به گزارش مشرق به نقل از روابط عمومی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی امیر رضائی پناه محقق و پژوهشگر حوزه مذهبی و فرهنگی در یاداشتی با عنوان (ریشهیابی دلایل نسلکشی فلسطینیان در الهیات سیاسی صهیونیسم) اینگونه آورده است :
چرا کشتن انسانها اعم از نظامی و غیرنظامی برای سران اسرائیل آسان است؟ چرا میتوانند چندین هزار نفر را در مدت کوتاهی به وحشیانهترین صورت ممکن بکشند؟ چرا نسلکشی فلسطینیان به نحو سیستماتیک و نهادینه توسط اسرائیل صورت گرفت بدون این که در ارکان این موجودیت صدای نیرومندی برای جلوگیری از این روند به گوش برسد؟ چرا علیرغم همه شکافها و تضادهای موجود در اسرائیل، مساله اصلی نه توقف نسلکشی فلسطینیان، بلکه سطح و دامنه این جنایت بوده است؟ چرا اساسا اسرائیل از انجام و پذیرش مسئولیت جنایات و ترورهای متعدد در جهان به ویژه علیه مردم فلسطین ابا و پروایی ندارد؟ چرا افکار عمومی جهانی در لحظات خاص تاریخی برای نخبگان سیاسی اسرائیل چندان اهمیتی ندارد؟ اراده معطوف به خشونت نهادینه در ساختار سیاسی- راهبردی اسرائیل از چه آبشخورهایی سرچشمه میگیرد؟
اساس فکری شکلگیری اسرائیل بیش از هر چیز، بر بنیاد بازخوانی و مصادره میراث یهودیت و بنیاسرائیل به ویژه الهیات سیاسی آن استوار بوده است. زعمای صهیونیست از همان آغاز بدین موضوع واقف بودند که تنها در صورتی به اهداف خویش خواهند رسید که آرمانها و منافع خود را بر بنیاد تراث یهودی- عبری مستقر نمایند. ایجاد یک اندیشه و ایدئولوژی نوپدید هم هزینه و انرژی فراوانی میطلبید و هم به احتمال زیاد مورد اجماع و موافقت تودههای آواره و «در تبعید» یهودی قرار نمیگرفت.
در همین راستا تئودور هرتسل در کتاب «دولت یهود» (Der Judenstaat/ The Jewish State) در سال ۱۸۹۶ عملا از ایده خویش مبنی بر لزوم تجمیع همه تلاشها و اقدامات یهودیان در راستای بنیادگذاری دولت یهود پرده برداشت. کتاب دولت یهود هرتسل به عنوان مانیفست صهیونیسم سیاسی یک مقدمه، یک نتیجهگیری و چهار عنوان در میان این دو دارد: مساله یهود؛ شرکت با کمپانی یهود؛ گروههای محلی؛ و سرانجام جامعه یهود و دولت یهود. وی در این کتاب به موارد متعددی از سطح عام تا موارد جزئی ناظر بر تشکیل حکومت میپردازد. آنچه که هرتسل انجام داد صرفا نگارش یک کتابچه رویاپردازانه برای قوم یهود نبود، در حقیقت وی سناریوی آینده فروکاست میراث یهودیت به اندیشه صهیونیسم در چارچوب «دولت یهود» را تدوین نمود.
تئودور هرتسل و همپالکیهای وی عموما سکولار، بیدین و یا آتئیست بودند. از دید ایشان مساله یهودیت نه مساله دین یهود که مساله قوم و نژاد یهودی است. دلمشغولی و دغدغه آنان، احیای حاکمیت قوم بنیاسرائیل در قالب دولت یهودی بود. جهان غرب و سازوکارهای استعماری در یک فرایند تاریخی این امکان و فرصت را بدانها داد. رویدادهای میان و پس از جنگ جهانی دوم، فروپاشی امپراتوری عثمانی، برجستهسازی هولوکاست و یهودیستیزی، بیانیه بالفور و... همه و همه سنگبناها و ملزومات تاسیس اسرائیل را گرد آوردند.
اما پرسش اصلی این است: در این زمان در فلسطین چه چیزی شکل گرفت؟ حکومت یهودیان متدین به دیانت موسی کلیم الله (ع)؟ جامعه مومنان یهودی؟ حکومت یهوه و ماشیح در ارض موعود؟ به نظر میرسد چیزی که با چاشنی تطمیع و خشونت در فلسطین بنیاد نهاده شد نه هیچ کدام از این موارد، بلکه «دولت یهود» بود. به دیگرسخن، سران صهیونیسم تاریخ بلندبالای یهودیت و بنیاسرائیل را به برساختی با عنوان دولت یهود فروکاستند. دولت یهود جایگزین دین و شریعت موسوی شد. انبیا بنیاسرائیل (ع) جای خود را در یک لحظه تاریخی به نخبگان سکولار صهیونیست دادند.
