متنی که در ادامه خواهید خواند، به ماجرای اهانت به خانواده شهید «عبدالرحیم امیری» ـ که 23 خرداد 65 در فاو به شهادت رسید ـ در گلزار شهدای رامهرمز باز میگردد. اعتراض دختر شهید به طولانی شدن ساماندهی گلزار شهدا و نمایش نمادین مسئولان شهر و بنیاد شهید برای اهدای گل بر مزار شهدایی که حالا به جای سنگهای سفید و نبشتههای از دل برآمده، خاک و سیمان جای مزار آنها را گرفته، با ضرب و شتم خانواده شهید پاسخ داده شد.
*بازخوانی ماجرای یک اهانت
بنتالزهرا امیری، فرزند شهید «عبدالرحیم امیری» با تشریح ماجرای اهانت به وی و مادرش که به ساماندهی گلزار شهدا اعتراض کرده بودند، اظهار داشت: پنج شنبه 6 مهر، مراسم غبارروبی گلزار شهدا بود؛ بنده نیز به اتفاق مادرم به گلزار رفتیم.
آقایان محمدی امام جمعه محترم شهرستان رامهرمز، نماینده محترم فرماندار، سید احمد میر سالاری رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران رامهرمز و جمعی دیگر حضور داشتند؛ بنده نیز که از طولانی شدن اجرای طرح ساماندهی به گلزار شهدا گلایه داشتم، فرصت را مغتنم دانستم تا جواب سؤالی را که مدتهاست در ذهن خانواده شهدا بود، بگیرم.
وی افزود: رفتم جلو سلام کردم و خود را به آقایان معرفی کرده و گفتم عرضی دارم؛ پرسیدم «آمدید از چه غبارروبی کنید؟ اینجا که مزاری نیست! فقط تپههای شن و ماسه و آهن است و یک سطح سیمانی! این گلها را کجا میخواهید بگذارید؟ گلزار بیش از 18 ماه است که به ویرانهای تبدیل شده چرا اینقدر طول کشید؟ قرار بود 6 ماهه تمام شود الان یک سال و نیم است. ببینید اینجا چه وضع دردناکی دارد».
نماینده فرماندار گفت «اینجا خوب نیست این سؤالها را بپرسید؛ شنبه تشریف بیاورید فرمانداری صحبت کنیم» و امام جمعه پاسخی نداد؛ شاید به نظر آنها بنده گستاخی کردم که به دنبال مزار پدرم هستم؟ و دختر گستاخی بودم که پرسیدم گلی که در دست دارید برای کدام مزار است؟
دوباره پرسیدم اینجا کِی درست میشود؟ در این لحظه رئیس بنیاد شهید پیش آمده و گفت «مزاحم کار ما نشوید، آقایان را سر پا نگهداشتهاید» و همگی رفتند، با شاخههای گل به سوی تلهای خاک و شن! جوابی نگرفتم؛ سکوت کردم؛ دوربینم را روشن کردم تا این صحنه را فیلمبرداری کنم؛ گلهای قرمز و صورتی در میان خاک و خاشاک و البته چند مزار، خودنمایی میکرد.
این فرزند شهید خاطرنشان کرد: مادرم نیز پا به پای من میآمد و من از گلزار و تکتک شاخه گلها تصویر میگرفتم. کمی از مادر دور شده بودم که صدایی به گوشم رسید؛ برگشتم دیدم نیروهای پیمانکار بازسازی گلزار شهدا با مادرم صحبت میکنند؛ به کارم ادامه دادم که شنیدم به مادرم میگویند «شما اجازه ندارید فیلمبرداری کنید! به دخترت بگو فیلم نگیرد، در غیر این صورت دوربین را میشکنیم».
*رئیس بنیاد شهید گفت "به من مربوط نمیشود"
وی ادامه داد: جوانک این را گفت و آمد به طرف من. مادرم سعی کرد مانع نزدیک شدن آن جوان به من شود اما آن نامرد بر روی مادرم دست بلند کرد و ...! با دیدن این صحنه به سمت مادر دویدم. مادرم به خاطر حمایت از من مورد اهانت قرار گرفت! به دفاع از مادرم، مشتی نثار جوانک کردم و او نیز سیلیای به من!
امیری گفت: اینها در حالی بود که آقای میر سالاری [رئیس بنیاد شهید] و سایر همراهانش کمی آن طرفتر شاهد ماجرا بود؛ اما بیتفاوت، صحنه را ترک کردند! یکی از جانبازان که در آنجا حضور داشت با او تماس گرفت و گفت «همسر جانباز و دختر شهید امیری در گلزار کتک خوردند؛ شما کجا رفتید؟» اما آقای میر سالاری بدون اینکه احساس کند درباره بنده به عنوان یک فرزند شهید، مسئولیتی هم دارد، گفت «من کار دارم؛ به من مربوط نیست» و تماس را قطع کرد!
وی در پاسخ به این سؤال که آیا کسی هم به کمک شما آمد، گفت: مردمی که آنجا بودند تصور کردند این یک دعوای خانوادگی است. اما خانواده شهدا متوجه ماجرا شدند و ما را دعوت به سکوت کردند، در حالی که معتقدم اگر امروز ما چیزی نگوییم، لابد فردا نوبت خانواده شهید دیگری است.
امیری با بیان اینکه هنوز دست مادرم درد میکند، افزود: کسی که با ما این برخورد را کرد، یک کارگر بود و خودم هم از ارتباط این مسئله با او در تعجبم!
