به گزارش مشرق، اگر به سفر کربلا در اربعین حسینی رفته باشید، قطعاً میدانید که این سفر نه تنها سفری جسمی بلکه یک تحول روحی و معنوی برای انسان است. پای پیاده رفتن تا حرم یار حال و هوایی ناگفتنی دارد و دیدن شور و شوق زوار و اوج همدلیای که در این ایام در جریان است حال و هوایی فرای این دنیای مادی به انسان میدهد.
رضا کشمیری هم در کتاب «گلولههای داغ» شما را با دریافتهای معنویاش از این سفر همراه میکند تا هم شوق رفتن را به نرفتهها ببخشد و هم شیرینی خاطرات را برای آنها که به این سفر رفتهاند زنده کند.
این کتاب روایتی است جذاب از طلبهای که با خواهرزاده ناتوان ذهنیاش همسفر راه کربلا میشود. شخصیت منحصر به فردی که در طول سفر ماجراهایی طنزآمیزی را خلق میکند. روایت شیرین از این سفر در کنار روایت دلدادگیها و عاشقانههای زائران و خادمان حضرت سیدالشهدا علیهالسلام این کتاب را خواندنی کرده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم: بعضی مواقع واقعاً دست خودش نبود و کارهای عجیبی میکرد. بعد از آن جریان قلقلک زیربغل زن مردم در مشهد خیلی به او هشدار داده بودم که حواسش باشد. اما یکبار دیگر موقع نماز در حال سجده دستش را جلو برده بود و کف پای نفر جلوی را قلقلک داده بود. کاش فقط قلقلک میداد، آنچنان میخاراند که پوست را زخم میکرد.
نوبت او شده بود هر چه منتظر ماندم حرکتی نکرد. لبخند بر صورتش ماسیده بود، سر به زیر انداخته و کاری نمیکرد. گمان کردم ناراحت شده، با حرکات صورت دلیلش را پرسیدم سرش را بالا آورد و با اقتدار و هیبت چشم در چشمان من دوخت و گفت: «لا، لا لعب.»
نمیخواست بازی کند. گفتم: «بازی کن، لعب زین، خوش!»
گفت: «من روی دست شما ضربه نمیزنم!»
گفتم: «بازی است اشکال ندارد من روی دست شما زدم حالا نوبت شماست اگر میتوانی بزن!»
لبخندش دیگر تمام شده بود با حالت جدی گفت: «انت زائر، زائرالحسین علیه السلام.»