به گزارش مشرق، رحمان (وحید) افراخته یکی از چهرههای عجیب و غریب تاریخ معاصر ایران و مبارزات مسلحانه علیه حکومت محمدرضا پهلوی است که تا پیش از این، کتابی مرجع و جامع دربارهاش منتشر نشده بود. افراخته یکی از ردهبالاهای سازمان مجاهدین خلق بود که بهدلیل سوابق مبارزاتی مسلحانهاش علیه رژیم وقت، کسی از مبارزان دستگیریاش را باور نداشت؛ چه برسد به اینکه بخواهد با طومار اعترافات خود باعث لو رفتن هویت واقعی بسیاری از مبارزان و دستگیریشان شود.
مبارزات سرسختانه افراخته با رژیم شاه و سپس چرخش ۱۸۰ درجهاش در همکاری همهجانبه و از جانودل با ساواک، هنوز هم یکی از جذابترین سوژههای تاریخ معاصر ایران است که چندی است سوژه محوری یکی از کتابهای انتشارات مؤسسه مطبوعاتی ایران قرار گرفته و موجب تولد اثر مستندی بهقلم محمد رحمانی شده است. در پروندهای که درباره اینکتاب و شخصیت افراخته باز میکنیم، قصد داریم ابتدا به متن و ساختار کتاب و سپس در گفتگو با نویسنده و دستاندرکاران چاپ آن، به زوایای دیگر تاریخ مبارزات پیش از انقلاب بهویژه تاریخ سازمان مجاهدین خلق بپردازیم. چون درباره اینسازمان دو گونه نگاه وجود دارد؛ اول اینکه بهواسطه سنگبنای عقاید التقاطی اسلام و مارکسیسم، بنا بوده بنای سازمان تا ثریا کج برود و دیگر اینکه تاسیسکنندگان سازمان از ابتدای امر افرادی مسلمان بودند و انحراف ایدئولوژیک سازمان بهسمت مارکسیسم توسط رهبران بعدی آن یعنی تقی شهرام و بهرام آرام انجام شده است.
بههرحال شخصیت افراخته، موجب میشود مساله انحراف سازمان مجاهدین خلق از اسلام بهسمت مارکسیسم و دیگر مسائل مرتبط با اینماجرا نیز مرور شوند. چون افراخته نیز یکی از نیروهای شاخه نظامی سازمان بود که در پی تغییر ایدئولوژی بهسمت ارتداد دینی حرکت کرده و با ایفای نقش کلیدی در پروژه حذف مذهبیون و بچهمسلمانهای سازمان ازجمله مجید شریفواقفی و مرتضی صمدیه لباف در شاخه نظامی ارتقا پیدا کرد و کنار تقی شهرام و بهرام آرام قرار گرفت.
اینمورد جذاب متناقض و چرخش ۱۸۰ درجهایاش!
وحید افراخته، از منظر تاریخ شخصیت متناقض جذابی دارد؛ مثل یهودای اسخریوطی که یکی از حواریون و یاران اصلی عیسی مسیح (ع) بود و [طبق باور منقول اهل کتاب] یکباره سرور خود و مرام خود را تسلیم دشمن کرد. افراخته نیز با وجود کارنامه مبارزاتی و پرونده سنگینش از منظر حکومت پهلوی و آمریکا، همکاری عجیب و غریب و گستردهای را با بازجویان ساواکی خود آغاز کرد و موجب دستگیری بسیاری از مبارزان مذهبی و غیرمذهبی شد. لطفالله میثمی یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق معتقد است افراخته ۳ هزار تکنویسی درباره افراد مختلف و مبارزان نوشته است. افراخته هزار صفحه اعتراف نوشت و علاوه بر لو دادن خانهها و افراد، مرام و عقاید و درونیات ذهنشان را هم بهطور کامل روی دایره ساواک ریخت.
یکی از تناقضهای بسیار عجیب افراخته این است که علاوه بر گذشته اسلامی پشت سر گذاشته خود و سپس اعتقادات مارکسیستیاش که در پی مبارزه با امپریالیسم آمریکایی و صهیونیستیِ غالب بر ایران عصر پهلوی بوده، از فساد و بیبندوباری جاری در خیابانهای ایران ناراضی بوده است. بههمیندلیل در عملیات بمبگذاری در دفتر مجله «اینهفته» که اولینمجله هرزهنگار ایرانی بوده، حضور و نقش داشته است. اما پس از دستگیری و نوشتن اعترافات مفصل برای ساواک، درباره اینماموریت، از عقیده پیشین خود بازگشته و نوشته چنینمجلاتی علاوه بر جنبه هنری و اجتماعی، موجب آموزش بهموقع مسائل جنسی به نوجوانان میشوند و بهعقیده بسیاری از روانشناسان، یکی از راههای جلوگیری از انحرافات، عقدهها و محرومیتهای مختلف هستند! نکته جالب دیگر این است که افراخته پس از دستگیری و شروع همکاری با حکومت وقت، از «کثافتکاریها و شهوترانیهای خوکصفتانه رهبران سازمان» صحبت و کاغذها پر کرد.
