به گزارش مشرق، غلامرضا صادقیان طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: انتقام حاجقاسم باید همین گونه باشد که الان هست، یعنی با «زندهبودن حاجقاسم». حاجقاسم باید از یک فرمانده و یک شهید و یک قهرمان ملی به یک مکتب که زنده است و با مکاتب جاهلی همچنان میجنگد، ارتقا یابد، چیزی تقریباً مانند همین وضع امروزش. البته بسیار جا دارد که متعالیتر شود.
تیم فوتبال سعودی بهخاطر سردیس حاجقاسم که چندسالی است در ورزشگاه نقشجهان بهعنوان یک قهرمان ملی و مجاز از نظر قوانین فیفا نصب است، وارد زمین نشد و بازی با سپاهان لغو شد. همزمان وزیرخارجه ایران یادآور میشود که امریکاییها بعد از شهادت حاجقاسم از ایران خواستهاند شیوه انتقام او را آنها تعیین کنند! این دو خبر و واقعه نشان میدهد که چرا جاهلیت مدرن امریکایی و جاهلیت هیبریدی سعودی که ترکیبی از جاهلیت عربی قبل از اسلام و جاهلیت مدرن غربی است، میخواهند با ما توافق کنند. وقتی نمیتوانند با جنگهای نیابتی و جنگ اقتصادی ریشه ایران را بخشکانند، میخواهند با راهبرد توافق، به آن برسند. توافق کنند تا به گمان خود بتوانند نمادها و نماهنگها و روشها و روییدنهای ما را از نزدیک کنترل کنند و تغییر دهند. امریکا دوست دارد در ایران خیمه بزند، نه برای ارتقای ایران به سطح علمی و فناوری دانشگاههای امریکا بلکه برای تنزلدادن ایران به آن فرهنگ جاهلی و نگهداشتن سرزمین ما در حد تأمینکننده زمینههای ارتقای بیشتر امریکا. چیزی مثل میکروبضعیفشده در واکسن که برای سلامت جامعه امریکا به آن تزریق شود! سعودی نیز ظاهراً خیالش از بابت توافق همین بوده است که وقتی نتوانست با بزرگترین و متعصبترین و قویترین ارتش نامنظم تاریخ جهان یعنی داعش از عهده حاجقاسم و یارانش برآید، حالا از طریق دوستی تقاضای حذف نماد حاجقاسم را میکند به این امید که ایران بپذیرد و چیزی را که با جنگ به دست نیاوردند با دوستی به دست آورند.
با همه احترامی که برای شخص وزیرخارجه قائلم این گمان تقویت میشود که اگر وزارتخارجه در وقت خود در رفتاری دیپلماتیک با تغییر مکان کنفرانس خبری تیم سعودی بهخاطر تصویر حاج قاسم موافقت نمیکرد، شاید الان این انتظار ارتقایافته سعودی در فوتبال را هم شاهد نبودیم. بههرحال نباید کاری کرد که مردم احساس کنند در این روابط جدید، در حال ازدستدادن چیزهایی هستیم که نباید.
شاید برخی بگویند مسئله همکاری و نزدیکی ایران با عربستان نباید تحتتأثیر این رخدادها قرار بگیرد، زیرا منافع آن برای هردوطرف و برای ملتها و منطقه فراتر از اتفاقات و دلخوریهای زمین چمن است. اتفاقاً بحث اصلی همین است که این همکاری و نزدیکی باید خودش را در سطوحی پایین مثل همین کنار زمین چمن و روابط اینچنینی نشان دهد تا آزمونی باشد برای اعتمادهای بیشتر و بزرگتر در مسائل راهبردی. فوتبال محک خوبی است برای سیاست. بهویژه اکنون که آغاز مدرنیزاسیون وابسته و جاهلی سعودی با انتقال نجومی ستارههای روبهافول فوتبال آغاز شده است و فوتبال موضوعی است که سران سعودی آن را با جزییات دنبال میکنند و حتی خبرهایی درباره نقش آنها در رخداد اصفهان منتشر شد. ازطرفی هستند بسیاری از دو ملت عربستان و ایران که چیزی از سیاست و مسئله دوستی و دشمنی دو کشور نمیدانند و آن را دنبال نمیکنند، ولی همه فهمیدند که «بازی بههم خورد!»
عربستان اگر میخواهد به ایران نزدیک شود با همان بیماری امریکایی که در برجام شاهدش هستیم و با مرض کجدار و مریز امریکاییها نمیشود. این کار دونمایه تیم «الاتحاد» سعودی را «الافتراق» از صداقت سعودی در همکاری و دوستی فرض میکنیم. اگر غیر از این است باید در همین سطوح خلاف آن را ثابت کنند، یعنی دقیقاً با اصلاح رفتار خود در میدان، نه در حرفهای دیپلماتیک.