کد خبر 18741
تاریخ انتشار: ۱۶ آذر ۱۳۸۹ - ۱۷:۱۰

ارتباط مستمر و گفت‌وگوي چهره‌به‌چهره با دانشجويان، سنت حسنه‌اي است که رهبر انقلاب از ابتداي انقلاب تاکنون به آن پايبند بوده و همه مسئولان نظام را همواره به آن توصيه کرده‌اند. گفت‌وگو‌هايي سرشار از صميميت، دقت نظر، تنوع و صراحت.

به گزارش مشرق، پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبري نوشت: به مناسبت فرا رسيدن روز دانشجو، گزيده‌اي از اهم اين پرسش‌ و پاسخ‌ها که در آن‌ها به وظايف دانشجو نسبت به خود، جامعه و دانشگاه پرداخته‌ شده است، در اين پايگاه منتشر مي‌شود. لازم به ذکر است که ادامه اين پرسش‌ها و پاسخ‌ها، در مناسبت‌هاي مختلف در همين پايگاه اطلاع‌رساني، منتشر خواهد شد.

دانشجوى موفّق چه دانشجويى است؟
به نظر من دانشجوى موفّق کسى است که خوب درس بخواند؛ خوب تهذيب اخلاق کند و خوب به ورزش بپردازد. من براى دانشجوى موفّق، سه شاخص دارم. البته ممکن است يک جوان موفّق در خانه، معيارهاى ديگرى داشته باشد؛ يک کاسب موفّق، يک ادارى موفّق، معيارهاى ديگرى داشته باشد؛ اما دانشجوى موفّق، به حيث دانشجويى، اين است: بايد خوب درس بخواند، به اخلاق و تهذيب نفس بپردازد، ورزش هم بکند.
(بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تهران‏ 77/2/22)

عمده‏‌ترين وظيفه جوانان حزب‏الّلهى و انقلابى چيست؟
به نظر من، جوانان انقلابى دانشگاه - چون بحث دانشجو را داريم - سعى کنند خوب درس بخوانند؛ خوب فکر و معرفتشان را بالا ببرند. سعى کنند در محيط خودشان اثر بگذارند؛ فعال باشند، نه منفعل؛ روى محيط خودشان، اثر فکرى و روانى بگذارند. اين شدنى است. يک جوان گاهى اوقات مى‏تواند مجموعه پيرامونى خودش را - کلاس را، استاد را و حتّى دانشگاه را - زير تأثير شخصيت معنوى خودش قرار دهد. البته اين کار با سياسيکارى به‏دست نمى‏آيد؛ با معنويت به‏دست مى‏آيد، با صفا به‏دست مى‏آيد، با استحکام رابطه با خدا به‏دست مى‏آيد. عزيزان من! رابطه با خدا را جدّى بگيريد. شما جوانيد؛ به آن اهميت بدهيد، با خدا حرف بزنيد، از خدا بخواهيد. مناجات، نماز، نماز با حال و با توجّه، براى شما خيلى لازم است. مبادا اينها را به حاشيه برانيد.
(بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تهران ‏ 77/2/22)

نظر شما در مورد ظهور نسل جديد انقلاب و ماموريت اين نسل چيست؟
گفتند که نسل جديدى در حال ظهور است. اين کاملاً درست است. اين نسل که شما ميگوئيد دارد ظهور ميکند، اين را هم من کاملاً قبول ميکنم؛ تصديق دارم و آن را حس ميکنم.
سؤال ميشود که مأموريت اين نسل چيست؟ الزاماتش چيست؟ کى ميخواهد او را پيش ببرد و هدايت کند؟ اينها سؤالهاى خوبى است. به نظرم ميرسد اين سؤالها سؤال است، ليکن ابهام نيست. پاسخ به اين سؤالها معلوم است. انقلاب براى ايجاد يک دولت به جاى دولت که به وجود نيامد، براى ايجاد يک نظام، يک مجموعه‏ى ملى و انسانى بر اساس يک تفکر به وجود آمد. آن تفکر، تفکر اسلام است. ادعاى ما اين است - که اين ادعا را اثبات هم ميکنيم و ثابت شده است؛ قطعى است - ما معتقديم راه سعادت انسانها به دست تعاليم انبياء است، که کاملترينش هم تعاليم اسلام است. بشر منهاى تعاليم انبياء حتّى پيشرفت مادى هم در اين حدى که پيدا کرده، پيدا نميکرد؛ چه برسد به تعالى معنوى و بهجت معنوى و آرامش و آسايش روانى که زمينه‏ساز عروج اوست به معارج والاى ملکوتىِ انسان. راه سعادت انسان اين است.

براى اينکه تفکر انبياء در جامعه پياده شود، يک حرکت بلندمدت و طولانى لازم بود. اين انقلاب با اين هدف به وجود آمد. جامعه‏ى اسلامى، کشور اسلامى، نه فقط دولت اسلامى، نه فقط تشکيل يک نظام اسلامى، بلکه تشکيل يک واقعيت و يک مجموعه مردمى که بر اساس تعاليم اسلام - که لبّ لباب تعاليم انبياء است - زندگى ميکنند و آثارش را احساس ميکنند. اين هدف ماست. خوب، ما به اين هدف هنوز نرسيديم، توقع هم نبود که در ظرف سى سال برسيم. اين هدف، هدف خيلى طولانى مدتى است. بايد تلاش کرد، بايد کار کرد تا به اين هدف رسيد؛ شما مسئوليتتان اين است. مأموريت اين نسل اين است؛ کشور و ملتتان را به آن جايگاهى که معنايش اين باشد که يک جامعه‏ى اسلامى به معناى واقعى تشکيل شده، برسانيد. اين را الگو کنيد. اين ميشود بزرگترين وسيله براى گسترش اين فکر و گسترش اين تجربه در عالم؛ اين مأموريت اين نسل است.
(ديدار دانشجويان با رهبر انقلاب 87/7/7)

وظيفه‌ي جنبش دانشجوئي در کنار ساير اقشار جامعه براي رسيدن به جامعه اسلامي الگو چيست؟
جنبش دانشجوئى؛ يعنى دانشجوى متحرک، دانشجوى فعال؛ دانشجوئى که از نيروى فکر و توان جسمى و روحى خودش ميخواهد براى پيشرفت استفاده کند؛ آيا فقط اينها مخاطبند؟ بلاشک نه. سنگين‏ترين مسئوليت بر عهده‏ى مسئولان و انواع نخبگان جامعه است؛ نخبگان علمى و نخبگان فکرى و نخبگان سياسى، ليکن جريان دانشجوئىِ فعال هم مسئوليت سنگينى دارد. يکى از مسئوليتهاى جريان دانشجوئى، تلاش براى فهميدن است؛ يعنى تفکر.

من به نظرم ميرسد يکى از کارهاى لازم، تشکيل جلسات فکرى وسيعى است که مجموعه‏ى دانشجوئى، همراه با مجموعه‏ى حوزوى، با برنامه‏ريزى خوب، ميتواند به وجود بياورد تا بنشينند درباره‏ى مسائل گوناگون فکر کنند. گسترش فکر و پراکندن فکرِ درست و صحيح ميتواند همان ثمراتى را ببخشد که ما در زمينه‏هاى مسائل علم و فناورى و پيشرفت علوم از دانشجو توقع داريم؛ يعنى شکوفائى، آوردن حرف نو به ميدان انديشه، با يک حرکت صحيح و جهتگيرى درست. يکى از کارها اين است.

يکى از کارها، مشخص کردن اصول است. ما اصولى داريم که بايد از اين اصول تخطى نشود. يعنى به نام فکرپردازى و انديشه‏پردازى، از اصول انحراف پيدا نشود. اصول، شاخصهاى راه صحيح و صراط مستقيم است. خطاست اگر اصول را به ديواره‏هائى تشبيه بکنيم که انسان از وسط اين ديواره‏ها بايد حرکت کند؛ نه، اصول شاخصند. يک راه مستقيمى وجود دارد، يک صراط مستقيمى هست که اين، انسان را به هدف ميرساند. اين صراط مستقيم را بايد شناخت، بايد کشف کرد. هيچ کس در محدوده‏ى صراط مستقيم زندانى نشده. اجبار به پيمودن صراط مستقيم در هيچ کس نيست. اين اصول کسى را اجبار نميکند، الزام نميکند، محدود نميکند، بلکه اين اصول انسان را هدايت ميکند و به او ميگويد که اگر چنانچه بر طبق اين اصول حرکت کردى، به آن نتيجه‏ى مطلوب خواهى رسيد؛ اگر از اين اصول تخطى کردى، به هدف نخواهى رسيد. آخر، اشکال بيراهه همين است. بيراهه، دو اشکال دارد: يک اشکال اين است که انسان به سرمنزل مقصود نميرسد؛ اشکال ديگر اين است که وقت انسان تلف ميشود؛ فرصتها از دست ميرود.