افراخته در همکاری با ساواک تا آنجا پیش رفت که هرگونه اتهام و برچسبی را پذیرفت و در پاسخ به سوال مکتوب بازجویان خود، نوشت سازمان مجاهدین خلق چندعامل در تهران و شهرستان داشته تا قمارخانه و بار خصوصی تأسیس کنند. چون از اینمراکز درآمد قابل توجهی نصیب سازمان میشد. او حتی به اینجا میرسد که سازمان مجاهدین خلق را در قاچاق مواد مخدر دخیل میداند و میگوید اینگروه از بیگانه پول میگیرد و برای اعضای سازمان تفاوتی ندارد کدام کشور خارجی با کدام مرام به آنها پول میدهد. او سهم امام و وجوه شرعی مردم را که توسط عناصر واسطهای فراهم میشدند، بیشترین و بزرگترین منبع مالی سازمان مجاهدین خلق عنوان کرده که البته پس از مارکسیستشدن سازمان، جریان رسیدنشان به سازمان قطع شد.
بهواسطه اعترافات افراخته تعدادی از روحانیون و مذهبیهای حامی مجاهدین خلق به زندان افتادند و متوجه شدند از چهگروه و مرامی حمایت میکردهاند. تعدادی از اینافراد عمده انگیزههای مبارزاتی خود را از دست داده و بهصورت دستهجمعی درخواست عفو و سپس در جشن معروف سپاس شرکت کردند. افراخته پس از دستگیری، حتی در قامت بازجوی ساواک نیز ظاهر شد و سعید شاهسوندی عضو سابق سازمان مجاهدین خلق گفته حجم اعترافاتش به حدی بود که ساواک برای اولینبار در تاریخ مبارزات مسلحانه، اشراف و تسلط کاملی بر تشکیلات سازمان مجاهدین خلق پیدا کرد. یکی از جلوههای بارز خیانت افراخته را میتوان در خاطرات عزت شاهی مشاهده کرد که در جلسه بازجویی خود با حضور بازجویان ساواک به افراخته گفته اینکار را نکند! چون بالاخره مجازات اعدام در انتظارش است. اما افراخته در پاسخ به او گفته «من به این نتیجه رسیدهام که ساواک خادم بوده و مجاهدین خائن هستند.»
با مطالعه پرونده وحید افراخته و کتاب «من اعتراف میکنم» سوالات زیادی درباره اینمورد عجیب به ذهن مخاطب متبادر میشود که یکی از آنها این است که افراخته در پایان کار و پیش از اعدام به دین بازگشت یا نه؟ چون در مصاحبه و اعترافات تلویزیونی خود که البته هیچگاه پخش نشد، نوشته است: خود نوشته «از خدایی که سالها با او جنگیدهام و هماکنون بار دیگر میخواهم به او رو کنم، میطلبم که جوانان برومند و فرزندان عزیز اینسرزمین به سرنوشت عبرتآموز و تلخ من دچار نشوند.» (صفحه ۵۳۷) در کیفرخواست نهایی و درخواست حکم اعدام برای او و هشتتن دیگر هم، مذهب افراخته و دیگران بهجز محمدطاهر رحیمی و محسن بطحائی مسلمان ثبت شده و دو فرد یادشده بهعنوان مارکسیست معرفی شدهاند.
افراخته از مارکسیستشدگان سازمان مجاهدین خلق است که مسلمانها را تصفیه و حذف کرد اما در یکی از مطالب خود که برای بازجویان مکتوب کرده، در فرازی که از آرزوهایش در صورت رفتن بهسوی میدان تیر و اعدام صحبت میکند، میگوید صلاح او در اعدام و کشتهشدن است و «به فرموده حسین (ع) در عاشورا اگر دین محمد با کشته شدن من نمیماند پس ای شمشیرها من را در بر بگیرید.» از طرفی در جملات بعدی مینویسد: «قبل از اینکه جوخه آتش گلولههایش را بر من ببارد، با ایمان کامل با فریاد زندهباد شاه، پیروز باد میهن، خواهم مرد.»
