مشرق،اکنون سبد کالاهاي فرهنگي خانواده، بسيار پر تر از پيش به نظر ميرسد. براي بررسي اين موضوع در عصر يک روز گرم تيرماه 1389 در انديشکدهي يقين (مرکز بررسيهاي دکترينال)، به ديدن حسن عباسي رفتيم، با اين پرسش که پيام اين کالاهاي فرهنگي چيست و تأثير آن بر خانوادههاي ايراني چگونه است.
در چند سال اخير، شاهد ورود محصولات فرهنگي جديد به سبد کالاهاي فرهنگي خانواده هستيم. دستهبندي اين کالاها چگونه است و تاثيرگذارترين آنها را کدام يک ميشناسيد؟
بسمالله الرحمن الرحيم! سبد کالاهاي فرهنگي خانواده، ابتدا با توجه به طيف مخاطب درون خانواده ارزيابي ميشود. کودکان در خانواده، محصولاتي چون اسباببازي، کتاب کودک، برنامههاي راديو- تلويزيوني کودک، و از همه تاثيرگذارتر، انيميشنهاي موجود بر روي DVDها را استفاده ميکنند. در مورد نوجوانان نيز، اسباببازي، کتاب، نشريات نوجوانان، برنامه-هاي راديو- تلويزيوني نوجوانان، و از همه تاثيرگذارتر براي اين قشر موسوم به «تينايجري» را بازيهاي کامپيوتري تشکيل ميدهند. در مورد جوانان نيز کتاب، مجله و روزنامه، آلبومهاي موسيقي، وبسايتهاي اينترنتي، برنامههاي راديو- تلويزيوني، فيلمهاي سينمايي و سريالهاي تلويزيوني موجود بر روي DVDها، محصولات فرهنگي محسوب ميشوند.
ميانسالان و پيران، محصولات فرهنگي سنتي خود را دارند: کتاب، روزنامه، برنامههاي راديو- تلويزيوني، فيلمهاي سينمايي، و سريالهاي تلويزيوني.
همچنين، سبد کالاهاي فرهنگي خانواده، با توجه به موضوعات، طيفشناسي ميشود، مانند محصولات فرهنگي ورزشي. نشريات ورزشي براي نوجوانان و جوانان و ميانسالان، برنامهي تلويزيوني ورزشي براي اعضاي خانواده، فيلمهاي سينمايي با موضوع ورزش (مانند فيلمهاي ورزشهاي رزمي) براي اعضاي خانواده. يا در نمونهي ديگر، محصولات فرهنگي هنري. فرضاً نشريات موسيقي و آلبومهاي موسيقي براي اعضاي خانوادهاي که گرايش بيشتري به موسيقي دارند تا مثلاً به ورزش.
در نهايت، طيف مخاطب در خانواده، با طيف موضوعات که در نسبت با هم تعريف شوند، جدولي را تشکيل ميدهند که ابعاد کالاهاي فرهنگي موجود در سبد فرهنگي خانواده را نشان ميدهد.
در مورد بخش دوم پرسش شما که تاثيرگذارترين کالاي فرهنگي در سبد مزبور است، پاسخ اين است که اين موضوع، نسبي است و بستگي دارد به مخاطب يا موضوع. در مورد کودکان، در حال حاضر، انيميشنها بيشترين تاثير را دارند، و با توجه به سيطرهي داروينيسم بر انيميشنها، مخربترين تاثير تربيتي بر کودکان از سنين 3 تا 7 سالگي گذارده ميشود: خرس-هاي بالدار، دولفينهايي که در خشکي راه ميروند، فيلهايي که پرواز ميکنند، و ... بيش از آنکه قوهي تخيل کودک را بپرورانند، جهانبيني او را با انگارههاي ايدئولوژي داروينيسم شکل ميدهند که اين ايدئولوژي در تقابل جدي با جهانبيني الهي قرار دارد.
نوجوانان نيز از خطر داروينيسم در امان نيستند، اما آنها از طريق بازيهاي کامپيوتري بيش از ديگر محصولات تاثير مي-پذيرند. پيشبيني من اين است که آيندهي محصولات فرهنگي از آن بازيهاي کامپيوتري است و معتقدم نوجواني که امروز ساعتها در مقابل کامپيوتر خود به بازي مشغول است در جواني و ميانسالي و پيري نيز محصول فرهنگي او بايد در قالب بازي کامپيوتري بروز کند زيرا او از هماکنون آموخته است که در برابر محصول فرهنگي، کنشگر و فعال باشد نه همچون پدر و مادرش که در برابر کتاب و روزنامه و تلويزيون و فيلم سينمايي، منفعل هستند. ميانسالان و پيران فردا، فيلم سينمايي و سريال را در قالب بازي کامپيوتري ميبينند و در روند آن نقشي فعال دارند.
