به گزارش مشرق، از ابتدای نبرد طوفانالاقصی رژیم صهیونیستی عاملیت اصلی ضربه خوردنش را جمهوری اسلامی دانست. اسرائیل نمیخواست و نمیخواهد قبول کند که این خودِ مقاومت فلسطینی است که امروزه پس از دهها سال مبارزه و جهاد به وضعیتی رسیده که با تولید سلاح و انسجام نیرو میتواند عملیات قابل توجهی مثل طوفانالاقصی را طراحی کند.
اما به راستی انقلاب اسلامی چه تأثیری در مقاومت فلسطینیان داشت؟ برای پاسخ به این سؤال با مهدی مشکیباف، استاد مؤسسه امام خمینی گفتوگویی داشتیم که در ادامه میخوانید.
چهار شکست و نتیجهگیری برای سازش
مشکیباف در ابتدا گفت: در ابتدا باید یک وضعیتشناسی از فلسطین داشته باشیم. پس از جنگ جهانی دوم موضوع رسمیت دولت یهود در سرزمینهای اشغالی مطرح میشود که در اینجا ما درمورد ایده شکلگیری اسرائیل با دو انگاره مواجه هستیم. برخی معتقدند این طرح توسط نظام سلطه و از طریق صهیونیسم سیاسی رخ داده است و افراد دیگر آن را ذیل تفکرات یهودیت سنتی تعریف میکنند. در صورتیکه یهودیان سنتی برعکس صهیونیستهای سیاسی از ابتدا مخالف تشکیل اسرائیل بودند و اگر دقت کنیم در تجمعات ضداسرائیلی هم حاضر میشوند و علیه رژیم صهیونیستی شعار میدهند.
حضور این طیف نه برای عدالتخواهی و دفاع از مظلوم، بلکه از آن جهت است که مخالفتشان با سیاستهای اسرائیل را بیان کنند، چه بسا در بسیاری از عقاید با خود صهیونیستها اشتراک نظر داشته باشند. بعد از تشکیل اسرائیل اعراب، چهار جنگ علیه صهیونیستها انجام دادند که در این چهار جنگ توفیق چندانی برایشان به دست نیامد. سالهای ۱۹۴۸، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ سالهایی بود که اعراب با صهیونیستها درگیر شدند اما پس از شکست سنگین سال ۷۳ به سمت سازش رفته و به این نتیجه رسیدند که از طریق نظامی نمیتوان با اسرائیل مقابله کرد.
قراردادی مثل کمپدیوید مولود همین نتیجهگیری است. اسرائیل در طی این چهار جنگ کاری کرد که دیگر تفکر تقابل نظامی با آن توسط اعراب مطرح نشود به شکلی آنها را وادار به سازش کند.
زمینگیر کردن مقاومت و یارگیری از سرتاسر جهان
وی افزود: پس از جنگ سوم، در خود فلسطین کمکم گروههای مبارز و چریکی تشکیل شد که ابتدا در اردن ساکن شدند اما اسرائیل با هماهنگی با دولت اردن بسیاری از نیروهای مبارز فلسطینی را کشت.
بعد از این واقعه آنان به لبنان کوچ کردند که باز هم اسرائیل در حملات خود جنایاتی نظیر صبرا و شتیلا را خلق کرد و به فلسطینیان ضربه سختی وارد ساخت. از آن پس گروههای فلسطینی در جاهای مختلف نظیر تونس پخش شدند و از آنجا دست به فعالیت میزدند. حقیقت آن است که اسرائیل پس از فاجعه صبرا و شتیلا در سال ۱۹۸۲ مقامت را در حد زیادی زمینگیر کرده و برای سرزمینهای خود امنیت به ارمغان آورد.
به همین دلیل است که شاهدیم از این زمان به بعد سیر مهاجرت به اسرائیل با شیب تندتری اتفاق میافتد. اسرائیل با سه شعار امنیت، اقتصاد و مهاجرت برای سرزمینهای خود از جایجای جهان شهرکنشین جذب میکرد.
انقلاب اسلامی و آغازی بر ناامنی اسرائیل
مشکیباف ادامه داد: با توجه به آنچه که گذشت مردم منطقه بالاخص خود فلسطینیان با نوعی یأس و سرخوردگی روبهرو شدند که چنین القا میکرد با رژیم صهیونیستی نمیشود سرشاخ شد و آن را شکست داد.
از اتحاد نظامی اعراب تا هستههای کوچک مقامت همگی در مقابل اسرائیل شکست خورده و دستاوردی نداشتند. انقلاب اسلامی در آن سالها تازه اول کار خود بود با بحرانهای بسیاری روبهرو شد، اما رفتهرفته این پیام انقلاب به مردم فلسطین جان تازهای داد و از قِبَل آن شخصیتهای ممتاز و برجستهای نظیر شهید فتحی شقاقی بیرون آمدند.
شهید فتحی شقاقی، مؤسس گروه جهاد اسلامی کتابی دارد با عنوان «خمینی، راهحل جایگزین» که نشان دهنده اثرپذیری فلسطینیان از امام خمینی و انقلاب اسلامی است. گروه جهاد اسلامی اولین گروه مسلح اسلامی بود که در فلسطین ضد اسرائیل فعالیت میکرد، پس از شکلگیری این گروه، جریان اخوانالمسلمین نیز با الهام گرفتن از جهاد اسلامی، شاخه مبارز خود در فلسطین را تأسیس میکند که نامش «حماس» است.
از این لحظه به بعد، تلاشهای رژیم برای اثبات امنیت در سرزمینهای اشغالی با ضربه محکمی مواجه میشود و ناامنی برای صهیونیستها دومرتبه باز گشت.
مقامت و قدرتی که روزبهروز بیشتر میشد
این پژوهشگر مسائل سیاسی اشاره کرد: زین پس، رژیم صهیونیستی سعی کرد برای مهار قدرت و خطر گروههای مقاومتی چون حماس و جهاد اسلامی، سیاستی را مبنی بر خنثیسازی مقاومت توسط خود فلسطینیها پیش بگیرد. در این راستا دولت اسرائیل مقدمات سازش با گروه فتح و یاسر عرفات را فراهم کرد و در سال ۱۹۹۳ اوسلو رخ داد و ایده مشهور دو دولتی و تشکیلات خودگردان پیش کشیده شد.
در این نقشه یاسر عرفات و دولت خودگردان دقیقاً در تکمیل نقشه صهیونیستها حرکت کردند، چرا که اسرائیل به آنان اطمینان داده بود که دیگر با سرزمینهایش کاری نخواهد داشت و با آنان به صلح خواهد رسید. ما در اینجا شاهدیم که خود دولت خودگردان فشار سنگینی را روی نیروهای مقاومت میآورد و حتی مبارزان فلسطینی در زندانهای دولت خودگردان شکنجه و حبس میشدند.
در چنین وضعیتی تعداد عملیاتهای مقاومت کاهش مییابد و جبهه ضدصهیونیستی به این نتیجهگیری میرسد که باید گروههای مبارز به یک خودکفایی برسند تا بتوانند با گسترش توان خود ضربات سنگینب به رژیم وارد سازند، برای همین از یک برههای به بعد نیروهای مبارز دست به ساخت سلاح و موشک میزنند. در سال ۲۰۰۰ و شکست اسرائیل از لبنان، نیروهای دولت خودگردان به این پی بردند که اسرائیل چندان به تعهداتش پایبند نیست و آنان را دور میزند.
همچنین در این سالها مقاومت فلسطینی بار دیگر اقدامات خود را گسترش میدهد و اساسا مقابله با اسرائیل تبدیل به یک چهارچوب و پارادیم فکری شده که روزبهروز گسترش مییابد. این مسائل ادامه داشت تا سال ۲۰۰۶ که بار دیگر رژیم از حزبالله شکست میخورد و جنگ ۳۳روزه آنان راه به جایی نمیبرد.
در اینجا رژیم صهیونیستی به خوبی فهم کرد که مشکل اصلیاش محور مقاومت است و این محور باید زمین بخورد، گرچه آنان سعی داشتند تا از طریق داعش این محور را نابود کنند، اما از دل همین تهدید فرصتی فراهم آمد تا دیگر گروههای مقاومتی تشکیل شود و جبهه مبارز با اسرائیل جان تازهای بگیرد.