گروه فرهنگی مشرق - شرح اسم" عنوان
کتاب زندگینامه رهبر معظم انقلاب از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۵۷ است که توسط هدایت
الله بهبودی به رشته تحریر در آمده و توسط موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
به چاپ رسیده است. البته این کتاب اولین بار همزمان با برگزاری نمایشگاه
بین المللی کتاب تهران رونمایی شد؛ اما به دلیل وجود برخی اغلاط تاریخی،
توزیع آن متوقف شد تا اینکه مدتی قبل پس از برطرف شدن اغلاط، چاپ و در
اختیار علاقه مندان گرفت.
آنچه در ادامه از نظرتان می گذرد بخش هفتاد و یکم این کتاب است.***نخستين فرزند
در اين اوان همسرش باردار و نخستين فرزندشان در آستانه تولد بود. همه چيز براي شنيدن صداي سلامتي نوزاد فراهم بود، جز پول. چه بايد مي كرد؟ تكيه اي جز ماهيانه آقاي ميلاني نداشت. او هر ماه يكصد تومان كه ميان پاكتي جاي داده شده بود دريافت مي كرد، نه بيشتر. مقسم "بنده را پيدا مي كرد؛ كنار خيابان، و با لحن خيلي محترمانه مي گفت آقا تشريف بياوريد اين كنار. پاكت ها را از جيبش درمي آورد و مي گشت؛ پاكتي را [كه اسم من پشت آن نوشته شده بود] پيدا مي كرد و مي داد. اين نوع، تقسيم پول ... محترمانه اي بود كه ديگران چنين تقسيمي نداشتند و آقاي ميلاني داشت."
انديشيد به سراغ مقسم برود و موضوع را با او كه همسايه خانه پدري و دوست بود در ميان بگذارد؛ بگويد كه نخستين فرزندش در آستانه چشم گشودن به دنيا است و امكان دارد هر آن پول لازم شود؛ تقاضا كند شهريه اي كه قرار است ده روز ديگر به دستش برسد، اينك بدهد؛ بخواهد شهريه يك ماه آينده را هم به آن بيفزايد تا همه را براي شنيدن صداي قلب دوم همسرش پيش خور كند. مقسم پاسخي داد كه جنبه رسمي داشت تا عاطفي: شهريه اين ماه هنوز به دستم نرسيده است . براي گرفتن شهريه ماه ديگر خودتان به آقاي ميلاني مراجعه كنيد؛ اگر موافقت كرد، دستخط بدهد، شهريه آن ماه را هم خواهيد گرفت. "من از اين حرف ناراحت شدم و ديگر ... به ايشان مراجعه نكردم... [با خود گفتم] نه به آقاي ميلاني چيزي مي نويسم و نه شهريه را مي خواهم."
آقاي خامنه اي [احتمالاً] سراغ دادرس زميني خود را گرفت ؛ مادر. "يا شايد از يكي از دوستان قرض گرفتم."
سيدمصطفي به دنيا آمد و صدايش گوش پدر و مادر را نواخت. چند روز بعد، وقتي مقسم براي تقديم شهريه به سراغ آقاي خامنه اي آمد، نگرفت. اصرار كرد، نگرفت. اين قهر مالي مدتي ادامه يافت.
حجت الاسلام سید مصطفی خامنه ای
***دومين مولود(1)
مصطفي تنها مولود اين خانواده نبود . در سال 1344 ش آقاي خامنه اي ترجمه كتاب المستقبل لهذاالدين اثر سيدقطب را هم به پايان رساند و آن را به زمين گذاشت. عنوان آن را چنين ترجمه كرد: آينده در قلمرو اسلام.
او بيشتر ماه هاي سال 1344 را در آسودگي از تعقيب شهرباني و ساواك گذراند. هر چند مكاتبات فراواني در نيمه دوم سال 43 براي يافتن او و جمع آوري اطلاعات تازه از فعاليت هايش ميان شعب گوناگون ساواك انجام گرفت، اما نامه اي كه مديركل اداره سوم به رياست ساواك استان مركز در ارديبهشت سال 44 فرستاد و نوشت كه اداره دادرسي ارتش درباره نامبرده بالا به علت فقد دليل كافي قرار منع پي گرد صادر و قطعيت آن اعلام گرديده است، موجب شد كه بي مزاحمت عوامل بيروني در كار ترجمه المستقبل لهذاالدين باشد. اين كتاب اتفاقي به دست او رسيده بود. البته او از رصد مأموران مشهد دور نبود. رفت و آمدها به خانه آيت الله ميلاني، به واسطه مأمور مخفي مستقر در آن جا، به روز، ساعت و دقيقه گزارش مي شد. براي نمونه ركن 2 لشكر خراسان در سوم فروردين 44 در ميان تهيه فهرستي از آمد و شدها به خانه آقاي ميلاني نوشت كه ساعت 16.30 سيدمحمدعلي ميلاني [پسر آيت الله ميلاني] از منزل خارج و به اتفاق خامنه اي به وسيله تاكسي به فرودگاه عزيمت کردند. خامنه اي با هواپيما به تهران رفت و سيدمحمدعلي به منزل مراجعت نمود.
يا در بيست و پنجم همين ماه ضمن اشاره به اين كه ساعت 10:40 سيدخامنه اي وارد و ساعت 11:40 خارج گرديد. آمده است كه ساعت 21: 00 روز جاري در مدرسه علميه نواب يك برگ اعلاميه تحت عنوان سومين بهار و به امضاء حوزه علميه قم به ديوار مشاهده و چند نفر طلبه مشغول مطالعه آن بودند. اعلاميه مزبور به وسيله مأمورين از ديوار كنده شده ... است. در گزارش روز نوزدهم ارديبهشت نوشته شده كه "غلامرضا رئيس زاده اهل اراك در حالي كه يك كيف مشكي بزرگي به دست داشت به منزل ميلاني وارد و ساعت 08: 55 از منزل خارج، پياده به خيابان خسروي نو، كوچه نصرت الملك، منزل سيدخامنه اي رفت. پاسبان مأمور منزل ميلاني به اطلاعات شهرباني تلفن نمود. پس از خروج از منزل مزبور جلو فلكه دقيقي [فلكه آب] كه سيدخامنه اي نيز همراهش بود، وسيله مأمورين شهرباني جلب و با ماشين سواري به شهرباني اعزام شد.
آقاي خامنه اي زماني ترجمه المستقبل لهذاالدين را تمام كرد كه سيدقطب زنداني بود، اما افكارش از مرزهاي مصر عبور كرده، به بسياري از كشورهاي اسلامي رسيده بود. كدام ويژگي هاي فكري سيدقطب موجب شد كه يك روحاني 26 ساله در شمال شرق ايران، دست به ترجمه انديشه هاي متفكر ي مصري بزند؟ اول اين كه سيدقطب از اسلامي دم مي زد كه سر و كارش با اجتماع و سياست بو د. او به حاكميت سياسي اسلام اعتقاد داشت و آينده را در قلمرو آن مي ديد. او جهان غرب و قلب تپنده آن، آمريكا را ديده بود و با شناختي كه از كشوره اي اسلامي داشت، مي دانست تيغه هاي آخته فرهنگ غرب، در حال فرود بر ريشه هاي اعتقادي مسلمانان است. سيدقطب، ستيز با غرب راي كي از زمينه هاي ايجاد حكومت اسلامي برمي شمرد. اين جمله از اوست :"حيات غرب بدون شك هم لذيذتر است و هم راحت تر، ولي از نظر انسانيت بهتر، والاتر و گرامي تر نيست... در غرب هيچ قيدي نيست و اين را آزادي مي نامند... بله، آزادي است، اما نه آزادي روح، بلكه آزادي بدن؛ آزادي حيوانيت، نه آزادي انسانيت."
سيدقطب همان اندازه به ستيز با غرب مؤمن بود كه به مبارزه با كمونيسم اعتقاد داشت. او فهميده بود كه روي خوش جهان غرب به اسلام در حد مخالفتش با كمونيسم و جلوگيري از نفوذ آن در كشورهاي مسلمان است. و نيز آنها اسلامي نمي خواهند كه »حكومت كند و اصولاً تحمل حكومت اسلامي را ندارند، چرا كه وقتي اسلام حكومت يافت، امتي ديگر تربيت و اي جاد مي كند و به ملت ها مي آموزد كه تهيه قدرت و قوه واجب است و طرد و نفي استعمار فرض است و كمونيست هم مانند استعمار آفتي است و هر دو دشمن هستند و تجاوزكار.
سيدقطب هشدارهاي جدي نسبت به صهيونيسم داشت . هر كجا دعوتي عليه اخلاق انجام مي گرفت، هر جا جنگي عليه صلح رخ مي نمود، دست صهيونيسم را دخيل مي دانست و در نهايت جايي نوشت : شكي نيست علي رغم اين دشمني ها و كارشكني ها، آينده در قلمرو اسلام است و ما اينك جهادي طولاني، دشوار و پرخطر داريم . اين جهاد براي نجات فطرت از لابه لاي انبوه ابرهاي تيره و پيروز ساختن آن بر تيرگي هاست. بايد براي اين جهاد مجهز شويم و قواي فراوان آماده سازيم. تجهيزات لازم براي اين جهاد فقط يك چيز است: آشنايي كامل با حقايق اسلام و فراگرفتن دين در سطح عالي آن.