اين کسانى که در طول اين صد سال، صد و پنجاه سال اخير در کشور ما داعيه‏ى اصلاح و پيشرفت و ترقى سر دادند و ما را حقاً و انصافاً به بيراهه کشاندند، اين گناه بزرگ را انجام دادند؛ هم ما در طول اين صد و پنجاه سال به مقصد نرسيديم و عقب مانديم، هم وقتمان تلف شد. چند نسل پى‏درپى بايد بيايند، ضايع شوند، در اين تيه(1) سرگردانى بروند و به نتيجه نرسند، تا يک وقت يک نسل متوجه بشود که اشتباه کرده‏اند؛ راه را برگردد، شروع کند از نو حرکت کردن. گناه آن کسانى که جوامع بشرى را به بيراهه ميکشانند، اين است که وقت آنها و عمر آنها و فرصتهاى آنها را ضايع ميکنند.
(ديدار دانشجويان با رهبر انقلاب 87/7/7)

جمع ميان تلاش براي تعالي و خلوص‌بخشي به نظام با وحدت حداکثري نيروهاي انقلاب که به حق نياز شرايط امروز کشور است چگونه ممکن مي‌گردد؟
بعضى‌ها ميگويند وحدت، بعضى‌ها ميگويند خلوص؛ شما چه ميگوئيد؟ من ميگويم هر دو. خلوص که شما مطرح ميکنيد - که ما بايست از فرصت استفاده کنيم و حالا که غربال شد، يک عده‌اى را که ناخالصى دارند، از دائره خارج کنيم - چيزى نيست که با دعوا و کشمکش و گريبان اين و آن را گرفتن و با حرکت تند و فشارآلود به وجود بيايد؛ خلوص در يک مجموعه که اينجورى حاصل نميشود؛ ما به اين، مأمور هم نيستيم. در صدر اسلام، خوب، با پيغمبر اکرم يک عده بودند؛ سلمان بود، اباذر بود، ابىّ‌بن‌کعب بود، عمار بود، کى بود، کى بود؛ اينها درجه‌ى اول و خالص‌ترينها بودند؛ عده‌اى ديگر از اينها يک مقدارى متوسطتر بودند؛ يک عده‌اى بودند که گاهى اوقات پيغمبر حتّى به اينها تشر هم ميزد. اگر فرض کنيد پيغمبر در همان جامعه‌ى چند هزار نفرى - که کار خالص‌سازى خيلى آسانتر بود از يک جامعه‌ى هفتاد ميليونى کشور ما - ميخواست خالص‌سازى کند، چه کار ميکرد؟ چى برايش ميماند؟ آن که يک گناهى کرده، بايد ميرفت؛ آن که يک تشرى شنفته، بايد ميرفت؛ آن که در يک وقتى که نبايد از پيغمبر اجازه‌ى مرخصى بگيرد، اجازه‌ى مرخصى گرفته، بايد ميرفت؛ آن که زکاتش را يک خرده دير داده، بايد ميرفت؛ خوب، کسى نميماند. امروز هم همين جور است. اينجورى نيست که شما بيائيد افراد ضعاف‌الايمان را از دائره خارج کنيد، به بهانه‌ى اينکه ميخواهيم خالص کنيم؛ نه، شما هرچه ميتوانيد، دائره‌ى خلّصين را توسعه بدهيد؛ کارى کنيد که افراد خالصى که ميتوانند جامعه‌ى شما را خالص کنند، در جامعه بيشتر شوند؛ اين خوب است. از خودتان شروع کنيد؛ دور و بر خودتان، خانواده‌ى خودتان، دوستان خودتان، تشکل خودتان، بيرون از تشکل خودتان. هرچه ميتوانيد، در حوزه‌ى نفوذ تشکل خود، براى بالا آوردن ميزان خلوصهاى فردى و جمعى تلاش کنيد؛ که نتيجه‌ى آن، خلوص روزافزون جامعه‌ى شما خواهد شد. راه خالص کردن اين است.

وحدت هم که ما گفتيم - که بعد سؤالات ديگرى هم در اين زمينه شده - منظور من اتحاد بر مبناى اصول است. بنابراين وحدت با کيست؟ با آن کسى که اين اصول را قبول دارد. به همان اندازه‌اى که اصول را قبول دارند، به همان اندازه ما با هم مرتبط و متصليم؛ اين ميشود ولايت بين مؤمنين. آن کسى که اصول را قبول ندارد، نشان ميدهد که اصول را قبول ندارد يا تصريح ميکند که اصول را قبول ندارد، او قهراً از اين دائره خارج است. بنابراين با اين تفصيل و توضيحى که عرض شد، هم طرفدار وحدتيم، هم طرفدار خلوصيم.
(بيانات در ديدار دانشجويان در يازدهمين روزماه رمضان 89/6/1)

معيار و ملاک براى جدايى و مرز اصول و سليقه‏ها چيست؟ اصول را چگونه مى‏توان تشخيص داد؟
اصول، با سليقه‏هاى گوناگون در زمينه‏هاى مختلف، با هم اشتباه نمى‏شود. اصول، پايه‏هاى فکرى يک نظام و يک اساس حکومتى است. اسلام، از اصول است؛ استقلال، از اصول است؛ نظام دينى، از اصول است؛ رعايت قوانين اسلامى، از اصول است؛ جهتگيرىِ عمومى ملت و کشور به سمت متديّن شدن و جامعه را به سمت جامعه اسلامىِ کامل کشاندن، از اصول است. اصول از اين قبيل است. سليقه‏ها اين است که يک نفر با زيد خوب است، با عمرو بد است؛ يکى از آن خوشش مى‏آيد، آن ديگرى از آن خوشش نمى‏آيد. در زمينه‏هاى اقتصادى، از سليقه هم بالاتر هست؛ اما اصول نيست. فرض بفرماييد که يک نفر معتقد به سياست «تعديل اقتصادى» است، يکى هم مخالف اين سياست است؛ مثلاً معتقد به سياست نوع ديگر است. اينها از سليقه هم بالاتر است؛ اما با اصول نبايد اشتباه شود. آن کسى که داراى اين سليقه‏ى سياسى و اين روش سياسى است، وقتى که مسؤوليتى داشته باشد، بر طبق همان عمل مى‏کند؛ آن ديگرى مى‏آيد و برطبق چيز ديگر عمل مى‏کند؛ اما اصول هميشه محفوظ است. الان شما ملاحظه بفرماييد؛ از زمان رياست جمهورى بنده، که آن‏وقت رئيس دولت کسى بود، بعد رئيس دولت کس ديگرى شد؛ و زمان بعد از رياست جمهورى بنده، که رئيس دولت کس ديگرى شد؛ با اين‏که سلايق سياسى و اقتصادى تفاوتهاى گوناگونى کرده، اما درعين‏حال همواره در اين مدّت، آن پايه‏هاى فکرى - يعنى اعتقاد به اسلام، اعتقاد به امام، اعتقاد به نظام اسلامى، اعتقاد به مردمى بودن جامعه - همه سر جاى خود محفوظ است. اين اعتقادها چيزهايى نيست که حتّى با آمدن و رفتن دولتها عوض شود. بنابراين قابل اشتباه نيست.
(پاسخهاى رهبر معظم انقلاب اسلامى به پرسشهاى دانشجويان در دانشگاه صنعتى شريف 78/9/1)

چگونه مى‏توان از خطّ فکرىِ ناب ولايت در مسائل روزمرّه و جارى به صورت واضح مطّلع شد تا افراد نتوانند نظرات حضرتعالى را خلاف وانمود کنند؟
من آنچه که در سخنرانيها بيان مى‏کنم، لبّ نظراتم است. اساسيترين نظراتم همانهايى است که شما در سخنرانيها از من مى‏شنويد. هيچ نظرى درباره مسائل جارى کشور و مسائل اسلام و مسلمين و مسائل اجتماعى وجود ندارد که من آن را درِگوشى به کسى بگويم و نشود آن را در علن گفت. نظرات من، نظراتى شفّاف و روشن است که در خطبه نماز جمعه و در سخنرانى با گروههاى مختلف، شما اينها را مى‏شنويد.
(بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تهران‏‏ 77/2/22)

راه دست‌يابي به نظرات امام (ره) چيست؟
نظرات امام يک مجموعه است و خوشبختانه بيانات امام ثبت شده است و همين است که هست. مثل همه‏ى متونى که از آنها ميشود تفکر گوينده را استنباط کرد؛ منتها با شيوه‏ى درستِ استنباط. شيوه‏ى درستِ استنباط اين است که همه حرفها را ببينند، آنها را در کنار هم قرار بدهند؛ توى آنها عام هست، خاص هست؛ مطلق هست، مقيد هست. حرفها را بايد با همديگر سنجيد، تطبيق کرد؛ مجموع اين حرفها، نظر امام است. البته کار خيلى ساده‏اى نيست، اما روشن است که بايد چه کار کنيم: يک کار اجتهادى است؛ اجتهادى است که از عهده‏ى شما جوانها برمى‏آيد. بنشينند واقعاً گروه‏هاى کارى در زمينه‏هاى مختلف، نظر امام را استنباط کنند، از گفته‏هاى امام به دست بياورند.
(ديدار دانشجويان با رهبر انقلاب 87/7/7)

