سرویس جهان مشرق- در ماه ژوئن 2024، رسانههای آمریکایی اعلام کردند که ارتش ایالات متحده نه تنها ممنوعیت استفاده از تسلیحات اهدایی این کشور به اوکراین را برای یگان نئونازی آزوف در اوکراین برداشته، که آموزش اعضای این یگان توسط مربیان آمریکایی هم آغاز شده است. جالب اینجا بود که پنتاگون در مواجهه با انتقادات شدید نسبت به رفع این ممنوعیت تسلیحاتی و آموزش دیدن نئونازیهای رادیکال آزوف، مدعی شد که اعتقادات فاشیستی و نژادپرستانهی این یگان، هیچ ربطی به ایدئولوژی آلمان نازی در دوران جنگ دوم جهانی ندارد و در نقطهی مقابل، رهبران این سازمان شبهنظامی به صراحت تاکید کردند که دقیقا ادامهدهندهی راه نازیهای آلمان هستند! [1]
اما ماجرای پیوند اوکراین(به طور خاص) و ناتو(به طور عام) با مسالهی نازیسم آن هم در مواجهه با روسیه، ریشههایی قویتر از آن دارند که با توجیهاتی از قبیل فرق داشتن این «نئونازیسم» با آن «نازیسم» قابل پنهانکردن باشد.
ریشه درگیری در اوکراین، که یکی از دلایل آن تلاش برای گسترش بیشتر سازمان آتلانتیک شمالی (ناتو) است، در تاریخچهی این سازمان و پیوندهای آن با آلمان نازی نهفته است. در آغاز جنگ در اوکراین، وزیر امور خارجه پاراگوئه، اوکلیدس آچِوِدو، در مصاحبهای در باب این موضوع نکات قابلتاملی را مطرح کرد. او بر اهمیت دانستن تاریخ، سوابق و بازیگرانی که بخشی از این درگیری هستند، تاکید کرد. او به تاریخچه ناتو اشاره کرد. نامهایی چون رینهارد گلن، آلبرت شنز یا آدولف هوسینگر، در کنار نامهای دیگری با تلفظ دشوار آلمانی، برای اکثریت غالب مردم ناشناخته هستند.
اما این افراد شخصیت های کلیدی نازیسم آلمان بودند که بعدا نقشهای مهمی در ناتو ایفاء کردند. هاینریش هیملر، نفر دوم آلمان نازی و رئیس یگان نخبهی نیروهای مسلح رایش سوم(یعنی نیروی اس اس) یکی از اولین کسانی بود که اتحاد بین نازیها و غربیها را برای مهار "تهدید شوروی" پیشنهاد کرد، زمانی که او در سال 1945 متوجه شد که آلمان جنگ را باخته است، این نظر را مطرح کرد. هیملر به عنوان خائن به هیتلر در تاریخ ثبت شد و در نهایت در اردوگاه اسرای آلمانی در بریتانیا خودکشی کرد.
اما رویای او محقق شد و ایجاد اتحاد با غرب برای آماده شدن جهت رویارویی احتمالی با جبهه شرقی از طریق «جنگ سرد» و مشارکت فعال افسرانی که به هیتلر وفادار بودند، تحقق یافت.
رینهارد گلن یکی از نازیهای برجسته بود که پس از جنگ خود را در خدمت دولتهای غربی قرار داد. او مانند صدها افسر و کارمند عالیرتبهی نازی از طریق عملیات موسوم به "گیره کاغذ" در خدمت دولتهای غربی قرار گرفت. عملیات «گیره کاغذ» که توسط سرویسهای اطلاعاتی متفقین بلافاصله بعد از پایان جنگ دوم جهانی انجام شد، راهی برای سفیدکردن نازیها با هدف به کارگیری آنان در جایگاهها و موقعیتهای مهم و حساس سیاسی، نظامی، اطلاعاتی و علمی غرب بود. گلن که از افسران اطلاعاتی ارشد ارتش آلمان نازی بود، بعد از جنگ از موسسان سیستم اطلاعاتی آلمان غربی(BND) و از فرماندهان اطلاعاتی ناتو در دوران جنگ سرد بود.