*آیا نباید رئیس بنیاد شهید حامی خانواده شهدا باشد؟!
این فرزند شهید با بیان اینکه هنوز برای شکایت از فرد خاطی اقدام نکرده است، گفت: حقیقت این است که وقتی رئیس بنیاد شهید که متولی خانواده شهداست، بدون هیچ احساس مسئولیتی، ازماحمایتی نکرد، آیا در شأن بنده و اصلاً در شأن خانواده شهدا هست که درگیر دادگاه و شکایت باشیم که مثلا حق خودمان را بگیریم. آیا ما متولی و حامی نداریم؟!
امیری با اعتراض به اجرای طرح ساماندهی گلزار شهدا اظهار داشت: متأسفانه طرح ساماندهی گلزار شهدا با بدترین وضع ممکن انجام شد و در حالی که قرار بود 6 ماهه کار را به پایان برسانند، 18 ماه است که به تأخیر افتاده است.
وی ادامه داد: ماهها مادران و همسران و فرزندان شهدا وقتی برای زیارت مزار عزیزانشان به گلزار شهدا میروند، صحنههایی میبینند که اصلاً قابل تحمل نیست. دوست دارم بدانم اگر مزار یکی از بستگان این حضرات هم این جور ماهها پر از خاک و سنگ و شن و ماسه میشد به طوری که مزار عزیزشان قابل تشخیص نبود، باز هم به ما گله میکردند!
*مزارها در جای اصلی خود قرار نگرفته است
امیری با بیان این نکته قابل تأمل که در ساماندهی جدید، مزارهای شهدا در جای حقیقی خودش نیست، گفت: برای گرفتن تأیید از خانواده شهدا و برای جلب رضایت آنها و اجرای طرح کذاییشان، میگویند امام جمعه این طرح را تأیید کرده یا این حرف را رهبر زده است. هر بار که به رئیس بنیاد شهید مراجعه کردیم، گفت رهبری فرمودند که چون مصالح خوب نبوده، بازسازی شود یا اینکه دستور از بالا آمده و این خواسته رئیس جمهور است.
*اینجا مزار پدر من است
این فرزند شهید اظهار داشت: هر چه که هست، آن مزار، مزار پدر من است. روزها و ساعتهای بسیاری بوده که برای فرار از فشار دردها و رنجهای زندگی روزمره، خودم را به مزار پدرم رساندهام و حتی قبل از اینکه به خانه بروم، به گلزار رفتهام و اگر در کاری مشکلی داشتم، اول به زیارت پدرم رفتم تا روح و جسمم را سبک کنم؛ من با مزار پدرم زندگی کردهام و همه لحظات زیبا و به یاد ماندنی زندگیام بر سر مزار پدرم در ذهنم نقش بسته است. این فقط احساس من نیست بلکه همه فرزندان شهدا این احساس را دارند. و دریغ از اینکه مسئولان این احساس را درک کنند.
امیری گفت: سنگ مزار پدر من سفید بود، با چه حقی آن را بدون اجازه برداشتند و جایش سنگ سیاه گذاشتهاند.
*اجرای طرح ساماندهی بدون اطلاع خانواده شهدا انجام شد
وی با بیان اینکه اجرای طرح ساماندهی بدون اطلاع خانواده شهدا انجام شد، گفت: وقتی طرح ساماندهی در گلزار شهدای رامهرمز آغاز شد، ما بیاطلاع بودیم و من وقتی به مزار پدرم رفتم با صحنه وحشتناکی روبرو شدم که همه وجودم را به لرزه انداخت.
امیری خاطرنشان کرد: این شرایط نه فقط برای من که برای سایر خانواده شهدا نیز اتفاق افتاد. مثلا قرار بود حالت پلکانی گلزار شهدا برداشته و همه سنگ مزارها در فضایی مسطح، کنار یکدیگر قرار بگیرد؛ اما در طرح جدید، مزارها را در جای مرتفعی قرار دادهاند و من نمیدانم مادران و پدران شهدایی که پا به سن گذاشتهاند، چگونه میتوانند بر سر مزار فرزندشان بروند.
*طراح ساماندهی گلزار شهدا باید فردی از جنس خانواده شهدا باشد
این فرزند شهید اضافه کرد: پروژه ساماندهی گلزار شهدا باید توسط فردی از جنس خانواده شهدا اجرا میشد تا با درد خانواده شهدا و حساسیتهای آنها آشنا باشد؛ حالا وقتی به گلزار میرویم، مسئولان پیمانکاری گلزار میگویند، "شما که سال به سال بر سر مزار پدرانتان نمیآیید، چرا اشک میریزید؟ به شما که کار و زندگی دادهاند دیگر برای چه گریه میکنید"!
وی افزود: من فردی بودم که همیشه با افتخار میگفتم فرزند شهید هستم، علی رغم اینکه بسیاری از دوستانم همیشه پنهان میکنند، اما با این اتفاقات دیگر تصمیم گرفتم که از عنوان فرزند شهید پرهیز میکنم.
****
گفتند میخواهند مزار شهدا را زیبا کنند، اما چهره مرا زیبا کردند! جواب پرسشهایم را نیز گرفتم. ما فرزندان شاهد فراموش شدهایم اما با نام پدرانمان جولان میدهند. کلاس اول بودیم معلم آموخت بابا آب داد. بابا نان آورد. اما ما فرزندان شاهد آموختیم بابا خون داد. بابا جان داد. بابا سرافرازی آورد.