در مورد جوانان، اکنون وبگردي در اينترنت، و شنيدن آلبومهاي موسيقي، و ديدن فيلمهاي سينمايي و سريالها مهمترين سرگرمي است. اما در مورد ميانسالان، سريالهاي تلويزيوني جايگاه ويژهاي دارد، به ويژه در مورد زنان اين مسأله جديتر است.
اين تنوع محصولات فرهنگي از چه منطقي تبعيت ميکند؟ قبلاً بشر با چنين امکان انتخابي مواجه نبود!
دو نکتهي حائز اهميت وجود دارد. ابتدا اينکه دورهي کنوني، دورهي پيدايش نسلي است که ظرفيت دريافت «انبوه پيام» را دارد. من اين مسأله را در چند نسل متوالي بررسي کردهام به اختصار توضيح ميدهم. در چهار نسل قبل، عموم مردم، يا بي-سواد بودند يا کمسواد. محصول فرهنگي آنها شفاهي بود و عمدتاً در يک قهوهخانه، داستانهاي شاهنامه را از يک نقال مي-شنيدند. اينان قصههايي چون اميرارسلان نامدار يا حسينکُرد شبستري را در پاي کرسي در شبنشينيهاي زمستان ميشنيدند. در پاي منبرها و در تعزيهها نيز ماجراهاي مربوط به ائمه(ع) را درمييافتند. تعداد ماجراها و متل و قصهاي که يک مرد يا زن پير چهار نسل قبل ميدانست، به ندرت از تعداد انگشتان دو دست تجاوز ميکرد.
اما سه نسل قبل، در شرايطي که سطح سواد مردم افزايش يافت و امکان مطالعه بيشتر شد، کتابهاي داستاني بيشتري منتشر شد و رمانهاي غربي نيز ترجمه و انتشار يافت. در اين دوره، ممکن بود که کسي کتاب دو جلدي «جنگ و آشتي» لئون تولستوي، يا کتاب دوجلدي «بينوايان» ويکتورهوگو را در طول يک ماه به مرور مطالعه کند. در افراد سه نسل قبل، ميتوان کساني را يافت که در طول عمر خود مثلاً يکصد مجلد کتاب داستان مطالعه کرده باشند. اما دو نسل قبل، که کسي چون من نيز جزء آن نسل است، به جاي ماندن در مطالعهي کتاب حجيم دوجلدي بينوايان ويکتورهوگو، آن را در طول مدت دوساعت، در قالب يک فيلم سينمايي ميديد.
در اين دوره، محصول فرهنگي، از طريق هنر سينما، سريعتر و با ضريب نفوذ بالاتر و موثرتر، پيامهاي خود را القاء مي-نمود. براي افراد نسل ما، اين امکان بود که در هر سال به طور متوسط يکصد فيلم سينمايي ببيند، يعني در هر هفته، به طور متوسط دو فيلم سينمايي. ديدن يکصد فيلم سينمايي در يک سال، در نسبت با خواندن يکصد رمان در يک عمر پنجاه ساله، حکايت از مفهوم نويني به نام «ضريب نفوذ» پيام دارد.
اما نسل کنوني، قابليت عجيبي در پذيرش ضريب نفوذ پيام محصولات فرهنگي دارد. يک جزء آن به دليل کيفيت کرتکس مغز اين نسل است، و ديگري به دليل وضعيت فرهنگي جوامع کنوني است. در واقع آنچه نسلهاي قبلي از حيث تکنيک و فن در زندگي در طول 30 سال ميآموختند، نسل کنوني در سه سال ميآموزد. لذا بايد گفت راندمان و بازدهي آموزشي به طرز چشمگيري افزايش يافته است. براي نمونه يک جوان 20 سالهي امروزي، خوراک فرهنگي حجيمي به اندازه ده نفر از نسل پدر خود، صد نفر از نسل پدربزرگ خود، و يکهزار نفر از نسل پدر پدربزرگ خود، تنها در طول يک سال دارد. يک دختر يا پسر جوان 20 سالهي امروزي، در طول سال، در حدود ده سريال ايراني و خارجي از تلويزيون جمهوري اسلامي ميبيند. اگر هر سريال متوسط بيست قسمت باشد، او دويست قسمت سريال در سال ديده است. اگر تنها در هر هفته، دو فيلم سينمايي از تلويزيون جمهوري اسلامي ببيند، او در سال حدود يکصد فيلم سينمايي ديده است. همچنين او به طور طبيعي ممکن است تا پنجاه فيلم سينمايي روز دنيا که عمدتاً هاليوودي است را از طريق شبکهي زيرزميني بيابد و ببيند. پديدهي گستردهتر، سريال-هاي غربي در شبکهي زيرزميني محصولات فرهنگي است، که تب بسيار بالايي در جامعه دارد. آن جوان بيست ساله، همچنين ممکن است تنها يکي از اين سريالهاي مطرح خارجي روز را ببيند، که به طور متوسط حدود يکصد قسمت دارند. اين جوان در طول سال حدود 450 قسمت سريال و فيلم سينمايي ديده است که در نسبت با نسلهاي قبل از خود، خوراک فرهنگي حجيم و انبوهي است که در ادوار گذشته سابقه نداشته است.
البته بايد به اين حجم فيلم و سريال، مطالعهي حداقل پنجاه شمارهي مجلهي هفتهنامه يا ماهنامه، و حداقل پنجاه شمارهي روزنامه را نيز اضافه نمائيد. اين جاست که من با ارائهي آمار مدت مطالعهي مردم از سوي مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مشکل دارم. چندي قبل در رسانهها از قول يکي از مسئولان شنيدم که سرانه مطالعهي مردم ايران در شبانهروز مثلاً پنج دقيقه است. منظور از مطالعه چيست؟ کسي که کتاب «جنگ و آشتي» تولستوي را ميخواند يا فيلم سينمايي آن را ميبيند، آيا پيام متفاوتي دريافت ميکند؟ خب! چه فرقي دارد که مطالعه، مکتوب باشد يا ديداري و شنيداري؟! مثالي بزنم: سريال آمريکايي «24» قريب به دويست قسمت است، که در هشت فصل ساخته شده است. برخي جوانان دانشجو آن را يکسره در طول مدت دو ماه ميبينند. در سال 1387 هنگاميکه ابعاد نشانهشناسي اين سريال را تدريس ميکردم، چند تن از دانشجويان دختر در کلاس متقبل شدند متن گفتگوهاي سريال را پياده نموده و در قالب فيلمنامهي سريال مزبور بازنويسي کنند. اين کار ادامه يافت و اکنون که به آن بنگريد، ميبينيد که مثلاً فصل يک يا فصل دو سريال 24، هر يک در 700 صفحه به صورت کتاب درآمده است. جمع هر هشت فصل سريال 24 از قرار هر فصل 700 صفحه، ميشود 5600 صفحه. يعني جواني که سريال 24 را کامل ديده است با خواندن زيرنويسهاي فارسي آن، حدود 5600 صفحه مطالعه کرده است. آنگاه مسئولان فرهنگ عمومي، شکوه ميکنند از ضعف مطالعهي مردم، غافل از اينکه در سبد فرهنگي عموم مردم، کالاهاي ديگري جايگزين کتاب شده است. پس يک جوان امروزي، با ديدن صدها قسمت سريال و فيلم سينمايي، و مطالعهي حجم زيادي مجله و روزنامه، و کاوش در وب سايتهاي اينترنتي، خوراک فرهنگي حجيم و عظيمي را ميبلعد.
در مورد منطق تنوع محصولات فرهنگي، گفتيد که دو نکتهي حائز اهميت وجود دارد. يکي تحول در ضريب نفوذ محصولات فرهنگي و تحول در خوراک فرهنگي چهار نسل اخير است. نکتهي دوم چيست؟
بله! نکتهي دوم، مقولهي جهانيشدن است. شرايطي که تکنولوژي در حوزهي رسانهها پديد آورده است، مسألهي جهاني-شدن فرهنگي را عمق بخشيده است. دستيابي به محصولات فرهنگي ساير جوامع، بسيار سهل و آسان شده است. يک جوان امروزي، با نشستن در مقابل گيرندهي تلويزيون، از طريق گيرندهي ماهواره، به سادگي ميتواند محصولات فرهنگي ساير کشورها را دريافت نمايد. حتي از طريق تلويزيون جمهوري اسلامي، به راحتي در قالب يک سريال، ميتوان با برخي افسانه-هاي جوامع ناشناخته مانند کشور کره آشنا شد.
لذا دو مقولهي تحول در ظرفيت و اشتهاي فرهنگي نسلي و پديدهي جهانيشدن، مسألهي ضريب نفوذ پيام را تعميق بخشيده است. اکنون به نظر ميرسد که انبوهي از پيام، سرازير شده است و مخاطبان، به ويژه نسل جوان، اين سيل انبوه پيام را به گونهاي سيريناپذير ميبلعد.
در شرايط زماني کنوني، کدام يک از محصولات فرهنگي را در سبد کالاهاي فرهنگي براي خانوادهي ايراني واجد بيشترين ضريب نفود ميدانيد؟
در شرايط کنوني، سريالهاي ايراني و خارجي بالاترين ضريب نفوذ را دارند؛ سريالهاي ايراني که از شبکههاي تلويزيوني جمهوري اسلامي پخش ميشوند، و سريالهاي خارجي که در شبکهي زيرزميني محصولات فرهنگي، بر روي DVDها در اختيار مردم است يا از طريق شبکههاي تلويزيوني ماهوارهاي قابل دريافت است.