آيا ما به عنوان سربازان انقلاب و فعالان جريانات دانشجويي انقلابي بايد عينا از همان موضعي سخن بگوييم که رهبري معظم به اقتضاي جايگاه رفيع ولايي و سکانداري کشتي انقلاب از آن سخن مي گويند؟
ميگويند آيا ما هم بايد مثل رهبرى موضع بگيريم يا نه؟ خوب، رهبرى يک تکليفى دارد، ما يک تکليف ديگر داريم. ببينيد، نبادا کسى تصور کند که رهبرى يک نظرى دارد که برخلاف آنچه که به عنوان نظر رسمى مطرح ميشود، در خفا به بعضى از خواص و خلّصين، آن نظر را منتقل ميکند که اجراء کنند؛ مطلقاً چنين چيزى نيست. اگر کسى چنين تصور کند، تصور خطائى است؛ اگر نسبت بدهد، گناه کبيره‌اى انجام داده. نظرات و مواضع رهبرى همينى است که صريحاً اعلام ميشود؛ همينى است که من صريحاً اعلام ميکنم.

چند سال قبل که يک قتلى اتفاق افتاده بود و دشمنان جنجال کردند، تبليغات کردند و گفتند اينها فتوا داشتند، دستور داشتند، و ميخواستند يک جورى پاى رهبرى را ميان بکشند، توى نماز جمعه گفتم: اگر من يک وقتى اعتقاد پيدا کنم که يک نفرى واجب‌القتل است، اين را توى نماز جمعه علنى خواهم گفت. نه جايز است، نه شايسته است که مواضع ديگرى غير از آنچه که رهبرى به صورت علنى و صريح به عنوان مواضع خودش اعلام ميکند، وجود داشته باشد؛ نه، همينى است که دارم ميگويم.
البته ممکن است کيفيت روزه گرفتن شما با بنده، نماز خواندن شما با بنده يک تفاوتهائى داشته باشد. خوب، شما جوانيد، دانشجوئيد؛ فعاليت دينى شما، فعاليت اجتماعى شما جوانانه است؛ با رفتار پيرمردانه‌ى پيرمردها طبعاً تفاوت پيدا ميکند. از اين تفاوتهاى قهرى و طبيعى نميشود صرف‌نظر کرد.

مسئله‌ى حفظ نظام مطرح شد. به نظر ما - همين طور که گفتيم - حفظ نظام واجب است و اوجب از همه‌ى امور است. نظام هم يک مرزهاى مشخصى دارد که يکى از اين مرزها، مرزهاى اخلاقى و فرهنگى است و شکى نيست که بايد حفظ شود.
(بيانات در ديدار دانشجويان در يازدهمين روزماه رمضان 89/6/1)

به ما بگوييد در اين اوضاع آشفته، وظيفه يک دانشجوى آگاه و آماده در مقابل جريانهاى سياسى مختلف چيست؟
درست فکر کردن، درست تحليل کردن، تحليل درست را به ديگران منتقل کردن و سعى در روشن و آگاه کردن کسى که فکر مى‏کنيد ناآگاه است.
(بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشجويان دانشگاه شهيد بهشتى 82/02/22)‏

لطفاً نظر خود را در مورد آينده فعاليتهاى سياسى دانشجويان و سمت و سوى اين حرکات بفرماييد.
من سه، چهار سال قبل از اين گفتم که دانشجويان بايستى سياسى شوند؛ و بعد هم عليه کسانى که دانشگاه را از سياست دور کردند، تعبير تندى کردم. يک سال بعد از آن، يا همان وقتها، در يک اجتماع دانشجويى گفتم که اشتباه نکنيد؛ من که مى‏گويم فعّاليت سياسى، معنايش اين نيست که فعاليت سياسى حتماً بايد عليه دولت، عليه مسؤولان و عليه نظام باشد. بعضى از بدخواهان، فعاليت سياسى را اين‏گونه تعبير مى‏کنند. فکر مى‏کنند فعّاليت سياسى، يعنى سياسيکارى! اين، يک نوع سياسيکارى و يک نوع تقلّب است که آدم تصوّر کند فعّاليت سياسى در دانشگاه، فقط با بدگفتن و با فحّاشى کردن و با اهانت کردن به اين و آن حاصل مى‏شود؛ نه. فعّاليت سياسى، براى پيدا شدن قدرت تحليل در دانشجوست. اين دانشجو اگر قدرت تحليل سياسى نداشته باشد، فريب مى‏خورد و فريب خوردن دانشجو، درد بزرگى است که تحمّلش خيلى سخت است. بالاخره اگر دانشجويان بخواهند قدرت تحليل پيدا کنند، بايد فعّاليت سياسى بکنند؛ بايد سياست را بخوانند، بنويسند، بگويند، مذاکره و مباحثه کنند. تا اين کار نشود، دانشجويان توانايى پيدا نمى‏کنند. عقيده من، هنوز هم همين است.
(بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تهران‏ 77/2/22)

اولويّتهاى سياسى، فرهنگى در دانشگاهها و راهکارهاى صحيح حرکتهاى دانشجويان مسلمان انقلابى را در رسيدن به آنها بيان فرماييد.
به نظر من، اولويّتهاى سياسى امروز، نبايد موضوعات را مشخّص کند؛ روشها را بايد مشخّص کند؛ موضوعات خيلى تفاوتى نمى‏کند. به نظر من، بحثهاى سياسى دانشجويان خوب است. بحث کنند؛ منتها بحثهاى جستجوگر و کاوشگر، نه بحثهاى فرمايشى. ما مثلاً به بعضى از شخصيتها يا افراد يا مقاماتى که همه چيز را فرمايشى بيان مى‏کنند، اعتراض مى‏کنيم؛ اما بعد ناگهان مى‏بينم که فلان دانشجو در يک گردهمايى، اجتماع کوچک يا بزرگ، يک فرمايش صادر مى‏کند! اگر فرمايش بد است، همه جا بد است. بحث دانشجويى بايد باز، قابل کشش، قابل انعطاف، قابل کم و زياد شدن باشد، تا در نتيجه قدرت تحليل سياسى دانشجو بالا برود. هدف بحثهاى سياسى دانشجويى بايد همين باشد تا دانشجو بتواند قدرت تحليل سياسى پيدا کند. در مورد مسائل فرهنگى هم همين‏طور است. حالا اگر وارد اين بحث شويم، خيلى طول مى‏کشد؛ اينها بحثهاى طولانى است.
(بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تهران‏‏ 77/2/22)

بهترين شيوه برخورد با منکرات چيست؟
بستگى به اين دارد که چه کسى بخواهد برخورد کند. اگر شما بخواهيد برخورد کنيد، «زبان» است. شما به غير از زبان، هيچ تکليف ديگرى نداريد. نهى از منکر براى مردم، فقط زبانى است. البته براى حکومت، اين‏طور نيست. اگر منکر بزرگى باشد، برخورد حکومت احياناً ممکن است برخورد قانونى و خشن هم باشد؛ ليکن نهى از منکر و امر به معروفى که در شرع مقدّس اسلام هست، زبان است؛ «انّما هى اللسان»

تعجّب نکنيد. من به شما عرض مى‏کنم که تأثير امر و نهى زبانى - اگر انجام گيرد - از تأثير مشت پولادين حکومتها بيشتر است. من چند سال است که گفته‏ام امر به معروف و نهى از منکر. البته عدّه‏اى اين کار را مى‏کنند؛ اما همه نمى‏کنند. همه تجربه نمى‏کنند، مى‏گويند آقا چرا اثر نمى‏کند؛ تجربه کنيد. منکرى را که ديديد، با زبان تذکّر دهيد. اصلاً لازم هم نيست زبان گزنده باشد و يا شما براى رفع آن منکر، سخنرانى بکنيد. يک کلمه بگوييد: آقا! خانم! برادر! اين منکر است. شما بگوييد، نفر دوم بگويد، نفر سوم بگويد، نفر دهم بگويد، نفر پنجاهم بگويد؛ کى مى‏تواند منکر را ادامه دهد؟

