به گزارش مشرق، سید محمدعماد اعرابی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: سهشنبه، ۲۰ سنبله(شهریور) ۱۳۸۰ خورشیدی، ساکنان کابل، مزارشریف، قندهار، تالقان، قندوز، شاهیکوت و سایر مردم افغانستان یک روز معمولی در آخرین هفته تابستان را میگذراندند. زندگی آنها ایدهآل نبود اما نسبت به آنچه که کمتر از یک ماه بعد بر سرشان آمد؛ شرایطی رؤیایی محسوب میشد. آنها روحشان هم خبر نداشت که سرنوشتشان آن سوی کره زمین در انتهای خیابانگرینویچ در منطقه منهتن نیویورک، با حادثهای که هیچ نقشی در آن نداشتند، زیر و رو میشود.
آنطور که پلیس فدرال آمریکا پس از تحقیقات خود اعلام کرد هیچکدام از عوامل تروریستی حمله به برجهای تجارت جهانی در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ملیت افغانستانی نداشتند. آنها افرادی از مصر، امارات متحده عربی و لبنان بودند و شخص «اسامه بنلادن» به عنوان رهبر گروه «القاعده» که از طرف آمریکا مسئول این عملیات تروریستی معرفی شد، متولد ریاض و شهروند سعودی بود. به بهانه این عملیات، آمریکا در
۱۵ مهر ۱۳۸۰ (۷ اکتبر ۲۰۰۱) با حمله به افغانستان طولانیترین جنگ و اشغال تاریخ خود را رقم زد و مردم افغانستان با هزاران کشته، هزاران مجروح و معلول، میلیونها آواره و تخریب خانهها و اشغال ۲۰ ساله سرزمینشان تقاص چیزی را پس دادند که ارتباطی به آن نداشتند.
جورج بوش رئیسجمهور وقت آمریکا در بیانیه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ خود سعی کرد این حادثه را با یک جمله به افغانستان مرتبط کند:
«ما بین تروریستهایی که مرتکب این اعمال شدهاند و کسانی که آنها را پناه میدهند، تفاوتی قائل نخواهیم شد.» از نظر آمریکا، گروه «طالبان» که آن زمان بخشی از خاک افغانستان را در اختیار داشت، به بنلادن و گروه تروریستیاش پناه داده بود اما آیا تنها راه دستیابی آمریکا به گروه القاعده و اسامه بنلادن، کشتار مردم و به توبره کشیدن خاک افغانستان بود؟
دسترسی به «القاعده» برای آمریکا کار دشواری به نظر نمیرسید؛ هر چه باشد این گروه بدون پشتیبانی آمریکا و انگلستان در انتهای دهه ۸۰ میلادی اصلا شکل نمیگرفت. زوج «رونالد ریگان» رئیسجمهور وقت آمریکا و «مارگارت تاچر» نخستوزیر وقت انگلستان را میتوان به عنوان والدین «القاعده» به حساب آورد. دو سال پیش از حادثه ۱۱ سپتامبر «جان کولی» نویسنده آمریکایی از نقش مشترک دولتهای آمریکا و انگلستان در شکلگیری و پشتیبانی القاعده به رهبری اسامه بنلادن در کتاب «جنگهای نامقدس» خبر داده بود. به نوشته کولی «[به پیروی از آمریکا] دولت انگلستان به نخستوزیری مارگارت تاچر با اشتیاق کامل از جهاد [در افغانستان] حمایت کرد.» او همچنین از نقش دلارها و مربیان آمریکایی برای تأمین مالی و آموزش این گروه خبر داد و نوشت پس از یک معامله میان «ویلیام کیسی»(رئیس وقت سیا) و دولت انگلستان «بخش بزرگ [کارها] توسط عوامل MI۶ در اسلامآباد، به ویژه «آنتونیهاکس»، یک عامل مؤثر که از سال ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۸ به عنوان رئیس ایستگاه MI۶ در اسلامآباد خدمت میکرد، هماهنگ میشد. هاکس با آمریکاییها و با آیاسآی (سرویس اطلاعاتی پاکستان) در ارتباط بود.»آوریل ۲۰۰۹، هشت سال پس از حادثه ۱۱ سپتامبر و در حالی که آمریکا در باتلاق افغانستان گیر افتاده بود، «هیلاری کلینتون» وزیر خارجه وقت آمریکا برای شهادت درباره راهبرد دولت اوباما در پاکستان و افغانستان به کنگره احضار شد و تقریبا همین اعتراف را درباره نقش آمریکا در شکلگیری القاعده به زبان آورد: «یادمان باشد کسانی که امروز با آنها میجنگیم را خودمان ۲۰ سال پیش به وجود آوردیم. ما این کار را کردیم چون با شوروی در حال جدال و کشمکش بودیم. آنها به افغانستان حمله کردند و ما نمیخواستیم بر آسیای میانه تسلط داشته باشند؛ به همین خاطر دست به کار شدیم. رئیسجمهور ریگان با همکاری کنگره گفتند برویم با نیروهای مسلح پاکستان و آیاسآی (سازمان اطلاعات پاکستان) کار کنیم و مجاهدین را استخدام کنیم. برویم از عربستان و سایر مناطق نیرو بیاوریم و اسلام وهابی را وارد [کارزار] کنیم تا بتوانیم شوروی را شکست دهیم.»
با این حساب گروه القاعده برای مقامات آمریکایی چندان دور از دسترس نبود. حتی اگر این ارتباط اولیه را نادیده بگیریم، ارتباط ادامهدار خانواده بنلادن با مقامات و چهرههای صاحب نفوذ آمریکایی را نمیتوان نادیده گرفت. درست در همان روز ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و با فاصله کمی از محل حادثه، در کنار پارک مرکزی نیویورک و در ساختمان هتل ریتز-کارلتون، «شفیق بنلادن» برادر «اسامه بنلادن» با پدر رئیسجمهور وقت آمریکا «جورج هربرت واکر بوش» و «جیمز بیکر» وزیر خارجه سابق آمریکا دیدار داشت. آنها به همراه تعدادی دیگر از سیاستمداران آمریکایی مانند «ریچارد دارون» رئیس سابق بودجه کاخ سفید و «آرتور لویت» رئیس سابق کمیسیون بورس و اوراق بهادار آمریکا به عنوان مشاوران «گروه سرمایهگذاری کارلایل» فعالیت میکردند. شرکت بزرگ خدمات مالی آمریکایی که خانواده «بنلادن» با ۲ میلیارد دلار سرمایهگذاری در آن، دومین شریک بزرگش به حساب میآمد. یک هفته بعد در حالی که با تشدید تدابیر امنیتی محدودیتهای فوقالعادهای برای ورود و خروج به/از آمریکا وضع شده بود؛ خانواده بنلادن توانستند بدون هیچ پرسش و پاسخی با یک پرواز اختصاصی آمریکا را در ۱۹ سپتامبر ترک کنند.
علاوه بر «القاعده» و خانواده «بنلادن» دولت آمریکا با «طالبان» هم ارتباط داشت. انتهای دهه ۹۰ میلادی در حالی که طالبان هنوز بر تمامی خاک افغانستان مسلط نشده بود؛ این دولت وقت آمریکا بود که آنها را بیسر و صدا به عنوان حاکمان افغانستان به رسمیت شناخت. همان زمان «والاستریتژورنال» با استقبال از حکومت طالبان بر افغانستان نوشت: «[طالبان] در این لحظه از تاریخ، بهترین بازیگرانی هستند که توانایی برقراری صلح در افغانستان را دارند.» این فقط یک استقبال خشک و خالی نبود. ساکنان کاخ سفید رهبران طالبان را با هواپیمای اختصاصی به تگزاس بردند؛ جایی که شرکت نفتی «یونوکال» در شهر هوستون میزبانشان بود تا یک قرارداد شیرین را با آنها برای احداث قسمتی از خط لوله انتقال نفت و گاز حوزه خزر به آبهای آزاد به امضا برساند.
اگرچه تا سپتامبر ۲۰۰۱ ارتباطات آمریکا و طالبان رو به سردی رفته بود اما طالبان برای همکاری در موضوع حادثه۱۱ سپتامبر اعلام آمادگی کرد. وزیر اطلاعات طالبان همان زمان گفت: «از هر کسی که مسئول این عمل بوده، چه اسامه و چه هر کس دیگر حمایت نخواهیم کرد. ما به هیئت پاکستانی گفتیم که اگر شواهدی مبنی بر دست داشتن او در این کار [عملیات تروریستی ۱۱ سپتامبر] دارند، ارائه دهند. آخر چگونه میتوان بدون شواهد او را تحویل داد؟» حتی فراتر از این؛ برخی رهبران مذهبی پاکستان توانستند طی مذاکره با «ملا عمر» رهبر وقت طالبان و «اسامه بنلادن» رهبر وقت القاعده موافقت آنها را با طرحی برای جلوگیری از جنگ جلب کنند. علیرغم اینکه آمریکا هیچ شواهدی برای ادعای خود ارائه نداد؛ طی این طرح قرار بود «اسامه بنلادن» در پیشاور پاکستان تحت بازداشت خانگی قرار گیرد تا دادگاهی بینالمللی با بررسی مدارک و شواهد برای محاکمه یا تحویلش به آمریکا تصمیمگیری کند. واشنگتن حتی فرصت آزمودن این طرح را هم نداد.
در حالی که راههای مسالمتآمیز قابل قبولی برای دسترسی دولت آمریکا به گروه «القاعده» و رهبر آن «اسامه بنلادن» وجود داشت اما آمریکا فقط بر طبل جنگ و اشغال افغانستان میکوبید. به نظر میرسید آمریکا بیش از «اسامه بنلادن»، خاک افغانستان را میخواست. شاید این سخن «کالین پاول» وزیر خارجه وقت آمریکا در فوریه ۲۰۰۲ و در حالی که از پیروزیهای اولیه در جنگ افغانستان سرمست بودند؛ گویای همین خواسته باشد: «علایق و حضور ما در آسیای مرکزی تداوم خواهد یافت؛ به گونهای که پیش از ۱۱ سپتامبر حتی خوابش را هم نمیدیدیم.»
چیزی نگذشت که خواب خوش آمریکا تبدیل به کابوس شد. افغانستان برای دولت آمریکا حکم باتلاقی را پیدا کرد که ۴ رئیسجمهور این کشور برای هر چه زودتر خارج شدن از آنجا دست و پا میزدند. ۸ جولای ۲۰۲۱ وقتی یک خبرنگار از بایدن پرسید برخی کهنهسربازان آمریکایی شرایط خروج از افغانستان را با تجربهشان در عقبنشینی از ویتنام مقایسه میکنند؛ آیا شباهتی بین این دو وجود دارد؟ رئیسجمهور آمریکا بلافاصله آن را رد کرد و اطمینان داد که دولت «اشرف غنی» در مقابل طالبان دوام خواهد آورد: «طالبان ارتش ویتنام جنوبی- شمالی نیستند. آنها از لحاظ قابلیتها (با ارتش دولت اشرف غنی) قابل مقایسه نیستند. اصلا این شرایط به وجود نخواهد آمد که افراد از روی پشتبام سفارت آمریکا در افغانستان برداشته شوند. شرایط اصلا قابل مقایسه نیست.» برخلاف پیشبینی بایدن ظرف ۱۰ روز دولت غربگرای «اشرف غنی» سقوط کرد و طالبان مجددا به قدرت رسید اما بایدن از یک نظر درست میگفت؛ مانند نمونه ویتنام افراد با عملیات هلیبرن از پشتبام سفارت آمریکا برداشته نشدند اما در عوض افراد از هواپیماهایی که در حال خروج از افغانستان بودند به دلیل ازدحام، بیرون پرتاب میشدند! «افتضاح» کمترین واژه برای توصیف نحوه خروج آمریکا از افغانستان است. این افتضاح تا جایی پیش رفت که «زلمای خلیلزاد» نماینده ویژه دولت آمریکا در امور افغانستان مجبور به استعفا از سمت خود شد.
آمریکا برای اجرای سیاست سلطهطلبانهاش و ایجاد جای پایی محکم در آسیای میانه طی ۲۰ سال از شروع جنگ در ۲۰۰۱ تا خروج از افغانستان در ۲۰۲۱ چیزی حدود ۲.۲۶ تریلیون دلار خرج کرد. این رقم ۱۰۰۰ برابر بودجه ۲ میلیارد دلاری طالبان در اولین سال حکومتشان پس از خروج آمریکا و بازگشت به قدرت در ۱۴۰۱ خورشیدی بود. پولی که میتوانست به ساختن افغانستان کمک کند، برای تخریب آن استفاده شد. در جریان حمله به برجهای تجارت جهانی در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ دو هزار و ۹۷۷ نفر کشته شدند اما آمریکا در جنگی که به بهانه این حادثه راه انداخت در کمترین برآوردها ۷۱ هزار و۳۴۴ غیرنظامی را به صورت مستقیم کُشت، باعث کشتار غیرمستقیم بیش ۳۶۰ هزار نفر دیگر در اثر عوارض جنگ مانند قحطی و بیماری شد، ۴ میلیون افغانستانی را در داخل این کشور آواره و حداقل دو میلیون و۷۰۰ هزار افغانستانی را به کشورهای دیگر پناهنده کرد.
خیلیها فکر میکردند پس از اشغال افغانستان توسط آمریکا، روزهای خوبی برای مردم این کشور شروع میشود اما آمار هرگز به ما چنین نمیگوید. بیست سال پس از اشغال افغانستان، این کشور در رتبه ۱۸۲ «توسعه انسانی» در میان ۱۹۲ کشور جهان قرار دارد، در شاخص «صلح و امنیت زنان» افغانستان در رتبه آخر است، سه میلیون و ۷۰۰ هزار کودک افغان از تحصیل بازماندهاند و حدود ۵۶ درصد از جمعیت این کشور در فقر به سر میبرند. افغانستان نمایشگاهی از سیاستهای مخرب آمریکاست؛ داستان کسانی که در لباس فرشتگان آزادی وارد یک کشور شدند اما با لباسی خونینتر از جلادان پا به فرار گذاشتند.