به گزارش مشرق ، کیهان در ستون ویژه های خود نوشت :
منوشه اميرآمپر سوزاند كارتر هم نفهمي مثل اوباما بود!
تحليلگر راديو اسرائيل، دولت آمريكا را به خاطر تسليم در برابر سقوط رژيم هاي مبارك و قذافي در مقابل اسلامگرايان مورد سرزنش قرار داد.
منوشه امير با اشاره به گسترش اعتراضات اسلامي عليه فيلم موهن صهيونيستي- آمريكايي و كشته شدن سفير آمريكا در ليبي گفت: خانم كلينتون، من نمي فهمم كه شما چگونه نمي فهميد كه چرا در ليبي و در مصر، در يمن و كشورهاي ديگر اسلامي اين چنين خشونت مي كنند. من نمي فهمم خانم كلينتون كه شما چگونه نمي فهميد چرا اين حادثه رخ داده است! مگر وزير خارجه ابرقدرت جهان نيستيد؟ پس چرا نمي فهميد؟ افتخار مي كنيد كه در ليبي و مصر دموكراسي برقرار كرديد. بسيار كار خوبي كرديد! ولي آيا به پيامد آن انديشيده ايد؟
وي اضافه كرد: آيا پيش از آن كه حسني مبارك كنار رود، مي دانستيد گزينه هاي ديگر چيست؟ مي دانستيد كه اخوان المسلمين قوي ترين و منسجم ترين سازمان سياسي در مصر هستند و نيروهاي مردمسالار و آزاديخواه مصري بسيار متفرق و غيرمنسجم؟
وي با كتمان اين واقعيت كه آمريكا در مقابل خيزش ملت هاي جهان توان حفظ ديكتاتورهاي وابسته را نداشت، گفت: نام آن اتفاقات را بهار عربي گذاشتيد ولي هر آشنايي به امور مي دانست كه اين خزان است. چرا از تجربه خود در ايران درس نياموختيد؟ كارتر هم مثل شما بود و نمي دانست و نمي فهميد و نابخردي به خرج داد تا رژيم شاه در ايران سقوط كرد. عين همان در مصر رخ داد و از آن بدتر را بايد در ليبي و يمن و حتي سوريه به انتظار داشت.
تحليلگر راديو اسرائيل كه طي 2 سال اخير وحشت از بيداري اسلامي را بارها به زبان رانده، مي افزايد: دست اندركاران سياست خارجي آمريكا نمي فهمند كه انتخابات آزاد ممكن است به يك فاجعه كشانده شود، همان گونه كه كشانده شده و ما آن را امروز در كشورهاي به اصطلاح بهار عربي به چشم مي بينيم. در غزه ديديم كه چگونه «انتخابات آزاد» موجب روي كار آمدن گروه تعصب گراي ديني حماس شد و در مصر اخوان المسلمين را به قدرت رساند. اين واقعيتي است كه ناآشناترين فرد به علوم سياسي نيز بايد آن را بداند!
يادآور مي شود آمريكايي ها تا روزهاي آخر حكومت حسني مبارك قاطعانه از وي حمايت مي كردند و پس از سقوط وي نيز با فشار نظاميان تلاش بسياري به كار بستند كه اسلامگرايان روي كار نيايند يا در صورت به دست گرفتن قدرت، منفعلانه رفتار كنند غافل از اينكه بيداري توده هاي مسلمان قدرت ابتكار عمل را از آنها مي گيرد.
چرا زيباكلام از اصلاح طلبان مي خواهد دنده عقب بگيرند؟!
زيباكلام درباره پيشنهاد خود براي حمايت اصلاح طلبان از ناطق نوري در انتخابات گفت: اصلاح طلبان به من مي گويند گل بگيرند در علوم سياسي اي را كه شما در دانشگاه تهران تدريس مي كنيد(!)
به گزارش مشرق وي در مصاحبه با فاطرنيوز از سردرگمي اصلاح طلبان براي انتخابات رياست جمهوري آينده خبر داده و گفت: متاسفانه جبهه اصلاحات با اينكه 9 ماه تا انتخابات مانده، هيچ سازماندهي و برنامه مشخصي ندارد. از عارف اسم برده مي شود اما آن هم هنوز معلوم نيست... الان اين جبهه بايد بگويد انتظارات و خواسته و توقعاتش با توجه به انتخابات چيست اما هيچ كدام اينها مشخص نيست.
