به گزارش مشرق، در ششمین شب بزرگترین مراسم دانشجویی در سطح کشور، حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان بحث خود در موضوع «رازهای عاشورا؛ راه سلوک، رمز ظهور» را پیگرفت. پناهیان با بیان اینکه «تمسخر» همیشه یکی از شیوههای برخوردی کفار با مؤمنین بوده است، و الان نیز هالیوود و رسانههای غربی افکار عمومی جهان را با ابزار تمسخر اداره میکنند، نگاه فطری به دین را یک سلاح کارآمد در مقابله با تفکر و تهاجم غربی دانست.
این استاد حوزه و دانشگاه در توضیح چگونگی تمسخر دشمنان دین گفت: «آنها روی این حساب که دینداریِ ما را تحمیلِ به ما میدانند و میگویند که شما دین را به عنوان یک بارِ اضافه به خود بستهاید و دارید تحمل میکنید، ما را مسخره میکنند. بعد خودشان را اینگونه تصور میکنند که «ما آزادیم و هرطور دلمان میخواهد زندگی میکنیم» و به ما هم توصیه میکنند که شما هم آزاد و راحت باشید و هرطور دلتان میخواهد زندگی کنید. چرا خودتان را مقید کردهاید؟!»
پناهیان پس از اشاره به دو شیوۀ معقول اما منفعلانه در پاسخ به تمسخرها، سلاح «بیان فطری» را شیوۀ فعالانه و کاربردی معرفی کرد و گفت: «اما اگر فطرت را درک کنیم، قصه برعکس میشود. اینبار ما میتوانیم به آنها بگوییم که «شما چرا خوتان نیستید؟ برای چه کسی و به سازِ کی میرقصید؟ آزاد باشید و خودتان باشید. شما مجبور نیستید هر چه دیگران میگویند باشید...» تمام سخنانی که آنها برای تمسخر علیهِ ما استفاده میکنند دقیقاً سخنانی است که ما باید به آنها بگوییم.
وقتی آنها به ما میگویند: «خودت باش» پاسخش این است که «من واقعاً خودم هستم و چون خودم را یافتهام، خدا را یافتهام. و از روی فطرت خودم عاشق خدا هستم. من تازه این را کشف کردهام، و این دلِ من است که دارد حکمرانی میکند و من را در مسیر دین میبرد.» اینها پاسخهای ما در مقابل تمسخرِ دشمن است. ولی از بس به زبان فطرت حرف نزدهایم، به آنها فرصت دادهایم که ما را مسخره هم بکنند و از بس با زبان فطرت، واقعیتِ آنها را برای خودش توضیح ندادهایم، آنها با یک اطمینان قلبِ (البته کاذب) تو را مسخره میکنند. خداوند در قرآن کریم خطاب به کفار میفرماید: «شما بندگان مؤمن مرا تمسخر مىكرديد تا آنجا كه همين اشتغالتان به مسخره كردن مؤمنين، و خنديدن به ايشان، ذكر مرا به کلی از يادتان برد و مرا فراموش کردید؛ فَاتخََّذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتىَّ أَنسَوْكُمْ ذِكْرِى»(مؤمنون/110)»
مشاور نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، علل دهگانۀ برتری «بیان فطری» را بر شمرد و در توضیح ارزش توجه به انگیزۀ فطری برای دینداری گفت: « مرحوم شاهآبادی – استاد حضرت امام(ره) و مشهور به فیلسوف فطرت- میفرماید: «بهترين و اولين اثر عبادت اين است كه از لوازم فطرت است و اثر بعدي و ثانوي آن، رسيدن به فلاح و رستگاري است» یعنی شما اگر به این انگیزه دینداری کنید که پاسخ نیاز فطریِ خود را بدهید، ارزش و منزلتش بالاتر از این است که برای رسیدن به فلاح و سعادت دنیا و آخرت دینداری کنید.»
در ادامه بخشهایی از ششمین جلسه این سخنرانی - که هر روز حدود ساعت13:15 تا 13:30 از شبکه دوم سیما پخش میشود- را میخوانید:
نگاه فطری به دین یک سلاح کارآمد در مقابله با تفکر و تهاجم غربی است/«تمسخر» همیشه یکی از شیوههای برخوردی کفار با مؤمنین بوده است
• «نگاه فطری داشتن به دین» به عنوان یک سلاحِ بسیار کارآمد در مقابله با تفکر و تهاجم غربی میتواند به کار گرفته شود. هم در دل تک تک افراد و هم در جامعه. نگاه کنید ببینید مهمترین حربههای دشمن در مقابلۀ با ما چیست؟
• «تمسخر» همیشه یکی از شیوههای برخوردی کفار با مؤمنین بوده است و هر پیغمبری را که خداوند متعال فرستاده است او را مسخره کردهاند. «يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُن»(یس/30) «وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحاقَ بِالَّذينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ»(انعام/10)
• دربارۀ پیامبرِ اسلام(ص) و مؤمنین به ایشان نیز این تمسخر بوده است و پروردگار متعال در اول قرآن نیز دربارۀ این موضوع بیاناتی دارند (وَ إِذَا لَقُواْ الَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُواْ ءَامَنَّا وَ إِذَا خَلَوْاْ إِلىَ شَيَاطِينِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نحَْنُ مُسْتهَْزِءُون؛ بقره/14)
باید ریشۀ تمسخر کنده شود تا ظهور محقق شود / هرگاه عقل انسانها به فطرت برسد، ابزار تمسخر از دشمن گرفته میشود
• باید با روانکاوی ببینیم چگونه میتوان با این تمسخر مقابله کرد و این ابزار را از دست آنان گرفت. واضح است که مقابلۀ با چند سیدی و چند شبکۀ ماهوارهای راهِ خوبی برای مقابله با این حربۀ دشمن نیست بلکه باید ریشۀ تمسخر کنده شود تا ظهور محقق شود و برای اینکه ریشۀ تمسخر کنده شود راهش این است که عقل انسان فطرت را درک کند.
• وقتی عقل انسان به فطرت برسد ابزار تمسخر از آنها (کفار و دشمنان) گرفته میشود. ببینید واقعاً وسیله و ابزار تمسخرِ آنها چیست؟ آنها واقعاً روی چه حسابی خوبان را تمسخر میکنند؟ اسلامگرایی، عزاداریها، شهادتطلبی، نماز خواندن، سیاستِ عین دیانت، یا پیرویِ ما از اولیاء خدا را روی چه حسابی تمسخر میکنند؟
تمام سخنانی که آنها برای تمسخر علیهِ ما استفاده میکنند دقیقاً سخنانی است که ما باید به آنها بگوییم
• آنها روی این حساب که دینداریِ ما را تحمیلِ به ما میدانند و میگویند که شما دین را به عنوان یک بارِ اضافه به خود بستهاید و دارید تحمل میکنید، ما را مسخره میکنند. بعد خودشان را اینگونه تصور میکنند که «ما آزادیم و هرطور دلمان میخواهد زندگی میکنیم» و به ما هم توصیه میکنند که شما هم آزاد و راحت باشید و هرطور دلتان میخواهد زندگی کنید. چرا خودتان را مقید کردهاید؟!
• اما اگر فطرت را درک کنیم، قصه برعکس میشود. اینبار ما میتوانیم به آنها بگوییم که «شما چرا خوتان نیستید؟ برای چه کسی و به سازِ کی میرقصید؟ آزاد باشید و خودتان باشید. شما مجبور نیستید هر چه دیگران میگویند باشید...» تمام سخنانی که آنها برای تمسخر علیهِ ما استفاده میکنند دقیقاً سخنانی است که ما باید به آنها بگوییم.