جالب است که افراخته وصیتنامه خود را با نام خدا شروع میکند و خدا را شاهد میگیرد. او اعلام میکند امیدوار است خدا گناهانش را ببخشد!
طرح جلد چاپهای اول و سوم کتاب «من اعتراف میکنم»
پایان یکچریکِ چروک؛ بهنام خدایگان شاهنشاه آریامهر!
پایان یکچریکِ چروک؛ بهنام خدایگان شاهنشاه آریامهر! این، جملهای است که افراخته لایحه دفاعی خود را در دادگاه با آن آغاز کرده است. اینمبارز سابق که رکورد حق همکاری را با ساواک و رژیم پهلوی را به نام خود ثبت کرده و ظاهراً در تاریخ اعترافات و همکاری با دشمن همتا ندارد، در همینلایحه میگوید خود را لایق تقاضای عفو و بخشش و تخفیف در مجازات میبیند.
افراخته به روایت دیگر مبارزان و راویان خاطرات، بهخاطر حجم عجیب و غریب همکاریهایش با ساواک اعدامش را باور نداشت و معتقد بود صدور حکم با اجرایش فرق دارد. نویسنده کتاب «من اعتراف میکنم» بر همیناساس مینویسد اینامید افراخته، ریشه در تلاشهای بازجویانش در ساواک برای جلوگیری از اجرای حکم اعدام و زندهنگهداشتن او دارد. همینبازجویان و دیگر مأموران ساواک بهواسطه اعتمادی که به او داشتند، در جریان دستگیری محمدحسن ابراری که با راهنمایی و همکاری افراخته انجام شد، یکمسلسل را در اختیارش قرار دادند تا در صورت لزوم از آن استفاده کند.
پرویز ثابتی رئیس وقت ساواک که اینروزها خارج از ایران زندگی میکند، درباره اعدام افراخته از تلاش زیاد مأموران ساواک برای جلوگیری از اعدام اینمبارز سابق گفته اما اضافه هم کرده نمیشد کاری برای او کرد چون ترور ۲ مستشار آمریکایی و تیمسار زندیپور در پرونده افراخته بوده و آمریکاییها از اجرای اعدام عاملین قتل افسران خود کوتاه نمیآمدند.
محمدرضا توکلی صدیق که بهواسطه اعترافات افراخته دستگیر شد، میگوید بازجوها به او «وحیدجان» میگفتند. طبق روایت همینراوی، افراخته در اتاق بازجوها هم لباس زندان نمیپوشید و ساواکیها به او اتاق و امکانات اختصاصی داده بودند. اینعضو بالارتبه سازمان مجاهدین خلق، با بازجوهای کمیته مشترک ضدخرابکاری کاملاً رفیق شده بود و شبی که برای اجرای حکم اعدام میرفت نه خودش و نه بازجوهایی که دیگر رفقایش بودند، اینواقعیت را باور نمیکردند. توکلی صدیق میگوید خیلی از ساواکیها برای افراخته عزاداری کردند اما توانایی جلوگیری از اجرای حکمش را نداشتند چون آمریکاییها گفته بودند عاملان ترور مستشاران باید اعدام شوند. افراخته حتی در سحرگاه اعدام که به او گفته شد وصیتنامهاش را بنویسد، باور نداشت در چندقدمی مرگ است. هنگام نوشتن وصیتنامه هم ضمن مجیزگویی از شاه، حکومت و ساواک، میگوید مطالب جدیدی به خاطرش رسیدهاند که امیدوار است اجازه دهند آنها را در قالب اعترافات تازه مطرح کند. او در وصیتش نوشته با اینآرزو که گذشتهاش را جبران کند میمیرد؛ مثل یکسرباز جانباز و فداکار برای شاهنشاه محبوبش و ملت عزیزش.
