به گزارش مشرق، کف خیابان، جای احترام و انضباط است، جای حرمتگذاری اجتماعی است؛ فرهنگ نه رشدش، نه کنترلش نه مدیریتش کف خیابان نیست؛ کمتوجهی میکنیم، بعد میخواهیم کف خیابان مشکل را حل کنیم»؛ بخش مهم مستند دوم مصطفی پورمحمدی گشتوگذاری در خیابان و گفتوگوهایی با مردم است، خاطراتی از رینگ بوکس و خیابان.
«محمدعلی کلی» مقاوم و باهوش
پورمحمدی ابتدای صحبتهایش در جواب سوال «راز و رمز حکمرانی در چیست؟» را به مسابقات بوکس آمریکا، برد محمدعلی کلی در مقابل رقبا و رینگی که آن را با رینگ رقابت در صحنههای بینالمللی شبیه میداند اختصاص میدهد؛ «دو سه مسابقه بوکس در دنیا اتفاق افتاد که البته بازیگرانش همه آمریکایی بودند. اولیش محمدعلی کلی که مسلمان شده بود، به عنوان بوکسور معروف آمریکایی با جو فریزیر. پیروزی محمدعلی کلی، خیلی حس قوی داد به مسلمانان، بهخصوص جوانها.
مسابقه دوم که با جورج فورمن بود. دیدیم، همهش (محمدعلی کلی) دارد میخورد، هی خورد و خورد و خورد تا یک لحظه دیدیم با چند ضربه کاری، رقیبش را انداخت. فهمیدیم ضمن این که فوقالعاده مقاوم است، فوقالعاده باهوش است. هنر عمدهاش این بود که وقتی رقیب را خسته کرد، یک لحظه فرصت فرصت پیدا کرد، گارد حریف که باز شد ضربه نهاییاش را زد»
پاسخ پورمحمدی به سوال اول «این رمز موفقیت در صحنههای مهم جهانی و حتی داخلی است؛ باید در میدان و رینگ رفت... اگر نروید به رینگ، اصلا به حساب نمیآیید... به جایی نخواهید رسید. من نمیدانم چرا از رفتن در میدان بینالمللی میترسیم»
باید از آن قهرمان یاد بگیریم
«در صحنهای که باید با قدرت وارد صحنه شویم، اینجا شجاعت نیاز دارد، باید از آن قهرمان یاد بگیریم؛ مقاومت در اوج، خسته نشدن، رقیب گردن کلفت پروا نکردن، البته تمام انرژی و هوش خودمان را به کار بردن که در لحظه خاص خودش، کار خودمان را انجام دهیم» بعضی وقتها هم شکست میخوریم اما باز یک قهرمان شکست خورده ایم.
و سوال دوم پرسیده میشود که گزارش همسر و دختران شما از وضعیت جامعه چیست؟ از شرایط راضیاند؟ پورمحمدی پاسخی میدهد «با تاملی کوتاه که «معمولا نسل جدید خیلی حس خوبی ندارد. خانم من نارضایتیاش بیشتر به خاطر مشغولیتهایش است. او چون با افراد آسیب دیده اجتماعی روبهروست طبعا دغدغه، نگرانیها و ناراحتیهایش به خاطر اقشاری است که دچار مصیبت، گرفتاری اقتصادی، معلولیتها و مریضیهای جدی هستند»
تصویری از همسرش و پاسخ او البته با گلایه که «سال گذشته برای هر مددجویی ۱۲ میلیون در ماه هزینه میشد. بهزیستی سه و خوردهای واریز میکند. بقیهاش را اگر خیر نداریم، چه کار باید بکنیم؟ دولت و شهرداری باید انجام دهد. همه را روی موسسههای خیریه انداختهاند. موسسه خیریه یک حدی توان دارد... وقتی کمک نباشد در این وضعیت اقتصادی چه کار باید بکند؟»
معمولا طرف انتقاد جدی هستم
و سوال دیگر که، چون همیشه مسئول بودید و در همه دولتها، میخواهم ببینم(همسرتان) چه نسبتی با شما دارند بر مشکلاتی که در جامعه است؟ و جوابی که نامزد ریاست جمهوری میدهد: «معمولا طرف انتقاد جدی هستم؛ طبعا من مخاطب قرار میگیرم، مسئول در دسترس است، هر چه انتقاد و حرف و حدیث داشتند با ما مطرح میکردند و به نحوی سر ما خراب میشد»
پرسیده میشود به چه منتقد هستید؟ پاسخ جالب پورمحمدی که «همسر من اگر گلایه دارد بیشتر از این باب است. به برخی مدیریتها انتقاد دارد که خیلی جدی نیستند و در نظام اداری کمتر توجه میشود و دغدغه به اندازهای که باید وجود دارد و فرزندان من بیشتر جوان هستند و فضایی که جوانان دارند مشکلاتی است که در جامعه همه درگیر هستیم».
همسرش هم درباره فرزندان خود میگوید: «حالشان خوب نیست. خیلی چیزها شاید داشته باشند که ما نداشتیم. الان خیلی چیزها را دارند اما دنیا شده یک دهکده جهانی؛ میبینند همه جای دنیا چه چیزهایی که دارند و اینها این امکانات را ندارند؛ اینترنت.. . اعصابشان خورد میشود که چرا در دسترسی مشکل دارند...»
عینک مردم
او را در حال قدم زدن در خیابانهای تهران میبینیم که از آن به عنوان پیشنهاد خوبی از طرف سوال کننده عنوان میکند.