از بس به زبان فطرت حرف نزدهایم به آنها فرصت دادهایم که ما مسخره کنند
• وقتی آنها به ما میگویند: «خودت باش» پاسخش این است که «من واقعاً خودم هستم و چون خودم را یافتهام، خدا را یافتهام. و از روی فطرت خودم عاشق خدا هستم. من تازه این را کشف کردهام، و این دلِ من است که دارد حکمرانی میکند و من را در مسیر دین میبرد.» اینها پاسخهای ما در مقابل تمسخرِ دشمن است. ولی از بس به زبان فطرت حرف نزدهایم، به آنها فرصت دادهایم که ما را مسخره هم بکنند و از بس با زبان فطرت، واقعیتِ آنها را برای خودش توضیح ندادهایم، آنها با یک اطمینان قلبِ (البته کاذب) تو را مسخره میکنند. خداوند در قرآن کریم خطاب به کفار میفرماید: «شما بندگان مؤمن مرا تمسخر مىكرديد تا آنجا كه همين اشتغالتان به مسخره كردن مؤمنين، و خنديدن به ايشان، ذكر مرا به کلی از يادتان برد و مرا فراموش کردید؛ فَاتخََّذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتىَّ أَنسَوْكُمْ ذِكْرِى»(مؤمنون/110)
• بعضیها خدا را فراموش میکنند و خدا هم «خود» آنان را از ياد خودشان میبرد «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»(حشر/19) اینها خودشان را گم کردهاند و دیگر خودشان نیستند. همان کسی که به ما میگوید: «خودت باش، چرا دین را به خودت تحمیل کردهای و خودت را اسیر کردهای و...» اتفاقاً ما باید به او بگوییم: «این تو هستی که خودت را گم کردهای و خودت نیستی! عروسک خیمهشببازیِ شیطان شدهای، بندهایی که شیطان دارد تو را با آنها بازی میدهد را میبینم و میبینم که هیچ کاری به نفع دلت انجام نمیدهی!» خداوند میفرماید: «شيطان بر آنان مسلط شده و ياد خدا را از دلهايشان برده است؛ اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّه»(مجادله/19)
دو شیوۀ منفعلانه برای دفاع در مقابل تمسخر کفار
• گاهی اوقات ما به صورت غیرِ فطری از دین دفاع میکنیم. حتی گاهی ممکن است ظاهر عاقلانه داشته باشد ولی منظور ما زبان عاقلانه منهای فطرت است. این نوع دفاع عاقلانه که بیشتر جنبۀ منفعلانه دارد به دو گونه قابل تقسیم است:
• 1- سعادت آخرت: یکی اینکه در مقابل تمسخر آنها بحث معاد و عذاب الهی را مطرح کنیم و بگوییم: «بالاخره قیامتی هست، خدایی هست، این خدا فرمانهایی داده است و اگر اطاعت نکنیم، چوبش را میخوریم. لذا برای سعادت آخرت خودمان بهتر است دینداری کنیم...» یعنی همه چیز را حواله کنیم به قیامت و خودمان را یک انسان منفعل و مجبور در مقابل تقدیر الهی برای معاد نشان دهیم و بگوییم که این عاقلانه است که من دین را تحمل میکنم و تحمیل دین به خود را پذیرفتهام! (البته این سخن درست است اما شیوۀ خوبی برای دفاع در مقابل تمسخر کفار و دشمنان نخواهد بود)
• 2-شعادت دنیا: نوع دیگر این است که بگوییم: «انسان اگر در دنیا دینداری نکند، نه تنها آخرتش بلکه دنیایش هم خراب میشود، لذا ما مجبور هستیم دینداری کنیم. عقل ما این را میگوید که به نفعِ ماست و برای سعادت دنیای ما لازم است. چون خداوند خالق من است و خدا بهتر میداند که من چگونه باید زندگی کنم. عقل من میگوید این برنامۀ تحمیلی را بپذیر، و الا ضرر میکنم...» (این سخن نیز درست است اما پاسخ مناسبی در مقابل مسخرهکنندگان نیست)
شیوۀ فعالانه برای دفاع در مقابل تمسخر کفار، استدلال با زبان فطرت است
• این دو شیوه هرچند عاقلانه هستند ولی دفاع عاقلانهتر و بهتری در مقابل تمسخر کفار وجود دارد. و آن اینکه بگوییم: «اصلاً سعادت دنیا و آخرت به کنار، دلم را چه کار کنم؟ دلِ من خدا را میخواهد و به او نیاز دارد ...» این ادبیات ضمن اینکه عاقلانه است، ادبیاتِ فطری است و با آگاهی مردم از این ادبیات و درک آن، دیگر قابل تمسخر نخواهد بود.
• مرحوم شاهآبادی – استاد حضرت امام(ره) و مشهور به فیلسوف فطرت- میفرماید: «بهترين و اولين اثر عبادت اين است كه از لوازم فطرت است و اثر بعدي و ثانوي آن، رسيدن به فلاح و رستگاري است»(کتاب رشحات البحار نوشتۀ ایت الله شاهآبدی-فصل الانسان و الفطره) یعنی شما اگر به این انگیزه دینداری کنید که پاسخ نیاز فطریِ خود را بدهید، ارزش و منزلتش بالاتر از این است که برای رسیدن به فلاح و سعادت دنیا و آخرت دینداری کنید.
• البته این سخن به هیچ وجه علیهِ مفهوم فلاح و رستگاری(که در قرآن کریم بیان شده)، نیست. همانگونه که در اثبات وجود خداوند و برای ایمان آوردن نیز انواع ادلّه با سطوح و مراتب مختلف وجود دارد، ولی در صورت مهیا بودن شرایط و امکان تفاهم، بهتر است برترین ادله را انتخاب کنیم. مثلاً اگر انسان با دیدن آسمان، کوه، درختان، با دیدن رویش گیاهان و ... به خدا ایمان بیاورد شرافتش بالاتر از این است که در یک کشتی طوفان زده قرار بگیرد و وقتی دستش از همهجا کوتاه شد به یاد خدا بیافتد و ایمان بیاورد. خداوند در قرآن کریم میفرماید: «وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّين؛ و موجهاى هولناك از هر سو به طرف كشتى حمله كند، به طورى كه سرنشينان بپندارند كه هلاك خواهند شد، آن زمان خدا را از روى اخلاص عقيده مىخوانند»(یونس/22) در اینجا نیز منظور این است که دینداری اگر برای پاسخ دادن به فطرت باشد، ارزش و مرتبۀ آن بالاتر از وقتی است که با ادلۀ دیگر باشد.
در دوران دفاع مقدس هم رزمندگان را مسخره میکردند
• تصور نکنید در دوران دفاع مقدس شهادت از در و دیوار میبارید و شهدای ما در فضای روانیِ مساعد و مناسبی که ایجاد شده بود، هیجانی شدند و به جبهه رفتند و به فیض شهادت رسیدند! اصلاً اینطور نبوده است. در همان دوران نیز رزمندگان را مسخره میکردند. هر جوانی میخواست به جبهه برود بالاخره در میان فامیل و همسایه و آشنایانِ او کسانی بودند که در مقابل این کارش نِقبزنند و تمسخر کنند و به پدر و مادرش بگویند: «چرا جوانت را میفرستی جلوی گلوله تا کشته شود؟! برای کی؟ برای چی؟» از این شماتتها و زخم زبانها فراوان بود.
• مثلاً به خاطر دارم یکی از بچههای گردان حبیب که در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید، یکبار به خاطر اینکه دنبال قبولی در دانشگاه بود، کمی دیر به منطقه آمده بود. ازش پرسیدم: «دانشگاه قبول شدی؟ گفت: «بله، قبول شدم» گفتم: «چه رشتهای قبول شدی؟» گفت: «پزشکی دانشگاه تهران» (یا یکی از دانشگاههای تهران) گفتم: «اینکه خیلی رشتۀ خوبی است، پس چرا رها کردی و به جبهه آمدی؟» گفت: «این را برای مادرم قبول شدم! میخواهم مادرم در مقابل آن فامیلها و آشنایانی که میخواهند بیایند سرِ جنازۀ من و طعنه بزنند، سرش را بالا بگیرد و بگوید بچۀ من دانشگاه قبول شد، اما بچههای شما دیپلم هم نگرفتند. نمیخواهم فامیلها طعنه بزنند که البته بچۀ تو عرضه و استعداد چندانی هم نداشت، ...»
• شهدای ما با چنین مسائلی مواجه بودند و اینگونه مبارزه میکردند. خیلی از شهدا، در وصیّتنامههای خود برخی فامیلها یا آشنایانِ خود را که احیاناً نقبزن بودند و تمسخر میکردند را خطاب قرار میدادند و سخنانی را مستقیم و یا مستقیم به آنها میگفتند.
در زمان دفاع مقدس نیز برخی رادیوهای خارجی، روحیۀ ایثار و شهادتطلبیِ رزمندگان ما را به تمسخر میگرفتند
• از سوی دیگر در زمان دفاع مقدس تبلیغات زهرآلود و القائات شوم دشمن بر علیه رزمندگان نیز وجود داشت. هرچند ماهواره و اینترنت نبود اما رادیوهای فارسی زبانِ متعدّدی بودند که علیه انقلاب برنامه داشتند. مخصوصاً یک رادیوی فارسی زبانِ عراقی بود که علیه رزمندگان برنامه پخش میکرد و روحیۀ ایثار و شهادتطلبیِ رزمندگان ما را به تمسخر میگرفت. مثلاً میگفتند: امام کلید بهشت را در پلاک این رزمندگان گذاشته است و اینها همه کلید بهشت به گردنشان انداختهاند! یک نوع بمبارانِ روحی و روانی علیه رزمندگان ما انجام میدادند و بچهها در مقابل بمباران تبلیغاتی آنها به خوبی مقاومت میکردند.
• به کسانی که اهل مطالعه و دقّت هستند، پیشنهاد میدهم نوارهای ضبط شدۀ این برنامهها را بگیرند و گوش بدهند تا بفهمند رزمندگان ما چه حرفهایی به گوششان میخورد و در چه فضایی قرار داشتند. شهدای ما در چنین فضایی وصیّتنامۀ خود را مینوشتند، بعد وصیّتنامۀ شهدا را ببینید که چقدر بر ضدِ آن القائات بوده و شهدا چه مقاومتی از خود نشان میدادند.
هالیوود و رسانههای غربی افکار عمومی جهان را با ابزار تمسخر اداره میکنند/ بشریت همیشه درگیرِ مسألۀ تمسخر در مقابل ایمان بوده و هست
• در جهان امروز افکار عمومی را هالیوود و رسانههای غربی اداره میکنند، اما چگونه این کار را انجام میدهند؟ با ابزار تمسخر. تصور نکنید تمسخر یک مسألۀ روحی روانیِ کوچک است که گاهی درگیرش میشوید. بشریت همیشه درگیرِ این مسألۀ تمسخر در مقابل ایمان بوده و هست و به همین خاطر است که خداوند اینقدر در قرآن کریم به این موضوع پرداخته است.
• تمام انبیاء الهی و مؤمنین را تمسخر میکردند. «وَ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُن»(حجر/11) «زُيِّنَ لِلَّذينَ كَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنْيا وَ يَسْخَرُونَ مِنَ الَّذينَ آمَنُوا»(بقره/212) تمسخر همان عاملی است که دلِ خیلیها را یک دفعهای خالی میکند و دست از دینداری برمیدارند یا اینکه ظاهرِ خود را تغییر میدهند و به سمت ظاهر غربی و نامسلمانی تغییر میدهند.
