به گزارش مشرق، کانال تلگرامی مطالعات جنگ در مطلبی با عنوان جنگ شناختی و آسیبپذیری نظام دموکراسی غرب نوشت:
امروزه ماهیت جنگ مداوم در حال تکامل و تغییر است و درنتیجه جنگهای جدید ایجاد میشود که گاهی اوقات موردتوجه قرار نمیگیرند. اقدامات شکلگرفته از طریق اطلاعات نادرست به سلاحهای واقعی ایجاد اختلال گسترده تبدیلشدهاند و توانستهاند عملکرد مناسب جوامع دموکراتیک را بشدت تضعیف کنند.
آنها بهسرعت گسترش مییابند، ارزان هستند و تأثیر غافلگیرانه و البته بلند مدت بر روی جامعه مورد هدف خوددارند. ازنظر پروفسور جوردانو، (مغز انسان به میدان جنگ قرن 21 تبدیلشده است).
نخست؛ درحالیکه مدت طولانی است که پژوهشگران و نظامیان در مورد جنگ اطلاعاتی و اثرات آن صحبت به میان می آورند، اما هدف اصلی از کنترل؛ جریان اثرگذار اطلاعات است و در این زمان جنگ شناختی بسیار فراتر ازآنچه تصور میشود مؤثر واقع خواهد شد.
مورد دوم اهمیت نقش "جنگ اطلاعاتی" است زیرا از طریق فرایندهای شناخت ذاتی مغز به دانش تبدیل میشود و در طولانیمدت از دانش بهصورت تعارضی بهره می گیرد. در حال حاضر؛هدف نهایی از بحث جنگ شناختی این است که اعتماد مردم به روندهای انتخاباتی، نهادها، سیاستمداران، اتحادها و شرکای آنان در جامعه از بین رفته و یا کاهش چشمگیری پیدا کند.
این مسئله در پی تضعیف انسجام مردمی، تأثیرگذاری بر قلب و ذهن و همچنین کاهش اراده برای مبارزه و مقاومت جوامع (مشروعیت و اقتدار نهادهای دموکراتیک) شکل خواهد گرفت ؛پس بنابراین در جنگ شناختی، مرکز ثقل بیش از همه (جمعیت) در کشورهای دارای نظام دموکراتیک است.
علاوه بر این، جنگ شناختی تمایزی بین (جنگ و صلح)، (مبارز و غیر مبارز) قائل نیست: همه یک هدف بالقوه در محیط جنگ شناختی محسوب می شوند. اگرچه قدرت اقناع از زمان سان تزو و ارسطو به رسمیت شناختهشده ، اما اکنون این توانایی وجود دارد که از طریق فناوریهای جدید، بهطور مؤثرتری بر ظرفیتهای شناختی انسان تأثیر بگذارد و آنان صرفاً نقش یک ابزار کارآمد برای اعِمال فرایندهای جنگ شناختی را بر عهدهدارند.
درواقع، میزان اطلاعاتی که ما در معرض آن هستیم بهطور تصاعدی در حال رشد است و البته با فناوریهای مدرن امروزی ارتباط ناگسستنی و تنگاتنگ دارد.درنتیجه، توسعه ابزارهای پیشرفته و فزایندهای مانند (هوش مصنوعی، استراتژیهای ارتباطی، بازاریابی، مدلسازیهای تجاری و علوم اعصاب، دستکاری و نفوذ)، جریان اطلاعات را تسهیل میکند و به دلیل ویژگیهای ذاتی انسان، یعنی سوگیریهای شناختی و یا ابتکارات علمی، یک چالش قابلتوجهی را در قرن جدید فراهم میسازند.
درعصر پرتلاطم پیش رو؛ جوامع غربی به اهداف بسیار آسان جنگ شناختی تبدیلشدهاند که توسط دشمنانی از جمله؛ چین و روسیه همراه با یک برنامهریزی هوشمندانه که ترکیبی از سناریو ها و ابزارهای متناسب با آن جوامع هست انجام میشود. به نظر می رسد اثرگذاری چنین رویکردی به دلیل دوران پسا-حقیقت، فردگرایی، قطبگرایی و بیاعتمادی به دولتهاست، بهویژه که احساسات و عقل را با اعمال یک جریان دقیق از اطلاعات فرا می گیرند.
اکنون افراد نسبت به گذشته در جوامع دموکراسی بسیار راحتتر بهجای اطلاعات درست به اطلاعاتی که ایدئولوژی و نگرش آنها را تحتالشعاع قرار میدهد، توجه دارند. فناوریهای جدید و شبکههای اجتماعی بهعنوان ابزارهای مدرن، صرفاً توانستهاند این تعصبات را تقویت و پوشش دهند.
علاوه براین در همه جا اطلاعات بیشازحد (غیرقابلتأیید) و یا به عبارت بهتر (فریبنده) هستند. "مردم عنوانها را میخوانند اما مطالب را نمیخوانند"، تصاویر بیشتر از نوشتهها جذب میشوند، حقایق بهراحتی زیر سؤال میرود و افراد به دنبال اطلاعات میگردند و بسیاری در شبکههای اجتماعی منطق خود را تأیید میکنند. (اتاقهای پژواک): این امر موجب تشدید تضادهای موجود، ایجاد تفرقه اجتماعی و تضعیف ایمان در حاکمیت هایی با ساختارهای دموکراسی میشود.
بی تردید دشمنان دموکراسی این موضوع رابدرستی درک کردهاند و از طریق اخبار نادرست، جعل عمیق و موارد دیگر، این اختلافات را برای کسب منافع خود تقویت میکنند. همانطور که نویسنده و استاد دانشگاه؛ نیک رینولدز یادآور میشود مخالفان دموکراسیها متوجه شدهاند "در جنگ سیاسی، انزجار ابزاری قدرتمندتر از خشم است." خشم، مردم را بهپای صندوقهای رأی میکشاند اما انزجار کشورها را از هم میپاشد و قادراست مشارکت را به پایینترین میزان ممکن در جوامع دموکراسی برساند."
در ادامه ، مردم در کشورهای دموکراتیک بهطور فعال در این انحطاط و یا کاهش شرکت دارند و منطق تریبالیسم و قبیله گرایی را تقویت میکنند، زیرا این اطلاعات نادرست و البته موردپسند به اشتراک از طریق خود جامعه صورت میپذیرد.