به گزارش مشرق، روزنامه کیهان در ستون خبرویژه خود نوشت: روزنامه دنیای اقتصاد در مطلبی با همین عنوان نوشت: ابوالحسن ابتهاج، اولین رئیس سازمان برنامه و بودجه و از مدیران برجسته دوران پهلوی اول و دوم، در سال ۱۲۷۸ شمسی در رشت متولد شد و تحصیلات ابتدایی خود را تا ۱۲سالگی در این شهر گذراند. پدرش ابتهاجالملک سالها تحت نظارت فتحاللهخان اکبر سردار منصور، سپهدار اعظم رشتی، مسئول گمرک انزلی و همچنین پیشکار او بود. ابوالحسن، ۱۴ساله بود که به همراه برادرش غلامحسین برای ادامه تحصیل به پاریس رفت؛ اما پس از دو سال اقامت در این شهر بنا به تصمیم پدرش راهی بیروت شد و در کالج پروتستان سوریه تحصیلات خود را ادامه داد. در سال ۱۲۹۳ دو برادر برای گذراندن تعطیلات به ایران آمده بودند که جنگجهانی اول آغاز شد.
ابتهاج در رشت پیشنهاد فرمانده انگلیسیها برای مترجمی را پذیرفت. در جریان تشکیل جمهوری توسط میرزاکوچکخان جنگلی در رشت ابتدا ابوالحسن ابتهاج و برادرش بهدلیل مخالفت با میرزا دستگیر و برای مدت کوتاهی زندانی شدند، سپس پدر وی دستگیر و اعدام شد. از این رو خانواده ابتهاج به تهران مهاجرت کردند. ابوالحسن ابتهاج در تهران پس از انجام مصاحبه و شرکت در آزمون ورودی به استخدام بانک شاهی درآمد و مدارج ترقی را بهسرعت پیمود، بهطوریکه در سال ۱۳۰۹ به سمت معاونت بازرس کل منصوب شد. او بعد از ۱۶سال کار در این بانک در سال ۱۳۱۵ استعفا داد و بهواسطه آشنایی با علیاکبر داور در وزارت مالیه استخدام و بهعنوان بازرس دولت در بانک فلاحتی مشغول بهکار شد. در بهمن ۱۳۱۶ پست معاونت بانک ملی به ابتهاج واگذار شد و سهسال بعد به ریاست بانک رهنی رسید. او پنجم دیماه ۱۳۲۱ ریاست بانکملی را بر عهده گرفت.
ابتهاج در دوره هفتساله ریاست بانک ملی ایران- دورهای که بانک ملی تنها مرجع اقتصادی بود- با وجود بحرانهای شدید مالی و پولی کشور، به امور اقتصادی سروسامان داد، در توسعه شعب بانک ملی زحمات زیادی متحمل شد و سرمایه بانک را به چند برابر رساند. او در مقام ریاست بانک ملی با دکتر میلیسپو، رئیسکل دارایی ایران که دارای اختیارات وسیعی در امور مالی و پولی کشور بود، اختلافنظر پیدا کرد و میلیسپو با استفاده از اختیارات خود، او را عزل کرد. در پی اعتراض ابتهاج و پس از کشوقوسهای فراوان معلوم شد که میلیسپو چنین اختیاری نداشته و حکم برکناری ابتهاج خارج از حدود اختیارات وی صادر شده است؛ به این ترتیب ابتهاج به سمت خود بازگشت.
اما سرانجام خلق تند و روحیه سازشناپذیر ابتهاج در برابر مداخله و فساد که دشمنان بسیاری برایش به ارمغان آورد، باعث شد در سال ۱۳۲۹ همزمان با دولت رزمآرا عزل و در مرداد همان سال بهعنوان سفیر ایران در فرانسه انتخاب شود. او در سال ۱۳۳۱ از سوی صندوق بینالمللی پول دعوت بهکار شد.
ابتهاج در سال ۱۳۳۳ در پی اتمام قراردادش به ایران بازگشت و به ریاست سازمان برنامه منصوب شد. ابتهاج در شرایطی به سازمان برنامه رفت که برنامه عمرانی اول در سال پایانی خود بود. او به محض ورود به سازمان، به کمک کارشناسان و نخبگان کشور تدوین برنامه عمرانی دوم را آغاز کرد و از یکسال بعد تا سال ۱۳۳۷ اجرای آن را بر عهده گرفت. ابتهاج طی دوران ریاستش بر سازمان برنامه، تحولی بزرگ در ساختار برنامهریزی ایران مبتنی بر استفاده از دانش اقتصاد بهوجود آورد. آنچه توجه وی را به این موضوع جلب کرد، فقدان دفتر اقتصادی در سازمان برنامه بود. در دوران نخستوزیری منوچهر اقبال، لایحهای برای تصویب به مجلس رفت که براساس آن ریاست سازمان برنامه به نخستوزیر واگذار میشد و او میتوانست از طرف خود قائممقامی برای سازمان تعیین کند. هنگامی که این لایحه در مجلس شورای ملی مطرح شد، ابتهاج با اطلاع از طرح این لایحه، بلافاصله ساختمان سازمان برنامه را ترک کرد. ابتهاج پس از کنارهگیری از کارهای دولتی به پشتوانه سابقه طولانیاش در امر بانکداری، بانکی خصوصی بهنام «بانک ایرانیان» را با سرمایه چندتن از جمله همسرش آذر صنیع (ابتهاج) و حسن شمشیری تاسیس کرد.
ستایش روزنامه مذکور از ابتهاج و سازمان برنامه و بودجه رژیم پهلوی در حالی است که با وجود فروش روزانه ۶ میلیون بشکه نفت در روز در دوره رژیم پهلوی و جمعیت ۳۶ میلیونی ایران، فقر و محرومیت و شکاف طبقاتی در کشور بیداد میکرد. همچنین نابودی کشاورزی ملی، گسترش بیرویه واردات و نابودی صنایع بومی به علاوه تورم شدید، از دیگر آثار برنامهریزی اقتصادی معطوف به تبعیت از فرامین سفارت آمریکا بود که موجب نارضایتی شدید ملت ایران شد و در کنار انزجار از سیاستهای ضددینی و وابستهگرای رژیم پهلوی، به انقلاب اسلامی ختم شد؛ برخلاف ادعای روزنامه اجارهای، که سازمان برنامه و بودجه آن رژیم، را منجی اقتصاد ایران از بیبرنامگی معرفی میکند!!
گفتنی است فساد در برنامهریزی و عدم رسیدگی به مردم به حدی بود که به روایت مسعود بهنود، نخستوزیر هر سال روزنامهنگاران را به هنگام سفر دوماهه به سوئیس جمع میکرد و به آنها میگفت اعلیحضرت از کار خسته شدهاند و دو ماهی میخواهند در سوئیس استراحت کنند. بنابراین در مطبوعات ننویسید که جوادیه آب ندارد و بم نان ندارد. جوادیه و بم همیشه آب و نان نداشتهاند(!)