وي درباره اينكه آيا اختلاف آنها بين عبدالله نوري و خاتمي است، گفت: نه چون اختلاف بين آقاي نوري و خاتمي و موسوي خوئيني ها و هاشمي رفسنجاني هميشه بوده و قرار هم نيست كه اصلاح طلبان مثل تيم فوتبال منچستر همه يكرنگ باشند. واقع مطلب اين است كه هر قدر آقاي خاتمي به لحاظ شخصيتي آدم شريف، محترم و صادقي هست ، اما به لحاظ مديريت سياسي به نظر من زير صفر است. اين هم بدشانسي جنبش دموكراسي خواه بوده كه فردي در رأسش قرار گرفته كه از لحاظ قابليت تشكيلات و سازماندهي فوق العاده ضعيف است.
صادق زيباكلام با رد اين مطلب كه موسوي خوئيني ها اصلاح طلبان را در دهه 70 سازماندهي مي كرد، گفت: نه خير، تاج زاده و حجاريان و رمضان زاده و اين تيپ افراد بودند كه برنامه ريزي را پيش مي بردند. حجاريان 70 درصد سلامتي اش را از دست داده، تاج زاده و رمضان زاده كه در زندان هستند و الان امر افتاده دست چهره هايي كه از لحاظ تشكل و سازماندهي قدرتي ندارند.
وي درباره اين سؤال كه «آقاي هاشمي چه؟» اظهار داشت: آقاي هاشمي زماني مغز متفكر اين كار بوده است البته در سال هاي 50 تا 65 اما الان آقاي هاشمي كه نزديك به 80 سال دارند، ديگر حال و حوصله اين را ندارد كه از لحاظ سازماندهي و تشكيلات براي اصلاح طلبان برنامه ريزي كند.
وي درباره درگيري اصلاح طلبان با هاشمي پس از روي كار آمدن اصلاح طلبان مي گويد: امثال گنجي و عبدي انگيزه شان عقيدتي و سياسي و ايدئولوژيك نبود، مشكلات شخصي بود و مي خواستند از آقاي هاشمي انتقام بگيرند. يك اقليت راديكال حمله كردند و بقيه اصلاح طلبان هم سكوت كردند. اگر به فضاي 76 و 77 برگرديد متوجه آن سكوت ها مي شويد. زدن هاشمي ابزاري بود كه هزينه كم و منافع زيادي براي اصلاح طلبان داشت.
وي ادامه مي دهد: در مطبوعات آن موقع گفتم كه وقتي نفر آخر در آخرين واگن قطار اصلاحات از روي پل هاشمي رد شد، يك نارنجك از پنجره به روي پل انداخت و به او گفت «باي، باي». آنقدر ما بي تجربه بوديم كه فكر مي كرديم ديگر كار تمام است، ما نه محافظه كاران را شناخته بوديم، نه قدرت مذهب را شناخته بوديم، ما چيزي از جامعه مان هم نمي شناختيم و براي همين مي گفتيم كه بزنيد هاشمي رفسنجاني را و نمي دانستيم زودتر از چيزي كه فكر مي كنيم، باد و بوران مي آيد و برف و يخبندان مي شود و شد. سال 79 بود كه قطار اصلاحات كم كم شروع كرد به گير كردن.
وي درباره اينكه «هاشمي به آزادي بيان معتقد نيست؟» مي گويد: نه اينكه معتقد نباشد، برايش مهم نيست.
زيباكلام سپس به موضوع انتخابات پرداخت و با پيش بيني مشكلاتي نظير عدم تاييد صلاحيت يا عدم امكان فعاليت نامزد اصلاح طلبان گفت: رئيس دولت اصلاح طلب از همان روز اول فلج است. من معتقدم چرا بايد اصرار كنيم كه يك دولت اصلاح طلب تشكيل شود؟ آيا بهتر نيست كه از يك نامزد اصولگرا كه معتدل تر، ميانه روتر و بغض و كينه اش نسبت به اصلاح طلبان كمتر است، حمايت بكنيم و برابر ساير نامزدهاي تندروي اصولگرا كه مي خواهند سر به تن اصلاح طلبان نباشد؟ او ممكن است بتواند نيم ميليمتر اصلاحات را به جلو حركت دهد. از ميان تمام نامزدهاي موجودي كه الان صحبتشان است، قاليباف را يك چنين نامزدي مي بينم.