یکنگاه گذرا به مجاهدین خلق از ابتدا تا روزگار افراخته
اولینخبر کشف سازمان مجاهدین خلق که البته آنزمان هنوز اسم مشخصی نداشت، حدود دو ماه پیش از ضربه بزرگ ساواک در شهریور ۱۳۵۰ به اطلاعات مقامات عالی رسیده بود. به اینترتیب در بولتن ویژه اعلام شد یکشبکه براندازی وابسته به جمعیت به اصطلاح نهضت آزادی شناسایی شده است. تا دی ماه ۵۰ اینتشکیلات نام مشخصی نداشت و تنها ادامه نهضت آزادی پنداشته میشد. پرویز ثابتی در کنفرانس خبری ضربه بزرگ سال ۵۰، دستگیرشدگان را اعضای «نهضت به اصطلاح آزادی» خطاب کرد. همین امر سبب شد کادرهای درون زندان به فکر انتخاب یک اسم مستقل برای سازمان برآیند و در نهایت، نام سازمان مجاهدین خلق برای نخستینبار توسط بخش خارج از کشور اینسازمان در ۲۰ بهمن ۵۰ مطرح شد. ادغام گروه حزبالله در سازمان مجاهدین خلق، عضوگیریهای جدید توسط اعضای باقیمانده و تلاش احمد رضایی برای احیای مجدد سازمان باعث شد تشکیلات بتواند پس از ضربه سال ۵۰ اندکی خود را رو به راه کند.
محمد محمدی گرگانی گفته آیتالله منتظری، آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی، آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی و … سازمان را تغذیه میکردند. سازمان مجاهدین خلق در آنبرهه یکمرکزیت دو نفره داشت: احمد رضایی و بهرام آرام. با کشته شدن احمد رضایی در ۱۱ بهمن ۵۰ مرکزیت سازمان مجدداً دونفره شد تا در پی فرار موفق تقی شهرام در نیمه اردیبهشت ۵۲ از زندان ساری، باز هم مرکزیت سه نفره شود و پس از کشته شدن رضا رضایی، مجید شریف واقفی در تابستان ۵۲ به جمع مرکزیت سازمان پیوست. سپس با تنزل شریف واقفی و تصفیه خونیناش در سال ۵۴ افراخته وارد مرکزیت سازمان که شهرام و بهرام دو محور اصلیاش بودند شد.
سازمان از آذر ۵۳ به کل مارکسیست شد که بهقول محمدرحمانی نویسنده کتاب «من اعتراف میکنم»، بین مارکسیستشدهها میتوان نام بسیاری از چهرههای مطرح سازمان را دید؛ حتی آنانی که در بالاترین ردهها پیشتر به نمایندگی از سازمان به دیدار امام خمینی (ره) در نجف رفته بودند تا اصول فکری و ایدئولوژیک خود را تبیین کنند.
گرچه از ابتدای تأسیس سازمان مجاهدین خلق، این سازمان دارای آموزشهای مارکسیستی جدی بود، همواره کوشش میکرد اینتناقض را سرپوش گذاشته و در جاییکه مارکسیسم رسماً مذهب را عامل ارتجاع معرفی میکرد که از وقوع انقلاب جلوگیری میکند، این نظریات را مسکوت میگذاشت. اما با رسیدن رهبری گروه به تقی شهرام، با وجود آنکه او میدانست اعلام مارکسیستشدن سازمان بهمعنای ازدست دادن طرفداران زیادی است، در نهایت آنچه را در قلبش بود هویدا کرد. اعترافات افراخته در رابطه با حمایت مذهبیها هم همانطور که اشاره شد، به دستگیری هاشمی رفسنجانی و لاهوتی بهعنوان نقطه اتکای مالی و معنوی سازمان انجامید. در مجموع تا پیش از مارکسیستشدن سازمان پشتیبانی روحانیون و بازار از مجاهدین خلق قابل توجه بوده و آنها حتی با سید موسی صدر و امام خمینی هم ارتباط داشتند.
یکنکته جالب درباره چرخش اعتقادی مجاهدین خلق در سال ۵۳، تذکری است که حمید اشرف عضو بلندپایه سازمان چریکهای فدایی خلق به تقی شهرام داد و با مارکسیست شدن مجاهدین مخالفت کرد. اشرف به شهرام گفت بهتر است طیف مارکسیستشده از سازمان جدا شود نه اینکه آن را به تصرف خود درآورد. پیشبینیهای اشرف درباره عواقب اینتغییر ایدئولوژیک درست درآمد. به عنوان مثال هاشمی رفسنجانی بعدها به ملاقاتی با بهرام آرام اشاره کرد که پایانبخش ارتباط او با مجاهدین بود. هاشمی رفسنجانی گفته «اعلام کردم که از این تاریخ به بعد هیچگونه کمک و حمایتی از طرف ما و دوستان ما به شما نخواهد رسید.» آیتاللهها مکارم شیرازی، منتظری، ربانی، لاهوتی، روحانیون قم و آنهایی که بارها به خاطر حمایت از مجاهدین به زندان افتادند نیز با اعلام تغییر ایدئولوژی سازمان، حمایت معنوی و مالی خود را از اینسازمان برداشتند.
از نوجوانی تا انجمن حجتیه؛ عبادات و نمازشبهای باسوزوگداز افراخته
بهروز جلیلیان از اعضای گروه پیکار درباره نوجوانی وحید افراخته گفته او از بااستعدادترین و شاگرداولهای مدرسه بوده و در سنین نوجوانی بود که جذب تفکر اسلامی و بهویژه انجمن ضدبهاییت (حجتیه) شد و فعالانه در جلسات اینانجمن شرکت کرد. افراخته شهریور ماه ۱۳۴۷ برای کمک به زلزلهزدگان دشت بیاض به اینمنطقه رفت و با قرارگرفتن در آستانه ورود به دانشگاه، برای کمک به زلزلهزدگان دشت بیاض که شهریور ۴۷ رخ داد به اینمنطقه رفت. به علت داشتن معدل پایانی بالا، بدون کنکور در دانشگاه صنعتی آریامهر پذیرفته شد اما اینمساله را نپذیرفت و در کنکور دانشگاه مورد اشاره شرکت کرد و نفر سوم شد. بهاینترتیب بود که در دانشگاه بهعنوان دانشجوی مهندسی مکانیک مشغول به تحصیل شد.
محمد رحمانی نویسنده کتاب «من اعتراف میکنم» با تحلیل شرایط ازهمگسیخته خانواده افراخته، میگوید اینشرایط باعث شد وحید بهجای خانواده برای برقراری رابطه و ارضای نیازهای روحی و روانی خود، دنبال محافل دیگری باشد و اولین و سهلالوصولترین گزینه آنروزهای ایران برای اینخواسته، محافل مذهبی بودند. به اینترتیب بود که افراخته وارد انجمن حجتیه شد. همانطور که میدانیم یکی از اصولی که در جلسات اینانجمن بر آن تاکید میشد، عدم دخالت در امور سیاسی بود و هست. البته باز هم همانطور که میدانیم و بدیهی است، انجمن حجتیه و اینعقیده محوریاش مبنی بر عدم دخالت در سیاست، محیط مساعدی را برای پرورش افکار سیاسی اعضا فراهم میکرد و اتفاقاً بیشتر باعث سیاسیشدنشان میشد. بههرحال تعداد قابل توجهی از اعضای سازمان مجاهدین خلق، پیش از ورود به اینسازمان در انجمن حجتیه فعالیت کردهاند و قالب غیرسیاسی انجمن حجتیه همانطور که محمد رحمانی هم در کتاب خود تذکر میدهد، عاملی برای تحققبخشیدن به آرمانها و اهداف سیاسی بود. افراخته هم در اعترافاتش به ساواک درباره انجمن حجتیه گفته است: «جو انجمن ضدبهایی، بحثها و سخنرانیها، چهره افراد و عناصر آن علیرغم ظاهر ضدبهایی آن، دارای ماهیت شدیداً مخفی و بالقوه سیاسی بود.»
محمد جواد مادرشاهی از افراد ردهبالای انجمن حجتیه درباره زندگی مذهبی وحید افراخته و عبادات و سوزوگدازهای عارفانه او با خدا، روایت جالبی دارد و میگوید «ما واقعاً تهجد، راز و نیازها و نماز شب او را میدیدیم. با ورود به دانشگاه به انجمن اسلامی وارد شد.» با ورود به انجمن اسلامی دانشگاه صنعتی آریامهر، افراخته تحت نظر مجید شریف واقعی قرار گرفت و شریف هم نظارت و همکاری مذهبی را با او ادامه داد. او در دوران مسلمانبودنش، ایمان و اعتقاد عجیبی از خود نشان داد؛ طوریکه وقتی برخی از زندانیان سیاسی دوران پهلوی، خبر مارکسیستشدن او را شنیدند نمیتوانستند چنینچیزی را باور کنند. محمد جعفری (همنشین بهار) در خاطرات خود از آنسالها روایت کرده وقتی برای اولینبار افراخته را کنار عزت شاهی مشغول رسیدگی به سلاحهای سازمان دیده به نظرش، شخصیتی چون ابوذر غفاری و سلمان فارسی آمده است. عزت شاهی هم که بهعنوان نماد تابآوری زیر شکنجههای ساواک شناخته میشود، در خاطراتش درباره آشنایی با افراخته میگوید افراخته چندجزوه تفسیر سورههای توبه، محمد، انفال و … در اختیارش گذاشته است.