البته به شما بگويم عزيزان من! منکر را بايد بشناسيد. چيزهايى ممکن است به نظر بعضى منکر بيايد؛ در حالى که منکر نباشد. بايد معروف و منکر را بشناسيد. واقعاً بايد بدانيد اين منکر است. بعضى گفته‏اند که بايد احتمال تأثير وجود داشته باشد. من مى‏گويم احتمال تأثير همه جا قطعى است؛ مگر در نزد حکومتهاى قلدر، قدرتمندان و سلاطين. آنهايند که البته حرف حساب به گوششان فرو نمى‏رود و اثر نمى‏کند؛ اما براى مردم چرا. براى مردم، حرف اثر دارد. بنابراين، پاسخ من اين شد که بهترين روش براى شما که از من سؤال کرديد، «زبان» است.
(بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تهران 77/2/22)

امام فرمودند دانشجويان بايد در مقابل انحرافات، شجاعانه بايستند. اگر ايستادگى دانشجو باعث اصلاح مسؤولان نشد، تکليف چيست؟
چرا، عاملِ اصلاح خواهد شد. البته ايستادگى دانشجو معنايش اين نيست که مبارزه مسلّحانه کند. انسان به مسؤول بايد بگويد، تذکّر بدهد و بخواهد؛ اين خواستن بايد در روش، برخورد و انتخاب او اثر بگذارد، که بلاشک اثر مى‏کند؛ ممکن نيست اثر نکند؛ بنده اين را به‏صورت يک امر قطعى عرض مى‏کنم. اگر روى اين نکته دقّت کنيد، خواهيد ديد امکان ندارد يک مجموعه چيزى را بخواهد و در نظامى مثل نظام ما - که نظام مردم‏سالارى و انتخاب است - تحقّق پيدا نکند؛ بالاخره تحقّق پيدا خواهد کرد.
(بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشجويان دانشگاه شهيد بهشتى‏ 82/02/22)

اگر اشکالى در سياستها و عملکردها باشد، آيا بايد آن را ابراز کرد؟ چگونه مى‏توان اين کار را کرد که متّهم به مخالفت با فرمايش شما در حمايت از دولت نشويم؟
من البته هيچ‏وقت جلوِ انتقاد را نگرفته‏ام و کسى را منع نکرده‏ام. انتقاد صحيح و دلسوزانه ضررى ندارد؛ اما اين انتقاد بايستى به تخريب نينجامد. بعضيها طورى انتقاد مى‏کنند که تخريب است؛ اين مصلحت نيست. کسى که مسؤوليت سنگينى در کشور بر دوشش هست و از او توقّع داريم که فلان کار را بکند - اقتصاد را درست کند و... - اگر ما او را تقويت نکنيم؛ اگر يک وقت ضعفى هم پيدا شد، آن را نپوشانيم؛ آيا مى‏توانيم چنين توقّعى داشته باشيم؟ باز هم مى‏توانيم اميدوار باشيم که آنچه که ما مى‏خواهيم، انجام خواهد گرفت و آنچه که وظيفه اوست، انجام مى‏گيرد؟ به نظر من، وظيفه همه است که به مسؤولان کشور کمک کنند و آنها را يارى نمايند؛ البته تا وقتى که در خطّ مستقيم اسلام و امام حرکت مى‏کنند. اگر کسى از خط مستقيم اسلام و امام منحرف شود - هر کسى باشد - او درخور حمايت نيست. اين فرق هم نمى‏کند؛ از بالا تا پايين همه يکسان هستند؛ خود من هم همين‏طور هستم. اگر خداى نکرده من هم از آن خطّ صحيحِ اسلام تخطّى کنم، بر مردم واجب نيست که از من حمايت يا تبعيت کنند. البته احياناً يک وقت اشتباه و اختلاف سليقه‏اى وجود دارد. اين اختلاف سليقه نبايد موجب شود که ما مسؤولان کشور و مسؤولان بخشهاى گوناگون را از حمايت خودمان محروم کنيم؛ نه، بايد آنها را حمايت کنيم.

شما هم بدانيد عزيزان من! امروز اين کشور اقتدارش به همين است که دولت و ملت به هم وصلند. هيچ جاى دنيا هم اين‏گونه نيست. اين را که عرض مى‏کنم، با علم و اطّلاع مى‏گويم؛ يعنى حتّى در کشورهاى دمکراتيک، اين حالتى را که شما در اين‏جا مشاهده مى‏کنيد - و خوشبختانه نظاير آن در اين کشور زياد است که يک مسؤول بنشيند و با مردم، صميمى و خودمانى حرف بزند؛ نه آنها از او احساس وحشت کنند، نه او از آنها احساس وحشت و بيگانگى کند - وجود ندارد. اين هم به برکت دين و به برکت اسلام است، والاّ آن حکومتهاى به خيال و به ادّعاى خودشان مردمى - که بى‏دين و ملحد بودند - حجابهايشان از مردمشان، خيلى خيلى قطورتر از ديگران هم بود! بنابراين، اين اتّصال دولت و ملت، به برکت دين و اسلام است. اين را نبايد از دست داد؛ اين چيز خيلى مغتنمى است. اين ارتباط بين مسؤولان دولتى و مردم، حمايت اينها از آنها، علاقه و دلسوزى آنها به اينها، چيز بسيار با ارزشى است.
(پاسخهاى رهبر معظم انقلاب اسلامى به پرسشهاى دانشجويان در دانشگاه صنعتى شريف 78/9/1)

حدود و خطوط قرمزِ ما در جنبش عدالتخواهى چيست؟ چون گاهى برخى مسؤولان رده پايين در سخنرانيهاى خود، رفتار ما را تخريبى و مغاير با منافع نظام تفسير مى‏کنند. نظر حضرت‏عالى چيست؟
اى کاش مى‏گفتند عملى که به عنوان رفتار تخريبى تعريف مى‏شود، چيست، تا بنده بگويم تخريبى است يا نه. بنده نمى‏دانم چطور رفتارى بوده که آنها آن را تخريبى دانسته‏اند. به هرحال، جنبش عدالتخواهى هنگامى‏که در جمع دانشجويان و خطاب به آنها گفته مى‏شود، مقصود اين است که اين طلب و خواسته و خواهش به عنوان يک خواسته عمده مطرح شود. نبايد بگذاريد اين مطالبه مهم از ذهنها دور شود؛ يعنى بايستى عدالت آن‏چنان از طرف مردم، قشرها و بخصوص جوانان مطالبه شود که هر مسؤولى - چه بنده و چه هر کس ديگرى که در جايى مسؤول است - ناچار باشد به مقوله عدالت، ولو برخلاف ميلش هم باشد، بپردازد. يک وقت است که ما مثلاً به وزارت اقتصاد و دارايى مى‏گوييم عدالت را رعايت کن، يا به قوّه قضاييّه مى‏گوييم عدالت را رعايت کن؛ اما يک وقت به جوانان مى‏گوييم شما عدالت را مطالبه کنيد. هر کدام معناى خاصّى دارد. مطالبه عدالت به معناى اين است که عدالت، گفتمان غالب در محيطهاى جوان و دانشجويى شود؛ عدالت را مطالبه کنند و آن را از هر مسؤولى بخواهند. اگر غير از اين کارى صورت گيرد، ممکن است درست و يا غلط باشد، که بنده چون نمى‏دانم، نظرى نمى‏دهم.
(بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشجويان دانشگاه شهيد بهشتى 82/02/22)

برخى از مسؤولان فرهنگى و حتّى روحانيون و افراد موجّه و دلسوز، ما را نصيحت مى‏کنند که اعتراض به مسائل ضدّعدالت، به نظام و انقلاب ضربه مى‏زند و اين کارها تندروى است. در پاسخ به اين افراد چه بايد گفت؟
بايد گفت مطالبه عدالت نه فقط به نظام ضربه نمى‏زند، بلکه نظام را تقويت مى‏کند. البته من نمى‏دانم شما آن را چگونه مطالبه کرده‏ايد که آنها گفته‏اند ضربه مى‏زند. ممکن است روش مطالبه، تند يا خشن يا نامناسب بوده، که من در اين باره قضاوتى ندارم؛ اما اصل مطالبه عدالت، هيچ ضربه‏اى به انقلاب نمى‏زند؛ کاملاً هم در جهت تقويت انقلاب است.
(بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشجويان دانشگاه شهيد بهشتى‏ 82/02/22)