وي سپس مدعي ايجاد فضاي آشتي ملي شد و گفت: اگر اين درست باشد، آن وقت چه كسي مي تواند دولت آشتي ملي بوجود بياورد؟ نه سعيد جليلي، قاليباف و نه عارف نمي توانند اين دولت را بوجود بياورند اما به نظر من ناطق نوري مي تواند اما اين مثل انداختن زنگوله پاي گربه هست و اولين كساني كه به من حمله كردند با اين حرف، خود اصلاح طلبان بودند. آنها گفتند ما 16 سال پيش بين خاتمي و ناطق، ناطق را انتخاب نكرديم و حالا بعد از 16سال مي گوييد كه ناطق بايد دولت تشكيل دهد؟ گل بگيرند در علوم سياسي اي كه شما در دانشگاه تهران تدريس مي كنيد. پاسخ من اين است كه بعضي مواقع براي جلو رفتن بايد كمي عقب آمد و نيرو جمع كرد تا دوباره بتوانيم جلو برويم. اين خيلي مشكل است چون از 100 نفري كه به خاتمي رأي مي دهند، 10 نفرشان هم حاضر نيستند به ناطق نوري رأي دهند. اين اختلاف را بايد چهره هاي اصلاح طلب و روزنامه نگاران و مطبوعات پر كنند. منافع ملي مي طلبد اصلاح طلبان غرور خودشان را زير پا بگذارند و از همه بخواهند كه به ناطق نوري رأي بدهند. اين طوري ممكن است 40 نفر ديگر هم بيايند به ناطق نوري راي بدهند و عده اي از اصولگرايان نيز به او راي دهند و شوخي شوخي مي بينيد كه ناطق نوري رئيس جمهور شد. ناطق نوري را براي يك هدف بزرگ آورديم كه آن هم آشتي ملي است.
بي بي سي: سفارتخانه هاي آمريكا آماج خشم بهار عربي است
«30 سال بود آمريكا شاهد كشته شدن سفير خود در كشوري نبود. يك فيلم مسخره در چشم به هم زدني تمام منافع بزرگ ترين قدرت جهان را در خاورميانه و شمال آفريقا به خطر مي اندازد.»
اين تحليل را شبكه دولتي انگليس«بي بي سي» منتشر كرد و با اشاره به سياست خارجي بحران زده كاخ سفيد اعلام كرد: اگر چه در دو قرن و نيمي كه از اعزام اولين سفير آمريكا به خاك كشوري خارجي مي گذرد، تنها 5 سفير آمريكايي به دست نيروهاي مهاجم جان خود را از دست داده اند، سي سالي هست كه آمريكايي ها شاهد كشته شدن سفير خود نبوده اند. آخرين بار در سال 1979ميلادي آدولف دايز، سفير آمريكا در افغانستان ربوده و در هتل كابل كشته شد. چند دقيقه از يك فيلم كه به عقيده بسياري، فارغ از توهين آميز بودن، مسخره مي نمايد، مي تواند در چشم به هم زدني تمام منافع بزرگترين قدرت جهان را در خاورميانه و كشورهاي مسلمان شمال آفريقا به خطر بيندازد.
بي بي سي مي افزايد: خاورميانه در تب خشم مي سوزد و ديپلمات هاي آمريكايي در پناه تدابير امنيتي صدچندان سنگر گرفته اند تا با سرنوشت تلخ كريستوفر استيونز در ليبي دچار نشوند. اولين بحران جدي سياست خارجي آمريكا با دولت هاي مستقر بعد از بهار عربي رقم خورده است. امروز اعتراضاتي كه با پايين كشيدن پرچم آمريكا از فراز سفارت آن در قاهره شروع شد، به 20 كشور ديگر سرايت كرده است. شكي نيست كه اوباما روزهاي دشواري را مي گذارند. پرچم آمريكا در قاهره به آتش كشيده شد، شهري كه اوباما 3 سال پيش در آن از دوستي با جهان اسلام براي جوانان مصري سخن گفت.در حال حاضر عده اي در واشنگتن مي گويند كه حمله در بنغازي آغازگر فصلي تازه در كشورهايي است كه «بهار عربي» را تجربه كرده اند و آرام آرام چهره اي تازه از دولت هاي جديد خود به آمريكا نشان خواهند داد. فصلي كه ممكن است اين بار «پاييز عربي اوباما» نام بگيرد. اين روزها سفارتخانه هاي آمريكا در همان چهار كشوري هدف حمله قرار گرفته است كه توانستند يا دولت هاي مستبد را حذف كنند و يا به اصلاح وادار نمايند.