آلبرت اشنِز، سرهنگ ورماخت{نیروهای مسلح آلمان نازی} در دوران رایش سوم، رئیس ستاد کل ارتش در دولت سوسیال دموکرات ویلی براندت، صدراعظم آلمان غربی(1974-1969) شد. بر اساس اطلاعات محرمانهای که در سال 2014 از طبقهبندی خارج شد، او یک ارتش مخفی از سربازان مجروح آلمان در جنگ جهانی دوم (چهل هزار سرباز) را سازماندهی کرده بود که آماده دفاع از آلمان در برابر حمله ادعایی و نهایی شوروی بودند.
آدولف هوسینگر، نیز یکی از افسران وفادار هیتلر بود که به طور فعال در عملیاتهای نظامی آلمان نازی چون الحاق اتریش به خاک رایش سوم، حمله به لهستان، دانمارک، نروژ و فنلاند شرکت داشت. او که در عملیات «گیره کاغذ» جذب سرویسهای اطلاعاتی ایالات متحده شد، بعدها به عنوان ماور مخفی آژانس اطلاعات مرکزی(سیا) از سال 1961 تا سال 1964 رئیس کمیتهی نظامی ناتو بود که بالاترین رتبه در شاخهی غیرنظامی این سازمان به حساب می آمد.
هانس اشپیدل، یک سپهبد نازی و رئیس ستاد برجستهترین فیلدمارشال ارتش رایش سوم، یعنی اروین رومل بود که بعد از جنگ دوم جهانی به عنوان مشاور به ستاد کل ارتش جمهوری آلمان غربی در دوران صدراعظمی کنراد آدنائور(1963-1949) پیوست و بر ادغام نیروهای آلمانی در ناتو نظارت کرد. او پس از آن، فرماندهی عالی نیروهای زمینی متحد ناتو را در اروپای مرکزی بین سال های 1957 و 1963 به عهده داشت.
یوهانس استینهوف، یکی از مشهورترین خلبانان نظامی در لوفت وافه(نیروی هوایی رایش سوم) بود. او از سال 1965 تا 1966 رئیس ستاد و فرمانده نیروهای هوایی متفقین اروپای مرکزی، از سال 1966 تا 1970 رئیس ستاد Luftwaffe Bundeswehr و سپس رئیس کمیته نظامی ناتو از سال 1971 تا 1974 بود.
یوهان فون کیلمانسِگ، سرهنگ عضو ستاد فرماندهی عالی نیروهای مسلح آلمان نازی و فرمانده چندین هنگ در میدان نبرد، پس از جنگ جهانی بار دیگر به ارتش آلمان پیوست و به درجه سرتیپی رسید و در سال 1967 به عنوان فرمانده کل نیروهای ویژه در اروپای مرکزی به یکی از بالاترین موقعیتهای فرماندهی در ناتو رسید.
ارنست فربر، سرهنگ دوم در ستاد کل نیروی هوایی رایش، دریافتکنندهی نشان صلیب آهنین. او فرمانده کل نیروهای متحد اروپای مرکزی ناتو بین سال های 1973 و 1975 بود.
کارل شنل، سرگرد و افسر ستاد کل در آلمان نازی، دارندهی نشان صلیب آهنین. او جایگزین ژنرال فربر به عنوان فرمانده کل نیروهای متحد ناتو در اروپای مرکزی بین سال های 1975 و 1977 شد.
فرانتس یوزف شولتسه، ستوان در خدمت نیروهای هوایی نازی به عنوان فرمانده یک هنگ. او نشان صلیب شوالیهی صلیب آهنین را دریافت کرد. در آلمان پس از جنگ او ژنرال و بعدا فرمانده کل نیروهای متحد اروپای مرکزی ناتو از سال 1977 تا 1979 بود.
فردیناند فون سنگر اوند اِتِرلین، به عنوان ستوان در حمله نازیها به اتحاد جماهیر شوروی (موسوم به عملیات بارباروسا) حضور داشت. او در نبرد استالینگراد نیز شرکت کرد. اوبا نشان صلیب طلایی آلمان تقدیر شد. در پایان جنگ او معاون فرماندهی عالی نیروی دریایی رایش سوم بود. او بعدا فرمانده چندین گردان تانک شد و بین سال های 1979 و 1983 به عنوان ژنرال و فرمانده کل نیروهای متحد ناتو در اروپای مرکزی خدمت کرد.
