراین او باید جزیره تنهایی اش را ترک کند و بیفتد وسط جمعیت آدم ها.
کلیدی ترین بخش فیلم، وجود یک سیرک و شعبده بازی است که همه چیز را قرار است به بازی بگیرد و همه واقعیت ها را دچار تغیّر و تطور کند.
گوشه چشم خون افتاده «آرش» هم که گرافیک آن در نامواره فیلم، نمادسازی شده است، نشانی از خون دل خوردن های او دارد و این مصرع از غزل جناب حافظ را تداعی می کند که «ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است».
رضا نجاتی، نخستین فیلم اش را در چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر با حمایت بنیاد فارابی ساخته اما پختگی و پیچیدگی متن و کارگردانی اش در انتخاب میزانسن ها، کاملا نمایان است. «به وقت رفتن» گر چه فیلم عامه پسندی نیست اما به مخاطبان احتمالی اش، یادآوری می کند که قضاوت کردن براساس نیمی از واقعیت، ویران کننده حقیقت خواهد بود.