رويتر: حوادث اخير منطقه آمريكا را در برخورد با سوريه به ترديد انداخته است
خبرگزاري رويتر در ارزيابي انفجار خشم مسلمانان عليه مراكز ديپلماتيك آمريكا در منطقه گزارش داد: بهار عربي در حال تبديل به يك جنبش ضدآمريكايي است.
اين خبرگزاري با مرور اعتراض گسترده امت اسلامي عليه فيلم موهن آمريكايي صهيونيستي نوشت: ناآرامي ها و اعتراض ها يك به يك به كشورهاي اسلامي سرايت مي كند و اين بزرگ ترين چالش براي دولت آمريكاست كه تاكنون با كشته شدن سفير اين كشور و سه تبعه ديگر آمريكا در ليبي همراه شده است. اوباما تا به حال كوشيده بود مانع از تبديل بهار عربي به جنبش ضدآمريكايي شود اما ظاهرا جلوگيري از اين اتفاق آسان نيست. اكنون حملات به سفارتخانه ها و مراكز ديپلماتيك آمريكا در ليبي و مصر و يمن [و سودان و تونس و...] چالش بزرگي را براي اوباما پديد آورده اند.
اين خبرگزاري خاطر نشان كرد: زماني كه اوباما وارد كاخ سفيد شد وعده «آغازي نو» را به جهان اسلام داد، ولي تلاش هاي وي براي مديريت وضعيت بي ثبات خاورميانه موفقيت آميز نبوده است. سرنگوني ديكتاتورهاي منطقه، يكي پس از ديگري، وضعيت را سخت تر كرد و آينده اي نامعلوم براي كنترل آمريكا در منطقه ايجاد كرد. وضعيت در سوريه همچنان پيچيده است و پس از كشته شدن سفير آمريكا در ليبي و حملات ديگر به سفارتخانه هاي آمريكا در منطقه، مشكلات اوباما در خاورميانه عميق تر شده است.
رويتر تاكيد مي كند تمامي اين حوادث بيانگر مشكل بزرگ تري است و آن افزايش شكاف بين آمريكا و نيروهاي اسلام گرا در خاورميانه مي باشد. تضاد بين واقعيت شرايط كنوني و وعده هاي گذشته اوباما براي بسياري از ناظران سياسي روشن است.
در ادامه گزارش تحليلي رويتر آمده است: «اوباما با سخنراني معروفش در سال 2009 در قاهره اميدوار بود روابط آمريكا با خاورميانه را تغيير دهد؛ روابطي كه پس از سياست هاي جورج بوش و جنگ عراق بسيار تيره شده بودند. اما، دولت وي با موجي از تظاهرات در كشورهاي عربي مواجه شد و متحدان ديرينه خود را در خاورميانه از دست داد. واشنگتن به تدريج و با احتياط از اهداف جنبش هاي عربي حمايت كرد. امروز، خوشبيني هاي گذشته تبديل به شك و ترديد شده اند. به نظر مي رسد كه واشنگتن با افزايش فشار از طرف اسلام گرايان منطقه رو به روست كه امكان دارد منجر به كاهش نفوذ مستقيم آمريكا در اين كشورها شود».
رويتر در پايان تاكيد مي كند: حوادث اين هفته احتياط دولت اوباما در قبال سوريه را افزايش خواهد داد. بسياري از سياستمداران آمريكايي از دادن سلاح هاي پيشرفته به شورشيان سوريه امتناع كرده اند و كشته شدن سفير آمريكا در ليبي مزيد بر نگراني ها خواهد شد.
