کد خبر 1482148
تاریخ انتشار: ۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۹:۰۰
شهید برونسی، چطور از دست این زن فرار کرد؟

در ماجرایی از شهید برونسی نقل شده که می‌گوید: استوار به من گفت: بیا پایین و خودش رفت زنگ آن خانه را زد و بعد به من گفت: تو از این به بعد در اختیار صاحب این خانه هستی. هرچی بهت گفتند، گوش می‌­کنی.

به گزارش مشرق، «عبدالحسین برونسی» از اهالی نیشابور، شغلش بنایی ساختمان بود و روزی حلالش را با دستان گِلی در می‌آورد. با آغاز جنگ برونسی در حالی که خانه‌ای پرجمعیت را اداره می‌کرد، نتوانست نسبت به آنچه در جبهه‌های جنوب می‌گذرد، بی‌تفاوت باشد. عبدالحسین به خیل مجاهدان در راه خدا پیوست و سرانجام در ۲۳ اسفند سال ۶۳ و در عملیات بدر هنگامی که فرماندهی تیپ ۱۸ جوادالائمه را بر عهده داشت، به شهادت رسید. آنچه می‌خوانید خاطره‌ای است از دوران جوانی این شهید عزیز در سال‌های قبل از پیروزی انقلاب و دوران ستمشاهی است که از زبان خودش روایت می‌کند:

شهید برونسی، چطور از دست این زن فرار کرد؟
شهید عبدالحسین برونسی

بعد از اتمام دوره آموزشی، هنوز کار تقسیم، شروع نشده بود که فرمانده پادگان خودش آمد مابین بچه‌ها و به قیافه‌ها به دقت نگاه می‌کرد و دو ـ سه نفر من جمله من را انتخاب کرد و به بیرون صف برد. من قد بلندی داشتم و به قول بچه‌ها، هیکل ورزیده و در عوض، قیافه روستایی و مظلومی داشتم.

خلاصه ما را عقب یک جیپ سوار کردند همراه یک استوار و رفتیم بیرجند. جلوی یک خانه بزرگ و ویلایی، ماشین ایستاد. همان استوار به من گفت بیا پایین و خودش رفت زنگ آن خانه را زد و بعد به من گفت: تو از این به بعد در اختیار صاحب این خانه هستی. هرچی بهت گفتند بی‌چون و چرا گوش می‌کنی.

پیرزن ساده وضعی آمد دم در و استوار به او گفت: این سرباز را خدمت خانم معرفی کنید. وقتی رفتم اتاق خانم، گوشه اتاق، روی مبل، یک زن بی‌حجاب‌ با یک آرایش غلیظ و حال به هم زن در حالی که پاهایش را خیلی عادی و طبیعی انداخته بود روی هم، دیدم. تمام تنم خیس عرق شد. پا به فرار گذاشتم. زن بی‌حجاب، با عصبانیت داد می‌زد برگرد بزمجه! پیرزن گفت: اگه بری می‌کشنت‌ها. عصبی گفتم: بهتر.

از خانه زدم بیرون، آدرس پادگان را بلد نبودم، ولی هر طوری بود، آن روز پادگان را پیدا کردم. بعداً فهمیدم آن خانه، خانه یک سرهنگ بود و من می‌شدم خدمتکار مخصوص آن زن که همسر جناب سرهنگ طاغوتی و بی‌غیرت بود. چندبار دیگر می‌خواستند ببرندم، همان جا ولی حریفم نشدند. ۱۸ تا توالت تو پادگان داشتیم که در هر نوبت چهار نفر مامور نظافتشان بودند. به عنوان تنبیه یک هفته تنهایی همه توالت‌ها را تمیز کردم.

