به گزارش مشرق، دکتر جواد نظریمقدم عضو هیأتعلمی دانشگاه گیلان - امروزه بسیاری از مناقشاتی که در جامعه داریم، به نوع نگاه ما به تاریخ برمیگردد. نگاه برخی از جامعهشناسان و متفکران ایرانی، نگاه خطی به تاریخ است؛ به این معنا که با نگاه معطوف به آینده، هر چیز نو و جدیدی را خوب و گذشته را امری سنتی و عقبمانده میدانند.
در حالی که لزوماً گذشته، امری با درجه پیشرفت کمتر نیست. به عنوان مثال، ممکن است انسان قرن پنجم بالغتر و آگاهتر از انسان قرن هفتم باشد.
با این نگاه خطی به تاریخ، یک سری متون «خلقیات» در ایران نگاشته شد که آغازگر آن جمالزاده با کتاب «خلقیات ما ایرانیان» بود و بهتدریج با مشارکت دیگر نویسندگان به «گفتمانی» بدل شد که «خودتحقیری» شیرازه آن بود و درد عقبماندگی را به ایرانیان القا و الگوی غرب را برای درمان، تجویز میکرد. در گفتار پیشرو، روند شکلگیری این گفتمان و عواقب آن را مورد مداقه قرار میدهیم.
چگونگی شکلگیری «منش ملی» یک جامعه
موضوع «خلقیات» در چهارچوب مفهوم کلانی به نام هویت قرار میگیرد. کتابهایی که با موضوع «خلقیات» نوشته میشوند اغلب مرتبط با مسأله هویت و در پی پاسخ به سؤال «من کیستم؟» است. بنابراین، متون مربوط به خلقیات با آشکار کردن نقاط ضعف و قوت و ابعاد هویتی یک ملت، میتواند جامعه را در رسیدن به نقطه مطلوب یاری کند.
مفهوم «خلقیات» در جامعهشناسی تاریخی و انسانشناسی با تعابیری چون خلقوخو، روح ملی، منش ملی، شخصیت شایع، شخصیت ملی، هویت ملی و... به کار میرود و ناظر بر ملت یا مردمانی از یک جغرافیای خاص است که میتواند عامل تمایز یک ملت از ملتی دیگر باشد و در واقع تصویری از مردمان یک کشور است که بهمرور توسط آن جامعه یا جوامع دیگر ساخته میشود که این تصویر میتواند واقعی یا غیرواقعی باشد.
به نظر میرسد آنچه از منش ملی ما ایرانیان به واسطه ژانر خلقیات ساخته و پرداخته شده است، تصویری غیرواقعی از ما ایرانیان القا میکند که متضمن مفاهیم نادرستی است که پیامدهای هویتی منفی برای جامعه دارد.
عقبماندگی؛ ادعای پرتکرار محققان ژانر خلقیات
جمالزاده با کتاب «خلقیات ما ایرانیان» و دیگرانی که در ژانر خلقیات نوشتهاند با انتقادات خود، تاریخ و جغرافیای این سرزمین را زیرسؤال بردهاند. در این نگاه، سنت و میراث گذشتگان عقبمانده توصیف شده است. در حالی که اساساً فرهنگ در بستر زمان و مکان شکل میگیرد و فرهنگ هر کشوری متفاوت از دیگر کشورهاست و این تفاوت به معنای عقبماندگی نیست. اما پژوهشگران گفتمان خلقیات در ایران، به اشتباه، تاریخ و جغرافیای ما را عامل شکلگیری یکسری خصوصیات خاص در ایرانیان پنداشتهاند که معتقدند این خصوصیات باعث عقبماندگی ما شده است! خودانتقادی ژانر خلقیات در ایران، ادعاهای پرتکراری دارد که هویت اصلی این دست از آثار را میسازد.
آنان خلقیات ایرانیان را عامل نرسیدن ما به نقطه مطلوب میدانند و معتقدند، این امر ریشه در تاریخ و جغرافیای ما دارد. چنین نگاهی میتواند ما را دچار چالشهای هویتی کند.
گفتمانی که احساس خودباوری را از ما سلب میکند
اما منتقدان ژانر خلقیات در ایران، نگاهی را که بر روح این آثار حاکم است نقد میکنند و معتقدند این نگاه دائماً تأکید میکند ما خوب نیستیم و موجب شکلگیری گفتمان خودانتقادی، خودتحقیری، خودستیزی، استبدادمداری و عقبماندگی شدهاند. این ادبیات، ضمن توصیفیبودن، تجویزی است و «دیگری» را برتر و مطلوب معرفی میکند.
مطابق بخشی از گزارهها و مدعیات این آثار، استبداد جزء جداییناپذیر تاریخ جامعه ایران و همزاد انسان ایرانی است! از این رو است که در این آثار با چنین استدلالهایی مواجه میشویم: «کمآبی و پراکندگی منابع آبی، موجب ایجاد دولت متمرکز در ایران شده است... همواره اراده شاه در ایران در حکم قانون بوده و اشراف و اکناف و... امکان اثرگذاری در جامعه نداشتهاند... سازگاری ایرانیان موجب پذیرش دائمی استبداد شده است... ایرانیان خودمحور و تنگنظر هستند و ضعف همیاری و مسئولیتپذیری در آنان موج میزند...»
این استدلالها یک نگاه ضدتاریخی است و تاریخ و جغرافیای ما را زیر سؤال میبرد. اولین پیامد این نگاه این است که میتواند «حس خودباوری» را از ما سلب کند. همچنین میتواند ما را در تحلیلها، دچار اشتباه کند؛ به این معنا که اگر بپذیریم ریشه عقبماندگیها از خودمان است، متغیر مهمی به نام «استعمار» نادیده گرفته میشود. این تحلیلها میتواند حتی ابعاد فرامنطقهای و بینالمللی داشته باشد و در مناسبات سیاسی و بینالمللی اثرگذار شود.
جامعهای که دائماً بر سر خود بکوبد و بگوید ما به لحاظ خلقوخو مشکل داریم به همین دلیل عقبماندهایم، بیگانگان هم در مورد ما قضاوت ناصواب خواهند داشت. این خودکوبیها و بد جلوه دادن شرق و در عوض خوب جلوه دادن غرب میتواند در سیاستگذاریهای توسعه نیز اثرگذار شود.
تصویر غیرواقعی از ایران و ایرانی
باید ژانر خلقیات ایرانیان را نقد کرد چرا که مبنای نظری این آثار، سخنان غربیهاست که دائماً در چهارچوب گفتمان شرقشناسی «دیگریسازی» میکنند و استبداد را متعلق به انسان شرقی میدانند. متون حوزه خلقیات، واقعیتهای جامعه ایرانی را با فراروایتهای شرقشناسان تطبیق میدهند و تصویری غیرواقعی از ایران و ایرانی میسازند.
دردی که در حوزه جامعهشناسی تاریخی داریم این است که تاریخ را برای فهم تجربه زیست خودمان، مطالعه نمیکنیم. ضعف دیگر ما این است که جامعه ایرانی را در افق جامعه غرب ارزیابی میکنیم. درحالی که این مقایسه منطقی نیست. ایران با غربی مقایسه میشود که مفهوم بسیار کلان و حوزه جغرافیایی وسیعی است.
نقد دیگری که بر این آثار وارد است اینکه مؤلفان مشخص نمیکنند ایرانی که از آن سخن میگویند، کجاست. ایران ۲۵۰۰ سال پیش، ایران بسیار وسیعی بوده و این سرزمین وسیع، تحت سیطره یک دولت یکپارچه نبوده است و ما میتوانیم در آن دولتهای کوچک و توزیع قدرت را ببینیم. بنابراین نمیتوانیم بگوییم یک مدل حکومت باعث ایجاد ویژگیهای خاص در ایرانیان شده است.
در مجموع میتوان گفت، نگاه موجود در متون خلقیات، در تشدید حس حقارت و کاستن روحیه خودباوری و دوری از مسیر توسعه نقشی غیرقابل انکار داشتهاند.
مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی دکتر نظریمقدم است که در دومین نشست از سلسله نشستهای «خلقیات ایرانیان» در محل پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ارائه شده است.
تصویر غیرواقعی از ایران و ایرانی
ژانر خلقیات در ایران، ادعاهای پرتکراری دارند که هویت اصلی این دست از آثار را میسازند. آنان «خلقیات ایرانیان» را عامل نرسیدن ما به نقطه مطلوب میشمارند و معتقدند، این امر ریشه در تاریخ و جغرافیای ما دارد. این استدلال یک نگاه ضدتاریخی است و تاریخ و جغرافیای ما را زیر سؤال میبرد که میتواند «حس خودباوری» را از ما سلب کند و ما را به چالشهای هویتی گرفتار کند.