منوشه اميرآمپر سوزاند كارتر هم نفهمي مثل اوباما بود!
تحليلگر راديو اسرائيل، دولت آمريكا را به خاطر تسليم در برابر سقوط رژيم هاي مبارك و قذافي در مقابل اسلامگرايان مورد سرزنش قرار داد.
منوشه امير با اشاره به گسترش اعتراضات اسلامي عليه فيلم موهن صهيونيستي- آمريكايي و كشته شدن سفير آمريكا در ليبي گفت: خانم كلينتون، من نمي فهمم كه شما چگونه نمي فهميد كه چرا در ليبي و در مصر، در يمن و كشورهاي ديگر اسلامي اين چنين خشونت مي كنند. من نمي فهمم خانم كلينتون كه شما چگونه نمي فهميد چرا اين حادثه رخ داده است! مگر وزير خارجه ابرقدرت جهان نيستيد؟ پس چرا نمي فهميد؟ افتخار مي كنيد كه در ليبي و مصر دموكراسي برقرار كرديد. بسيار كار خوبي كرديد! ولي آيا به پيامد آن انديشيده ايد؟
وي اضافه كرد: آيا پيش از آن كه حسني مبارك كنار رود، مي دانستيد گزينه هاي ديگر چيست؟ مي دانستيد كه اخوان المسلمين قوي ترين و منسجم ترين سازمان سياسي در مصر هستند و نيروهاي مردمسالار و آزاديخواه مصري بسيار متفرق و غيرمنسجم؟
وي با كتمان اين واقعيت كه آمريكا در مقابل خيزش ملت هاي جهان توان حفظ ديكتاتورهاي وابسته را نداشت، گفت: نام آن اتفاقات را بهار عربي گذاشتيد ولي هر آشنايي به امور مي دانست كه اين خزان است. چرا از تجربه خود در ايران درس نياموختيد؟ كارتر هم مثل شما بود و نمي دانست و نمي فهميد و نابخردي به خرج داد تا رژيم شاه در ايران سقوط كرد. عين همان در مصر رخ داد و از آن بدتر را بايد در ليبي و يمن و حتي سوريه به انتظار داشت.
تحليلگر راديو اسرائيل كه طي 2 سال اخير وحشت از بيداري اسلامي را بارها به زبان رانده، مي افزايد: دست اندركاران سياست خارجي آمريكا نمي فهمند كه انتخابات آزاد ممكن است به يك فاجعه كشانده شود، همان گونه كه كشانده شده و ما آن را امروز در كشورهاي به اصطلاح بهار عربي به چشم مي بينيم. در غزه ديديم كه چگونه «انتخابات آزاد» موجب روي كار آمدن گروه تعصب گراي ديني حماس شد و در مصر اخوان المسلمين را به قدرت رساند. اين واقعيتي است كه ناآشناترين فرد به علوم سياسي نيز بايد آن را بداند!
يادآور مي شود آمريكايي ها تا روزهاي آخر حكومت حسني مبارك قاطعانه از وي حمايت مي كردند و پس از سقوط وي نيز با فشار نظاميان تلاش بسياري به كار بستند كه اسلامگرايان روي كار نيايند يا در صورت به دست گرفتن قدرت، منفعلانه رفتار كنند غافل از اينكه بيداري توده هاي مسلمان قدرت ابتكار عمل را از آنها مي گيرد.
چرا زيباكلام از اصلاح طلبان مي خواهد دنده عقب بگيرند؟!
زيباكلام درباره پيشنهاد خود براي حمايت اصلاح طلبان از ناطق نوري در انتخابات گفت: اصلاح طلبان به من مي گويند گل بگيرند در علوم سياسي اي را كه شما در دانشگاه تهران تدريس مي كنيد(!)
به گزارش مشرق وي در مصاحبه با فاطرنيوز از سردرگمي اصلاح طلبان براي انتخابات رياست جمهوري آينده خبر داده و گفت: متاسفانه جبهه اصلاحات با اينكه 9 ماه تا انتخابات مانده، هيچ سازماندهي و برنامه مشخصي ندارد. از عارف اسم برده مي شود اما آن هم هنوز معلوم نيست... الان اين جبهه بايد بگويد انتظارات و خواسته و توقعاتش با توجه به انتخابات چيست اما هيچ كدام اينها مشخص نيست.