• امروز این تمسخر وارد سیستمهای رسانهای شده است و بهصورت پیامها و قالبهای مختلف درآمده است. بعضی از نمونههایش کتاب سلمان رشتیِ ملعون یا ترانههایی است که میخوانند و توهین میکنند. امروز به صورت سازمانیافته و برنامهریزی شدهای در جهت تمسخر کار میکنند. به حدی که شما میبینید این عنصرِ تمسخر مانع شده است که دو سوم مردمِ جهان به حق گرایش پیدا کنند؛ به همین سادگی.
گاهی تمسخر در قالب یک مقالۀ علمی صورت میگیرد/ در تمام «برنامهسازیها علیه معنویتِ ناب» از عنصر تمسخر استفاده میکنند
• تمسخر جلوههای مختلفی دارد. یک نمونهاش این است که از علم روانشناسی استفاده میکنند و مقالۀ علمی مینویسند مبنی بر اینکه آنهایی که بعد از جنگ میگویند «کجایید ای شهیدان خدایی، ما به شما ارادت داریم، راهتان را ادامه میدهیم و ...» اینها عقدهای و بیماردل هستند و به این شیوه آنها را مورد تمسخر قرار میدهند، منتها در قالب یک مقالۀ علمی!
• در تمام برنامهسازیها علیه معنویتِ ناب از عنصر تمسخر استفاده میکنند و ما در مقابل تمام انواع این تمسخرها، عنصرِ فطرت را داریم. چون پاسخ فطرتِ ما نیز همان «دلم میخواهد» است که آن مسخرهکنندگان میگویند، با این تفاوت که ما درست میگوییم و آنها یا دروغ میگویند و یا در مورد خواستۀ دلِ خود دچار اشتباه شدهاند.
• آن آدمِ همجنسباز اگر بگوید: «دلم میخواهد»، یا دروغ میگوید یا دچار اشتباه شده است؛ او سخن دروغ و غیر منطبق با واقعیت میگوید؛ یا آگاهانه یا ناخودآگاه. و خیلی تفاوت وجود دارد میان کسی که راست میگوید «دلم میخواهد» و کسی که به دروغ میگوید «دلم میخواهد». در تقابل میان این دو، پیروزی با کسی است که خواستۀ فطرت خود را مطرح میکند.
• آنهایی که در غرب همجنسبازی را به یک امر حقوقی و قانونی تبدیل میکنند، قبل از تصویب این قوانین یکسری برنامههای تلویزیونی ترتیب میدهند و یک کشیشِ مخالف همجنسبازی را به برنامه دعوت میکنند بعد کسانی هم که موافق هستند را دعوت میکنند. هر کدام نظرات خود را میگویند. مثلاً کشیش میگوید «نه! این خیلی زشت است، آدم حالش به هم میخورد. مشمئز کننده است و ...» بعد دیگری میگوید: «اتفاقاً من خیلی راحت هستم، شاید شما احساس بدی داشته باشید ولی من اصلاً احساس بدی ندارم و مشمئز نمیشوم...» بعد در یک جمعبندی نهایی این کشیش و سخنِ او در مخالفت با همجنسبازی مسخره میشود. بعد از چند برنامۀ متنوع از این نوع، قانونش را هم تصویب میکنند و اگر هم کسی بخواهد در مخالفت با این آن چیزی بگوید، دیگر جرأت نمیکند و همۀ اندیشمندان هم مرعوب این تمسخر میشوند.
• البته آنجا زیاد اندیشمندان در قانونمداری دخالت ندارند. زیرا این سیاستمدارانِ کلانِ صهیونیست هستند که طبق پروتکلهایی که از صد سال قبل نوشتهاند، برای قانونگذاری آنها تصمیم میگیرند.
عامل بدحجابی هفتاد درصد دختران دانشجو، ترس از تمسخر دیگران است
• به نظرِ شما چرا آنها دربارۀ برخوردهایی که ممکن است در کشور ما با بیحجابی صورت بگیرد، اینقدر دل میسوزانند و تمسخر میکنند؟ خلاصۀ استدلال و استهزایی که میکنند این است که میگویند: «او دلش میخواهد بیحجاب باشد، شما چهکار دارید!» اگر ما بتوانیم بیان فطری داشته باشیم، میگوییم: «اتفاقاً اگر او اینطوری شده است، دلیل بر این میشود که خودش نیست.»
• دانشجویان علوم اجتماعی دانشگاه تهران چندین سال قبل یک بررسیِ میدانی دربارۀ علتِ بدحجابیِ دختران دانشجو انجام داده بودند که آمار بسیار جالبی به دست آمد. طبق این آمار حدود هفتاد درصد دختران دانشجو که در دانشگاه حجاب خودشان را کمرنگ کرده بودند، گفته بودند از ترس تمسخر دیگران این کار را کردهاند. یعنی این تمسخرِ دیگران است که او را به این کار وادار کرده است. یعنی ترس از تمسخر میتواند عامل بدحجابی باشد.
• انسان مؤمن نباید از تمسخر دیگران تأثیر بپذیرد و منفعل شود. در روایت داریم شیعه به کسی میگویند که اگر مردم شَهرش به او بگویند تو آدم بدی هستی، یا بگویند تو آدم خوبی هستی، نباید برایش فرق داشته باشد. انسان باید تا این حد مستقل و تأثیرناپذیر از تمسخر باشد. (امام باقر به جابر جعفی: واعلَمْ بأنّكَ لا تكونُ لنا وَلِيّا حتّي لَوِ اجتَمعَ علَيكَ أهلُ مِصرِكَ وقالوا : إنّكَ رجُلُ سَوءٍ لَم يَحزُنْكَ ذلكَ ، ولَو قالوا : إنّكَ رجُلٌ صالِحٌ لَم يَسُرَّكَ ذلكَ- تحف العقول/ 284)
برای اینکه تمسخر در جهان برچیده شود چه کار باید انجام دهیم؟/ جامعۀ آقا امام زمان(ع) با مهندسیِ معکوسِ تمسخر اداره میشود
• همۀ مردم نمیتوانند در مقابل تمسخر مقاومت کنند و تأثیر نپذیرند. پس برای اینکه تمسخر در جهان برچیده شود چه کار باید انجام دهیم؟ چگونه با مهندسیِ معکوس میتوانیم کاری کنیم که آن کسی که تمسخر میکرد، یک دفعهای تنها بماند؟ اصلاً جامعۀ آقا امام زمان(ع) با مهندسیِ معکوسِ تمسخر اداره میشود. یعنی هر کسی میخواهد کارِ بدی انجام دهد، میبیند که در میان مردم ضایع میشود لذا کار بدش را علنی انجام نمیدهد و آن را به صورت پنهانی انجام میدهد. چون در آن فضا اگر کسی بخواهد گناهی انجام دهد همه به او خواهند گفت: «چرا کارِ احمقانه انجام میدهی؟ چه کسی تو را خام کرده و فریبت داده است؟»
• امروز ما باید به کسانی که هرزگی و بیدینی میکنند بگوییم: «تو خودت نیستی، تو ناراحت هستی...» شما باید به بیحجابهای عالم بگویید: «چرا راحت نیستید؟! راحت باشید!» این بیان یک بیانِ فطری است. ابزار علمی و برخی از نتایج همین علوم تجربی را نیز میتوانند در محاجّه و در جدالِ احسن، بهکار بگیرید.
این چه عشقی از حسین(ع) است که شما را به خیابان میکشد و برایش سینه میزنید؟/ حتی رابطۀ عالم طبیعت با حسین(ع) هم یک رابطۀ فطری است ...
• ببینید این احساسی که نسبت به اباعبداللهالحسین(ع) دارید چه تئوری و دانشی در متنش نهفته است؟ این چه عشقی از اباعبداللهالحسین(ع) است که شما را به خیابان میکشد و برایش سینه میزنید؟ شما که در شرایط عادی حاضر نیستید مثلاً به عنوان یک عضو «گروه کُر» سرود و آوازی را بخوانید، چرا حاضر میشوید در دستۀ عزاداری نوحه جواب بدهید؟ آقای دکتر، آقای مهندس، آقای بازاری، آقای کاسب و ... همه میآیید دستانتان را بالا میبرید و سینه میزنید. به سر و صورت خودتان گِل میمالید و عزاداری میکنید. بعد اگر همۀ عالم هم به خاطر این کار مسخرهتان کنند، کوتاه نمیآیید و جوابشان را میدهید. تازه اگر کسی مسخره کند، بیشتر برای حبّ حسین(ع) به جوش میآیید و اگر تا آن موقع برای حسین فریاد نمیزدید، حالا صدای ناله و فریادتان هم بالا میرود.
• این جوشش فطری است. باید دیگران را هم سرِ همین سفرۀ فطرت بیاورید که جلوۀ عالیِ این سفرۀ فطرت، حسین(ع) است و بس. اصلاً رابطۀ عالم طبیعت با حسین(ع) یک رابطۀ فطری است. امام صادق(ع) میفرماید: «وقتی در کربلا این اتفاق افتاد، آسمان تا چهل روز بر حسين(ع) خون گریه کرد و زمين تا چهل روز تار و تاريك بود و خورشيد تا چهل روز گرفته و نورش سرخ بود؛ إِنَّ السَّمَاءَ بَكَتْ عَلَى الْحُسَيْنِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالدَّمِ وَ إِنَّ الْأَرْضَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالسَّوَادِ وَ إِنَّ الشَّمْسَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً»(کاملالزیارات/ص81)
محبتِ ما به اباعبدالله(ع) یک جاذبۀ فطری است/ جاذبۀ فطریِ محبت ما به حسین(ع) را باید برای بقیۀ امور فطریِ خود الگو قرار دهیم
• این محبتِ ما به اباعبدالله(ع) یک جاذبۀ فطری است. جاذبۀ فطریِ بین عبد و مولا، جاذبۀ فطریِ بین ما و خدا نیز از همین جنس است البته هنوز آن را کشف نکردهایم ولی جاذبۀ فطریِ محبت ما با حسین(ع) کشف شده است، پس باید آن را برای بقیۀ امور فطریِ خود الگو قرار دهیم. ما اگر فطرت را بشناسیم، خیلی با فطرت بهتر میتوانیم کار کنیم و در مقابله با تمسخر و در جذبِ مردم به دین میتوانیم از این استدلالهای فطری استفاده کنیم.
