به گزارش مشرق، سعدالله زارعی در یادداشتی نوشت: روابط بینالملل با دولتهایی شکل واقعی پیدا میکند که به «مناسبات برابر» تن میدهند. اگر غیر از این بود، به جای عبارت روابط بینالملل باید از عبارت «سلطه دولتی بر دولتی دیگر» استفاده کرد. آمریکاییها از ابتدای شکلگیری نظام دوقطبی از معنای واقعی روابط بینالملل عبور کرده و صراحتاً از «هژمونی آمریکا» صحبت کردهاند. سابقه روابط غرب با کشورهای دیگر هم چیزی جز هژمونی[۱]نبوده است.
بعد از جنگ جهانی اول، غربیها رسماً از واژه «قیمومیت» استفاده کردند[۲] و بخش وسیعی از جهان را با استفاده از واژه «قیمومیت» بین خود تقسیم کردند. آنان این عبارت تحقیرآمیز را بدون شرمندگی بهکار برده و بلکه صراحتاً در ذیل آن «هر نوع اختیار» برای خود در نظر گرفته و بهعنوان قانون ابلاغ میکردند! مثلاً دول غربی پیروز در جنگ جهانی اول، امپراتوری پهناور مسلمان عثمانی را قطعهقطعه کردند و یکی از قطعات آن یعنی فلسطین مسلمان را به قیمومیت انگلیس درآوردند و رسماً در بیانیه خود نوشتند «بریتانیا پیشزمینههای مطلوب سیاسی، اقتصادی و امنیتی برای تأسیس خانه ملی یهودیان در فلسطین را عهدهدار میشود»
یعنی هر نوع اختیار این سرزمین را به انگلیس دادند، این سرزمین را از ۱۲۹۷/ ۱۹۱۸ تا ۱۳۲۷/ ۱۹۴۸ یعنی ۳۰ سال تحت قیمومیت انگلیس قرار دادند و این در حالی بود که یک سال پیش از آن، در حالی که هنوز امپراتوری عثمانی وجود داشت و جنگ جهانی به پایان نرسیده بود، وزارت خارجه بریتانیا بیانیهای ـ موسوم به اعلامیه آرتور جی بالفور ـ صادر کرد که در آن صراحتاً از «در نظر گرفتن فلسطین به عنوان سرزمینی برای یهودیان» سخن به میان آمده بود. روابط بینالملل غربی، هژمون انگلیس بر فلسطین و بر بسیاری دیگر از سرزمینهای آسیایی و آفریقایی را تثبیت کرد. خب این هر چه باشد نامش «روابط بینالملل» نیست، سلطه یک کشور بر «دیگران» است.
همین الان هم دولتهای محور در اروپا علیرغم آنکه دیگر قدرت سابق را ندارند و قیمومیت و هژمون منسوخ گردیده، در ادبیات و عملکرد بر همین نمط باقی ماندهاند. نمونه آن را در موضوع هستهای ایران مشاهده کردهایم. آنان در قاعده روابط بینالملل، ایران را به متوقف کردن برنامه هستهای خود متعهد کردند و در برابر، تعهداتی برای رفع تحریمهای ایران پذیرفتند. اما حال علیرغم آنکه بر مبنای ۱۳ دور گزارش آژانس تحت امر خودشان، ایران به طور کامل به تعهد خود عمل کرده و شش سال بر آن پایبند بوده است، جمهوری اسلامی را مسئول شکست برجام معرفی کرده و دوباره از ایران میخواهند علیرغم استنکاف کامل غرب از اجرای تعهدات خود، بدون هیچ حرف و حدیثی برجام را مو به مو اجرا کند! این واقعیت و محتوای روابط بینالملل غربی است.
یک نگرش منحط در ایران وجود دارد که میگوید بله روابط بینالملل همین است. این روابط نه براساس حق و تعهد متقابل بلکه براساس «حق هژمون» و «تعهد کشورهای پیرامون» شکل گرفته است و اداره جهان براساس آن صورت میگیرد و مصلحت کشورهای پیرامون هم در این است که با آن مخالف نکنند. یکی از اینها که سالها مسئول دستگاه دیپلماسی ایران بود، در دیدار با نگارنده و چند نفر دیگر میگفت «از آنجا که ایران قدرت استیفای حق خود را ندارد، باید به محدوده و سهمی که برایش تقدیر کردهاند، رضایت بدهد چرا که عدم رضایت سبب اتفاقات بسیار بدی برای کشور میشود.» از نظر اینها، هر چند قانون بینالملل را همین قدرتهای هژمون نوشتهاند، باید از آن تبعیت کنیم تا متهم به قانونستیزی نشویم! [۳]
شما حتماً دیالوگ مشهور «قاضی شارع» را در سریال سربداران به یاد دارید که میگفت «قضاوت خیلی آسان است چرا که حکم آن است که شاه بخواهد»! این منطق، یک ملت را برای همیشه تسلیم قلدران میکند. این البته در حالی مطرح میشود که اساساً جهان شاهد دگرگونیهای اساسی در ساخت قدرت و حاکمیت بینالمللی میباشد. شاید ادبیات تسلیمطلبان در فاصله ۱۹۴۵ تا ۱۹۹۱ که جهان در محدوده نظام دوقطبی تعیین تکلیف میشد، جایی داشت ولی هماینک که قطبهای سابق قدرت، با هم در جنگ هستند و شیرازه نظام سابق بینالملل پاشیده است، این نگاه تسلیمطلبانه و هژمونیپذیرانه جایگاهی ندارد.
امروز حتی اروپا وضع یکپارچه سابق را ندارد. دولتهای این قاره لااقل به سه قسمت تقسیم شدهاند؛ دولتهای محور در اتحایه اروپا، دولتهای محور در خارج از این اتحادیه و دولتهای غیرمحور در اتحادیه و خارج آن. کشوری مثل جمهوری اسلامی میتواند بدون نیاز به عبور از دالان کشورهای دستهی اول، با کشورهای دسته دوم و دسته سوم و بهخصوص دسته سوم روابط واقعی متناسب و برابر داشته باشد. جمهوری اسلامی از نظر تولید ناخالص داخلی، از نظر درجه علمی، از نظر قدرت سیاسی، از نظر قدرت منطقهای و از نظر قدرت نظامی، از اکثر کشورهای اروپایی جلوتر است و این جلوتر بودن و افقی که فراروی ایران قرار دارد، زمینهساز روابطی مبتنی بر منافع و مصالح ملی بین طرفین میباشد.
نکته دوم این است که صحنه بینالملل منحصر به دولتهای غربی نیست. امروز قدرت اقتصادی، صنعتی و علمی ـ تکنولوژیک کشورهایی در آسیا از عمده کشورهای اروپایی از جمله سه کشور محور آن یعنی آلمان، فرانسه و انگلیس بیشتر است. به فرض اینکه ایران در حوزه تکنولوژی و فنآوری با مضیقههایی مواجه باشد و برای رفع آن چارهای جز وارد کردن نداشته باشد ، این نیاز توسط کشورهای پیشرفته آسیایی که حداقل هنوز نگرش هژمونیک بر رفتار خارجی آنان حکمفرما نشده، برطرف میگردد.
به این مثال که تفاوت دو نگرش در اروپا و آسیا را نشان میدهد، توجه کنید، قوانین مصوب در سازمانهای چندملیتی اروپایی و آمریکایی «آمرانه» (Hegemonic) است. آنان وقتی قراردادی مینویسند، رسماً در ذیل آن یادآور میشوند «کشورهای عضو وظیفه دارند قوانین داخلی خود را به گونهای تنظیم کنند که اجرای این تعهدات را تسهیل کند». این نه تنها در قراردادهای فراگیری مثل «منشور حقوق بشر» و «مصوبات شورای امنیت سازمان ملل» گنجانده شده، بلکه در هر توافق بینالاثنینی یا چندجانبهای ـ مثلاً برجام ـ هم ذکر و مطالبه گردیده است. اما وقتی کشوری به عضویت یک پیمان آسیایی ـ مثل شانگهای ـ درمیآید، این وضع کاملاً دگرگون است. در پیمان شانگهای تاکنون ۳۹ کنوانسیون بین اعضای آن بهصورت اجماعی به تصویب رسیده[۴] و در ذیل همه این کنوانسیونها تصریح شده «اجرای این توافق منوط به منطبق بودن آن با قوانین داخلی کشورهای عضو است».
با نگاه به واقعیت صحنه بینالملل میتوان با صراحت گفت فرصتهایی که در دو قاره آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین برای ایران وجود دارد، به هیچ وجه در آمریکای شمالی و اروپا برای ایران وجود ندارد. ایران در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین به عنوان یک «دولت محق» شناخته میشود و از «قدرتمندی» آن استقبال میکنند. در حالی که آمریکا و اروپا، دائماً ایران را «قدرتی مخرب» که باید تعدیل یا حتی نابود گردد، میدانند و به همین دلیل در طول ۴۴ سال گذشته، دائماً از تحریمهای سخت و شکننده علیه ایران حرف زدهاند. مقامات آمریکا بارها اعلام کردهاند تحریمهای بیسابقهای را علیه ایران به اجرا گذاشتهاند. با این وصف ایران در جایی که یک کشور صاحب حق و دارای نیات خیرخواهانه شناخته میشود و به تواناییهای آن هم اذعان میشود، بهتر میتواند روابط خارجی خود را شکل دهد و به نتیجه برساند تا در جایی که او را شرور خوانده و به تخریب آن سرگرم هستند.
اما رابطه با همسایگان و دولت سعودی
روابط بینالملل وقتی استمرار پیدا میکند که یک کشور در محیط همسایگی، وضع تثبیت شدهای داشته باشد. کشور ترکیه وقتی میخواست از بحران پی در پی و مزمن اقتصادی خارج شود، سیاست «صفر کردن اختلافات با کشورهای همسایه»[۵] را در پی گرفت و یک دهه (۲۰۰۲ تا ۲۰۱۲) بر آن وفادار بود و به نتایج مهمی هم رسید. آمریکاییها هم زمانی که تصمیم گرفتند یک کشور قدرتمند داشته باشند، سیاست «حیاط خلوت»[۶] را در کشورهای پیرامونی خود یعنی در آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی در پیش گرفتند.
روابط با همسایگان وجوه مختلفی دارد. یک کشور زمانی میتواند در فرادستها به روابط خارجی پایدار برسد که در محیط همسایگی درگیر نباشد. کشوری که در محیط نزدیک خود درگیری دارد یعنی چالش امنیتی دارد. کشورهای فرادست به برقراری روابط با کشوری که دچار مشکل امنیتی است، رغبتی ندارند؛ چرا که مشکل امنیتی افق ماندگاری یک دولت را تیره و تار میکند و سرمایهگذاری را به خطر میاندازد. ضمن آنکه اگر کشوری در محیط اطراف خود درگیر باشد، ناگزیر است درآمدهای ناشی از روابط با کشورهای دوردست را صرف خرید تسلیحات کند و وارد رقابتهای تسلیحاتی شود. در واقع چالش محیط اطراف، مثل یک شنزار عمل میکند و سرمایههای جذبشده خارجی را میبلعد و تباه میکند.
بر همین اساس دولت ماجراجوی فعلی عربستان، پس از ۸ سال چالش امنیتی با یمن و نیز مداخله مخرب علیه همسایگان عرب خود، سیاست صفر کردن مشکلات در محیط همسایگی را دنبال میکند. توافق ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ پکن میان عربستان و ایران بر این اساس صورت گرفت.
روابط ایران و عربستان سعودی هم از قاعده اولویت روابط با همسایگان و رفع اختلافات با آنها خارج نیست. کمااینکه در طول ۴۴ سال گذشته، هر چند دولت سعودی جانب احترام را نسبت به همسایه بزرگ شمالیاش نداشته، ایران دنبال تنش با عربستان نبوده است. عربستان در دی ماه ۱۳۹۴ تحت تأثیر فشار شکننده جنگ یمن، روابط با ایران را قطع کرد تا حقارت شکست خود از یمنیها که آنان را کوچک معرفی میکرد، بپوشاند. در طول آن مقطع، ایران دنبال برقراری رابطه با این دولت بود و بر این اساس در چند دور مذاکره در بغداد و مسقط شرکت کرد. در نهایت دولت سعودی در جریان مذاکرات ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ پکن به برقراری دوباره رابطه سیاسی با ایران تن داد و اینک سفرای دو کشور در پایتخت یکدیگر به فعالیت مشغول میباشند.
مسلماً روابط ایران و عربستان «در همه زمینهها» با مذاکرات و توافق پکن و با سفرهای مقامات دو طرف به پایتختهای یکدیگر «عادی» نخواهد شد؛ عربستان هنوز از ادبیات ضدشیعی (مبتنی بر ایدئولوژی وهابیت) فاصله نگرفته است؛ عربستان هنوز از محوریت توجه آمریکا در منطقه خارج نشده است؛ عربستان هنوز به قطع مداخلات علیه دوستان ایران در لبنان، سوریه، عراق، یمن، فلسطین، افغانستان و... تن نداده است؛ عربستان ـ همانگونه که در مذاکرات اخیر بنسلمان و امیر عبداللهیان هم مطرح شد ـ هنوز ایران را تنها رقیب منطقهای خود میداند و بر سبقت گرفتن از آن اصرار دارد. عربستان سعی دارد از طریق آرام کردن فضای ایران، آسیبپذیریهای امنیتی خود در منطقه خلیج فارس را علاج کند و مانع تکرار ضربات گذشته علیه تأسیسات حیاتی خود شود.
کما اینکه ایران هم نمیخواهد از حمایت جبهه مقاومت منطقه که عربستان آن را در نقطه مقابل خود ارزیابی میکند، چشم بپوشد. ایران هم نمیخواهد ادبیات انقلاب خود که با رژیمی با مختصات عربستان همخوانی ندارد، کنار بگذارد. ایران هم عربستان را مانع ایدئولوژیک خود و سرمنشأ بسیاری از رخدادهای نامطلوب نظیر عادیسازی عربی ـ اسرائیلی میداند. بنابراین اگر کسی گمان کند، روند کنونی میان ریاض و تهران، به عادیشدن همه مسایل دو کشور میانجامد، سادهانگاری کرده است.
اما در همان حال تردیدی نیست که عربستان از این راه ـ روابط محدود با ایران ـ هم برنمیگردد. یعنی آنچه عربستان را به سوی بازگشایی رابطه با تهران کشانده، نیاز راهبردی آن بوده و حداقل طی دو دهه آینده این نیاز باقی میماند. پس ایران میتواند تا حد زیادی مطمئن باشد شکلدهی به روابط پایدار با عربستان در بعضی زمینهها ممکن است. اما انتظار از عربستان نباید بیش از اندازهی واقعی و با نادیده گرفتن خصوصیات «عربستان بن سلمان» توأم باشد. در هفتههای اخیر و پس از سفر دکتر امیرعبداللهیان به عربستان و دیدار با بنسلمان، بعضی محافل دیپلماتیک از شروع رابطه راهبردی بین دو کشور صحبت به میان آوردند که خیلی غیرواقعبینانه بود. رابطه دو کشور در زمینههایی «عادی» میشود، اما حضور عربستان در جبهه بینالمللی مخالف ایران و سیاستهای منطقهای مبتنی بر کار با رژیم اسرائیل، مانع عربستان و ایران در راهبردی کردن روابط میان خود است.
*پینوشت:
[۱]. هژمونی (Hegemony) تسلط یا کنترل سیاسی، اقتصادی یا نظامی یک دولت بر دیگران است. به عقیده «آنتونیوگرامشی» نویسنده چپگرای ایتالیایی، سلطه سرمایهداران تنها به وسیله فاکتورهای اقتصادی تأمین نمیشود بلکه نیازمند قدرت سیاسی و نیز یک سیستم و دستگاه عقیدتی یا ایدئولوژیک است که کارش فراهم کردن رضایت طبقه تحت سلطه میباشد. ثبات جوامع سرمایهداری ناشی از سلطه ایدئولوژیکی آن میباشد.
[۲]. در اصطلاح سیاسی، قیمومیت برای اشاره به وضعیت یک کشور استعمارگر بهکار گرفته و کشور مستعمره یا اشغالشده را تحت قیمومیت گفتهاند. در اصطلاح حقوقی، به معنای اخص ولایت قهری و آن ولایت پدر و جد پدری و وصی منصوب از طرف یکی از آنهاست بر طفل و بر غیررشید و مجنونی که متصل به صغر باشد. محجوری که به صفت بالا نباشد، ولایت را نسبت به او قیمومیت نامند (فرهنگ حقوقی جعفری لنگرودی ذیل قیمومیت)
[۳]. نظریهپردازان علوم سیاسی معتقدند هژمون یا طبقه مسلط نه تنها از نظر سیاسی و اقتصادی، جامعه را زیر نظارت دارد، بلکه شیوه خاص نگرش خویش به جهان و انسان و روابط اجتماعی را نیز همهگیر میکند و آنانی که تحت تسلط هستند، این نگرش را همچون پارهای از نظم طبیعی جهان میپذیرند. نخستین کار مهم در هر جامعهای، کنار زدن این نگرش است چرا که مهمترین عامل برای هر تغییر بنیادی است.
(آشوری، دانشنامه سیاسی چاپ شانزدهم، ص ۷۸، انتشارات مروارید ۱۳۸۷)
[۴]. یکی از اصول شانگهای این است که هر پیشنهادی لزوماً با اجماع اعضا ـ و نه اکثریت اعضا ـ تبدیل به مصوبه میشود.
[۵]. احمد داوود اوغلو وزیر خارجه و نخستوزیر اسبق ترکیه در دوره عضویت در حزب عدالت و توسعه و پیش از آنکه به وزارت برسد، کتاب «عمق استراتژیک» (Strategic Depth) که بعد به عنوان راهنمای سیاست خارجی حزب مزبور درآمد، منتشر کرد. او در این کتاب نوشت ترکیه برای آنکه به موقعیت استراتژیک خود برسد، باید اولاً مسایل و مشکلات داخلی نظیر مسئله کردها و شکاف بین اسلامگراها و سکولارها را حل کند و ثانیاً باید با همسایگان خود رابطه مسالمتآمیزی داشته باشد و اختلافات خود را با آنها حل و فصل نماید. این سیاست به عدم مشکل با همسایگان (Zero Problem Policy With Neighbers) شهرت یافت و به نتایج مهمی هم دست پیدا کرد اما با شروع بیداری اسلامی و تحولات منطقه عربی، کنار گذاشته شد و دوباره مداخله در امور آنان در دستور کار ترکیه قرار گرفت.
[۶]. در علوم سیاسی و روابط بینالملل، حیاط خلوت آمریکا (Americas Backyard) برای اشاره به منطقه نفوذ کشور آمریکا استفاده میشود و شبیه واژه روسی «خارج نزدیک» است. منظور از این دو عبارت، آمریکای لاتین است. البته عدهای از تحلیلگران این مفهوم را به غرب آسیا (خاورمیانه) هم تسری دادهاند. از نظر آنان، آمریکا در غرب آسیا تلاش میکند با فشار سیاسی و تغییر حکومتها مشابه آنچه در یک دوران مدید در آمریکای لاتین انجام میداد، نفوذ خود را افزایش دهد (Alain Gresh, Lemond Diplomatic, ۲۰۱۰/۰۲/۲۸)