به گزارش مشرق، رسول سنائیراد طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: مغولها در قرن هفتم با اتحاد قبایل بیاباننشین بیابانهای مغولستان به فرماندهی تموچین یا همان چنگیزخان، قدرتمندترین ارتش را تشکیل دادند. این ارتش ابتدا در جنگ داخلی خشونت، فریب و جنایت را تمرین کرد و سپس این ویژگیها را در حمله به سایر کشورها به کار گرفت.
چنگیزخان که خود پرورشیافته فضای توحش و جنایت بود و پس از کشته شدن پدرش در حملات داخلی این قوم به اتفاق سایر اعضای خانواده در بیابان رها شده بود تا خوراک حیوانات وحشی شود، بیرحمی و قساوت را با کشتن برادر و کینهتوزی را بههنگام اسارت همسر و فرار از شبیخون شبانه گروهی از مغولها تجربه کرده بود. همچنین او در همین فضای توحش و هراسافکنی یاد گرفته بود که با ایجاد وحشت و هراس میتوان اراده مقاومت را درهم شکست و مقدمه چنین هراسی هم باید جنایتی بزرگ باشد.
به نقل از چنگیز در وقایعنامه ارمنی آمده است: «این اراده خداوند است که ما سرزمین را تصرف کنیم، بر آن فرمان برانیم تا قانون و مالیاتهای مغول به اجرا درآید و مغولان وظیفه دارند کسانی را که با این قوانین مخالفت میکنند، بکشند و خانههایشان را ویران کنند تا دیگران که شاهدند یا خبر آن را میشنوند، بترسند و مانند آنان رفتار نکنند.»
او البته به برتری نژادی همنژادهای مغول خود اعتقاد داشت و برای حفظ جان آنها برای غارتهای بزرگ، نظامی تازه و کارآمد ابداع کرده بود. به این ترتیب که شهرهای مورد تهاجم، پیش از غارت از مردم و حیوانات کاملاً تهی میشد تا خطری برای افرادش که مشغول غارت میشدند، پیش نیاید یا تهدیدات به کمترین حد خود برسد.
راه دیگر کاهش تلفات برای مغولها استفاده از سیاست فریب بود که به مردم شهرهای محاصره شده وعده امان میدادند تا دروازه را بگشایند و شهر را تسلیم کنند و از قتل و غارت رهایی یابند، اما با ورود به شهر، وسوسه غارت اموال، اسارت مردم و تأمین نیروی کار مجانی و تجاوز به زنان و دختران، وعده امان را به فراموشی میسپرد و غارت، تجاوز و جنایت همچنان تکرار میشد.
مغولها که در سوارکاری بسیار چابک بودند و با عادت به سختی، در لشکرکشی ضرورتی به همراه داشتن تدارکات و لجستیک نمیدیدند و آن را با غارت و چپاول از مناطق سر راه تأمین میکردند، به سرعت تا دروازههای اروپای شرقی پیشروی کردند، اما با مرگ چنگیزخان، اروپا از اشغال آنها در امان ماند.
اروپاییها با اطلاع از قدرت جنگاوری و روحیه تهاجمی و خشن مغولها، اصطلاح «منگل» را برای توصیف بربریت، توحش و همچنین توهین به آنها و تأکید بر عقبماندگیشان وضع کردند که امروزه هم از آن برای نامیدن این قوم مورد استفاده قرار میگیرد.
اما جالب است که دنیای غرب امروز خود تبدیل به مغولیسمی مدرن شده است که در پارهای موارد، روی مغولهای قرن دوازدهم را سفید کرده یا حداقل با آنها برابری میکند.
مهمترین ویژگیهای مغولیسم مدرن که همان توحش و بیرحمی با ظاهری مدرن و فریبنده است، عبارتاند از:
۱- استفاده از هرگونه ابزار و روش خشن برای درهم شکستن مقاومت حریف یا جامعه آماج که از بهکارگیری بمب اتم تا بمب شیمیایی و جنایتهایی مثل هیروشیما تا حلبچه را خلق کرده است.
۲- بهرهگیری از وحشت و هراس در عرصه مقابله با سایر ملتها و کشورها برای نیل به هدف که از تهدید به حمله تا حمله وحشیانه به هواپیمای مسافربری، استفاده از تروریسم کور و خشن تا حملات سنگین هوایی و موشکی علیه مناطق مسکونی و سپس ضریب دادن به وحشت با بهکارگیری رسانه و پخش خبر و تصویر هدفمند را شامل میشود.
۳- بیرحمی و جنایت حتی علیه زنان و کودکان برای درهمشکستن اراده مقاومت در جامعه هدف که از کشتار زنان و کودکان روستاهای بیدفاع در ویتنام، افغانستان و عراق تا جلوگیری از فروش داروی زخم کودکان پروانهای ایران را میتوان مشاهده کرد.
۴- محوریت معیارها و قوانین غرب برای فشار بر سایر کشورها که به مثابه همان قانون «یاسا» در دوره مغولها که برای تأمین منابع از سوی چنگیزخان وضع شده بود و تمامی کشورهای مورد حمله مجبور به رعایت آن بودند، امروز هم غرب معیارهای جعلی خود را برای تنبیه و غارت کشورهای هدف بهکار میگیرد.
۵- عهدشکنی و عدم تعهد به توافقات و قراردادهای رسمی و خروج یکجانبه از آن هم وجه مشترک غرب با مغولهاست که نیازی به توضیح ندارد. تفاوت مغولیسم غربی با مغولیسم قرن هفتم در ظاهری است که بین لشکریان چنگیز با دولتمردان غربی وجود دارد. در مغولیسم غربی، دولتمردان دارای ادبیاتی سیاسی، لباس اتوکشیده بوده و از عطر ادکلن خوشبو استفاده میکنند و در چهره آنان خشونت و زخم میدان کارزار وجود ندارد و از بوی متعفن عرق ناشی از تحرک بر روی اسب و خوابیدن در فضای غیربهداشتی و سخت جنگاوری خبری نیست.
تفاوت دیگر هم این است که مغولهای قرن دوازدهم تنها بر قدرت سخت و نظامی تکیه داشتند و بهدنبال قتل و تخریب عینی و مادی بودند، اما مغولیسم مدرن غربی از جنگ ترکیبی و تخریب و جنایت معنوی و شناختی نیز بهره میگیرد و به استحاله فکری و بهرهگیری از فریب خوردگان برای اقدام نیابتی هم بهره میگیرد.
با این تفاسیر اصطلاح «منگل» بیش مغولها برازنده غرب است که با عدم درک تحولات فرهنگی و سیاسی جوامع امروز، همچنان به استفاده از شیوهها و ابزار قوم تاتار، تصور میکنند که هژمون و سلطه آنان، توسط سایر جوامع و کشورها میتواند مورد قبول و پذیرش قرار گیرد. این عقبماندگی فکری و شناختی برخی دولتمردان غربی تا بدان پایه عمیق و وحشتناک است که عبارت «منگلپلاس» برازنده آنان میباشد.