به گزارش مشرق، کمتر کسی است که در این پنجاه و چند روز، بمباران غزه را ندیده و از شدت سبعیت و توحش رژیم اسرائیل متحیر نشده باشد. واقعیت اما آن است که این درندگی و توحش قصه امروز و دیروز نیست؛ سابقهای دارد به قدمت ورود نخستین قافلههای صهیونیست به سرزمین موعود. تنها فرقش در نبود شبکههای ارتباط جمعی و اجتماعی این سالها در سالهای دهههای ۳۰ تاکنون بوده است.
کشتار دیریاسین، کشتار بلدالشیخ، کشتار عینالزیتون، کشتار دوایمه، کشتار طنطوره، کشتار صفصاف، کشتار عیلبون، کشتار قبیه، کشتار کفرقاسم، کشتار مسجدالخلیل و... تنها نمونههایی اندک از رویه رژیم اسرائیل در فلسطین است که هر کجا در فاز نظامی شکست خوردهاند دِقّدلی بیعرضگیشان را بر سر غیرنظامیان و زنان و کودکان درآوردهاند.
مشکل اما آن بود که موبایلها و دوربینهای امروزی و رسانههای اجتماعی نوین در دسترس نبودند تا مانند امروز غزه طینت واقعی و ماهیت حقیقی رژیم اسرائیل را برملا سازند. این رسانهها اگر چه نتوانستهاند خوی متوحشانه این رژیم را اصلاح کنند و مانع از تکرار جنایتهای آن شوند، اما به خوبی موفق شدهاند ادراک دروغینی را که اسرائیل از خود به عنوان یک جامعه مظلوم، ستمدیده و متمدن برساخته بود، برهم بزنند.
سری به جنوب لبنان بزنیم. این روزها و در تحرکات مستمرمان از قطاع غربی تا شرقی، بارها از روستای حولا در چند ده متری مرز فلسطین اشغالی عبور کردهایم. روستایی که خود سند زنده جنایات فرامرزی اسرائیل است. حولا یادآور کشتار تلخی از سوی صهیونیستها در سال ۱۹۴۸میلادی است که نشان میدهد درندگی و سبعیت در خون این رژیم جعلی و ذاتی آن است. آنها که از حجم جنایات اسرائیل انگشت به دهان ماندهاند خوب است بدانند که صنعت ساخت گورهای دستهجمعی در اسرائیل قدمتی به مراتب طولانیتر از غزه امروزین دارد. این را گورستان شهدای حولا گواهی میدهد.
به هفتادوپنج سال قبل بازگردیم. در آخرین روز از اکتبر سال ۱۹۴۸ و تنها چند ماه پس از اعلان دولت جعلی اسرائیل و در شرایطی که نه حزبالله وجود داشت و نه انقلابی در ایران به پیروزی رسیده بود، نیروهای گروه تروریستی هاگانا با ورود به خاک لبنان از پایگاه عباد و منطقه مرکبا، اقدام به کشتار بیش از هشتاد نفر از اهالی این روستای مرزی و در نهایت نابودی روستا کردند.
به گفته ایلان پاپه، تاریخدان اسرائیلی، نیروهای گروه تروریستی هاگانا که با لباس و چفیه عربی به روستا وارد شده بودند، بیش از هشتاد نفر از اعضای روستا را در سه خانه جمع کرده و پس از کشتن ایشان، خانهها را روی اجساد شهدا منفجر کردند. مردم حولا و روستاهای مجاور از ترس از منطقه گریخته بودند و تنها ۶ ماه بعد جرأت کردند به روستاهایشان بازگردند و جنازه شهدایشان را از زیر آوار خانهها درآورده و دفن کنند. فاطمه طاهر یکی از آنها بود که اگر چه برخلاف پدرش محمود موفق به فرار از حولا به روستای شقراء شد اما در میانه راه کودک شیرخوارش ایوب را همچون پدرش از دست داد؛ کودکی که اگر زنده میبود امروز باید ۷۵ سال عمر داشته باشد.
این کشتار در انتقام از شکست نظامی اسرائیلیها از ارتش نجاتبخش عربی در دو نبرد العقده و العباد طراحی شد که از قضا چند روز پیش در یک بیمسئولیتی تمام این منطقه را ترک کرده و مردم غیرنظامی حولا را به حال خود رها ساخته بود. درست مانند آنچه این روزها در غزه میگذرد. شکست در عرصه نظامی و امنیتی و تلافی آن بر سر غیرنظامیان. هدف؟ جامعهزدایی از مقاومت و قرار دادن جامعه در برابر راهبران امر مقاومت، با علم به عدم توازن قدرت میان دو طرف و توانایی رژیم اسرائیل بر نابودی حرث و نسل.
حالا اما مقاومتی مسئول در زمین ریشه دوانیده است. شجاع است اما احساسی رفتار نمیکند. قوی است اما از قدرتش به اندازه استفاده میکند. مقاومتی که نه تنها مردمش را در برابر دشمن جرار تنها رها نمیکند که با حملات مستمر، مانع پایین آمدن آنها از پایگاه العباد نیز شده و این چیزی است که ما به کرات در این دو ماهه دیدهایم. مقاومتی که میداند کجا و چگونه بجنگد تا با کمترین هزینه ارادهاش را به حداکثرترین شکل ممکن بر قدرتمندترین ارتش منطقه تحمیل کند. حالا ارتش نجاتبخش عربی رفته و مقاومت اسلامی جایش نشسته است. نه هر کسی که سر بتراشد قلندری داند.