به موازات مصادره میراث یهودی و بنیاسرائیل، زعمای صهیونیسم، کل ماهیت این موجودیت نوپدید در قالب اسرائیل را نیز در مسلخ دولت یهود ذبح کردند. دولت یهود هم گذشته و هم آینده یهودیان تصور شد. برای دولت ارکانی تعریف و جامعه نیز بر همان منطق ابتنا گردید. در این میان حتی به موضوع زبان عبری نیز یورش برده شده و زبانی نوین و دستساز و مصنوعی با عنوان «عبری مدرن» به خورد این اجتماع یهودی در اسرائیل داده شد.
تاریخ اسرائیل در بهترین معنا، تاریخ دولت یهود است. این دولت نه اولویت، که تمامیت است. هر فرد یهودی- اسرائیلی یک ابزار برای این دولت قلمداد میشود. جامعه، فرد و دین غرق در ساختار دولت یهود شد. پاسداشت این دولت یهودی وظیفه و رسالت هر فرد یهودی تصویر گردید. بقا و مانایی یهودیت و قوم بنیاسرائیل با این نهاد دولتی گره خورد. با چنین تصوری، ریختن خون برای دولت یهود کاری ساده به نظر میرسد. در غیریتسازی و دگرسازی سران صهیونیست، همه مخالفین و دشمنان دولت یهود مستحق مرگ و نابودی بوده و در این فلسطینیان به ویژه گروههای مقاومت در اولویت هستند. اما عرصه نبرد تنها به نیروهای نظامی و مسلح فلسطینی محدود نمیشود؛ بلکه باید با یک نسلکشی سیستماتیک و هدفمند ریشه فلسطینیها را خشکاند. هر فلسطینی میتواند بدل به یک مبارز بشود، برای همین مرگ وی مطلوب است.
«اگر تنها دو یهودی بر روی زمین باشد، دستکم سه حزب تشکیل خواهد شد!»: این ضربالمثل معروفی در میان یهودیان است. ماشین ترور و نسلکشی اسرائیل همزمان دو کارکرد را به انجام میرساند: نخست فلسطینیان که دشمن و افراد زائد قلمداد میشوند از میان میروند و دوم همبستگی و انسجام و نیز غرور ملی تقویت میگردد. روح اسرائیلی با جریانهای راستگرا و لیکود آمیخته است چرا که اینان نماد قدرت و اراده برای اعمال خشونت هستند. در اسرائیل هرچه سازشناپذیرتر و کوبندهتر سخن بگویید محبوبتر هستید چرا که فرهنگ سیاسی اسرائیل مبتنی بر بیان و بازنمایی صریح قدرت و اقتدار است.
اسرائیل بیاعتنا به تظاهراتها و اعتراضات متعدد جهانیان و حتی طرحهای خود غربیها همچون ایده سه مرحله جو بایدن رییسجمهور ایالات متحده امریکا، مستقیم یا غیرمستقیم به کشتار و نسلکشی فلسطینیان ادامه خواهد داد؛ چرا که خشونت و ترور ذاتی آن است. این روند در کوتاه، میان و بلند مدت راهبرد اصلی دولت یهود خواهد ماند. دولت یهود یک ماشین ترور دولتی و ابزار خشونت و خونریزی است. تصور سیاستورزی دولت یهودی بدون خون ریختن تقریبا محال است. اسرائیل تنها در یک صورت از خونریزی و ترور در قبال مردم فلسطین و فراتر از آن دست برخواهد داشت؛ این که دیگر دولت یهود نباشد.
«میلیتاریسم» رکن اصلی دولت یهود است. این میلیتاریسم و نظامیگری خود را در قالبهای متنوع سخت و نرم افزاری بازنمایی میکند که میلیتاریسم نظامی و تسلیحاتی اصلیترین بخش آن است. ماشین ترور وابسته به نهادهای امنیتی، اطلاعاتی و نظامی این روحیه و اراده استوار بر میلیتاریسم را تغذیه میکنند. خون مردم به ویژه جوانان مقاومت فلسطین سوخت اصلی جوجههای اعدام و نسلکشی را تامین مینماید. این خونریزی دهشتناک چون از منابع و نصوص دینی- قومی و هم منابع کارکردی- انضمامی برخوردار است، به هیچ عنوان سیریپذیر نیست. فلسطینیان به عنوان قربانیان و گروگانهای تصویر میشوند که باید هر روزه خونبهای «هولوکاست» و آنتیسمتیزم را پرداخت کنند، در حالی که نه ایشان و نه هیچ فرد مسلمان و غیرغربی نقشی در هولوکاست مورد ادعا نداشته است!