به گزارش مشرق، با پایان یافتن سریال داریوش «علی رفیعی وردنجانی» در پایگاه تحلیلی ویرگول نوشت :
مخاطب عام با شنیدن عنوان «داریوش» ناخودآگاه بهیاد خواننده و نه داستان و متن میاُفتد. سریال یادآور موزیکهای خواننده اُپوزیسیون است.اتفاقی که در قسمت پایانی سریال «پوست شیر» هم نمایان شد.داریوش ساخته هادی حجازیفر نمایشی است از فردگراییهای شخص در گذشته. این فردگراییها ماجرایی نهفته در خود دارند که انگارههای تاریخی و فامیلی را بوجود میآورند. چیزی که در قسمت اول این سریال دیدیم قصهگویی به زبان امروزی کیمیایی بود.
شکلی از داستانسرایی در ادبیات که با بازگشت فرد یا افرادی اتفاق میافتد و پایانبندی آن به نسخهپیچی مولف بستگی دارد. اعتراف میکنم که مسعود کیمیایی بهترین نسخهپیچ اینگونه داستانسراییها است اما به همان اندازه حجازیفر در قسمت اول «داریوش» نشان داد، ابدا طراح خوبی برای چنین پلاتهایی نیست.
اول از خودِ هادی شروع کنیم. کاراکتری که اصلا به کارِ چنین پرسوناژی نمیآید و «داریوش» قصه باید به مراتب افتادهتر و مسنتر باشد. دوم ژیلا شاهی را داریم که ارتباطش با پدری که قاتل بوده و فرار کرده و برگشته کلیشهای و دم دستی است و گریمِ امروزیاش که نقدی بر جامعه میتواند باشد، هیچ کمکی به آن انگارههای تاریخی و فردیتِ پرسوناژ نکرده.
کارگردانی حجازیفر تا کی باید شبیه به مهدویان باشد. اگرچه کمی از میزانسن و نورپردازیهای کیمایی را تقلب کرده اما نمیتواند از آموزههایش فرار کند. لانگ شاتی که در پلان ابتدایی فیلم نمایش داده میشود، یک تروکاژ روایی است.
این سکانس در کلیت تا جایی که «داریوش» کابوس میبیند و محسن قصابیان به او حمله میورزد، چیزی به داستانِ این نمایش اضافه نمیکنند از سوی دیگر ما در حالِ شناخت شخصیتی منفور هستیم که تعدادی کاراکتر از او دفاع و تعدادی به او حمله میورزند و در این موش و گربه بازی مسئله انتقامِ بعد از رضایت دادن و پول گرفتن دیگر خیلی مسخره است. اول کسی که پول میگیرد و رضایت میدهد یعنی از نظر قانونی دیگر هیچ شکایتی نسبت به طرف دعوی خود ندارد؛ داستان باید همینجا شکل بگیرد.
بیشتر بخوانید:
یاور همیشه «خائن»! / تقاطع سینمای لمپنی و موسیقی پوچگرا در «داریوش» +عکس
کسی که پول گرفته و رضایت هم داده و هنوز به دنبال انتقام گرفتن از قاتل پدرش است. ما با جهانی از تفکرِ مولف روبهروایم که ابزارش بعد از قانون در آن جهان شروع به تراشیدن سنگ میکنند. در این جهان کاراکترها قانون را دور میزنند، برای دختر قاتل پدرشان بپا میگذارند و بازگشت او را بو میکشند. جهانی که پُر شده از تروکاژ روایی، نه سینمایی، و با بزرگنمایی واقعیت سعی در عمیق جلوه دادن آن دارد.
سینمای خانگی به محفلی برای عقدهگشایی افرادی تبدیل شده که محصول طرد شدن از تلویزیون هستند. حجازیفر در «موقعیت مهدی» و بعد «عاشورا» و حالا هم در «داریوش» مدام تکرار کننده عقبهی خود است. بدون در نظر گرفتن آثاری که در آن به ایفای نقش پرداخته باید اینگونه پنداشت که تفکر تزریق شده در آثارش همراه با خاطرهای شخصی است که در مکانها و زمانهای مختلف روی میدهد.
به طور کلی سینمای خانگی به محفلی برای عقدهگشایی افرادی تبدیل شده که محصول طرد شدن از تلویزیون هستند. این افراد در جایگاههای مختلف سعی در تغییر دادن سلیقههای کلی دارند. به عنوان مثال: سریال یادآور موزیکهای خواننده اُپوزیسیون است.اتفاقی که در قسمت پایانی سریال «پوست شیر» هم نمایان شد.
از سوی دیگر مخاطب عام با شنیدن عنوان «داریوش» ناخودآگاه بهیاد خواننده و نه داستان و متن میاُفتد. در واقع تغییر دادن سلیقه عامه به جهت منفی با توسل به نمایش خانگی از اهدافی است که کوچ کنندگان به این شبکه دارند. مسئولیتی به گردن خود نمیبیند اما این عدم مسئولیت، نوعی فرار از پذیرش مسئولیت اجتماعی است.
از سویی دیگر شبکه نمایش خانگی خواسته یا ناخواسته باعث طرد شدن عامه مردم از به سینما رفتن خواهد شد. کسی که تفریحش در آخر هفتهها با خانواده سینما رفتن بوده اکنون به صورت رایگان سریالی را دانلود کرده و میبیند. البته در این مورد اقتصاد عمومی هم بیتاثیر نیست که باید ریشههای آن را بررسی کرد اما به طور کلی سلیقهای که این شبکه با مطرح کردن آثاری چون «داریوش» به عامه جامعه تزریق میکند؛ خطرناک و منفی است.