در چند سال اخير به بررسي، تحليل و تدريس سريالهاي خارجي پرداختهايد. انگيزهي شما چه بوده است؟
بله! در سه سال اخير، تدريس سريالهاي خارجي را با دو انگيزه صورت دادهام. ابتدا اين که دانشجويان چهار گرايش کارشناسي ارشد، يعني فلسفهي هنر، علوم ارتباطات، کارگرداني سينما، و مديريت فرهنگي و مديريت رسانه، هر يک به نوعي با اين سريالها و تاثير فرهنگي آنها مواجه شده بودند و خواستار اين بودند که از منظري متفاوت به اين سريالها نگريسته شود. سواي از اين که مباحث فلسفهي هنر، جامعهشناسي هنر، و نشانهشناسي، در اين سلسله جلسات مطرح ميشود، مسأله رويکردهاي استراتژيک اين سريالها، براي تبيين پيام اصلي موجود و مستتر در لايههاي گوناگون اين سريالها، هدف اصلي اين کلاسهاست.
نقد و بررسي و تحليل محصولات و توليدات فرهنگي سنت ديرپايي است: نقد شعر، نقد ادبي در حوزهي داستان و رمان، نقد تئاتر و سينما. آنچه امروز ضرورتي بنيادين دارد، نقد و بررسي سريالهاست. يک منتقد سينمايي، يک فيلم 120 دقيقهاي را در 120 دقيقه ميتواند بررسي کند، اما نقد و تحليل يک سريال 200 قسمتي که پخش آن 120 ساعت طول کشيده و در مدت ده سال به نمايش درآمده، کاري بسيار دشوار است، اما ضرورت آن اجتناب ناپذير مينمايد. اين اجتنابناپذيري، انگيزهي دوم بوده است.
طيفشناسي سريالهاي خارجي که در دسترس عموم مردم است چگونه است، و اکنون چه تعداد سريال در دسترس است؟
تعداد سريالها بسيار زياد است و اغلب در اينترنت موجودند، اما از سريالهايي که در ده سال اخير توليد شدهاند، در حدود 120 مورد در حال حاضر در شبکهي زيرزميني محصولات فرهنگي خارجي، در دسترس عموم است.
1- طيف نخست اين سريالها، طيف امنيتي است. نمونههاي اين طيف، سريالهاي «نام مستعار» Alias، و «بيست و چهار» 24 که آمريکايي هستند، و «اماي5» MI5 که انگليسي است را ميتوان نام برد. سريال نام مستعار، ماجراي ورود دختر جواني به سرويس اطلاعاتي آمريکا CIA و انجام مأموريتهاي نفوذي در اقصي نقاط جهان است. اين سريال در 105 قسمت ساخته شده است. سريال 24 در مورد يک مأمور مرد ضدتروريست در آمريکاست که با تدابير ويژه آمريکا را در وقايع تروريستي نجات ميدهد. عدد 24 از دورهي زماني 24 ساعتهي وقوع آن حوادث و خنثي نمودن آن گرفته شده است. اين سريال در ده سال از 2000 تا 2010 ساخته و پخش شده است.
2- طيف دوم، مربوط به سريالهاي نظامي و به ويژه عمليات ويژه است. نمونهي شاخص اين سريالها، سريال «واحد» The Unit است. اين سريال آمريکايي، ماجراي عمليات واحد ويژهي دلتا، در اقصي نقاط جهان است.
3- طيف سوم، مربوط به سريالهاي داروينيستي است. اين سريالها، روند تطور انسان را در آينده، گمانهزني ميکنند. از نمونههاي شاخص آن ميتوان به سه سريال «قهرمانان» Heroes، «کايلايکسواي» KYLE XY، و «4400» اشاره نمود. در اين سريالها، انسان جهشيافته به تصوير کشيده شده است.
4- طيف چهارم، مربوط به سريالهاي شيطانپرستي است. سريالهاي «پوينت پلازنت» Point Pleasant، «پيشگويي» The Prophecy، «فرشتگان در آمريکا» Angels in America و «مافوق طبيعي»Supernatural نمونههاي آمريکايي اين طيف هستند.
5- طيف پنجم، مربوط به سريالهاي فلسفي است. نمونههاي اين سريالها، سريال «فرار از زندان» Prison Break، و سريال «گمشده» Lost است.
6- طيف ششم، مربوط به سريالهاي سبک زندگي است. هر چند در همهي سريالها، سبک زندگي مطرح است، اما اين طيف، صرفاً موضوع سبک زندگي را مد نظر دارد. منظور از سبک زندگي در اينجا همان American Lifestyle يا سبک زندگي آمريکايي است. اين طيف، دو گونهي کلي دارد. يکي گونهي سريالهاي مربوط به مناسبات عاطفي جوانان و نوجوانان (تينايجري). نمونهي شاخص اين گونه، سريال «دوستان» Friends است. سريال دوستان، ماجراي مناسبات عاطفي تعدادي جوان دختر و پسر را به تصوير کشيده است.
گونهي دوم، سريالهاي مربوط به نهاد خانواده است. از نمونهي شاخص اين سريالها، ميتوان به سريال «خانهداران درمانده» Desperate Housewives، که محصول آمريکاست، و سريال «ويکتوريا» Victoria، که محصول کلمبياست اشاره کرد. سريالهاي آمريکايي ديگري چون «ويدز» Veeds و «کاليفرنيکيشن» Californication نيز از اين دستهاند.
البته ميتوان به طيفهاي ديگري، مانند سريالهاي تاريخي و ... نيز اشاره کرد.
پيام کلي اين سريالها چيست؟ نميتوان سادهانگارانه پنداشت که اين سريالها صرفاً ماهيتي سرگرمکننده دارند!
اين سريالها عليرغم انبوهي پيام، تنها از «پيام انبوه» برخوردارند. لذا ميتوان مدعي «انبوهي پيام انبوه» در اين سريالها شد. پيام انبوه اين سريالها در چند دستهي کلي قابل ارزيابي است:
الف- جهانيسازي، و آمريکاييسازي جهان. اين پيام در اغلب سريالها ديده ميشود. فرضاً در سريال «نام مستعار» دختر جوان که مأمور CIA است، در هر قسمت، به سهولت به اقصي نقاط جهان رفته و در جهان بدون مرز، اين سياست آمريکاست که در همهي کشورها نفوذ دارد. جهان کوچکي، که همچون دهکده، تحت کنترل کدخداست.
ب- مبارزه با تروريسم. اين پيام در طيف امنيتي، نظامي، و فلسفي سريالهاي آمريکايي مشهود است. در راستاي مبارزه با تروريسم، همه چيز مباح است. مثلاً در سريال 24 حساسيت مبارزه با تروريسم در حدي است که شکنجه در تمام فصلهاي آن توجيه ميشود.
پ- اسلامستيزي و اسلامهراسي. در اين سريالها اسلامهراسي و اسلامستيزي عميقاً ترويج ميشود. در سريال 24 تروريستهاي مسلمان همواره در صدد نابودي آمريکا هستند. بازيگر زن يکي از فصلهاي سريال 24 که متاسفانه نام و نشان ايراني نيز بر خود دارد، در جايي ميگويد: «همهي مسلمانان تروريست نيستند، اما همهي تروريستها مسلمان هستند.»
اين وضعيت در سريال لاست نيز مشهود است. تنها چهرهي مسلمان در سريال لاست، همواره متهم به شکنجه و ترور است. از خيل جمعيت بيش از يک ميليارد نفري جهان اسلام، يک افسر شکنجهگر ارتش صدام، براي همراهي گروه در جزيرهي گمشدهي جهاني در سريال لاست انتخاب شده است.
ت- داروينيسم. ايدئولوژي داروينيسم که منکر خلقت عالم و همچنين انسان توسط خداست و بشر را حاصل تطور پنج مرحلهاي جهش کرم از لجن، و جهش قورباغه از کرم، و جهش ميمون از قورباغه، و جهش انسان نئاندرتال از ميمون، و جهش انسان کنوني از انسان نئاندرتال ميداند، در اين سريالها جايگاه ويژهاي دارد. جهش بعدي بشر چيست؟ اين پرسشي است که در اين سريالها پاسخ داده ميشود.
در سريال قهرمانان، انسان جهشيافتهي آينده، قهرمان است. در سريال 4400 عملاً چهار هزار و چهارصد نفر در طول نيم-قرن از کرهي زمين ربوده شده، به فضا برده ميشوند و پس از اين که جهشيافته شدند، به زمين بازگردانده ميشوند. اين افراد، مسئول اداره و نجات جهان ميگردند. در سريال کايلايکسواي، يک دختر و يک پسر در جعبهاي تابوتي که مانند رحم عمل ميکند پديد ميآيند. اين دختر و پسر، نيرويي مافوق بشر دارند.
ث- سيطنيزم. پيام طيف شيطانگرايي سريالهايي چون «فرشتگان در آمريکا»، «پيشگويي»، «پوينت پلازنت» و «مافوق طبيعي» اين است که خدا مرده است، و فرزندان او يعني فرشتگان و شياطين براي جمعآوري ارثيه، به زمين هجوم آوردهاند. در اين کشمکش، اين شياطين هستند که فرشتگان را مغلوب ميسازند. لوسيفر، شيطان غالب، و گابريل (جبرئيل) فرشتهي مغلوب است.
ج- ليبراليسم. پيام اين سريالها، اعلام ايدئولوژي نهايي بشري، يعني ليبراليسم است. بشر سرنوشت محتومي دارد که آن چيزي جز ليبراليسم نيست.
چ- سبک زندگي آمريکايي، بهعنوان يک دين. تلقي اديان ابراهيمي اين است که دين يعني راه و روش زندگي. اما امروز اين مطرح است که سبک زندگي يعني دين. اين دکترين، خاص سبک زندگي آمريکايي است. پيام اين سريالها، ترويج و القاء سبک زندگي آمريکايي است. در واقع اين سريالها، عميقاً ديني هستند، اما ديني که آن را ترويج ميدهند، سبک زندگي آمريکايي است.
ح- حياء زدايي. حياء در مردان به غيرت، و در زنان به عفت منتج ميشود. اين سريالها، عميقاً در راستاي غيرتزدايي و عفتزدايي از مردان و زنان عمل ميکنند.
خ- فمينيسم. پيام ويژهي غالب اين سريالها، فمينيسم، به ويژه فمينيسم ليبرال است.
د- پاگانيسم يا کفرکيشي. تقابل با خدا، وحي، ملائکه، انبياء، و ... از ابعاد دينستيزي اين سريالهاست. پاگانيسم، پيام عميق اين سريالها به شمار ميرود.
ذ- خانوادهگريزي. اين سريالها خانواده و ارزشهاي آن را به لجن ميکشند. سريال فرشتگان در آمريکا، نمونهي يک سريال خانوادهستيز است.
ر- هدونيسم يا اصالت لذت. يک پيام مهم اين سريالها، اصالت لذت، به هر قيمت است.
در مجموع، مواردي چون «اعتمادزدايي»، «اشراف اطلاعاتي آمريکا بر جهان»، «القاء امپراتوري آمريکا»، «آمريکاييشدن جهان»، «القاء ادارهي جهان تحت مديريت اتحاديههاي امنيتي»، «القاء سبک زندگي آمريکايي»، «القاء همهجانبهي لسهفر»، «القاء اينديويژوآليسم»، «القاء جامعهسازي بر پايه سکس لايف»، «والدينستيزي فرزندان»، «پيرستيزي و پيريستيزي عمومي»، «خستگي و مرگ خدا»، «سکيولاريسم»، «القاء اصالت حس و نفي غيب»، «القاء آرماگدونيسم»، «القاء آپوکاليپسيسم»، «القاء تفوق و هژموني شيطان»، «القاء امانيسم»، «غيبهراسي و خداهراسي، و ملائکههراسي»، «اشاعهي جامعهي بورژوايي»، و ...، از پيامهاي القايي اين سريالهاست.
تاثير اين سريالها به عنوان يک کالاي مهم در سبد فرهنگي خانوادهها، بر خود خانواده چيست؟
سريالهاي مزبور با حياءزدايي، عفتزدايي، غيرتزدايي، پيرستيزي، والدينستيزي، فرزندگريزي، و همچنين ترويج فمينيسم ليبرال، عملاً به خانوادهستيزي در غلتيدهاند.
آنچه در اين سريالها کتمان نميشود، هرج و مرج جنسي، تحت لواي «لسهفر» است. لسهفر، کانون ليبراليسم است، يعني «بگذار هر چه ميخواهد انجام دهد».
اين هرج و مرج جنسي که کتمان نميشود، در دو پرده به نمايش در ميآيد: يکي از حرامزادگي، و ديگري در روابط مثلثي و مربعي عاطفي افراد. در طول اين سريالها، وقتي ماجراي زندگي قهرمانان بازگو ميشود، مشخص ميگردد که اغلب اين قهرمانان حاصل روابط جنسي خارج از عرف و شرع والدين خود بودهاند. مثلاً شخصيت اصلي زن سريال لاست، يعني کيت، وقتي مردي که فاسق مادرش است را ميکشد، و به ديدن پدر خود ميرود، متوجه ميشود که همان مرد کشته شده پدر واقعي اوست و مادرش در دورهي مأموريت همسر خود که همراه ارتش به کره رفته بود، از همان مرد فاسق، کيت را حامله شده است. آرون، تنها کودکي که در جزيره به دنيا ميآيد، والتر پسر سياهپوست در جزيره، و تعدادي ديگر از شخصيتهاي سريال لاست، حاصل روابط نامشروع والدين خود هستند.
پردهي دوم اين هرج و مرج جنسي، مسألهي روابط مثلثي و مربعي شخصيتها در اين سريالهاست. در تمامي اين سريال-ها، همواره چند رابطهي مثلثي وجود دارد: يا مردي است که با دو زن رابطه دارد يا زني است که با دو مرد رابطه دارد. وقيحتر اينکه اين روابط در بخشهاي مختلف سريالها در چرخش است، يعني يک رابطهي مثلثي در مرحلهاي از سريال، به رابطهي مثلثي ديگري در بخش ديگري از همان سريال تبديل ميشود. اين تنوعطلبي، توأم با القاء حس خستهشدن افراد از يکديگر صورت ميپذيرد.
نکته مخربتر، القاء مناسبات عاطفي بينانسلي است. در سريال ويکتوريا، مرد خانواده که 56 ساله است، با زني 30 ساله رفته است، و ويکتوريا بانوي خانه، که 50 ساله است با مردي 32 ساله همراه ميشود. دختر بزرگ ويکتوريا قبل از ازدواج رسمي، آبستن ميشود، پسر 18 سالهي ويکتوريا با دوست 47 سالهي مادرش رابطهي عاطفي برقرار ميکند، و دختر نوجوان ويکتوريا، اسير هوسبازي جوانان باشگاه بيليارد ميشود.
آنچه امروز در سبد کالاهاي فرهنگي خانواده، از سريال ايراني شمسالعماره تا سريال ويکتوريا و خانهداران درمانده و لاست و 24 است، خانوادهستيزي و خانوادههراسي، و خانوادهگريزي است.
آيا پيام اين سريالها اين است که ميخواهند القاء کنند که «شما اينگونه باشيد» يا اينکه «شما اينگونه هستيد»؟
اگر در مورد جامعهي آمريکايي صحبت ميکنيم، اين سريالها ميخواهند بگويند اينگونه هستيد. اما اگر در مورد جامعه-ي غير آمريکايي، مثلاً ايراني صحبت ميشود، اين سريالها ميخواهند بگويند که اينگونه باشيد.
آيا اين سريالها، براي مخاطب خاص، مثلاً مخاطب ايراني ساخته ميشود؟
نه! اين سريالها، اغلب پيام ملي دارند، اما به دليل برد رسانهها، پيام آنها در گسترهاي جهاني مورد توجه واقع ميشود. لذا پيام آنها، جهاني است و مخاطبان آن نيز، جهاني هستند.
پس هر مخاطبي، آنچه را ميپسندد از اين سريالها برداشت ميکند!
اگر انگارهي جهانيشدن را در نظر بگيريد، يک پيام جهانشمول در ميان ساکنان دهکدهي جهاني، با اقبال مواجه ميشود، اما هر کس به عنوان مخاطب، به تناسب ظرفيت فرهنگي خودش از آن بهره ميبرد.
تصور ميکنم مثال دختر کوچک خانوادهي ويکتوريا، مورد خوبي باشد. هم ميتوان از ماجراي او، اينگونه برداشت کرد که بايد عبرت گرفت که يک خانوادهي در حال طلاق، تا مرحلهاي پيش ميروند که دختر کوچک آنها اسير باندهاي غيراخلاقي ميشود، و هم براي طيف نوجوان ميتواند به جاي عبرتآموزي، مروج راه و روش روابط غيراخلاقي باشد.
ادعا ميشود جامعهي آمريکا جامعهاي اخلاقي است. پس اين مسأله چگونه در اين سريالها بروز مييابد؟!
در نسبيانگاري مدرنيته، اخلاق نيز امري نسبي است. اما مسأله پيچيدهتر از اين است. چندي قبل شبکهي تلويزيوني روسي «راشاتودي» گزارشي را منتشر کرد که در فضاي سايبر بيش از بيست و پنج ميليون وبسايت مستهجن وجود دارد. البته گزارش قبلي رقم را بالاتر اعلام کرده بود. در اين گزارش شبکه تلويزيوني ماهوارهاي روسي، ميزان بهرهگيري کاربران آمريکايي در ايام هفته، به تفکيک ايالتهاي آمريکا به اجمال اشاره شده بود.
همواره گفته ميشود که اگر در جامعهاي زنان پوشيده و با حجاب بودند، مردان حريص ميشوند و به اقدامات افراطي در مسايل جنسي دست ميزنند. با اين وصف، مرد آمريکايي که همواره زنان را در رسانهها و در معابر عمومي برهنه ديده است، چرا حريص است و نيازمند بيست و پنج ميليون تا سي ميليون وبسايت مستهجن است، يعني با توجه به جمعيت سيصد ميليوني آمريکا، به تعداد هر ده مرد و زن آمريکايي، يک وبسايت مستهجن!
لذا نميتوان مدعي اخلاق بود، و در جامعه با ترويج قمار در کازينوها، مصرف مشروبات الکلي در «بار»ها، اشاعهي فحشا در کلوپهاي شبانه، گسترش شبکههاي تلويزيوني و اينترنتي فسق و فجور، انتظار رواج فضايل اخلاقي را داشت. جامعهي آمريکا، جامعهاي اخلاقي است، اما نه از نوع اخلاق فضيله، بلکه از گونهي اخلاق رذيله.
خانوادهاي که در سريال خانهداران درمانده يا کاليفرنيکيشن به تصوير در ميآيد، خانوادهي طراز جامعهي ليبرالي است و چنين خانوادههايي نه بر بستر مکارم اخلاقي که در محيط رذايل اخلاقي نشو و نما مييابند.
بالاخره خانوادهي ايراني با اين محصول جديد در سبد فرهنگي خود مواجه است. با يک نگاه استراتژيک راه صحيح اين مواجهه چيست؟
پاسخ به اين پرسش شما دشوار است. اما اجمالاً و فهرستوار ميتوان گفت:
1- اين سريالها همچون تبي است که چندي ديگر فروکش ميکند. اما در اين مدت بايستي اقدامات مناسبي را رقم زد.
2- بسياري از اين سريالها اگر به موقع به زبان فارسي برگردانده شده و در سيماي جمهوري اسلامي يا در شبکهي ويدئوي خانگي انتشار يابند، به دليل پيرايش آنها، از زهر آنها کاسته ميشود. من تا کنون پانزده مورد از اين سريالها که بيش از هزار قسمت را در بر ميگيرند، تدريس کردهام، و بر اين باورم که اصلاح تصاوير و گفت و گوهاي درون اين سريالها به شيوهي سازمان صدا و سيما، به طور متوسط 25 تا 50 درصد مشکلات اين سريالها را کاهش ميدهد.
3- در اين زمينه، سرمايهگذاري ملّي ضروري است. سريالسازي در کشور بايد به صورت تصاعدي تقويت شود و بودجهي ويژه براي آن در نظر گرفته شود.
4- سريالسازان ايراني، همچون کرهايها و چينيها، با هدف جذب بازارهاي جهاني، اقدام به ساخت سريالهاي جهاني نمايند. موضع محتوايي، مضموني و تکنيکي سريالسازي بايستي تقويت شود.
5- سريالهاي خارجي، عمدتاً از زبان غريزه، به ويژه در حوزهي شهوت و خشونت بهره ميبرند. سريال طراز جامعهي اسلامي، بيان ماجرا و روايت داستان به زبان فطرت است، نه غريزه. سينماگر ايراني نشان داده است که کمابيش اين زبان را ميشناسد.
6- سريالهاي خارجي، نقيض خود را در متن خود دارند. چنانچه در نشانهشناسي، مخاطب فهيم ايراني، به ابعاد اين نشانهها آگاهي پيدا کند، نه تنها از ديدن اين سريالها آسيب نخواهد ديد، بلکه در هر قسمت از اين سريالها، انگارههايي براي رد و نفي باطل خواهد يافت. فراموش نکنيم که در تربيت، توصيه شدهايم که شرکشناسي کنيم، تا زمينه براي توحيدشناسي فراهم شود. اين سريالها ظرفيت خوبي در معرفي باطل دارند؛ سبک زندگي باطل.
7- نهاد خانواده، با ازدواج شکل ميگيرد. تلاش براي تحقق ازدواج آسان در ميان جوانان، يک جهاد است. مسأله ازدواج نيست، بلکه شرايط پس از ازدواج است. مردي که بتواند خانواده تشکيل دهد، بايد توانمند باشد. پانزده سال در اين کشور يک شعار انحرافي فمينيستي با هدايت سازمان ملل و نهادهاي غربي اجرا شد و آن مقولهي «طرح توانمندسازي» زنان بود. نتيجهي اين طرح پيدايش نسل سوختهاي از دختران و زنان است که در عرصهي تحصيل و اشتغال توانمند شدند، اما هر چه جلوتر رفتند، کمتر مردي را که همسطح خود باشد يافتند. افسردگي و يأس، محصول اين توانمندسازي ناهمگون بود.
اکنون بايد اذعان نمود که ضروري است تا طرح «توانمندسازي مردان» در دستور کار قرار گيرد. هر چه مردان توانمندتر باشد، امکان شکلگيري خانواده و تسهيل ازدواج و مسايل پس از ازدواج مناسبتر صورت ميپذيرد. مردان توانمندتر در تحصيل و شغل، امکان بيشتري براي ازدواج در سنين پايينتر داشته و همسران آنان، در اوج شادابي، به پرورش فرزند پرداخته و از زندگي خود لذت ميبرند. تحصيل در دانشگاه اگر به پس از ازدواج موکول شود چه مانعي دارد. حکومت بايستي طرح توانمندسازي مردان را در دستور کار قرار دهد، تا خانواده شکل گيرد و بقاء آن با اندک نسيم سريالهاي بيگانه به لرزه نيفتد.
8- طرح توانمندسازي مردان، با طرح توانمندسازي خانواده کامل ميشود. ايجاد، حفظ و بسط خانواده، ميطلبد که خانوادهي ايجاد شده، حفظ شود و بسط يابد. حفظ و بسط، از راه توانمندسازي نهاد خانواده امکانپذير است.
9- واکسيناسيون فرهنگي خانواده در مقابل ويروسهاي فرهنگي حاصل از اين سريالها، يک اصل است. بهداشت فرهنگي خانواده، قواعد واکسيناسيون خاص خود را ميطلبد.
10- مسألهي اساسي در مواجهه با اين سريالها توجه به اين نکته است که ميزان تأثيرگذاري اين سريالها در ضعف ماست نه در قوت فرهنگي و هنري اين سريالها.
مادامي که زبان فطرت جايگزين زبان غريزه و شهوت نشود، نميتوان به هجوم اين سريالها پاسخ داد.
کد خبر 15776
تاریخ انتشار: ۳۰ آبان ۱۳۸۹ - ۱۸:۱۰
- ۰ نظر
- چاپ
در سالهاي اخير، سبد کالاهاي فرهنگي خانواده، با محصولات جديدي پر ميشود: بازيهاي کامپيوتري، انيميشنها، فيلم-هاي سينمايي موجود در DVDها، و اخيراً سريالهاي تلويزيوني که يا از طريق شبکههاي تلويزيوني ماهوارهاي دريافت ميشوند، يا در بستههاي DVD، و يا در