به گزارش مشرق، جعفرعلیاننژادی در کانال خود در ایتا مطلبی با عنوان سندروم تاکسی پهلوی منتشر کرد:
همه ما کم و بیش با تجربه گفتوگوهای درون تاکسی، مواجه شدهایم. معمولا رانندگان تاکسی به دلیل برخورد و تعامل با انواع و اقسام مسافرین و مشاهده رفتارهای متنوع آنان، با اولین نگاه به درکی متوسط از مسافر تازه سوار شده، میرسند و سر بحث را باز میکنند.
در همین زمینه برخی از تاکسیرانان باسابقه هستند که دچار انجماد حیرت یا سندروم تاکسی پهلوی شدهاند. از گذشتهای با شکوه میگویند که در دوران پهلوی مانده است و هیچگاه به آن نمیرسیم. با لذت از مدل ماشینهای آمریکایی درون خیابانها حرف میزنند، تا آبمیوهفروشی خیابان مجاور.
حتی از پمپهای بنزین دستی نیز با حسرت یاد میکنند و رنج و مشقتهای احتمالی آن دوران را نیز شیرین میخوانند. اسم این پدیده را نگارنده، انجماد حیرت یا سندروم تاکسی پهلوی، گذاشته است. حیرت از ورود اولینها به خیابانهای شهر و انجماد آن تا لحظه حال.
در علوم شناختی نیز خطایی به نام دوامنگری وجود دارد که در آن ذهن تنها نمونه موفق یک پروسه پیشرفت را در نظر میگیرد و در داوری موقعیت حال، دچار اشتباه میشود. البته این خطا گویای همه آن چیزی که ما تجربه کردهایم نیست و ممکن است ما را به اشتباه بیندازد.
در انجماد حیرت همه آنچه در یک تجربه شخصی تاریخی وجود داشته، مثبت ارزیابی میشود و مانند پتک به سر وضعیت زمان حال میخورد. در واقع تبدیل به ابزاری برای نفی و انکار همه آن چیزی که الان در آن قرار داریم میشود. اسمهای قدیم خیابانها را نام میبرد و به آن بهانه انگشت گزیده و میگوید چه اشتباهی کردیم، داشتیم زندگیمان را میکردیم، خوشی زده بود زیر دلمان و از این حرفها.
نکته مهم آن است که این حرفها درون همین دسته از تاکسیرانان باقی نمینماند و تا حدی در ذهن برخی مسافرین رسوب میکند. پدیده انجماد حیرت مانع درک پیشرفتهای زمان حال است. در میان کسانی که حیرت گذشتهشان را حفظ کردهاند و حسرت میخوردند، تاثیر بخت و اقبال در موفقیت و پیشرفت مهمتر از حرکت و تلاش تلقی میشود.
رکود و تقدیرگرایی عادت مخرب این خطای تحلیلی است. ناامیدی و یاس از آینده نیز اثر بد بعدی است. سندروم تاکسی پهلوی، همزمان هم موجب توقف و انجماد در فهم تحولات بیرونی میشود و هم مانع انگیزه و اراده درونی برای حرکت و رشد میشود. هم نمیگذارد تغییرات مثبت بعد از انقلاب دیده شود، هم نمیگذارد معایب و کاستیها به خوبی و منصفانه درک شود.
در این خصوص نیاز به ادبیاتسازی منطقی پیرامون «آنچه بودهایم» داریم. با در نظر گرفتن سندروم تاکسی پهلوی، باید پیامهای خود را مناسب شکستن این ذهنیتهای غلط رسوب کرده، تنظیم کرد. مثلا بگوییم «فورد و پنتیاک و بنز بود، اما برای همه نبود» یا اگر اینها بود، جاده درست درمان نبود و...
در پایان باید گفت، سندروم تاکسی پهلوی، نوعی تحقیر خودخواسته است. ادبیاتسازی منطقی تنها میتواند از آثار منفی این خودتحقیری و سرایت آن به ذهنیتهای دیگر بکاهد، اما درمان این سندروم خود حکایتی دیگر دارد و نسخهای پیچیدهتر میخواهد...
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.