هر کسی با براهین و استدلالهای فطری جذب نمیشود
• البته باید توجه کنید که با براهین و استدلالهای فطری هر کسی جذب نمیشود. آنهایی که با فطرت جذب نمیشوند، اگر با هر نوع برهان عقلی و ... هم جذب شوند، در نهایت به یک نحوی از دین فرار میکنند. پس بگذارید از همان اول جذب نشوند، زیاد اصرار نکنید. البته شما بیان عاقلانۀ فطری خود را داشته باشید، اما آن کسی که ایمان نیاورد و نپذیرفت، دیگر مشکل از خوش است. برخی از اینها حتی اگر قیامت و جهنم را هم ببینند و لمس کنند، باز هم ایمان نخواهند آورد. خداوند در مورد اینها میفرماید: و اگر به دنيا بازگردانده شوند، يقيناً به كفر و شركى كه از آن نهى شدهاند بازمىگردند«وََ لَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُواْ عَلىَ النَّارِ فَقَالُواْ يَالَيْتَنَا نُرَدُّ وَ لَا نُكَذِّبَ بَِايَاتِ رَبِّنَا وَ نَكُونَ مِنَ المُْؤْمِنِينَ* بَلْ بَدَا لهَُم مَّا كاَنُواْ يخُْفُونَ مِن قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نهُُواْ عَنْهُ وَ إِنهَُّمْ لَكَاذِبُون»(انعام/27 و 28)
• شما تصور میکنید ایمان اینقدر به استدلال وابسته است؟! پس چرا اینها که به فرمودۀ خداوند، جهنم را دیده و تجربه کردهاند، باز ایمان نمیآورند؟ دیگر از علم حسی و تجربی بالاتر چه استدلالی میتوانید برای ایمان آوردن کافران بیاورید؟!
ارزش و برتریِ بیداری فطری به چیست؟/ علل دهگانه برتری بیداری فطری/تنها زبان بینالمللی شهوت نیست، بلکه زبان قویترِ بینالمللی، فطرت است
• برخی از علل ارزش و برتری بیداریِ فطری، این موارد است: 1- سرعت و سهولت پذیرش دین (البته برای اهلش): یعنی کسی که اهلش باشد هم سریعتر میپذیرد و هم آسانتر قبول میکند. 2- عاشقانه شروع کردن دینداری. 3- عاقلانه ادامه دادن 4- لذّتبخش بودن (باعث میشود از دینداری لذت ببرید) 5- همه جانبه رشد کردن (اگر فطری حرکت نکنی، همه جانبه رشد نمیکنی) 6- به اوج دینداری و معنویت رسیدن. 7- پایداری داشتنِ در دین و داراییهای دینی. 8- از بین بردن آفاتی مثل عُجب و ریا 9- از بین بردن نفاق. (اگر کسی با فطرت شروع کند دچار نفاق نمیشود چون به دنبال عشقش رفته است) 10- همهگانی بودن و فراگیر بودن. (تنها زبان بینالمللی شهوت نیست؛ بلکه زبان قویترِ بینالمللی، فطرت است.) البته در مورد هر کدام از این موارد- در صورتی که فرصت باشد- میتوان به گفتگوی بیشتر پرداخت.
چرا اگر سنگی را دوست داشته باشید روز قیامت با همان سنگ وارد محشر میشوید؟
• عشق یعنی علاقۀ شدید و علاقۀ شدید فقط در مورد گرایشهای فطری ایجاد میشود و در گرایشهای اکتسابی عشق به وجود نمیآید چون هیچ کدام چنین قدرتی ندارند. قدرت و جاذبهای که بتواند عشق را شکل دهد، فقط در گرایشهای فطری (گرایشهای کشفی) به دست میآید. عرفا هم وقتی میگویند عشق، منظورشان همین است.
• امام رضا(ع) در کلامی خطاب به ابن شبیب میفرمایند: «بر تو باد که دست از ولایت ما برنداری، که اگر مردی سنگی را دوست بدارد، خداوند او را در روز قیامت با آن سنگ محشور میکند؛ عَلَيْكَ بِوَلَايَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا تَوَلَّى حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ يَوْمَ الْقِيَامَة»(امالی صدوق/ص130) اینها در ذات حیات است و این اثر وضعیِ محبّت است.
• چرا اگر شما سنگی را دوست داشته باشید روز قیامت با همان سنگ وارد محشر میشوید؟ میدانید دوستداشتنیهای شما مهمترین داراییهای شما هستند؟ باید حساب داراییهایتان را داشته باشید. مراقب باشید ببینید چه چیزی را دوست دارید، حضرت میفرماید: بیایید ما اهلبیت(ع) را دوست داشته باشید. بعد ببینید این حبّالحسین روز قیامت با شما چه کار میکند و با شما چه معاملهای خواهند کرد.
• ببینید این عشق فطری و این محبّت، چهقدر محشر است! بعد اگر این محبّت فطریِ عمیق شکوفا شود چه خواهد کرد. این محبت خیلی ارزش دارد، حالا اگر امام حسین لطف کرده است و دستیابی به یک دوست داشتنی ارزشمند را برای ما ارزان و سهل کرده است، نباید باعث شود ارزش آن را دستِ کم بگیریم. باید این محبّت را تقویت کنید. وقتی که میبینید مِهر حسین در دلتان هست، آبیاریاش کنید، پرورشش دهید، بگذارید رشد کند. مدام به هیئت بروید. هیأت هفتگی داشته باشید. به حسین(ع) بیشتر بپردازید.
دومین عامل شکوفایی فطرت چیست؟
• گفتیم یکی از عوامل شکوفایی فطرت، تماشاکردن است؛ تماشا کردن خوبان عالم، آیات و... است. عامل دیگر برای شکوفاییِ فطرت، تهذیب است. باید تهذیب نفس کنیم. یعنی برای اینکه کششهای فطریِ خودتان را رشد بدهید، باید کمی با کششهایی که فطری نیستند، مخالفت کنید. کششهایی مانند: شکمبارگی، چشمچرانی و امثال آن. هر کس خودش میفهمد که اینها فطری نیستند. باید با اینها مقابله کنید و نباید خودتان را در برابر این کششها رها کنید.
• اگر دنیا آمد شما را بگیرد و به خودش جذب کند، شما اسیرش نشوید. امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ متقین چنین میفرماید: «دنیا آنان را خواست و آنها دنیا را نخواستند؛ أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا»(نهج البلاغه/خطبۀ 193) خودِ حضرت علی(ع) خطاب به دنیا فرمود: «ای دنیا برو و غیر مرا فریب بده؛ يَا دُنْيَا غُرِّي غَيْرِي»(الغارات/ج1/ص55) آیا ما هم میتوانیم به دنیا بگوییم که مرا رها کن و به سراغ دیگران برو؟
• تهذیب نفس یعنی اسیر «کششهایی که فطری نیستند» نشویم و حرفشان را گوش ندهیم و خودمان را از قید و بندِ آنها رها کنیم. اگر این کار را کردیم، کمکم کششهای فطریِ ما، (یعنی عشق معنوی و عشق فطریِ ما) خودشان را نشان میدهند و اصلاً با صدای بلند با ما حرف میزنند. به ما میگویند: «من یک خدایی را میخواهم که با او مناجات کنم، من این خدا را دوست دارم.» میدانید چرا ما از چهارده سالگی نفهمیدیم که نیاز به خدایی داریم تا با او ارتباط داشته باشیم؟ چون از هفت سالگی مبارزه با هوای نفس و مؤدب بودن را شروع نکردیم.
• دوستان من! تهذیب را تعطیل نکنید. نگویید ما میخواهیم برویم با امام حسین کار کنیم. تهذیب هم باید در کنارش باشد. درست است که آقای بهجت فرمودند: اشک بر اباعبداللهالحسین از نمازشب بالاتر است.( بنده خیال می کنم فضیلت بُکاء [گریه] بر سیدالشهداء(ع) بالاتر از نماز شب باشد. [کتاب در محضر بهجت/1/217]) اما ایشان اشک نماز وتر را با اشک در روضۀ اباعبداللهالحسین مقایسه میکند. پس باید نماز شبت را ترک نکنی تا این سخنان را متوجّه شوی.
این آتشی که حسین(ع) در دلتان انداخته است تازه اولش است!/ زیارت امام حسین(ع) مانند ملاقات خدا در عرش!
• شخصی از امام صادق(ع) پرسید: كسى كه قبر حضرت امام حسين(ع) را زيارت كند ثوابش چيست؟ حضرت فرمود: او مانند کسی است که به لقاءالله پیوسته و خدا را در عرشش ملاقات کرده است؛ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا لِمَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ ع قَالَ كَانَ كَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِي عَرْشِه»(کامل الزیارات/ص147)
• حسین(ع) تحوّلی در دلِتان ایجاد میکند. ولی دوستان من! این آتشی که در دلتان افتاده است تازه اولش است! یا اباعبدالله! اینهایی که اسم تو را میشنوند، قبرت را زیارت میکنند، اینها عاشق لقاءالله میشوند، آنوقت شما انتظار دارید قاسمبن الحسن عاشق لقاءالله نشود؟! هِی دست عمو را میگرفت میبوسید، پای عمو را میبوسید، التماس میکرد اجازۀ میدان رفتن بگیرد. اباعبدالله(ع) مدام او را نوازش میکرد. وداع این دو آنقدر سخت و درناک بود که اباعبدالله(ع) غش کرد...
این استاد حوزه و دانشگاه در توضیح چگونگی تمسخر دشمنان دین گفت: «آنها روی این حساب که دینداریِ ما را تحمیلِ به ما میدانند و میگویند که شما دین را به عنوان یک بارِ اضافه به خود بستهاید و دارید تحمل میکنید، ما را مسخره میکنند. بعد خودشان را اینگونه تصور میکنند که «ما آزادیم و هرطور دلمان میخواهد زندگی میکنیم» و به ما هم توصیه میکنند که شما هم آزاد و راحت باشید و هرطور دلتان میخواهد زندگی کنید. چرا خودتان را مقید کردهاید؟!»
پناهیان پس از اشاره به دو شیوۀ معقول اما منفعلانه در پاسخ به تمسخرها، سلاح «بیان فطری» را شیوۀ فعالانه و کاربردی معرفی کرد و گفت: «اما اگر فطرت را درک کنیم، قصه برعکس میشود. اینبار ما میتوانیم به آنها بگوییم که «شما چرا خوتان نیستید؟ برای چه کسی و به سازِ کی میرقصید؟ آزاد باشید و خودتان باشید. شما مجبور نیستید هر چه دیگران میگویند باشید...» تمام سخنانی که آنها برای تمسخر علیهِ ما استفاده میکنند دقیقاً سخنانی است که ما باید به آنها بگوییم.
وقتی آنها به ما میگویند: «خودت باش» پاسخش این است که «من واقعاً خودم هستم و چون خودم را یافتهام، خدا را یافتهام. و از روی فطرت خودم عاشق خدا هستم. من تازه این را کشف کردهام، و این دلِ من است که دارد حکمرانی میکند و من را در مسیر دین میبرد.» اینها پاسخهای ما در مقابل تمسخرِ دشمن است. ولی از بس به زبان فطرت حرف نزدهایم، به آنها فرصت دادهایم که ما را مسخره هم بکنند و از بس با زبان فطرت، واقعیتِ آنها را برای خودش توضیح ندادهایم، آنها با یک اطمینان قلبِ (البته کاذب) تو را مسخره میکنند. خداوند در قرآن کریم خطاب به کفار میفرماید: «شما بندگان مؤمن مرا تمسخر مىكرديد تا آنجا كه همين اشتغالتان به مسخره كردن مؤمنين، و خنديدن به ايشان، ذكر مرا به کلی از يادتان برد و مرا فراموش کردید؛ فَاتخََّذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتىَّ أَنسَوْكُمْ ذِكْرِى»(مؤمنون/110)»
مشاور نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، علل دهگانۀ برتری «بیان فطری» را بر شمرد و در توضیح ارزش توجه به انگیزۀ فطری برای دینداری گفت: « مرحوم شاهآبادی – استاد حضرت امام(ره) و مشهور به فیلسوف فطرت- میفرماید: «بهترين و اولين اثر عبادت اين است كه از لوازم فطرت است و اثر بعدي و ثانوي آن، رسيدن به فلاح و رستگاري است» یعنی شما اگر به این انگیزه دینداری کنید که پاسخ نیاز فطریِ خود را بدهید، ارزش و منزلتش بالاتر از این است که برای رسیدن به فلاح و سعادت دنیا و آخرت دینداری کنید.»
در ادامه بخشهایی از ششمین جلسه این سخنرانی - که هر روز حدود ساعت13:15 تا 13:30 از شبکه دوم سیما پخش میشود- را میخوانید:
نگاه فطری به دین یک سلاح کارآمد در مقابله با تفکر و تهاجم غربی است/«تمسخر» همیشه یکی از شیوههای برخوردی کفار با مؤمنین بوده است
• «نگاه فطری داشتن به دین» به عنوان یک سلاحِ بسیار کارآمد در مقابله با تفکر و تهاجم غربی میتواند به کار گرفته شود. هم در دل تک تک افراد و هم در جامعه. نگاه کنید ببینید مهمترین حربههای دشمن در مقابلۀ با ما چیست؟
• «تمسخر» همیشه یکی از شیوههای برخوردی کفار با مؤمنین بوده است و هر پیغمبری را که خداوند متعال فرستاده است او را مسخره کردهاند. «يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُن»(یس/30) «وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحاقَ بِالَّذينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ»(انعام/10)
• دربارۀ پیامبرِ اسلام(ص) و مؤمنین به ایشان نیز این تمسخر بوده است و پروردگار متعال در اول قرآن نیز دربارۀ این موضوع بیاناتی دارند (وَ إِذَا لَقُواْ الَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُواْ ءَامَنَّا وَ إِذَا خَلَوْاْ إِلىَ شَيَاطِينِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نحَْنُ مُسْتهَْزِءُون؛ بقره/14)
باید ریشۀ تمسخر کنده شود تا ظهور محقق شود / هرگاه عقل انسانها به فطرت برسد، ابزار تمسخر از دشمن گرفته میشود
• باید با روانکاوی ببینیم چگونه میتوان با این تمسخر مقابله کرد و این ابزار را از دست آنان گرفت. واضح است که مقابلۀ با چند سیدی و چند شبکۀ ماهوارهای راهِ خوبی برای مقابله با این حربۀ دشمن نیست بلکه باید ریشۀ تمسخر کنده شود تا ظهور محقق شود و برای اینکه ریشۀ تمسخر کنده شود راهش این است که عقل انسان فطرت را درک کند.
• وقتی عقل انسان به فطرت برسد ابزار تمسخر از آنها (کفار و دشمنان) گرفته میشود. ببینید واقعاً وسیله و ابزار تمسخرِ آنها چیست؟ آنها واقعاً روی چه حسابی خوبان را تمسخر میکنند؟ اسلامگرایی، عزاداریها، شهادتطلبی، نماز خواندن، سیاستِ عین دیانت، یا پیرویِ ما از اولیاء خدا را روی چه حسابی تمسخر میکنند؟
تمام سخنانی که آنها برای تمسخر علیهِ ما استفاده میکنند دقیقاً سخنانی است که ما باید به آنها بگوییم
• آنها روی این حساب که دینداریِ ما را تحمیلِ به ما میدانند و میگویند که شما دین را به عنوان یک بارِ اضافه به خود بستهاید و دارید تحمل میکنید، ما را مسخره میکنند. بعد خودشان را اینگونه تصور میکنند که «ما آزادیم و هرطور دلمان میخواهد زندگی میکنیم» و به ما هم توصیه میکنند که شما هم آزاد و راحت باشید و هرطور دلتان میخواهد زندگی کنید. چرا خودتان را مقید کردهاید؟!
• اما اگر فطرت را درک کنیم، قصه برعکس میشود. اینبار ما میتوانیم به آنها بگوییم که «شما چرا خوتان نیستید؟ برای چه کسی و به سازِ کی میرقصید؟ آزاد باشید و خودتان باشید. شما مجبور نیستید هر چه دیگران میگویند باشید...» تمام سخنانی که آنها برای تمسخر علیهِ ما استفاده میکنند دقیقاً سخنانی است که ما باید به آنها بگوییم.
از بس به زبان فطرت حرف نزدهایم به آنها فرصت دادهایم که ما مسخره کنند
• وقتی آنها به ما میگویند: «خودت باش» پاسخش این است که «من واقعاً خودم هستم و چون خودم را یافتهام، خدا را یافتهام. و از روی فطرت خودم عاشق خدا هستم. من تازه این را کشف کردهام، و این دلِ من است که دارد حکمرانی میکند و من را در مسیر دین میبرد.» اینها پاسخهای ما در مقابل تمسخرِ دشمن است. ولی از بس به زبان فطرت حرف نزدهایم، به آنها فرصت دادهایم که ما را مسخره هم بکنند و از بس با زبان فطرت، واقعیتِ آنها را برای خودش توضیح ندادهایم، آنها با یک اطمینان قلبِ (البته کاذب) تو را مسخره میکنند. خداوند در قرآن کریم خطاب به کفار میفرماید: «شما بندگان مؤمن مرا تمسخر مىكرديد تا آنجا كه همين اشتغالتان به مسخره كردن مؤمنين، و خنديدن به ايشان، ذكر مرا به کلی از يادتان برد و مرا فراموش کردید؛ فَاتخََّذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتىَّ أَنسَوْكُمْ ذِكْرِى»(مؤمنون/110)
• بعضیها خدا را فراموش میکنند و خدا هم «خود» آنان را از ياد خودشان میبرد «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»(حشر/19) اینها خودشان را گم کردهاند و دیگر خودشان نیستند. همان کسی که به ما میگوید: «خودت باش، چرا دین را به خودت تحمیل کردهای و خودت را اسیر کردهای و...» اتفاقاً ما باید به او بگوییم: «این تو هستی که خودت را گم کردهای و خودت نیستی! عروسک خیمهشببازیِ شیطان شدهای، بندهایی که شیطان دارد تو را با آنها بازی میدهد را میبینم و میبینم که هیچ کاری به نفع دلت انجام نمیدهی!» خداوند میفرماید: «شيطان بر آنان مسلط شده و ياد خدا را از دلهايشان برده است؛ اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّه»(مجادله/19)
دو شیوۀ منفعلانه برای دفاع در مقابل تمسخر کفار
• گاهی اوقات ما به صورت غیرِ فطری از دین دفاع میکنیم. حتی گاهی ممکن است ظاهر عاقلانه داشته باشد ولی منظور ما زبان عاقلانه منهای فطرت است. این نوع دفاع عاقلانه که بیشتر جنبۀ منفعلانه دارد به دو گونه قابل تقسیم است:
• 1- سعادت آخرت: یکی اینکه در مقابل تمسخر آنها بحث معاد و عذاب الهی را مطرح کنیم و بگوییم: «بالاخره قیامتی هست، خدایی هست، این خدا فرمانهایی داده است و اگر اطاعت نکنیم، چوبش را میخوریم. لذا برای سعادت آخرت خودمان بهتر است دینداری کنیم...» یعنی همه چیز را حواله کنیم به قیامت و خودمان را یک انسان منفعل و مجبور در مقابل تقدیر الهی برای معاد نشان دهیم و بگوییم که این عاقلانه است که من دین را تحمل میکنم و تحمیل دین به خود را پذیرفتهام! (البته این سخن درست است اما شیوۀ خوبی برای دفاع در مقابل تمسخر کفار و دشمنان نخواهد بود)
• 2-شعادت دنیا: نوع دیگر این است که بگوییم: «انسان اگر در دنیا دینداری نکند، نه تنها آخرتش بلکه دنیایش هم خراب میشود، لذا ما مجبور هستیم دینداری کنیم. عقل ما این را میگوید که به نفعِ ماست و برای سعادت دنیای ما لازم است. چون خداوند خالق من است و خدا بهتر میداند که من چگونه باید زندگی کنم. عقل من میگوید این برنامۀ تحمیلی را بپذیر، و الا ضرر میکنم...» (این سخن نیز درست است اما پاسخ مناسبی در مقابل مسخرهکنندگان نیست)
شیوۀ فعالانه برای دفاع در مقابل تمسخر کفار، استدلال با زبان فطرت است
• این دو شیوه هرچند عاقلانه هستند ولی دفاع عاقلانهتر و بهتری در مقابل تمسخر کفار وجود دارد. و آن اینکه بگوییم: «اصلاً سعادت دنیا و آخرت به کنار، دلم را چه کار کنم؟ دلِ من خدا را میخواهد و به او نیاز دارد ...» این ادبیات ضمن اینکه عاقلانه است، ادبیاتِ فطری است و با آگاهی مردم از این ادبیات و درک آن، دیگر قابل تمسخر نخواهد بود.
• مرحوم شاهآبادی – استاد حضرت امام(ره) و مشهور به فیلسوف فطرت- میفرماید: «بهترين و اولين اثر عبادت اين است كه از لوازم فطرت است و اثر بعدي و ثانوي آن، رسيدن به فلاح و رستگاري است»(کتاب رشحات البحار نوشتۀ ایت الله شاهآبدی-فصل الانسان و الفطره) یعنی شما اگر به این انگیزه دینداری کنید که پاسخ نیاز فطریِ خود را بدهید، ارزش و منزلتش بالاتر از این است که برای رسیدن به فلاح و سعادت دنیا و آخرت دینداری کنید.
• البته این سخن به هیچ وجه علیهِ مفهوم فلاح و رستگاری(که در قرآن کریم بیان شده)، نیست. همانگونه که در اثبات وجود خداوند و برای ایمان آوردن نیز انواع ادلّه با سطوح و مراتب مختلف وجود دارد، ولی در صورت مهیا بودن شرایط و امکان تفاهم، بهتر است برترین ادله را انتخاب کنیم. مثلاً اگر انسان با دیدن آسمان، کوه، درختان، با دیدن رویش گیاهان و ... به خدا ایمان بیاورد شرافتش بالاتر از این است که در یک کشتی طوفان زده قرار بگیرد و وقتی دستش از همهجا کوتاه شد به یاد خدا بیافتد و ایمان بیاورد. خداوند در قرآن کریم میفرماید: «وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّين؛ و موجهاى هولناك از هر سو به طرف كشتى حمله كند، به طورى كه سرنشينان بپندارند كه هلاك خواهند شد، آن زمان خدا را از روى اخلاص عقيده مىخوانند»(یونس/22) در اینجا نیز منظور این است که دینداری اگر برای پاسخ دادن به فطرت باشد، ارزش و مرتبۀ آن بالاتر از وقتی است که با ادلۀ دیگر باشد.
در دوران دفاع مقدس هم رزمندگان را مسخره میکردند
• تصور نکنید در دوران دفاع مقدس شهادت از در و دیوار میبارید و شهدای ما در فضای روانیِ مساعد و مناسبی که ایجاد شده بود، هیجانی شدند و به جبهه رفتند و به فیض شهادت رسیدند! اصلاً اینطور نبوده است. در همان دوران نیز رزمندگان را مسخره میکردند. هر جوانی میخواست به جبهه برود بالاخره در میان فامیل و همسایه و آشنایانِ او کسانی بودند که در مقابل این کارش نِقبزنند و تمسخر کنند و به پدر و مادرش بگویند: «چرا جوانت را میفرستی جلوی گلوله تا کشته شود؟! برای کی؟ برای چی؟» از این شماتتها و زخم زبانها فراوان بود.
• مثلاً به خاطر دارم یکی از بچههای گردان حبیب که در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید، یکبار به خاطر اینکه دنبال قبولی در دانشگاه بود، کمی دیر به منطقه آمده بود. ازش پرسیدم: «دانشگاه قبول شدی؟ گفت: «بله، قبول شدم» گفتم: «چه رشتهای قبول شدی؟» گفت: «پزشکی دانشگاه تهران» (یا یکی از دانشگاههای تهران) گفتم: «اینکه خیلی رشتۀ خوبی است، پس چرا رها کردی و به جبهه آمدی؟» گفت: «این را برای مادرم قبول شدم! میخواهم مادرم در مقابل آن فامیلها و آشنایانی که میخواهند بیایند سرِ جنازۀ من و طعنه بزنند، سرش را بالا بگیرد و بگوید بچۀ من دانشگاه قبول شد، اما بچههای شما دیپلم هم نگرفتند. نمیخواهم فامیلها طعنه بزنند که البته بچۀ تو عرضه و استعداد چندانی هم نداشت، ...»
• شهدای ما با چنین مسائلی مواجه بودند و اینگونه مبارزه میکردند. خیلی از شهدا، در وصیّتنامههای خود برخی فامیلها یا آشنایانِ خود را که احیاناً نقبزن بودند و تمسخر میکردند را خطاب قرار میدادند و سخنانی را مستقیم و یا مستقیم به آنها میگفتند.
در زمان دفاع مقدس نیز برخی رادیوهای خارجی، روحیۀ ایثار و شهادتطلبیِ رزمندگان ما را به تمسخر میگرفتند
• از سوی دیگر در زمان دفاع مقدس تبلیغات زهرآلود و القائات شوم دشمن بر علیه رزمندگان نیز وجود داشت. هرچند ماهواره و اینترنت نبود اما رادیوهای فارسی زبانِ متعدّدی بودند که علیه انقلاب برنامه داشتند. مخصوصاً یک رادیوی فارسی زبانِ عراقی بود که علیه رزمندگان برنامه پخش میکرد و روحیۀ ایثار و شهادتطلبیِ رزمندگان ما را به تمسخر میگرفت. مثلاً میگفتند: امام کلید بهشت را در پلاک این رزمندگان گذاشته است و اینها همه کلید بهشت به گردنشان انداختهاند! یک نوع بمبارانِ روحی و روانی علیه رزمندگان ما انجام میدادند و بچهها در مقابل بمباران تبلیغاتی آنها به خوبی مقاومت میکردند.
• به کسانی که اهل مطالعه و دقّت هستند، پیشنهاد میدهم نوارهای ضبط شدۀ این برنامهها را بگیرند و گوش بدهند تا بفهمند رزمندگان ما چه حرفهایی به گوششان میخورد و در چه فضایی قرار داشتند. شهدای ما در چنین فضایی وصیّتنامۀ خود را مینوشتند، بعد وصیّتنامۀ شهدا را ببینید که چقدر بر ضدِ آن القائات بوده و شهدا چه مقاومتی از خود نشان میدادند.
هالیوود و رسانههای غربی افکار عمومی جهان را با ابزار تمسخر اداره میکنند/ بشریت همیشه درگیرِ مسألۀ تمسخر در مقابل ایمان بوده و هست
• در جهان امروز افکار عمومی را هالیوود و رسانههای غربی اداره میکنند، اما چگونه این کار را انجام میدهند؟ با ابزار تمسخر. تصور نکنید تمسخر یک مسألۀ روحی روانیِ کوچک است که گاهی درگیرش میشوید. بشریت همیشه درگیرِ این مسألۀ تمسخر در مقابل ایمان بوده و هست و به همین خاطر است که خداوند اینقدر در قرآن کریم به این موضوع پرداخته است.
• تمام انبیاء الهی و مؤمنین را تمسخر میکردند. «وَ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُن»(حجر/11) «زُيِّنَ لِلَّذينَ كَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنْيا وَ يَسْخَرُونَ مِنَ الَّذينَ آمَنُوا»(بقره/212) تمسخر همان عاملی است که دلِ خیلیها را یک دفعهای خالی میکند و دست از دینداری برمیدارند یا اینکه ظاهرِ خود را تغییر میدهند و به سمت ظاهر غربی و نامسلمانی تغییر میدهند.
• امروز این تمسخر وارد سیستمهای رسانهای شده است و بهصورت پیامها و قالبهای مختلف درآمده است. بعضی از نمونههایش کتاب سلمان رشتیِ ملعون یا ترانههایی است که میخوانند و توهین میکنند. امروز به صورت سازمانیافته و برنامهریزی شدهای در جهت تمسخر کار میکنند. به حدی که شما میبینید این عنصرِ تمسخر مانع شده است که دو سوم مردمِ جهان به حق گرایش پیدا کنند؛ به همین سادگی.
گاهی تمسخر در قالب یک مقالۀ علمی صورت میگیرد/ در تمام «برنامهسازیها علیه معنویتِ ناب» از عنصر تمسخر استفاده میکنند
• تمسخر جلوههای مختلفی دارد. یک نمونهاش این است که از علم روانشناسی استفاده میکنند و مقالۀ علمی مینویسند مبنی بر اینکه آنهایی که بعد از جنگ میگویند «کجایید ای شهیدان خدایی، ما به شما ارادت داریم، راهتان را ادامه میدهیم و ...» اینها عقدهای و بیماردل هستند و به این شیوه آنها را مورد تمسخر قرار میدهند، منتها در قالب یک مقالۀ علمی!
• در تمام برنامهسازیها علیه معنویتِ ناب از عنصر تمسخر استفاده میکنند و ما در مقابل تمام انواع این تمسخرها، عنصرِ فطرت را داریم. چون پاسخ فطرتِ ما نیز همان «دلم میخواهد» است که آن مسخرهکنندگان میگویند، با این تفاوت که ما درست میگوییم و آنها یا دروغ میگویند و یا در مورد خواستۀ دلِ خود دچار اشتباه شدهاند.
• آن آدمِ همجنسباز اگر بگوید: «دلم میخواهد»، یا دروغ میگوید یا دچار اشتباه شده است؛ او سخن دروغ و غیر منطبق با واقعیت میگوید؛ یا آگاهانه یا ناخودآگاه. و خیلی تفاوت وجود دارد میان کسی که راست میگوید «دلم میخواهد» و کسی که به دروغ میگوید «دلم میخواهد». در تقابل میان این دو، پیروزی با کسی است که خواستۀ فطرت خود را مطرح میکند.
• آنهایی که در غرب همجنسبازی را به یک امر حقوقی و قانونی تبدیل میکنند، قبل از تصویب این قوانین یکسری برنامههای تلویزیونی ترتیب میدهند و یک کشیشِ مخالف همجنسبازی را به برنامه دعوت میکنند بعد کسانی هم که موافق هستند را دعوت میکنند. هر کدام نظرات خود را میگویند. مثلاً کشیش میگوید «نه! این خیلی زشت است، آدم حالش به هم میخورد. مشمئز کننده است و ...» بعد دیگری میگوید: «اتفاقاً من خیلی راحت هستم، شاید شما احساس بدی داشته باشید ولی من اصلاً احساس بدی ندارم و مشمئز نمیشوم...» بعد در یک جمعبندی نهایی این کشیش و سخنِ او در مخالفت با همجنسبازی مسخره میشود. بعد از چند برنامۀ متنوع از این نوع، قانونش را هم تصویب میکنند و اگر هم کسی بخواهد در مخالفت با این آن چیزی بگوید، دیگر جرأت نمیکند و همۀ اندیشمندان هم مرعوب این تمسخر میشوند.
• البته آنجا زیاد اندیشمندان در قانونمداری دخالت ندارند. زیرا این سیاستمدارانِ کلانِ صهیونیست هستند که طبق پروتکلهایی که از صد سال قبل نوشتهاند، برای قانونگذاری آنها تصمیم میگیرند.
عامل بدحجابی هفتاد درصد دختران دانشجو، ترس از تمسخر دیگران است
• به نظرِ شما چرا آنها دربارۀ برخوردهایی که ممکن است در کشور ما با بیحجابی صورت بگیرد، اینقدر دل میسوزانند و تمسخر میکنند؟ خلاصۀ استدلال و استهزایی که میکنند این است که میگویند: «او دلش میخواهد بیحجاب باشد، شما چهکار دارید!» اگر ما بتوانیم بیان فطری داشته باشیم، میگوییم: «اتفاقاً اگر او اینطوری شده است، دلیل بر این میشود که خودش نیست.»
• دانشجویان علوم اجتماعی دانشگاه تهران چندین سال قبل یک بررسیِ میدانی دربارۀ علتِ بدحجابیِ دختران دانشجو انجام داده بودند که آمار بسیار جالبی به دست آمد. طبق این آمار حدود هفتاد درصد دختران دانشجو که در دانشگاه حجاب خودشان را کمرنگ کرده بودند، گفته بودند از ترس تمسخر دیگران این کار را کردهاند. یعنی این تمسخرِ دیگران است که او را به این کار وادار کرده است. یعنی ترس از تمسخر میتواند عامل بدحجابی باشد.
• انسان مؤمن نباید از تمسخر دیگران تأثیر بپذیرد و منفعل شود. در روایت داریم شیعه به کسی میگویند که اگر مردم شَهرش به او بگویند تو آدم بدی هستی، یا بگویند تو آدم خوبی هستی، نباید برایش فرق داشته باشد. انسان باید تا این حد مستقل و تأثیرناپذیر از تمسخر باشد. (امام باقر به جابر جعفی: واعلَمْ بأنّكَ لا تكونُ لنا وَلِيّا حتّي لَوِ اجتَمعَ علَيكَ أهلُ مِصرِكَ وقالوا : إنّكَ رجُلُ سَوءٍ لَم يَحزُنْكَ ذلكَ ، ولَو قالوا : إنّكَ رجُلٌ صالِحٌ لَم يَسُرَّكَ ذلكَ- تحف العقول/ 284)
برای اینکه تمسخر در جهان برچیده شود چه کار باید انجام دهیم؟/ جامعۀ آقا امام زمان(ع) با مهندسیِ معکوسِ تمسخر اداره میشود
• همۀ مردم نمیتوانند در مقابل تمسخر مقاومت کنند و تأثیر نپذیرند. پس برای اینکه تمسخر در جهان برچیده شود چه کار باید انجام دهیم؟ چگونه با مهندسیِ معکوس میتوانیم کاری کنیم که آن کسی که تمسخر میکرد، یک دفعهای تنها بماند؟ اصلاً جامعۀ آقا امام زمان(ع) با مهندسیِ معکوسِ تمسخر اداره میشود. یعنی هر کسی میخواهد کارِ بدی انجام دهد، میبیند که در میان مردم ضایع میشود لذا کار بدش را علنی انجام نمیدهد و آن را به صورت پنهانی انجام میدهد. چون در آن فضا اگر کسی بخواهد گناهی انجام دهد همه به او خواهند گفت: «چرا کارِ احمقانه انجام میدهی؟ چه کسی تو را خام کرده و فریبت داده است؟»
• امروز ما باید به کسانی که هرزگی و بیدینی میکنند بگوییم: «تو خودت نیستی، تو ناراحت هستی...» شما باید به بیحجابهای عالم بگویید: «چرا راحت نیستید؟! راحت باشید!» این بیان یک بیانِ فطری است. ابزار علمی و برخی از نتایج همین علوم تجربی را نیز میتوانند در محاجّه و در جدالِ احسن، بهکار بگیرید.
این چه عشقی از حسین(ع) است که شما را به خیابان میکشد و برایش سینه میزنید؟/ حتی رابطۀ عالم طبیعت با حسین(ع) هم یک رابطۀ فطری است ...
• ببینید این احساسی که نسبت به اباعبداللهالحسین(ع) دارید چه تئوری و دانشی در متنش نهفته است؟ این چه عشقی از اباعبداللهالحسین(ع) است که شما را به خیابان میکشد و برایش سینه میزنید؟ شما که در شرایط عادی حاضر نیستید مثلاً به عنوان یک عضو «گروه کُر» سرود و آوازی را بخوانید، چرا حاضر میشوید در دستۀ عزاداری نوحه جواب بدهید؟ آقای دکتر، آقای مهندس، آقای بازاری، آقای کاسب و ... همه میآیید دستانتان را بالا میبرید و سینه میزنید. به سر و صورت خودتان گِل میمالید و عزاداری میکنید. بعد اگر همۀ عالم هم به خاطر این کار مسخرهتان کنند، کوتاه نمیآیید و جوابشان را میدهید. تازه اگر کسی مسخره کند، بیشتر برای حبّ حسین(ع) به جوش میآیید و اگر تا آن موقع برای حسین فریاد نمیزدید، حالا صدای ناله و فریادتان هم بالا میرود.
• این جوشش فطری است. باید دیگران را هم سرِ همین سفرۀ فطرت بیاورید که جلوۀ عالیِ این سفرۀ فطرت، حسین(ع) است و بس. اصلاً رابطۀ عالم طبیعت با حسین(ع) یک رابطۀ فطری است. امام صادق(ع) میفرماید: «وقتی در کربلا این اتفاق افتاد، آسمان تا چهل روز بر حسين(ع) خون گریه کرد و زمين تا چهل روز تار و تاريك بود و خورشيد تا چهل روز گرفته و نورش سرخ بود؛ إِنَّ السَّمَاءَ بَكَتْ عَلَى الْحُسَيْنِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالدَّمِ وَ إِنَّ الْأَرْضَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالسَّوَادِ وَ إِنَّ الشَّمْسَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً»(کاملالزیارات/ص81)
محبتِ ما به اباعبدالله(ع) یک جاذبۀ فطری است/ جاذبۀ فطریِ محبت ما به حسین(ع) را باید برای بقیۀ امور فطریِ خود الگو قرار دهیم
• این محبتِ ما به اباعبدالله(ع) یک جاذبۀ فطری است. جاذبۀ فطریِ بین عبد و مولا، جاذبۀ فطریِ بین ما و خدا نیز از همین جنس است البته هنوز آن را کشف نکردهایم ولی جاذبۀ فطریِ محبت ما با حسین(ع) کشف شده است، پس باید آن را برای بقیۀ امور فطریِ خود الگو قرار دهیم. ما اگر فطرت را بشناسیم، خیلی با فطرت بهتر میتوانیم کار کنیم و در مقابله با تمسخر و در جذبِ مردم به دین میتوانیم از این استدلالهای فطری استفاده کنیم.