بعضى ميگويند اگر چنانچه صدا و سيما را نقد کنيم، بر خلاف رهبرى مطلبى گفته‏ايم چون رهبرى رئيس صدا و سيما را معين ميکند! نظر شما چيست؟
اگر واقعاً ملاک اين باشد، که آدم بايد به هيچ‏کس اعتراض نکند؛ چون رئيس قوه‏ى قضائيه را هم رهبرى انتخاب ميکند، رئيس جمهور هم بعد از انتخابات، تنفيذ رهبرى دارد؛ ميگويد نصب کردم. پس بايد به هيچ‏کس اعتراض نکرد. نه آقا، اولاً صدا و سيما را رهبرى اداره نميکند؛ اين معلوم باشد. صدا و سيما را رئيس صدا و سيما اداره ميکند. و رهبرى هم در موارد زيادى اعتراضهائى دارد. همين اعتراضهائى که شما داريد، بعضى‏هايش يا خيلى‏هايش، اعتراضهاى ما هم هست. احتمالاً اعتراضهاى ديگرى هم هست که چون براى من از جوانب مختلف گزارش مى‏آورند - با اينکه خود من ممکن است به قدر شما تماشاچى تلويزيون يا گوش‏کننده‏ى راديو نباشم - اطلاعاتم زياد است. از وضع صدا و سيما اعتراضهائى هم ميکنيم، اشکالاتى هم ميکنيم، گاهى با آنها دعوا هم ميکنيم. بالاخره آنها هم يک ضرورتهائى دارند و جواب ميدهند؛ گاهى جوابشان درست است، گاهى هم نادرست است. به هر حال اعتراض هست و انتقاد شما از صدا و سيما مطلقاً به رهبرى منتقل نميشود. شما حق داريد انتقاد کنيد؛ هيچ اشکالى ندارد.
(ديدار دانشجويان با رهبر انقلاب 87/7/7)

آيا در مواردي که شائبه‌اي در سطح جامعه به وجود آمده و نحوه عملکرد دستگاه قضا يا هر نهاد ديگري، غيرشفاف و يا خداي نکرده سوال‌برانگيز به نظر مي‌رسد طرح پرسش و درخواست پاسخگويي نمي‌تواند به حرکت عدالت‌خواهانه نظام کمک کند؟
يک سؤال اين بود که آيا جريان دانشجوئى ميتواند آنجائى که ايرادى به نظرش مى‌آيد، سؤال کند؟ پاسخ اين است که بله، بايد سؤال کنيد. ايرادى ندارد که سؤال کنيد؛ به شرط اينکه همان طور که خود اين برادر هم گفت، قضاوت نکنيد؛ اما سؤال کنيد. بهترين روش سؤال و پاسخ هم اين است که مسئولين بيايند توى مجموعه‌هاى دانشجوئى. من همين جا از مسئولين درخواست ميکنم که ديدارهاى دانشجوئى‌شان را زياد کنند. امروز بهترين قشرهاى کشور اينهايند؛ هم جوانند، هم باسوادند، هم تحصيلکرده‌اند، داراى فهمند، داراى انگيزه‌اند؛ مسئولين بروند شرکت کنند. اين سؤالات مطرح بشود، احتمالاً پاسخهاى قانع کننده‌اى هم خواهيد شنيد. کمااينکه خود من در برخورد با بعضى از مسئولين، احياناً بعضى از همين سؤالهاى شما يا سؤالاتى از اين قبيل را از آنها دارم. خوب، يک جوابى ميدهند، انسان احياناً قانع ميشود؛ ممکن هم هست جواب قانع کننده‌اى نداشته باشند. به هر حال طرح سؤال، خوب است. مراقبت کنيد طرح سؤال را مخلوط نکنيد و اشتباه گرفته نشود با معارضه. آن چيزى که من قبلها هم گفته‌ام، بارها هم گفته‌ام، الان هم ميگويم، اين است که جريان دانشجوئى يا جنبش دانشجوئى يا هر چيز ديگر که اسمش هست، تصور نکند که وظيفه‌اش اين است که با دستگاه متولى امر و متصدى اداره‌ى کشور معارضه کند؛ نه، اين خطاست؛ چه لزومى دارد؟ معارضه کردن که کارِ هميشه درستى نيست؛ ممکن است يک جا درست باشد، يک جا درست نباشد. مهم اين است که شما حرفتان را مطرح کنيد، استدلالتان را مطرح کنيد، پاسخ قانع کننده‌اى بخواهيد؛ مسئولين هم بايد پاسخ بدهند.
(بيانات در ديدار دانشجويان در يازدهمين روزماه رمضان 89/6/1)

آيا حرکتهايى همچون تجمّع مقابل قوّه قضاييّه و مطالبه شديد از آنها در جهت مبارزه با مفاسد اقتصادى، تضعيف نظام است؟
فرق مى‏کند. گاهى اوقات قوّه قضاييّه مايل است واقعاً کارى انجام دهد، که اگر پشتوانه اين‏طورى هم ببيند، حتماً انجام خواهد داد. بعضى از امواج سياسى جلوِ قوّه قضاييّه را در بعضى از کارها مى‏گيرد؛ بنابراين تصوّر نمى‏کنم اين کار تضعيف نظام باشد. البته گاهى ممکن است در شرايطى تضعيف باشد، اما در شرايطى هم تقويت است؛ يعنى در واقع کمک به آنهاست تا کارى را که مى‏خواهند، بتوانند بکنند و در برابر بعضى از جريانهاى سياسى که مزاحمت ايجاد مى‏کنند، حربه قويترى داشته باشند.
(بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشجويان دانشگاه شهيد بهشتى 82/02/22)

چرا برخي از دستگاه هاي مسئول با دانشجويان به جرم مطالبه ي عدالت برخورد مي کنند در حالي که بعضا از برخورد با مفسدين و دشمنان عدالت شانه خالي مي کنند؟
شما ميگوئيد که ما شعار عدالت ميدهيم؛ دانشجو را ميگيرند، اما آن کسى را که به عدالت صدمه زده، نميگيرند. قوه‏ى قضائيه چنين، يا دستگاه مسئول چنان. خوب، اينجا شما بايد زرنگى کنيد؛ يک لحظه از درخواست و مطالبه‏ى عدالت کوتاهى نکنيد؛ اين شأن شماست. جوان و دانشجو و مؤمن شأنش همين است که عدالت را بخواهد. پشتوانه‏ى اين فکر هم با همه‏ى وجود، خودم هستم و امروز بحمداللَّه نظام هست. البته تخلفاتى هم ممکن است انجام بگيرد؛ شما زرنگى‏تان اين باشد: گفتمان عدالت خواهي را فرياد کنيد؛ اما انتقاد شخصى و مصداق‏سازى نکنيد. وقتى شما روى يک مصداق تکيه ميکنيد، اولاً احتمال دارد اشتباه کرده باشيد؛ من مى‏بينم ديگر. من مواردى را مشاهده ميکنم – نه در دانشگاه، در گروه‏هاى اجتماعى گوناگون – که روى يک مصداق خاصى تکيه ميکنند؛ يا به‏عنوان فساد، يا به عنوان کجروى سياسى، يا به‏عنوان خط و خطوط غلط. بنده مثلاً اتفاقاً از جريان اطلاع دارم و مى‏بينم اينجورى نيست و آن کسى که اين حرف را زده، از قضيه اطلاع نداشته است.

بنابراين وقتى شما روى شخص و مصداق تکيه ميکنيد، هم احتمال اشتباه هست، هم وسيله‏اى به دست ميدهيد براى اينکه آن زرنگ قانوندانِ قانون شکن – که من گفته‏ام قانوندانهاى قانون شکن خطرناکند – بتواند عليه شما استفاده کند. شما از دادستان چه گله‏اى ميتوانيد بکنيد؟ اگر يک نفرى به‏عنوان مفترى يک شخصى را معرفى کند و بگويد آقا او اين افتراء را به من زده. خوب، شأن آن قاضى اين نيست که برود دنبال ماهيت قضيه. اگر اين افتراء گفته شده باشد، زده شده باشد، ماده‏ى قانونى آن قاضى را ملزم به انجام يک کارى ميکند؛ لذا نميتوانيم از او گله کنيم. شما زرنگى کنيد، شما اسم نياوريد، شما روى مصداق تکيه نکنيد؛ شما پرچم را بلند کنيد. وقتى پرچم را بلند کرديد، آن کسى که مجرى است، آن کسى که در محيط اجراء ميخواهد کار انجام دهد، همه حساب کار خودشان را ميکنند. آن کسى هم که فرياد مربوط به محتواى اين پرچم را بلند کرده، احساس دلگرمى ميکند و کار پيش خواهد رفت. بنابراين به نظر من مشکلى در کار شما نيست؛ شما جوانهاى مؤمنى هستيد که انتظار هم از شما همين است. هر شعار خوبى که داده ميشود، بعد از اتکال به خداى بزرگ که همه‏ى دلها و زبانها و اراده‏ها دست اوست، تکيه به شما جوانهاست، اميد به شما جوانهاست؛ اين را بدانيد. بالاخره همشهرى شما که از او شعر هم خوانديد، ميگويد:
وفا کنيم و ملامت کشيم و خوش باشيم
که در طريقت ما کافرى است رنجيدن‏
نرنجيد؛ دنبال کار برويد.
(بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاههاى شيراز 1387/2/14)

