به گزارش مشرق، غلامرضا صادقیان طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: زمان باقیمانده تا انتخابات ریاستجمهوری اندک است و باید در این زمان از حادثهای که رخ داد، یک فرصت ساخت. اکنون کمتر جریان سیاسی است که نسبت به انتخابات ریاستجمهوری واکنش نشان نداده باشد که امکان بالقوه خوبی است. اصلاحطلبان تندرو (نزدیک به خاتمی) که انتخابات سه ماه پیش را تحریم کردند، خبر دادند «نحوه حضور این جبهه در انتخابات پیشروی ریاستجمهوری در دستور کار است.» برخی دیگر نیز که در انتخاباتهای قبلی ردصلاحیت شدهاند، کسانی را مقابل خانه خود جمع کردهاند تا از آنان تقاضای ورود به انتخابات کنند. دیگرانی نیز اینکار را با فعالکردن عوامل مجازی خود آغاز کردهاند. این روحیه در جریانهای سیاسی که به خواب و خرابات رفتهاند، روحیه خوبی است، بهشرط آنکه در روزهای آینده جهت آن از سمت «حضور در انتخابات» به سمت «تخریب انتخابات» تغییر نکند؛ چیزی که بهویژه در جریان روشنفکری سابقه دارد. بزرگترین مشکل روشنفکری ما تناقضهای درونی است که نشان میدهد با خودشان و با مردم راستین نیستند. تبیین آن خیلی ساده است. روشنفکری ما اگر همینحالا بداند فلانی که بارها عکس او را با تغییر فتوشاپی با بدترین وضعیت در صفحات اول نشریات خود کار میکردند، احتمال رأی دارد، نه فقط از شورای نگهبان انتظار دارد او را کنار بگذارد، و علیه این اقدام فرضی شورا هیچ موضع تندی نمیگیرد، بلکه این انتظار را از نظام و حتی از خداوند متعال هم دارد که این موجود هر طور شده از صحنه روزگار حذف شود! همین گروه، اما اگر شورای نگهبان، نامزد خودشان را که در بزنگاههایی سر سفره براندازی هم نشسته است، تأیید نکند، کل نظام و نهادهای آن را تکفیر میکنند.
این تناقض است و ربطی هم به اینکه اصل وجود شورای نگهبان خوب یا بد است و تأییدها یا عدمتأییدهایش درست یا نادرست است، ندارد. مسئله اینجاست که روشنفکری ما این تناقض بچگانه را سالهاست با خود به اینسو و آنسو میکشد. چون ظاهر و باطن یکسان ندارد. وضعیت این قشر آنچنان است که اگر بپذیرند نامزدشان، حتی با بررسی قانوندانان خودشان رد میشود، خواهند گفت پس قانون را عوض کنید! اگر گفته شود، تغییر قانون به تغییر این سازوکار احتیاج دارد، خواهند گفت ایرادی ندارد، آن سازوکار را هم عوض کنید. این زنجیره تا آنجا میرود که اگر بگوییم ایران یک سرزمین با دین و آیین مشخص و تاریخی است و آنچه شما در آخر این زنجیره میخواهید با نظامهای دینی جور درنمیآید، باز خواهند گفت پس دین را کنار بگذارید، چون ما روشنفکران چنین چیزی را میپسندیم، و اینجا از کنارگذاشتن مردم هم، باکی نیست، همچنان که یکی از ایشان وقتی از او درباره رئیسی در دوره رئیسجمهوریاش میپرسند، میگوید «برای جامعهای که به او رأی دادند، متأسفم»! و بقیه جامعهشناسان این قشر نیز هنوز درباره اینکه تشییع کمسابقه او نشانه چیست، یک جمله نگفتهاند.
حرف روشنفکری ما یک جمله بیشتر نیست که «همه دنیایتان را مطابق آنچه ما میگوییم عوض کنید». اگر به ایشان بگوییم با شبیه چنین تقاضایی از طرف «روشنفکران آینده» که مطابق سیر چرخشهای هولناک باورها در تاریخ اندیشه، به احتمال زیاد باورهای شما را به چیزی نمیگیرند، چه کنیم؟ پاسخی ندارند. نه در رسانه و نه در محافل خاص خودشان چیزی دندانگیر از آنان نشنیدهایم. نتیجه این تقاضای روشنفکری ما که جریان سیاسی اصلاحطلب، پرچمدار این حرفهاست، این است که دین را رها کنید. بقیه حرفها شوخی است. میگویند فقط در یک نظام سکولار با ما سخن بگویید. ما پرچمداران عقل و اندیشه هستیم. برای همین هرکدام که از ایران رفتند، این را بدون رودربایستی و با صدای بلند اعلام کردند و آنان که ماندهاند، آن را در لفافه حمله به شورای نگهبان و نهادهای دیگر پیش میبرند. به همین دلیل معتقدم روشنفکری ما سالهاست با یک تناقض بچگانه و پنهانکاری کودکانه، زندگی کرده است و چیزی مانند تأییدصلاحیت را که در هر نظامی به شکلی موجود است، نقطه ضعف نظام ما جا میزند. حالا نیز انتظار میکشد نظام نقطه قوت دیگر خود را که ایستادن پای این قانون است، به مصلحت آنان تغییر دهد. مصلحتهایی که پایان ندارد و هر شخصیتی و جریانی، مصلحت خود را دارد و رفتن به سمت این مصلحتها از قانون چیزی باقی نمیگذارد.
روشنفکر واقعی آن است که اگر همینحالا شورای نگهبان تمامی نامزدهای تندرو و سابقهدار در براندازی را تأییدصلاحیت، و نامزدهای رقیب را رد کند، همان تعصب و اعتراضی را نشان دهد که برای خود نشان میدهد، اما دیدهایم که چنین نمیکنند و این دلیلی بر ناراستبودن آنان با وجدان خود و با جامعه است.
از اینرو پاسخ به پرسش آغازین این نوشته که «رئیسجمهور را چگونه انتخاب کنیم؟» آن است که در چارچوب قانون رسمی، نه در فضای هیجانی جریانها و شخصیتها که جمع نقیضین میکنند: «ما پایگاه اجتماعی نداریم و ما مجموعه اصلی انقلاب هستیم»!