هر کسی با براهین و استدلالهای فطری جذب نمیشود
• البته باید توجه کنید که با براهین و استدلالهای فطری هر کسی جذب نمیشود. آنهایی که با فطرت جذب نمیشوند، اگر با هر نوع برهان عقلی و ... هم جذب شوند، در نهایت به یک نحوی از دین فرار میکنند. پس بگذارید از همان اول جذب نشوند، زیاد اصرار نکنید. البته شما بیان عاقلانۀ فطری خود را داشته باشید، اما آن کسی که ایمان نیاورد و نپذیرفت، دیگر مشکل از خوش است. برخی از اینها حتی اگر قیامت و جهنم را هم ببینند و لمس کنند، باز هم ایمان نخواهند آورد. خداوند در مورد اینها میفرماید: و اگر به دنيا بازگردانده شوند، يقيناً به كفر و شركى كه از آن نهى شدهاند بازمىگردند«وََ لَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُواْ عَلىَ النَّارِ فَقَالُواْ يَالَيْتَنَا نُرَدُّ وَ لَا نُكَذِّبَ بَِايَاتِ رَبِّنَا وَ نَكُونَ مِنَ المُْؤْمِنِينَ* بَلْ بَدَا لهَُم مَّا كاَنُواْ يخُْفُونَ مِن قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نهُُواْ عَنْهُ وَ إِنهَُّمْ لَكَاذِبُون»(انعام/27 و 28)
• شما تصور میکنید ایمان اینقدر به استدلال وابسته است؟! پس چرا اینها که به فرمودۀ خداوند، جهنم را دیده و تجربه کردهاند، باز ایمان نمیآورند؟ دیگر از علم حسی و تجربی بالاتر چه استدلالی میتوانید برای ایمان آوردن کافران بیاورید؟!
ارزش و برتریِ بیداری فطری به چیست؟/ علل دهگانه برتری بیداری فطری/تنها زبان بینالمللی شهوت نیست، بلکه زبان قویترِ بینالمللی، فطرت است
• برخی از علل ارزش و برتری بیداریِ فطری، این موارد است: 1- سرعت و سهولت پذیرش دین (البته برای اهلش): یعنی کسی که اهلش باشد هم سریعتر میپذیرد و هم آسانتر قبول میکند. 2- عاشقانه شروع کردن دینداری. 3- عاقلانه ادامه دادن 4- لذّتبخش بودن (باعث میشود از دینداری لذت ببرید) 5- همه جانبه رشد کردن (اگر فطری حرکت نکنی، همه جانبه رشد نمیکنی) 6- به اوج دینداری و معنویت رسیدن. 7- پایداری داشتنِ در دین و داراییهای دینی. 8- از بین بردن آفاتی مثل عُجب و ریا 9- از بین بردن نفاق. (اگر کسی با فطرت شروع کند دچار نفاق نمیشود چون به دنبال عشقش رفته است) 10- همهگانی بودن و فراگیر بودن. (تنها زبان بینالمللی شهوت نیست؛ بلکه زبان قویترِ بینالمللی، فطرت است.) البته در مورد هر کدام از این موارد- در صورتی که فرصت باشد- میتوان به گفتگوی بیشتر پرداخت.
چرا اگر سنگی را دوست داشته باشید روز قیامت با همان سنگ وارد محشر میشوید؟
• عشق یعنی علاقۀ شدید و علاقۀ شدید فقط در مورد گرایشهای فطری ایجاد میشود و در گرایشهای اکتسابی عشق به وجود نمیآید چون هیچ کدام چنین قدرتی ندارند. قدرت و جاذبهای که بتواند عشق را شکل دهد، فقط در گرایشهای فطری (گرایشهای کشفی) به دست میآید. عرفا هم وقتی میگویند عشق، منظورشان همین است.
• امام رضا(ع) در کلامی خطاب به ابن شبیب میفرمایند: «بر تو باد که دست از ولایت ما برنداری، که اگر مردی سنگی را دوست بدارد، خداوند او را در روز قیامت با آن سنگ محشور میکند؛ عَلَيْكَ بِوَلَايَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا تَوَلَّى حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ يَوْمَ الْقِيَامَة»(امالی صدوق/ص130) اینها در ذات حیات است و این اثر وضعیِ محبّت است.
• چرا اگر شما سنگی را دوست داشته باشید روز قیامت با همان سنگ وارد محشر میشوید؟ میدانید دوستداشتنیهای شما مهمترین داراییهای شما هستند؟ باید حساب داراییهایتان را داشته باشید. مراقب باشید ببینید چه چیزی را دوست دارید، حضرت میفرماید: بیایید ما اهلبیت(ع) را دوست داشته باشید. بعد ببینید این حبّالحسین روز قیامت با شما چه کار میکند و با شما چه معاملهای خواهند کرد.
• ببینید این عشق فطری و این محبّت، چهقدر محشر است! بعد اگر این محبّت فطریِ عمیق شکوفا شود چه خواهد کرد. این محبت خیلی ارزش دارد، حالا اگر امام حسین لطف کرده است و دستیابی به یک دوست داشتنی ارزشمند را برای ما ارزان و سهل کرده است، نباید باعث شود ارزش آن را دستِ کم بگیریم. باید این محبّت را تقویت کنید. وقتی که میبینید مِهر حسین در دلتان هست، آبیاریاش کنید، پرورشش دهید، بگذارید رشد کند. مدام به هیئت بروید. هیأت هفتگی داشته باشید. به حسین(ع) بیشتر بپردازید.
دومین عامل شکوفایی فطرت چیست؟
• گفتیم یکی از عوامل شکوفایی فطرت، تماشاکردن است؛ تماشا کردن خوبان عالم، آیات و... است. عامل دیگر برای شکوفاییِ فطرت، تهذیب است. باید تهذیب نفس کنیم. یعنی برای اینکه کششهای فطریِ خودتان را رشد بدهید، باید کمی با کششهایی که فطری نیستند، مخالفت کنید. کششهایی مانند: شکمبارگی، چشمچرانی و امثال آن. هر کس خودش میفهمد که اینها فطری نیستند. باید با اینها مقابله کنید و نباید خودتان را در برابر این کششها رها کنید.
• اگر دنیا آمد شما را بگیرد و به خودش جذب کند، شما اسیرش نشوید. امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ متقین چنین میفرماید: «دنیا آنان را خواست و آنها دنیا را نخواستند؛ أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا»(نهج البلاغه/خطبۀ 193) خودِ حضرت علی(ع) خطاب به دنیا فرمود: «ای دنیا برو و غیر مرا فریب بده؛ يَا دُنْيَا غُرِّي غَيْرِي»(الغارات/ج1/ص55) آیا ما هم میتوانیم به دنیا بگوییم که مرا رها کن و به سراغ دیگران برو؟
• تهذیب نفس یعنی اسیر «کششهایی که فطری نیستند» نشویم و حرفشان را گوش ندهیم و خودمان را از قید و بندِ آنها رها کنیم. اگر این کار را کردیم، کمکم کششهای فطریِ ما، (یعنی عشق معنوی و عشق فطریِ ما) خودشان را نشان میدهند و اصلاً با صدای بلند با ما حرف میزنند. به ما میگویند: «من یک خدایی را میخواهم که با او مناجات کنم، من این خدا را دوست دارم.» میدانید چرا ما از چهارده سالگی نفهمیدیم که نیاز به خدایی داریم تا با او ارتباط داشته باشیم؟ چون از هفت سالگی مبارزه با هوای نفس و مؤدب بودن را شروع نکردیم.
• دوستان من! تهذیب را تعطیل نکنید. نگویید ما میخواهیم برویم با امام حسین کار کنیم. تهذیب هم باید در کنارش باشد. درست است که آقای بهجت فرمودند: اشک بر اباعبداللهالحسین از نمازشب بالاتر است.( بنده خیال می کنم فضیلت بُکاء [گریه] بر سیدالشهداء(ع) بالاتر از نماز شب باشد. [کتاب در محضر بهجت/1/217]) اما ایشان اشک نماز وتر را با اشک در روضۀ اباعبداللهالحسین مقایسه میکند. پس باید نماز شبت را ترک نکنی تا این سخنان را متوجّه شوی.
این آتشی که حسین(ع) در دلتان انداخته است تازه اولش است!/ زیارت امام حسین(ع) مانند ملاقات خدا در عرش!
• شخصی از امام صادق(ع) پرسید: كسى كه قبر حضرت امام حسين(ع) را زيارت كند ثوابش چيست؟ حضرت فرمود: او مانند کسی است که به لقاءالله پیوسته و خدا را در عرشش ملاقات کرده است؛ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا لِمَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ ع قَالَ كَانَ كَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِي عَرْشِه»(کامل الزیارات/ص147)
• حسین(ع) تحوّلی در دلِتان ایجاد میکند. ولی دوستان من! این آتشی که در دلتان افتاده است تازه اولش است! یا اباعبدالله! اینهایی که اسم تو را میشنوند، قبرت را زیارت میکنند، اینها عاشق لقاءالله میشوند، آنوقت شما انتظار دارید قاسمبن الحسن عاشق لقاءالله نشود؟! هِی دست عمو را میگرفت میبوسید، پای عمو را میبوسید، التماس میکرد اجازۀ میدان رفتن بگیرد. اباعبدالله(ع) مدام او را نوازش میکرد. وداع این دو آنقدر سخت و درناک بود که اباعبدالله(ع) غش کرد...