وي درباره اينكه آيا اختلاف آنها بين عبدالله نوري و خاتمي است، گفت: نه چون اختلاف بين آقاي نوري و خاتمي و موسوي خوئيني ها و هاشمي رفسنجاني هميشه بوده و قرار هم نيست كه اصلاح طلبان مثل تيم فوتبال منچستر همه يكرنگ باشند. واقع مطلب اين است كه هر قدر آقاي خاتمي به لحاظ شخصيتي آدم شريف، محترم و صادقي هست ، اما به لحاظ مديريت سياسي به نظر من زير صفر است. اين هم بدشانسي جنبش دموكراسي خواه بوده كه فردي در رأسش قرار گرفته كه از لحاظ قابليت تشكيلات و سازماندهي فوق العاده ضعيف است.
صادق زيباكلام با رد اين مطلب كه موسوي خوئيني ها اصلاح طلبان را در دهه 70 سازماندهي مي كرد، گفت: نه خير، تاج زاده و حجاريان و رمضان زاده و اين تيپ افراد بودند كه برنامه ريزي را پيش مي بردند. حجاريان 70 درصد سلامتي اش را از دست داده، تاج زاده و رمضان زاده كه در زندان هستند و الان امر افتاده دست چهره هايي كه از لحاظ تشكل و سازماندهي قدرتي ندارند.
وي درباره اين سؤال كه «آقاي هاشمي چه؟» اظهار داشت: آقاي هاشمي زماني مغز متفكر اين كار بوده است البته در سال هاي 50 تا 65 اما الان آقاي هاشمي كه نزديك به 80 سال دارند، ديگر حال و حوصله اين را ندارد كه از لحاظ سازماندهي و تشكيلات براي اصلاح طلبان برنامه ريزي كند.
وي درباره درگيري اصلاح طلبان با هاشمي پس از روي كار آمدن اصلاح طلبان مي گويد: امثال گنجي و عبدي انگيزه شان عقيدتي و سياسي و ايدئولوژيك نبود، مشكلات شخصي بود و مي خواستند از آقاي هاشمي انتقام بگيرند. يك اقليت راديكال حمله كردند و بقيه اصلاح طلبان هم سكوت كردند. اگر به فضاي 76 و 77 برگرديد متوجه آن سكوت ها مي شويد. زدن هاشمي ابزاري بود كه هزينه كم و منافع زيادي براي اصلاح طلبان داشت.
وي ادامه مي دهد: در مطبوعات آن موقع گفتم كه وقتي نفر آخر در آخرين واگن قطار اصلاحات از روي پل هاشمي رد شد، يك نارنجك از پنجره به روي پل انداخت و به او گفت «باي، باي». آنقدر ما بي تجربه بوديم كه فكر مي كرديم ديگر كار تمام است، ما نه محافظه كاران را شناخته بوديم، نه قدرت مذهب را شناخته بوديم، ما چيزي از جامعه مان هم نمي شناختيم و براي همين مي گفتيم كه بزنيد هاشمي رفسنجاني را و نمي دانستيم زودتر از چيزي كه فكر مي كنيم، باد و بوران مي آيد و برف و يخبندان مي شود و شد. سال 79 بود كه قطار اصلاحات كم كم شروع كرد به گير كردن.
وي درباره اينكه «هاشمي به آزادي بيان معتقد نيست؟» مي گويد: نه اينكه معتقد نباشد، برايش مهم نيست.
زيباكلام سپس به موضوع انتخابات پرداخت و با پيش بيني مشكلاتي نظير عدم تاييد صلاحيت يا عدم امكان فعاليت نامزد اصلاح طلبان گفت: رئيس دولت اصلاح طلب از همان روز اول فلج است. من معتقدم چرا بايد اصرار كنيم كه يك دولت اصلاح طلب تشكيل شود؟ آيا بهتر نيست كه از يك نامزد اصولگرا كه معتدل تر، ميانه روتر و بغض و كينه اش نسبت به اصلاح طلبان كمتر است، حمايت بكنيم و برابر ساير نامزدهاي تندروي اصولگرا كه مي خواهند سر به تن اصلاح طلبان نباشد؟ او ممكن است بتواند نيم ميليمتر اصلاحات را به جلو حركت دهد. از ميان تمام نامزدهاي موجودي كه الان صحبتشان است، قاليباف را يك چنين نامزدي مي بينم.
