به گزارش مشرق، اواسط دی سال ۱۴۰۱ خبر یک تیراندازی مرگبار در خیابان مختاری تهران به پلیس اعلام شد. وقتی مأموران پلیس راهی محل حادثه شدند بررسیهای اولیه نشان میداد که یک سارق حین فرار از محل سرقت دو مرد جوان را با شلیک گلوله مصدوم کرده که یکی از آنها با شلیک ۳ گلوله از ناحیه سفیدران مصدوم شده و جان باخته است.
با شناسایی هویت مقتول مشخص شد وی قاسم فتحاللهی پاسدار سپاه محمد رسولالله(ص) تهران بزرگ و فرمانده پایگاه بسیج یکی از مساجد بوده است که در طبقه چهارم ساختمان محل سرقت زندگی میکرده و در طبقه اول، دوم و سوم همان ساختمان هم پدر و مادر، برادر و یکی از بستگانش سکونت داشتند.
در ادامه تحقیقات، مشخص شد مقتول بهدنبال سر و صدایی که از خانه برادرش در طبقه دوم شنیده با او که برای دیدن پدر و مادرش به طبقه اول رفته بود تماس گرفته و سپس دو برادر و همسایه طبقه سوم برای بررسی ماجرا راهی طبقه دوم شدند، اما به محض باز کردن در آپارتمان سارق از بالکن طبقه دوم به پایین پرید.
در این میان قاسم فتحاللهی به همراه یکی از همسایهها خودش را مقابل در خروجی پارکینگ خیابان رساند اما سارقان که قصد فرار داشتند اقدام به تیراندازی کرده و گریختند.
در ادامه بررسیها هویت متهمان که از سارقان سابقهدار بودند شناسایی و چند روز بعد یکی از متهمان به نام فریبرز دستگیر شد.
فریبرز در اعترافات اولیه گفت: من و دوستم آن روز سوار بر موتور از کرج آمده بودیم وقتی از خیابان مختاری عبور میکردیم متوجه چراغهای خاموش خانهای در طبقه دوم یک آپارتمان شدیم. همان موقع تصمیم به سرقت گرفتیم. ما قبلاً هم با هم به چند خانه دستبرد زده بودیم. دوستم با موتور سر خیابان منتظرم ماند و من از بالکن بالا رفتم و بعد از چند دقیقه که سرقت را انجام دادم قصد داشتم از آپارتمان خارج شوم که همسایهها رسیدند و من با اسلحه آنها را تهدید کردم بعد به سمت سر کوچه دویدم اما همان موقع متوجه شدم دو نفر تعقیبم میکنند که از ترسم چند بار جلوی پایشان شلیک کردم.
پس از اعترافات فریبرز همدستش کریم نیز بازداشت شد. با اعتراف متهمان و تکمیل تحقیقات پرونده برای رسیدگی به شعبه ۵ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در دادگاه چه گذشت
در ابتدای این جلسه اولیای دم درخواست قصاص کردند.
سپس فریبرز به جایگاه رفت و ضمن رد اتهام قتل عمد گفت: آن روز من از بالکن طبقه اول خودم را به طبقه دوم رساندم و وارد خانه شدم یک دستگاه پلی استیشن، لپ تاپ و یک کلکسیون انگشتر با نگینهای مختلف را داخل چمدان گذاشتم و میخواستم از همان راهی که رفته بودم خارج شوم که صاحبخانه و همسایهها سررسیدند.
با تهدید اسلحه خودم را به پارکینگ رساندم و بعد در را باز کردم تا خودم را به کریم برسانم.
من اصلاً قصدم کشتن کسی نبود از ترسم جلوی پای دونفری که تعقیبم میکردند شلیک کردم تا بتوانم فرار کنم.
آنقدر این کار ناگهانی و سریع اتفاق افتاد که حتی چمدانی را که وسایل سرقتی داخلش بود هم با خودم نبردم. فکر میکنم گلولهها پس از کمانه کردن به قربانی خورده است.
قاضی از متهم پرسید: اگر قصد کشتن نداشتی چرا تیر هوایی شلیک نکردی؟
متهم جواب داد: آنقدر ترسیده بودم که فقط به فکر فرار بودم.
قاضی سؤال کرد: چرا اسلحه با خودت حمل میکردی؟
فریبرز جواب داد: فکر میکردم اگر اسلحه داشته باشم وقتی جایی گیر افتادم با چند شلیک هوایی میتوانم فرار کنم.
سپس کریم به جایگاه رفت و گفت: من معاونت در قتل را قبول ندارم. من برای سرقت با فریبرز همدستی کردم. آن روز قرار شد من جلوی در کشیک بدهم. چند دقیقه بعد حس کردم همسایهها به من شک کردهاند که سرکوچه رفتم و منتظر ماندم. بعد هم صدای گلوله شنیدم و دیدم فریبرز هراسان به سمتم میدود و میگوید سریع فرار کنیم. من میدانستم او در جیبش اسلحه دارد اما اصلاً قرار نبود شلیک کند.
در پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.