بد نیست در پرداختن به ایمان و اعتقاد محکم و عجیب و غریب به دین و مبارزه که بعداً به بادی قد خم کرد، به نامه افراخته به مادرش که روز شنبه ۲۵ آذر ۵۰ نوشته شده، اشاره داشته باشیم. افراخته در ایننامه که بیانگر باور او به فرهنگ ایثار و شهادت است، جمله جالبی دارد و مینویسد «آیا باز هم میتوان به بهانه قوی بودن دشمن از زیر بار مسئولیت شانه خالی کرد؟» یا در فرازی دیگر مینویسد «پس اگر خلقی اراده کند که بجنگد آیا سرنوشت چیزی جز پیروزی را میتواند برایش مقدر کند؟» او که کمی بعد مارکسیست شد، در فراز دیگری از همیننامه، با استفاده از باورهای دینی و اسلامی خود، ضمن تاختن به حکومت محمدرضا پهلوی مینویسد «فرهنگ ضد انقلاب به تخریب بنیانهای مقدس خانواده پرداخته و موجب انحطاط زن و سقوط او به دامن فساد و زندگی مصرفی و جدایی از شخصیت مقدس مادری میشود.»
افراخته در نامه دیگری به خانوادهاش که برای قطع کامل ارتباط با اعضای خانواده نوشته شده، اصول فکری یک مجاهد مسلمان را به تصویر میکشد و میگوید «چگونه میتوانستم در راه حسین و علی گام نگذارم…؟» جمله دیگر او در همیننامه هم بسیار جالب است که در تقابل کامل با اعترافات او و تاختنهایش به مبارزین مذهبی و روحانیونی چون امام خمینی قرار دارد: «به گفته یکی از انقلابیون آمریکای لاتین: تنها راه این است که مردم فقیر و صادق تمامی جهان قیام کنند تا ویتنامهای بیشتری پدید آورند. و به قول خمینی بزرگ عاشورها و کربلاهای دیگر برپا کنند.» باز هم جالب است که در همیننامه، افراخته با اشاره به مجازاتهای اعدام و حبس، نگران است این عوامل خدای نکرده از او یکخائن بسازند! اما باید به اینمساله اشاره کنیم که چرا افراخته با نوشتن نامهای، بهطور کامل با خانواده خود، قطع رابطه کرد. او خود دلیل اینکار را در نامهاش بیان میکند؛ اینکه بهعلت بیتجربگی مبارزان انقلابی که علیه رژیم پهلوی فعالیت میکردند، وقتی پس از لو رفتن و افشای هویتشان با خانوادههای خود تماس میگرفتند، موجب دردسر و رنج آنها میشدند.
ورود به سازمان مجاهدین خلق
افراخته در انجمن اسلامی رشد کرد و به عضویت هیأت مدیره و پس از چندی ریاست هیأت مدیره رسید. همانزمان حسین قاضی برنامه عضوگیری سازمان مجاهدین خلق را روی او شروع کرد و افراخته نیز به ایننتیجه رسید که فعالیت مخفی را مؤثرتر از فعالیت در انجمن اسلامی بهطور علنی است. مطالعه کتابهای صمد بهرنگی به ویژه «ماهی سیاه کوچولو» هم تأثیر زیادی روی او گذاشته بود و آماده بود وارد سازمانی چون مجاهدین خلق شود. اعضای اینسازمان به تأثیر سه چهره شاخص و آثارشان بر زندگی خود تاکید دارند: علی شریعتی، مهندس مهدی بازرگان و صمد بهرنگی.
محمد رحمانی مینویسد افراخته مارکسیستشده، برپایه همانکمبودهای عاطفی و خلاءهای روحی که در خانواده داشته، عاشقی سینهچاک نیز بوده و در تنهاییهایش شعر میسروده و برای عشقش منیژه (که زنی مؤمن و مسلمان بوده) نامه مینوشته است. او حتی پس از دستگیری و بازجوییهای اولیه، به بازجویان ساواکیاش نیز صمیمانه وابسته میشود. بههرحال، وحید افراخته اگرچه در آنبرهه مارکسیست شده، اما عمیقاً درگیر عشقش به زنی مسلمان و سنتی به نام منیژه است. و در بخشی از نامهاش به او میگوید «… توانستم بفهمم زن زیباترین موجود است که خدا خلق کرده است…»