وي سپس مدعي ايجاد فضاي آشتي ملي شد و گفت: اگر اين درست باشد، آن وقت چه كسي مي تواند دولت آشتي ملي بوجود بياورد؟ نه سعيد جليلي، قاليباف و نه عارف نمي توانند اين دولت را بوجود بياورند اما به نظر من ناطق نوري مي تواند اما اين مثل انداختن زنگوله پاي گربه هست و اولين كساني كه به من حمله كردند با اين حرف، خود اصلاح طلبان بودند. آنها گفتند ما 16 سال پيش بين خاتمي و ناطق، ناطق را انتخاب نكرديم و حالا بعد از 16سال مي گوييد كه ناطق بايد دولت تشكيل دهد؟ گل بگيرند در علوم سياسي اي كه شما در دانشگاه تهران تدريس مي كنيد. پاسخ من اين است كه بعضي مواقع براي جلو رفتن بايد كمي عقب آمد و نيرو جمع كرد تا دوباره بتوانيم جلو برويم. اين خيلي مشكل است چون از 100 نفري كه به خاتمي رأي مي دهند، 10 نفرشان هم حاضر نيستند به ناطق نوري رأي دهند. اين اختلاف را بايد چهره هاي اصلاح طلب و روزنامه نگاران و مطبوعات پر كنند. منافع ملي مي طلبد اصلاح طلبان غرور خودشان را زير پا بگذارند و از همه بخواهند كه به ناطق نوري رأي بدهند. اين طوري ممكن است 40 نفر ديگر هم بيايند به ناطق نوري راي بدهند و عده اي از اصولگرايان نيز به او راي دهند و شوخي شوخي مي بينيد كه ناطق نوري رئيس جمهور شد. ناطق نوري را براي يك هدف بزرگ آورديم كه آن هم آشتي ملي است.
بي بي سي: سفارتخانه هاي آمريكا آماج خشم بهار عربي است
«30 سال بود آمريكا شاهد كشته شدن سفير خود در كشوري نبود. يك فيلم مسخره در چشم به هم زدني تمام منافع بزرگ ترين قدرت جهان را در خاورميانه و شمال آفريقا به خطر مي اندازد.»
اين تحليل را شبكه دولتي انگليس«بي بي سي» منتشر كرد و با اشاره به سياست خارجي بحران زده كاخ سفيد اعلام كرد: اگر چه در دو قرن و نيمي كه از اعزام اولين سفير آمريكا به خاك كشوري خارجي مي گذرد، تنها 5 سفير آمريكايي به دست نيروهاي مهاجم جان خود را از دست داده اند، سي سالي هست كه آمريكايي ها شاهد كشته شدن سفير خود نبوده اند. آخرين بار در سال 1979ميلادي آدولف دايز، سفير آمريكا در افغانستان ربوده و در هتل كابل كشته شد. چند دقيقه از يك فيلم كه به عقيده بسياري، فارغ از توهين آميز بودن، مسخره مي نمايد، مي تواند در چشم به هم زدني تمام منافع بزرگترين قدرت جهان را در خاورميانه و كشورهاي مسلمان شمال آفريقا به خطر بيندازد.
بي بي سي مي افزايد: خاورميانه در تب خشم مي سوزد و ديپلمات هاي آمريكايي در پناه تدابير امنيتي صدچندان سنگر گرفته اند تا با سرنوشت تلخ كريستوفر استيونز در ليبي دچار نشوند. اولين بحران جدي سياست خارجي آمريكا با دولت هاي مستقر بعد از بهار عربي رقم خورده است. امروز اعتراضاتي كه با پايين كشيدن پرچم آمريكا از فراز سفارت آن در قاهره شروع شد، به 20 كشور ديگر سرايت كرده است. شكي نيست كه اوباما روزهاي دشواري را مي گذارند. پرچم آمريكا در قاهره به آتش كشيده شد، شهري كه اوباما 3 سال پيش در آن از دوستي با جهان اسلام براي جوانان مصري سخن گفت.در حال حاضر عده اي در واشنگتن مي گويند كه حمله در بنغازي آغازگر فصلي تازه در كشورهايي است كه «بهار عربي» را تجربه كرده اند و آرام آرام چهره اي تازه از دولت هاي جديد خود به آمريكا نشان خواهند داد. فصلي كه ممكن است اين بار «پاييز عربي اوباما» نام بگيرد. اين روزها سفارتخانه هاي آمريكا در همان چهار كشوري هدف حمله قرار گرفته است كه توانستند يا دولت هاي مستبد را حذف كنند و يا به اصلاح وادار نمايند.