صبح روز هشتم یک سرگرد آمد سروقتم. گرم کار بودم که به تمسخر گفت: بچه دهاتی! سر عقل اومدی یا نه؟ جوابش را ندادم. کفری‌تر ادامه داد: انگار دوست داری برگردی ویلا؟ عرق پیشانی‌ام را با سر آستین گرفتم. حقیقتا توی آن لحظه خدا و امام زمان (عج) کمکم می‌کردند که خودم را نمی‌باختم. خاطرجمع و مطمئن گفتم: «این هیجده تا توالت که سهله جناب سرگرد، اگه سطل بدی دستم و بگی همه این کثافت‌ها رو خالی کن تو بشکه، بعد که خالی کردی تو بشکه، ببر بریز توی بیابون و تا آخر سربازی هم کارم همین باشه، با کمال میل قبول می‌کنم، ولی تو اون خونه دیگه پا نمی‌گذارم»

عصبانی گفت: همین؟ گفتم: اگه بکشیدم، اون جا نمیرم. بیست روز مرا تنبیهی همان جا گذاشتند. وقتی دیدند حریف اعتقاد و مسلکم نمی‌شوند، کوتاه آمدند و فرستادنم گروهان خدمات.

منبع: فارس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 12
  • در انتظار بررسی: 7
  • غیر قابل انتشار: 1
  • رستم ایرانی IR ۱۱:۰۱ - ۱۴۰۲/۰۲/۰۱
    54 0
    درود خداوند بر این شهید مخلص و دورد خداوند برای شهدای اسلام، شهدای جنگ تحمیلی، شهدای مدافع حرم، شهدای سلامت، شهدای مدافع امنیت خدایا در این روز عزیز ما رو جزو شفاعت شوندگان شهدا قرار بده آمین یا رب العالمین بحق سیدالمرسلین و اولاده المنتجبین
  • مهدی IR ۱۱:۲۸ - ۱۴۰۲/۰۲/۰۱
    25 7
    من بودم قبول می کردم اینه که یکی شهید میشه و یکیم مثل من هیچی نمیشه
    • س IR ۱۶:۱۱ - ۱۴۰۲/۰۲/۰۱
      4 0
      ناامیدی از شیطان است، اگر تلاش کنیم و از گناه دوری کنیم و تزکیه نفس کنیم و خالص بشیم به لطف خدا ما هم می تونیم
  • علی IR ۱۳:۵۳ - ۱۴۰۲/۰۲/۰۱
    5 0
    روح شهید برونسی شاد و.شهیدی که از بنایی شروع کرد و یکی از فرماند هان جنگ شد. ضمنا شهید بزرگوار همشهری ما متولد شهرستان تربت حیدریه از استنان خراسان رضوی هستند.لطفا جهت صحت وسقم این مطلب از همرزم و رفیق دوران جنگ ایشان سردار قالیباف سوال بفرمایید
  • سعید IR ۱۴:۰۶ - ۱۴۰۲/۰۲/۰۱
    3 0
    فرق شهید با من همینه؛که شهید مادرزاد آزاد آفریده شده و زیر بار حرف زور نمیرود
  • IR ۱۴:۲۷ - ۱۴۰۲/۰۲/۰۱
    5 0
    شادی روحشون صلوات
  • مانی IR ۱۵:۰۰ - ۱۴۰۲/۰۲/۰۱
    5 0
    شهید برونسی اهل تربت حیدریه بود نه نیشابور
  • IR ۱۵:۱۷ - ۱۴۰۲/۰۲/۰۱
    2 0
    اینه که خدا میدونه کی رو شهید ببره و کی رو نبره...ما فکر میکنیم جنگی بود و شانسی اتفاقی!!!
  • سید محمد IR ۱۵:۲۷ - ۱۴۰۲/۰۲/۰۱
    1 9
    کسانی که زیادی اینور بام را می پاییدند از اونور افتادن پایین..
  • لیلا IR ۱۷:۰۲ - ۱۴۰۲/۰۲/۰۱
    3 0
    مفتی مفتی کسی به این مقام نمی رسد
  • همایون IR ۱۲:۲۹ - ۱۴۰۲/۱۰/۲۰
    0 0
    روحش شاد انسان هایی که به سادگی تکرار نمیشن
  • محمد علی معتمدی IR ۲۲:۰۲ - ۱۴۰۲/۱۲/۱۲
    0 0
    شهید برونسی را فقط خدا شناخت وغیر

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس