به گزارش مشرق، پس از وقایع ۱۵ خرداد که شاه روحانیون سیاسی را کنار زد بسیاری از سیاسیون ملی و مذهبی همچنان در زندان بودند از جمله مهندس مهدی بازرگان. او می گوید: روی نهضت آزادی حساسیت خیلی بیشتر بود برای اینکه ما صریحا برنامه مخالفت با استبداد را داشتیم و لبه تیز حمله ما متوجه شخص شاه بود. یک نامه سرگشاده را همان موقع بیرون دادیم و گفتیم مسوول همه این جریانات شخص شاه است. بنابراین سران نهضت آزادی را محاکمه نظامی و به زندانهای یک تا ده سال محکوم کردند.
ظهور گرایش های رادیکال
با سرکوب سیاستمداران معتدل که معتقد به مبارزه قانونی بودند و به گفته علی اصغر حاج سیدجوادی گرایشهای تند هواداران بیشتری پیدا کرد: بعد از وقایع خرداد ۴۲ با سرخوردگی که به اصطلاح مخالفان و نسلهای جوان مخصوصا در دانشگاهها نسبت به شیوه و سیر جریان دموکراسی بعد از سقوط دولت مصدق پیدا میشود، یک گرایش شدید به سمت مذهب و یک گرایش شدید به طرف جنگهای چریکی و مسلحانه در ایران ایجاد شد.
مهندس مهدی بازرگان میگوید: فشار ساواک و پلیس طوری بود که خیلی از ایرانیها به ما میگفتند « ببینید از راه مبارزه قانونی و علنی و معقول وارد شدید ولی شما را به زندان انداختند و نتیجه ای نگرفتید. دستگاه حاکم فقط منطق زور و اسلحه را میپسندد.» این بود که چریکها پیدا شدند از فدائیان تفکر مارکسیست گرفته تا خیلی مومنین و مقدسینی که طالب شهادت بودند.
از تروریسم چیزی در نمیآید
کریم سنجابی از مبارزان ملی گفت: ما میخواهیم مبارزه را قانونی و علنی کنیم اما دستگاه استبدادی شاه است که میخواهد ما را به مبارزه زیرزمینی بکشاند. ما با هر نوع مبارزه تروریستی مخالفیم چرا که معتقدیم دستگاهی که به وسیله تروریسم و مبارزه مسلحانه به قدرت میرسد نمی تواند آزادی برقرار کند و حکومتش قطعا دیکتاتوری خواهد بود.
در میان روحانیون هم دستهای فعالیتهای مسلحانه را تایید میکردند ولی اکثریت از سیاست پرهیز داشتند و گروهی هم با فعالیت های فرهنگی و مذهبی در فکر تحول بنیادی در نهاد مذهب بودند. آیت الله خمینی پیش از تبعید به هیاتهای بازاری مسلمان سر و سامانی داده بود و با شاگردانش مثل مرتضی مطهری و دکتر بهشتی ارتباط داشتند.
سیستماتیک شدن شکنجهها
در بهمن ۴۳ حسنعلی منصور نخست وزیر وقت با گلوله یکی از همین مذهبیون کشته شد و امیرعباس هویدا نخست وزیر شد. عبدالکریم لاهیجی وکیل دادگستری میگوید با شدت گرفتن فعالیت مسلحانه، شدت عمل دولت هم بیشتر شد: از اواسط ۴۲ اختناق روز به روز شدت گرفت و از سالهای ۵۰ به بعد به اوج خود رسید. یعنی از زمانی که فعالیتهای مسلحانه و چریکی در ایران شروع شد. از آن زمان به بعد بدترین نوع شکنجه و بدرفتاری با زندانیان سیاسی در ایران معمول شد. شکنجه دیگر به صورت سیستماتیک انجام میشد. محاکمات کاملا فرمایشی بود. این ساواک بود که بر دادگاههای نظامی حکم میراند.
بازرگان: شاه دست ما را بست
مهندس بازرگان هم میگوید: فکر مبارزه مسلحانه وقتی پیدا شد که دستگاه دست همه ما را بست و نگذاشت ملت آزادانه و از راه قانون و شرع و منطق و انسانیت حرفش را بزند. البته با طرفداران مبارزه مسلحانه در زندان خیلی شدیدتر رفتار میشد. شکنجههای مختلف و وسایل عدیدهای از جمله آپولو در مورد آنها به کار میرفت. طوری که بعضیها زیر شکنجه کشته یا تسلیم شدند. اگر پایههای حکومت شاه سست شد یکی از دلایلش همین رفتارهایی بود که در زندان انجام شد.
اعلیحضرت همه کاره بود!
حکومت فردی همه جا گیر میشد. ارتشبد جم میگوید: در واقع نخست وزیر خود اعلیحضرت بود، وزیر خارجه اعلیحضرت بود، وزیر اقتصاد اعلیحضرت بود و آنها فقط مجری دستورات بودند. یک دفعه با مرحوم هویدا در این باره با گله صحبت می کردم. او میگفت: شما خیال کردید من نخست وزیر هستم؟ وزرا میروند کارهایشان را مستقیم با اعلیحضرت حل و فصل میکنند و من برای این که خود را از تک و تا نیندازم تظاهر میکنم که بله ما کردیم.
شاپور بختیار هم درباره رفتار دیکتاتوری شاه میگوید: شما نمیتوانستید یک دهدار تعیین کنید قبل از این که ساواک او را تایید کرده باشد. خوب این دهدار را بگذارید خود ده انتخاب کند.
ارتشبد جم می گوید: البته آن اوایل که اعلیحضرت شاه شد این اعلیحضرت الان نبود. در آن سالها خیلی دموکراتمنش بود. افکار به اصطلاح آزادیخواهی و ملتخواهی خیلی زیاد داشت. دیکتاتور را خود ملت ساخت. خود ملت ایران و خود همین وزرا و وکلای مجلس بودند که آن شاه را تبدیل به خدا کردند.