افسر اس اس و گشتاپو، کلاوس باربی (که مستقیما مسئول مرگ دهها هزار جنگجوی مقاومت ضدنازی بود) در سال 1947 توسط سازمان اطلاعات نظامی ارتش ایالات متحده جذب شد و او را از خطر دستگیری و محاکمه نجات و از آلمان فراری دادند. باربی از موسسان و گردانندگان شبکهی مخفی ناتو موسوم به «گلادیو» بود که ماموریت آن مقابله با احزاب و شخصیتهای چپگرا از طریق حذف فیزیکی، خرابکاری، عملیات بمبگذاری و حملات پرچم دروغین بود. [2]
جالب اینجاست که فردی چون «کورت والدهایم»، افسر نازی نیروی هوایی آلمان(اصالتا اتریشی) در جنگ دوم جهانی، بعد از پایان جنگ به عنوان «دیپلمات» هویت و ماهیت تازهای پیدا کرد و در نهایت به «دبیرکلی» سازمان ملل و ریاست جمهوری اتریش رسید! [3]
شاید گفته شود که همهی اینها مربوط به گذشته دور است، و شاید پنداشتهاید ناتو ارتباطی به رژیم نازی ندارد. پس نگاهی به ساختمان مقر ناتو بیندازید. حالا شاید نگاهی از بالا، خیلی چیزها را روشن کند. کل ساختمان به شکل رعدهای SS نازی ساخته شده است.
ناتو حتی این موضوع را پنهان نمیکند.
در نهایت، ورود چند هفته پیش اوکراین به خاک روسیه، اولین تجاوز به خاک روسیه از ۱۹۴۵ بود! ناتو و نیروهای اوکراین مخفیانه این تجاوز به قلمروی روسیه را عملیات بارباروسا ۲ مینامند، یعنی نسخه دوم تجاوز آلمان نازی به روسیه در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱!
این دورنمای تاریخی و واقعیات امروز میتوانند بینشی به دست بدهند که چرا غرب در تلاش است جنگ عظیمی براه اندازد و موجب فروپاشی روسیه شود: آنها در حال بازسازی نبرد جنگ جهانی دوم میان آلمان نازی و شوروی آن زمان هستند!
نازیها در جنگ جهانی دوم ۲۷ میلیون روس را کشتند، و با این وجود باز هم شوروی بود که برلین را فتح کرد و نازیها را به زیر کشید. نازیها هیچ گاه روسیه را نبخشیدند.
به نظر میرسد آنها میخواهند مجددا همان جنگ را تکرار کنند، و اوکراین مجال آنها برای به دست آوردن فرصت مجدد است.
هربار که یک سرباز از کشورهای عضو ناتو وارد مقر ناتو میشود، در واقع به یک مرکز نازی وارد شده است. گرچه او از این واقعیت آگاه نیست، چون رسانههای جمعی دههها است این موضوع را پنهان میکنند.
این که ولادیمیر پوتین در نخستین سخنرانی خود پس از شروع عملیات نظامی ویژه علیه اوکراین، هدف از این اقدام نظامی را «نازیزدایی» از اوکراین اعلام کرد، در پرتو همین نگاه تاریخی معنا پیدا می کند. باز، این واقعیت که یگان بدنام «آزوف»، یعنی نیروهای شبهنظامیان نئونازی و ملیگرای افراطی اوکراین، سوگلی نیروهای مسلح این کشور و مورد علاقهی شخص زلنسکی، رییس جمهور اوکراین، هستند، قرینهی دیگری از سایهی سنگین تاریخچهی پنهان نازی-ناتو بر جنگ کنونی روسیه و اوکراین است. در همین تیرماه گذشته، زلنسکی به خاطر اختلاف نظر فرماندهان آزوف با سپهبد یوری سودول، رییس ستاد مشترک نیروهای مسلح اوکراین، این فرمانده ارشد نظامی را برکنار کرد! [4]