بزرگترين آسيب و اشکال محتمل براي محيط دانشجوئي چيست؟
بدترين اشکال و اشکال وارد بر محيط دانشجوئى اين است که دانشجو دچار محافظه‏کارى شود و حرفش را با ملاحظه‏ى موقع و مصلحت خيالى بيان کند؛ نه، دانشجو بايد حرفش را صريح بزند. البته در کنار اين صراحتِ در بيان، صداقت در نيت هم بايد وجود داشته باشد و در کنار او، سرعت در پذيرش خطا؛ اگر ثابت شد که خطاست. فرق شماى جوان و دانشجو و صادق و پاکيزه‏دل، با يک آدم سياسى‏کار بايد در همين باشد؛ حرفتان را صريح بزنيد؛ آنچه را که ميزنيد، از دل بزنيد؛ و اگر چنانچه معلوم شد که اشتباه است، سريع پس بگيريد؛ راحت. اين، به نظر من يکى از بهترين شاخصه‏هاى دانشجوئى است.
(ديدار دانشجويان با رهبر انقلاب 1387/7/7)

بزرگترين مشکل دانشگاههاى ما، جوّ جمود و تحجّر در حوزه علم و فرهنگ ناب اسلامى است. به نظر شما اين جوّ جمود را چگونه مى‏توان از بين برد؟
مطلب بسيار مهم و قابل توجّهى است. البته من در اين‏که اين بزرگترين مشکل ما باشد، ترديد دارم؛ اما بلاشک جمود و تحجّر هرجا باشد، يک مشکل است و راه از بين بردنش هم اين است که شما - که دانشجويان - هرچه مى‏توانيد به کيفيّت فکرى خودتان در زمينه دانش و معرفت بيفزاييد. هر يک نفر از شما، وقتى که اهل دانش، فرهنگ، فرزانگى، روشنفکرى و فرهيختگى است، مى‏تواند اين مفاهيم را در عمل گسترش دهد؛ يعنى درست نقطه مقابل جوّ جمود و تحجّر. اگر بخواهيم با جمود بجنگيم، جنگ با جمود اين‏گونه است؛ يعنى جنگ فرهنگى است. جنگ با جمود، جنگ شمشيرى نيست؛ چون از مقوله فرهنگ است. تحجّر و جمود هم نوعى فرهنگ است؛ منتها فرهنگ بسته! بايستى با روشهاى فرهنگى با آن مقابله کرد. به نظر من، دانشجويان مى‏توانند در اين زمينه مؤثّر باشند.
(بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تهران 77/2/22)

اعمال سليقه و دستوري شدن علم و انديشه چه در دانشگاه و چه در حوزه‌هاي علميه آفتي ديگر بر نهال نوپاي آزادانديشي است.
من چنين چيزى سراغ ندارم. در جامعه‌ى ما انديشه دستورى نيست؛ نه علم دستورى است، نه انديشه دستورى است. کجا؟ مشخص کنند بگويند. کسى که با اين قضيه مبارزه کند، خودِ منم. ما طرفدار آزادانديشى هستيم. البته من به شماها بگويم، آزادانديشى جايش توى تلويزيون نيست؛ آزادانديشى جايش توى جلسات تخصصى است. مثلاً فرض کنيد در زمينه‌ى فلان مسئله‌ى سياسى، يک جلسه‌ى تخصصىِ دانشجوئى بگذاريد؛ دو نفر، پنج نفر، ده نفر بيايند آنجا با همديگر بحث کنند؛ اين ميشود آزادانديشى. همين جور، بحث سر معارف اسلامى است؛ همين جور، بحث سر تفکرات مکاتب گوناگون جهانى است؛ همين جور، بحث سر يک مسئله‌ى علمى است. بنابراين جلسه بايد جلسه‌ى تخصصى باشد؛ والّا توى جلسات عمومى و در صدا و سيما دو نفر بيايند بحث کنند، آن کسى که حق است، لزوماً غلبه نخواهد کرد؛ آن کسى غلبه خواهد کرد که بيشتر عيّارىِ کار دستش است و ميتواند بازيگرى کند؛ مثل قضيه‌ى عکس مار و اسم مار. گفت: کدام يکى مار است؟ مردم با اشاره به عکس مار گفتند: معلوم است، مار اين است. بنابراين آزادانديشى در جلسات تخصصىِ متناسب با هر بحثى بايد باشد؛ در محيطهاى عمومى جاى آن بحثها و مناظره‌ها نيست. اين هم معنايش اين نيست که دارد تحميل ميشود؛ نه، بالاخره يک فکر حق مطرح ميشود؛ «ادع الى سبيل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتى هى احسن». اين حکمت و موعظه‌ى حسنه و مجادله‌ى احسن براى چيست؟ «ادع الى سبيل ربّک». يعنى اين قبلاً يک اصل موضوعى است، دعوت به سمت خداست. در همه چيز همين جور است. دعوت بايد با زبان درست انجام بگيرد، اما جهت دعوت بايد مشخص باشد. معنى ندارد که انسان جهت دعوت را آزاد بگذارد؛ اين موجب گمراهى مردم ميشود. مردم را بايد هدايت کرد. مگر نميگوئيد که دولتها مسئول هدايت افکار مردم هستند؟
(بيانات در ديدار دانشجويان در يازدهمين روزماه رمضان 89/6/1)

آيا توليد علم را که مسأله بسيار گسترده و نيازمند توانهاى ذهنى و فردى و نيز اکتسابى بسيار گسترده است، مى‏توان از تک‏تک دانشجويان انتظار داشت، يا منحصر به افرادى است که چنين تواناييهايى دارند و بنابراين وظيفه آماده کردن محيط را به عهده دارند؟
وظيفه همه است. اين که ما مسأله توليد علم را مکرّر در دانشگاه مطرح کرديم و باز هم مطرح مى‏کنيم و در آينده هم ان‏شاءاللَّه مطرح خواهيم کرد، معنايش اين نيست که از يک‏يک مخاطبان مى‏خواهيم توليد علم کنند؛ بلکه معنايش اين است که اين ارزش، هدف و حرکت جمعى - که انگيزه‏هاى فردى در پى آن است - بشود. البته علمِ ترجمه‏اىِ محض خوب نيست؛ مگر به عنوان يک وسيله. ما نبايد دچار ترجمه شويم. علم و فرهنگ ترجمه و سيستمها و روشهاى ترجمه‏اى، درست نيست. اين بحثها در جلسه اساتيد هم مطرح بود. بنده مى‏گويم ما به عنوان يک ملت با استعداد، بايد علم‏آفرينى کنيم و مى‏توانيم. کسانى‏که علم‏آفرينى کرده‏اند، هم از لحاظ استعداد و هم از لحاظ سوابق علمىِ درخشانِ تاريخى‏اى که ما داريم، از ما جلوتر نبودند؛ بنابراين ملت ما مى‏تواند. اين به عنوان طرح يک خواسته عمومى در دانشگاههاست، تا ان‏شاءاللَّه همه آن را دنبال کنند.

اصلاً اين مسأله به اين صورت، فردى نيست و شايد هم همه توانايى توليدِ علم را ندارند؛ بايد اين به عنوان يک مطالبه عمومى درآيد و سنّت کار در دانشگاه شود تا فقط به فکر يادگرفتن آنچه ديگران به دست آورده‏اند، نباشيم؛ بلکه افزودن بر ذخيره به دست آمده به وسيله ديگران را هم وجهه همّت خود قرار دهيم.
(بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشجويان دانشگاه شهيد بهشتى ‏82/2/22)

علت اصلي مشکل از زبان نخبگاني که از کشور خارج مي‌شوند به طور خلاصه اينطور بيان مي‌شود که: «نخبگان در داخل کشور احساس تأثيرگذاري نمي‌کنند و دستاورد تحقيقات و اختراعاتشان در گوشه اتاقهايشان بايگاني مي‌شود.»
من اين حرفها را رد نميکنم، ممکن است واقعاً همين اشکالات هم وارد باشد؛ اما آن نخبه‌اى که در دوره‌ى دانشجوئى و بعد از فارغ‌التحصيلى پا ميشود ميرود خارج، غالباً دلائلش اينها نيست؛ اينها بهانه است. آنجا کسانى هستند که درِ باغ سبز نشان ميدهند، زمينه‌هاى مساعد کارى را به رخ اين دانشجو ميکشند؛ اين دانشجو خيال ميکند که حالا اگر برود آنجا، چنين و چنان خواهد شد. شايد هم واقعاً دستگاه‌هاى دولتى‌اى هستند که علاوه بر انگيزه‌ى نياز به دانش و استعداد اين جوان، يک انگيزه‌ى ديگر هم دارند و آن، مبارزه‌ى با جمهورى اسلامى است؛ لذا روى اين سرمايه‌گذارى ميکنند، برميدارند ميبرندش آنجا. حالا آنهائى که ميروند، بعضى البته موفق ميشوند، بعضى هم موفق نميشوند، سرشان به سنگ ميخورد، پشيمان هم ميشوند؛ از اين قبيل هم داريم. از آن طرف هم جوانهائى داريم که بدون اينکه بحث فرار نخبگان باشد، براى درس خواندن خارج رفته‌اند، مراتب علمىِ خيلى خوبى را هم گذرانده‌اند؛ اما ايمان و انگيزه‌ى دينى و اسلامى و انگيزه‌هاى سالم آنها، آنها را به داخل کشور کشانده. همه‌اش از اين طرف نيست که دارند حرکت ميکنند؛ از آن طرف هم جوانهائى که براى تحصيل رفته‌اند، دارند مى‌آيند. ما افرادى را مى‌شناسيم؛ بعضى‌شان نابغه‌اند، بعضى‌شان برجسته‌اند، بعضى‌شان نخبه‌اند؛ اينها مى‌آيند داخل، مشغول کار ميشوند؛ مشغول خدمت ميشوند. اينجور هم نيست که شما فرض کنيد همه‌اش از اين طرف ميروند؛ نه، آنها هم مى‌آيند داخل، و امکاناتى هم وجود دارد و کارهائى هم انجام ميگيرد.
(بيانات در ديدار دانشجويان در يازدهمين روزماه رمضان 89/6/1)

دانشجوى سال دوم يکى از دانشگاهها هستم که علاقه‏ى شديدى به علوم اسلامى دارم و آينده خود را يک اسلام‏شناس و مبلّغ مى‏خواهم. بعضى مى‏گويند اوّل ليسانس بگير، بعد به حوزه برو. شما چه توصيه‏اى مى‏فرماييد؟ آيا اوّل ليسانس بگيرم، بعد به حوزه بروم؟ يا فوق ليسانس بگيرم، بعد به حوزه بروم؟ يا دکترا بگيرم، بعد به حوزه بروم؟ يا اصلاً به حوزه نروم؟ يا الان به حوزه بروم؟
بعضى از برادران دانشجو به حوزه رفتند، تحصيلات حوزه‏اى را دنبال کردند، به مقامات عالى هم رسيدند؛ خيلى هم خوب بوده است. البته فکر مى‏کنم بعضى از آنها در پايان مقطع کارشناسى رفتند؛ بعضى هم در مقطع کارشناسى ارشد رفتند؛ بعضى هم هستند که الان طلبه‏اند و مشغول تحصيلات دانشگاهى. خيلى هم خوبند؛ البته قدرى سخت است.
اما اين برادرى که از من سؤال کردند و گفتند «علاقه دارم»، من فکر مى‏کنم که به ظرفيتها و شوق و استعداد خودشان نگاه کنند؛ چون از بر نمى‏شود قضاوت کرد. من نه شما را على‏الظّاهر ديده‏ام، نه استعدادهايتان را مى‏شناسم؛ بنابراين براى قضاوت در اين مورد، خيلى معلوم نيست من صلاحيت داشته باشم. شما نگاه کنيد ببينيد اگر واقعاً شوق و علاقه زيادى داريد، رشته‏تان هم يک رشته مورد علاقه‏تان نيست، مى‏توانيد الان رها کنيد برويد. البته حالا که در کنکور شرکت کرده‏ايد و به دانشگاه آمده‏ايد و لابد چند ترم را هم گذرانده‏ايد، حيف است که تمام نکنيد. به نظر من، بد نيست درستان را تمام کنيد و حداقل مدرک کارشناسى را بگيريد. اما اگر مى‏بيند نه، شوقى چندانى نداريد، يا ترديد داريد، حالا بگذاريد جلو برويد، بعداً تصميم‏گيرى خواهيد کرد.
(بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تهران‏ 77/2/22)

نظر شما در رابطه با مشارکت دانشجويان در روند تصميم‌گيري‌هاي مديريتي دانشگاه ها چيست؟
اينجا من اين مطلب را پرداخت کنم. توانائى تصميم‏سازى خيلى خوب است. توانائى تصميم‏گيرى يکى از مشکلاتى است که اگر وارد محيط دانشجوئى شد، خيلى از هنجارهاى مطلوب و درست را به هم خواهد زد؛ اين تجربه‏ى ماست. بگذاريم دانشجو با فکر خود، با زبان باز خود، با تعلق کم خود، با گفتار و عمل خود، تصميم‏سازى کند. تصميم‏گيرى را بگذاريم کسى بکند که بتوان از او سؤال کرد و او مسئول و پاسخگو باشد. بنابراين دنبال اين نباشيم که محيط دانشجوئى، محيط تصميم‏گيرىِ براى اقدام باشد؛ اين نه به نفع دانشجوست، نه به نفع آن اقدام. دنبال اين باشيم که محيط دانشجوئى تصميم‏سازى کند؛ يعنى گفتمان‏سازى کنيد. ببينيد بنده وقتى مسئله‏ى نهضت نرم‏افزارى را خواستم مطرح کنم، قبل از همه تو دانشگاه با دانشجوها مطرح کردم؛ حدود ده سال قبل. نه با وزارتها صحبت کرده بودم، نه با رئيس‏جمهور وقت صحبت کرده بودم، نه حتّى با اساتيد صحبت کردم؛ اول‏بار در دانشگاه اميرکبير اين فکر را به ميان آوردم. امروز شما ببينيد اين يک گفتمان است، يک مطالبه‏ى عمومى است، يک خواستِ همه‏ى دانشگاه‏هاى کشور است؛ که من هرجا هم ميروم، از زبان دانشجو مطالبه‏اش را ميشنوم؛ از زبان استاد و مدير، اجرايش را در يک مرحله‏ى ديگر ميشنوم، و اجراء هم دارد ميشود. همين نوآورى‏هاى علمى بسيار، بخشى از انگيزه و توان خودش را از اين شعار گرفته: «تصميم‏سازى کنيد»، «گفتمان‏سازى کنيد». اين، مجرى و مسئولين اجرائى را ميکشاند دنبال اين تصميم، و تصميم‏گيرى خواهند کرد و عمل خواهد شد.
(بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاههاى شيراز 87/2/14)

مى‌خواستم نظر کلّى شما را در مورد شوراهاى دانشجويى و شوراهاى صنفى بدانم؟
دانشجويان يقيناً خواسته‌هايى دارند که براى منتقل کردن اين خواسته‌ها به مديران، بايستى آنها را مطرح کنند؛ در اين زمينه مشورت نمايند و خودشان تصميم بگيرند؛ اما اين‌که دانشگاه به‌وسيله‌ى دانشجو اداره شود، نه، من هيچ اعتقادى ندارم. تا الان هم من چنين ايده‌اى را به صورت منطقى نشنيده‌ام که کسى مطرح کند که دانشجو بيايد دانشگاه را اداره کند؛ نه. دانشجو ميهمان دانشگاه است؛ اصلاً مدير دانشگاه نيست. دانشگاه يک مدير لازم دارد؛ تشکيلاتى لازم دارد؛ طرّاحانى لازم دارد که بلاشک بايد مصالح دانشجو را در نظر بگيرند؛ چون اساساً فلسفه‌ى وجود دانشگاه، دانشجوست. اگر دانشجويى نداشتيم، دانشگاهى نمى‌خواستيم؛ چيز ديگرى درست مى‌کرديم. پس مصالح او، سرنوشت او، نياز او، نياز کشور به او، همه بايد رعايت شود؛ اما اين‌که دانشجو بيايد دانشگاه را اداره کند، نه. من نه چنين چيزى را به‌عنوان يک ايده‌ى منطقى و علمى و مطرح شنيده‌ام و نه هم اصلاً اين کار منطقى است.

يک حرف ديگرى وجود دارد و آن اين‌که اساتيد در اداره‌ى دانشگاه نقش داشته باشند. اين باز يک خرده منطقى‌تر است؛ ليکن اين هم به نظر من به شکل مطلق و کلّى درست نيست. دانشگاه بايد به وسيله‌ى مديران خودش اداره شود و آن مديران بايد سياستهاى دستگاهى را که وابسته به آن هستند، حتماً اجرا کنند، تا مسؤوليت مشخّص شود و مسؤوليتها لوث نگردد. الان اگر دانشگاه ما وضع بدى داشته باشد، مسؤولش رئيس دانشگاه است. رئيس دانشگاه اگر اين کارِ بدش معلول بدرفتارى يا ضعف خود او نباشد، بلکه معلول برنامه‌اى باشد که وزارت به او داده، وزير مسؤول است. وقتى وزير مسؤول شد، مى‌شود از وزير سؤال کرد. اما اگر نه، گروهى آن‌جا باشند که اينها تحت فرمان وزير نيستند و اصلاً از مقرّرات وزير، برنامه‌ى وزير و وزارت و دولت هيچ دستورى نمى‌گيرند و هيچ تعهّدى در مقابل آن ندارند، طبعاً نمى‌شود انسان از کسى سؤال بکند. مجرمى، مسيئى، محسنى وجود نخواهد داشت.

البته دانشجويان بعد از درس خواندن، خيلى فعّاليتها در دانشگاه مى‌توانند بکنند. بى‌رودربايستى بايد به شما عرض کنم که اگر شما بخواهيد درس خواندنتان را فداى اين کارهايى بکنيد که خيال مى‌کنيد خوب است - حالا يا خوب است، يا خوب هم نيست - بنده هيچ اعتقادى به اين کار ندارم. درس، اوّل است. فلسفه‌ى حضور شما در آن‌جا درس خواندن است. اگر واقعاً دانشجويى درس نخواند، بلاشک بدانيد که او مشغول ذمّه است؛ يعنى ذمّه‌اش مشغول مردم و خدا و همه است! هرکسى که سهمى در ايجاد اين دانشگاه دارد، ذمّه‌اش مشغول به اوست و بايد پيش خداى متعال جواب دهد. حالا در دنيا ممکن است کسى يقه‌ى کسى را در اين‌طور چيزها نگيرد؛ اما در روز قيامت يقيناً سؤال خواهند کرد که چرا درس نخواندى؟! پس، اوّل درس خواندن است.

بلاشک درس خواندن همه‌ى وقت دانشجو را نمى‌گيرد؛ براى او وقتى باقى مى‌ماند که بايد اين وقت را براى مسائل فکرى، براى مسائل سياسى - البته سياستبازى نمى‌گويم - استفاده کند. کار سياسى در دانشگاه نبايد حالت افراط و تفريط داشته باشد. يک وقت هست که تفريطى وجود دارد؛ اصلاً دانشگاه همين‌طور مثل يک مرده است! اين همه جوان وجود دارند که گاهى در مسائل سياسى، نه موضعى مى‌گيرند و نه حرفى مى‌زنند! بنده در موقعى گفتم خدا لعنت کند کسانى را که دانشگاه را به اين طرف سوق مى‌دهند. يک وقت هم دانشجو را در همه‌ى مسائلى که هيچ ارتباطى با او ندارد - مسائل و مشکلات گوناگونى که مربوط به گروهها و جناحهاست - بيايند وارد کنند؛ از نيروى جوان او استفاده کنند و او را اين طرف و آن طرف بکشانند؛ اين هم به نظر من افراط است.

البته بعضى وقتها مى‌گويند در دنيا چنين است، در فلان کشور چنان است؛ حالا گيرم که باشد، آيا خيلى خوب است که فرضاً دانشجويان، دانشگاههايشان را تعطيل کنند و درسشان را نخوانند؛ بيايند به سود فلان حزب و فلان جناح، حرکتى را انجام دهند که هيچ بررسى هم نکرده‌اند که اين حرکت درست است يا درست نيست؟ مگر اين چيز خوبى است که ما حالا بخواهيم از آن تقليد بکنيم؟! بنابراين، کار سياسى هم که مى‌گوييم، يعنى واقعاً قدرت فهم سياسى و درک سياسى و تحليل سياسى بايد در يکايک دانشجويان به وجود آيد.

پناه بر خدا از آن روزى که کسانى مسؤوليتهايى را در کشور به عهده بگيرند، در حالى که فهم سياسى ندارند و قادر به تشخيص امواج سياسى دنيا نيستند! اين کار چه موقع بايد انجام گيرد؟ در طول زندگى؛ بخصوص در دوره‌ى جوانى. محيط دانشجويى هم محيط خيلى خوبى است؛ محيط گرم و پُرشورى است؛ از اين موقعيت بايد استفاده شود. گمانم در آن ديدار قبلى اين نکته را به شما عرض کردم - اگر هم نگفتم، الان مى‌گويم - که شما بايد کمک کنيد که به وسيله‌ى نشريات شما، دانشجويان قدرت تحليل پيدا کنند؛ يعنى مسائل سياسى را بفهمند و اصلاً متوجّه شوند که اين موج سياسى چيست؛ اين کسى که الان اين اقدام را مى‌کند، اين حرف را مى‌زند، اين حرکت را مى‌کند، براى چيست؛ يعنى قدرت تحليل سياسى پيدا کنند؛ پشت اين پرده‌ى ظاهر را مشاهده نمايند. در اوقات فراغت، دانشجويان مسائل علمى و فرهنگى را دنبال کنند. اين اردوهايى که هست، بعضى از آنها خيلى خوب است؛ بخصوص شما که الحمدللَّه بچه‌هاى مسلمانى هستيد و کم و بيش با مسائل اسلامى، گسترش ديندارى، تقوا و پارسايى در دانشگاهها آشنا هستيد؛ اين خيلى مهمّ است.

شما هرکس که باشيد، متعلّق به هر دانشگاهى که باشيد، به هر جناح سياسى و فکرى که وابسته باشيد، از تقوا و پارسايى بى‌نياز نيستيد. اين اساس کار است. آدم وقتى باتقوا شد؛ يعنى مراقب خود بود - تقوا معنايش اين است ديگر؛ يعنى انسان مراقب اعمال و رفتار خودش باشد که کار نادرست و بى‌قاعده از او سر نزند - هرکس که باشد، هرطور فکرى که داشته باشد، هرگونه مذاق سياسى‌اى که داشته باشد، خطرى ايجاد نمى‌کند؛ ضربه به جايى نمى‌زند؛ ويرانى به وجود نمى‌آورد؛ از او صلاح مى‌تراود. لذا به نظر من اصل اين است که هرچه مى‌توانيد، خودتان و ديگران را - رفقا، دوستان و آنهايى که نشريه‌ى شما را مى‌خوانند - باتقوا و متديّن و پاک‌نهاد بار آوريد.
(بيانات در جلسه پرسش و پاسخ مديران مسئول و سر دبيران نشريات دانشجويي 1377/12/4 )

لطفاً قدرى از جوانى خود بگوييد.
جوانيهاى ما به يک معنا، جوانيهاى خيلى پُرهيجان و پُرماجرايى بود؛ به يک معنا هم از آن جوانيهايى نيست که آدم حسرتش را بخورد. اين را بدانيد، وقتى انسان جوانىِ شما را ندارد، جا دارد که حسرتش را بخورد. عزيزان من! شما در دوران آزادى و بروز استعدادها زندگى مى‏کنيد؛ اما دوره جوانى ما اين‏طور نبود.

من جلوِ دانشکده حقوق همين دانشگاه آمدم، منتظر برادرى بودم؛ با هم قرار داشتيم که من بيايم و با هم برويم. شايد به اندازه ده دقيقه من در اين‏جا منتظر ايستادم. احساس کردم از سوى عناصرى که همه جا پُر بودند - عناصر ساواکى و مأموران اطّلاعاتى و حراستى دانشگاهى - با چشم سوءظن به من نگاه مى‏شود؛ چون من دانشجو که نبودم؛ با خود مى‏گفتند اين آقاى معمّم در اين‏جا جلوِ دانشکده حقوق، با چه کسى کار دارد؛ چه کار دارد و هدفش چيست؟ مبادا کار سياسى بکند!

سالهاى اواخر دهه چهل يا اوايل دهه پنجاه بود - درست يادم نيست - اتّفاقاً در همين هنگام، مرحوم «رياضى يزدى» به ما رسيد. او شاعرى نسبتاً خوب بود و کارمند دانشکده پزشکى بود - اخيراً ديدم که ديوانش هم چاپ شده است - او با ما خيلى دوست بود. اسم من را صدا کرد و سلام و عليکى گفت. بعد گفت شما مسجد دانشگاه را ديده‏ايد؟ چون من نديده بودم، گفت برويم مسجد دانشگاه را به شما نشان بدهم. به نظرم همين جاها بود؛ حالا من درست يادم نيست. احتمال مى‏دهم که بعد از آن، وضع مسجد تغيير کرده است؛ چون آن‏جا کتيبه‏هايى بود که رويش شعر نوشته شده بود. ما را کنار آن کتيبه‏ها آورد و گفت اين شعرها را ببينيد؛ بنا کرد به خواندن. بعد که شعرها را خواند، به آخرش رسيديم، ديديم شعرها متعلّق به خود ايشان است! خدا ايشان را رحمت کند؛ ما را آورده بود که اينها را ببينيم. به‏هرحال، ما از شعرهاى ايشان خيلى استفاده کرده بوديم؛ اين هم يک نمونه ديگرش بود. على‏اىّ‏حال، فضا، فضاى سوءظن و فضاى خطرناکى بود. حالا من که در ميدان مبارزه بودم و زندان رفته بودم، حتّى در دانشگاه به قدر ده دقيقه که جلوِ دانشکده حقوق مى‏ايستادم، مورد فشار نگاه سوءظن‏آميز مأموران بودم. بنابراين، زندگى تلخ بود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس