به گزارش مشرق، روزنامه صبح نو درباره آخرین ساخته مشترک سعید ملکان و بهرام توکلی نوشت: مجموعه «مترجم» محصول نماوا که بهمن سال گذشته آغاز شد و مدتی پیش به پایان رسید، با وجود همه بازیگران شناختهشدهای که داشت و عوامل پشت صحنه شاخصی که در ساخت آن نقش داشتند، اثری شکستخورده لقب گرفت؛ مجموعهای که پیش از انتشار بسیار پرامید به نظر میرسید؛ اما در زمان انتشار، میدان نمایش خانگی را به شکل کامل به رقبای خود واگذار کرد و بسیار بیسروصدا نیز خاتمه یافت.
خالق اثر، دقیقا شبیه به فردی است که لقمه را دور سرش میچرخاند تا بگوید توان این کار را دارد، اما نمیتواند لقمه را به دهانش بگذارد! در «مترجم» هم بهرام توکلی، روایت را فقط پیچ و تاب داده تا بگوید بلد است این کار را بکند، درحالی که بلدنماییاش، بیخود و بیجهت است و مخاطب را سرگردان و از دیدن این سریال، دلزده میکند.«مترجم» نخستین ضربه را از پیچیدگی خورد. درحالیکه بسیاری از سریالبینهای ایرانی به قصههایی ساده و سرراست عادت دارند، سریال بهرام توکلی، قصهای پر از پیچیدگی و ابهام داشت که با فلشبکهای متعدد به زمانهای مختلف، ارتباط بیننده را با آن به حداقل میرساند. به همین دلیل بسیاری از مخاطبان سریال با دیدن همان قسمتهای نخست، گیج میشدند و در ادامه، دیگر جذابیتی برای تماشای این اثر نمییافتند.
گفته میشود صنعت تولید فیلم و سریال، صنعت «تصویر» است و این محصولات باید برای مخاطب، «تصویر» نمایش دهند؛ حال چه قصه و چه روایت، هرچه را که هست، باید در قالب تصویر نمایش داد. «مترجم» اما از این ضعف نیز رنج میبرد که بیش از آنکه به وسیله تصویر با مخاطب خود قصه بگوید، به وسیله دیالوگ سخن میگفت و به جای نمایش قصه، آن را از زبان کاراکترها تعریف میکرد.
بینندگان این سریال، از بسیاری وقایع، زمانی مطلع شدند که شخصیتها در دیالوگهایی، به آن ارجاع میدادند. طبیعی است که مخاطب گسترده، به چنین اثری روی خوش نشان ندهد؛ چراکه از این نظر، آن را بیشتر شبیه نمایش رادیویی میبیند تا سریال تلویزیونی (خانگی).
سریال بهرام توکلی و سعید ملکان البته نقاط ضعف دیگری نیز داشت که از آن جمله میتوان به فضای کمابیش مالیخولیاییاش اشاره کرد. درحالیکه توکلی در فیلمهای نخست سینماییاش، تجربیات مناسبی در عرصه درامهای روانشناسانه داشت و آثارش در میان منتقدان و همچنین مخاطبان پیگیر و جدی سینما دیده شده بود، این تجربیات را به شکلی دیگر به عرصه سریال آورد که البته شکست خورد.
علت این اتفاق نیز روشن است؛ مدیوم «سریال» بیشتر از فیلم سینمایی با مخاطب عام سروکار دارد و سریالی که برای مخاطب عام، جذابیتی نداشته باشد، طبعا نخستین گام موفقیت را طی نکرده است. به همین دلیل، به نظر میرسد بهتر بود «مترجم» به عنوان یک فیلم بلند سینمایی ساخته و نمایش داده میشد؛ اگر چه از نظر زمان، طبعا مناسب یک محصول ۹۰ یا ۱۲۰ دقیقهای نیست و نیاز بود کوتاه شود؛ اما از نظر فضا و حالوهوا، بیشتر از آنکه مناسب یک سریال باشد، مناسب یک فیلم بود.
«مترجم» البته برای موفقیت در شبکه نمایش خانگی، دچار یک عیب دیگر هم بود. درحالیکه سالهاست در پلتفرمهای نمایش خانگی و حتی پیش از آن انتشار نسخه فیزیکی (دیویدی) محصولات عاشقانه بیش از ژانرهای دیگر مورد استقبال قرار میگیرد و سازندگان آثار در ژانرهای مختلف، سعی میکنند با گنجاندن روابط احساسی در محصولات نمایشی، موقعیتهای دراماتیک ایجاد کرده و مخاطب را همراه خود کنند، «مترجم» راهی دیگر رفت و طبعا به نتیجهای دگرگون هم رسید که استقبال تماشاگر را در آن نداشت. روابط عاشقانه و برانگیختن عواطف مخاطب که در قصهای جنایی و در پی قتل یک شخص محبوب، بسیار ممکن و بلکه ساده است، در این سریال جایی نداشت.
با مجموعه نکاتی که گفته شد، به نظر میرسد بهرام توکلی، نظر مثبت بسیاری از منتقدان و تماشاگران را جلب کرده بود، پس از دو تجربه نگارش فیلمنامه «بیمار استاندارد» به کارگردانی سعید آقاخانی برای تلویزیون و «نهنگ آبی» به کارگردانی فریدون جیرانی برای فیلیمو، در سومین تجربه سریالی خود نیز ناموفق بوده است. زوج موفق توکلی- ملکان که در سالهای اخیر با آثار شاخص و قابل توجهی چون «تنگه ابوقریب»، «غلامرضا تختی» و «روز صفر» شناخته میشوند و با بازگشت به عرصه سریالسازی باز هم ناموفق بودهاند. آیا مدیوم سریال برای بهرام توکلی خوشیمن نیست؟
همچنین پیشتر کیهان با انتشار نقدی درباره این سریال نوشت: علاوه بر بیداستانی، آنچه «مترجم» را به یک اثر غیرقابل تماشا بدل کرده، سیطره پیچیدهگویی مهمل و بیهودهای است که هیچ کارکرد دراماتیک و زیباییشناسانهای ندارد و به شدت متظاهرانه است.
خالق اثر، دقیقا شبیه به فردی است که لقمه را دور سرش میچرخاند تا بگوید توان این کار را دارد، اما نمیتواند لقمه را به دهانش بگذارد! در «مترجم» هم بهرام توکلی، روایت را فقط پیچ و تاب داده تا بگوید بلد است این کار را بکند، درحالی که بلدنماییاش، بیخود و بیجهت است و مخاطب را سرگردان و از دیدن این سریال، دلزده میکند.
واقعیت این است که برخی فیلمسازان چون توان خلق داستان و درام را ندارند، رو به بازی با زمان و به اصطلاح شکستن خط زمان و پیچیده گویی میآورند. درباره «مترجم» هم این حکم صادق است. چون در این سریال مقدمه یک معما شکل میگیرد اما سازنده اثر نه داستانی در دست دارد و نه توان تعلیق و معما، بنابراین متن کار را با شکستن زمان و پیچاندن روایت پر کرده است.