از رفتن به میدان فلسطین میگوید، از تعمیر عینکش، قیمتهایی که آن را سرسامآور میخواند و تعجب از قیمت ۱۶ میلیون تومانی عینک و میگوید: این عینکی که هفت، هشت سال پیش خریدم دیگر نمیتوانم بخرم. عینکی که خریدم یک پنجم قیمت همان بود و این را انتخاب کردم .... به فروشنده هم اشاره میکند و به گفته پورمحمدی، «متکلی» که انداخت و گفت: ان شا الله با عینکی که مردم باید دیده شود با همان عینک ببینید.
گفت و گویش با یک قصاب که از آزردگیاش میگوید. داروخانهای که صاحبش از وضعیت نابسامان بازار دارو گله دارد. او به پاساژ مرکزی رایانه تهران هم رفته و میگوید که در یکی دو ماه اخیر رکود شدیدتر شده است. پورمحمدی خاطرنشان میکند که همه هم از داستان ارز میگفتند.
کتابهای ممنوعه زیرزمینی
به بازار کتاب هم رفته و فروشندهای گلایهمند از کتابهای ممنوعهای که زیرزمینی چاپ میشوند. از دستفروشهای خیابانی و فردی که در یک مسئولیت و شغل حساسی است اما به همراه همسرش دستفروشی میکند. پورمحمدی میگوید « باوور نمیکردم آدمی در یک جای مهمی اشتغال داشته باشد و با همسرش در خیابان دستفروشی کند... اینها واقعیتهای جامعه ماست و باید اینها را از نزدیک ببینیم و در نهایت درخواست یک دانشگاهی» تاکید پورمحمدی است که «هوش، توان و تجربه مان را باید بگذاریم تا درآمد مردم را افزایش دهیم. این با تولید افزایش پیدا می کند.
جلسهای با تولیدکنندگان و گلایههای آنها، ادامه مستند را میبینیم از حوزه فناوری اطلاعات و اقتصاد دیجیتال و دانش بنیان تا مساله آب کشور مطرح می شود در این جلسه. نامزد انتخابات چهاردهم ریاست جمهوری تاکید دارد: نمیتوانیم با تفکرات قدیمی و سنتی پاسخگوی نیازهای امروز باشیم. می توانیم تجربه ها و توان گذشته را امروز به کار بگیریم اما تفکر نو نیاز داریم که در اختیار جوانان مجرب تحصیل کرده است و نگاه نو نیاز است.
سهمیهبندی بنزین و انتخابات الکترونیک
نامزد انتخابات ریاست جمهوری دو نکته اساسی هم دارد؛ اشاره میکند به دوران حضورش در وزارت کشور. سهمیهبندی بنزین و انتخابات الکترونیک. و حرفی اساسی که «من اگر بخواهم دولت تشکیل دهم از بلوک راست اصولگرا که بیشتر خودم در آن تعریف می شوم همه را نمی خواهم کابینه تشکیل دهم. دوستان هم شاید به همین دلیل خیلی رغبت به من ندارند؛ اگر در جریان اصلاح طلب و اعتدال و کسانی که سیاسی نیستند و توانمند هستند نشان دادم که می توانم از تمام نیروها استفاده و با همان نیروها کار کنم حتی آنهایی که سرشاخ شدند و دعوا کردند، اما عرضه و فهم کار داشتند. با آنها کار کردم به تفاهم رسیدیم و خروجی های بسیار خوبی گرفتیم.
حجتالله ایوبی رئیس ستاد انتخاباتی پورمحمدی هم در بخشهایی از این مستند دیده میشود و به سوالاتی هم پاسخ میدهد.
او در باب فرهنگ میگوید: در یکی از کنسرتهای استاد شجریان برق را قطع کردند. سوال: چه کسانی؟ همانهایی که مخالف بودند و زورشان نمی رسید. از بدنه وزارت کشور؟ سیم را کشیدند. ۴۵ دقیقه گذشت شجریان ناراحت بود و بغلشان کردم. گفت میدانم شما حامی ما هستید. به هر حال گذشت. نکتهای به استاد گفتم؛ ۴۵ دقیقه در یک سالن تاریک همه نشستند هیچ اتفاقی نیفتاد، هیچ شیشهای نشکست. افتخار کنید که چنین مخاطبان فهیم و فرهیختهای دارید و این جمله حال استاد را خوب کرد.
پورمحمدی در باب فرهنگ و آنچه میخواهد در این حوزه بکند میگوید: بعضی وقتها هنر کار صد منبر را میکند، از این جهت باید هنر را یاد بگیریم و به هنرمند بها دهیم و احترام بگذاریم و هنرمندان را تقویت کنیم. احترام و عزتشان و تامین زندگیشان برای هنرمندان مهم است.
ایده مقبره شمس و راهاندازی اولین همایش آن در خوی با حضور هنرمندان سرشناس در دقایق پایانی مستند. سختها را گذاشتم آخر. پورمحمدی در جواب پرسشگر میگوید: تا حالا فکر می کردیم سخت ها را رد کردیم. بفرمایید..
گشت ارشاد را بپرسم؟
«ببینید، کف خیابان، جای احترام است، جای انضباط است، جای حرمت گذاری اجتماعی است. جای بزن بکوب و بگیر ببند نیست. فرهنگ نه رشدش، نه کنترلش نه مدیریتش کف خیابان نیست. آنها را رها میکنیم، کمتوجهی میکنیم، بعد میخواهیم کف خیابان مشکل را حل کنیم.
...و تصاویری از خیابان های تهران پخش می شود و مقبره امام رضا(ع) و آسمان نیلگون... و پایان مستندی دیگر...