رويتر: حوادث اخير منطقه آمريكا را در برخورد با سوريه به ترديد انداخته است
خبرگزاري رويتر در ارزيابي انفجار خشم مسلمانان عليه مراكز ديپلماتيك آمريكا در منطقه گزارش داد: بهار عربي در حال تبديل به يك جنبش ضدآمريكايي است.
اين خبرگزاري با مرور اعتراض گسترده امت اسلامي عليه فيلم موهن آمريكايي صهيونيستي نوشت: ناآرامي ها و اعتراض ها يك به يك به كشورهاي اسلامي سرايت مي كند و اين بزرگ ترين چالش براي دولت آمريكاست كه تاكنون با كشته شدن سفير اين كشور و سه تبعه ديگر آمريكا در ليبي همراه شده است. اوباما تا به حال كوشيده بود مانع از تبديل بهار عربي به جنبش ضدآمريكايي شود اما ظاهرا جلوگيري از اين اتفاق آسان نيست. اكنون حملات به سفارتخانه ها و مراكز ديپلماتيك آمريكا در ليبي و مصر و يمن [و سودان و تونس و...] چالش بزرگي را براي اوباما پديد آورده اند.
اين خبرگزاري خاطر نشان كرد: زماني كه اوباما وارد كاخ سفيد شد وعده «آغازي نو» را به جهان اسلام داد، ولي تلاش هاي وي براي مديريت وضعيت بي ثبات خاورميانه موفقيت آميز نبوده است. سرنگوني ديكتاتورهاي منطقه، يكي پس از ديگري، وضعيت را سخت تر كرد و آينده اي نامعلوم براي كنترل آمريكا در منطقه ايجاد كرد. وضعيت در سوريه همچنان پيچيده است و پس از كشته شدن سفير آمريكا در ليبي و حملات ديگر به سفارتخانه هاي آمريكا در منطقه، مشكلات اوباما در خاورميانه عميق تر شده است.
رويتر تاكيد مي كند تمامي اين حوادث بيانگر مشكل بزرگ تري است و آن افزايش شكاف بين آمريكا و نيروهاي اسلام گرا در خاورميانه مي باشد. تضاد بين واقعيت شرايط كنوني و وعده هاي گذشته اوباما براي بسياري از ناظران سياسي روشن است.
در ادامه گزارش تحليلي رويتر آمده است: «اوباما با سخنراني معروفش در سال 2009 در قاهره اميدوار بود روابط آمريكا با خاورميانه را تغيير دهد؛ روابطي كه پس از سياست هاي جورج بوش و جنگ عراق بسيار تيره شده بودند. اما، دولت وي با موجي از تظاهرات در كشورهاي عربي مواجه شد و متحدان ديرينه خود را در خاورميانه از دست داد. واشنگتن به تدريج و با احتياط از اهداف جنبش هاي عربي حمايت كرد. امروز، خوشبيني هاي گذشته تبديل به شك و ترديد شده اند. به نظر مي رسد كه واشنگتن با افزايش فشار از طرف اسلام گرايان منطقه رو به روست كه امكان دارد منجر به كاهش نفوذ مستقيم آمريكا در اين كشورها شود».
رويتر در پايان تاكيد مي كند: حوادث اين هفته احتياط دولت اوباما در قبال سوريه را افزايش خواهد داد. بسياري از سياستمداران آمريكايي از دادن سلاح هاي پيشرفته به شورشيان سوريه امتناع كرده اند و كشته شدن سفير آمريكا در ليبي مزيد بر نگراني ها خواهد شد.