به گزارش گروه بینالملل مشرق، مکتب شیعه از قدیم مدافع مظلوم بوده و متاسفانه امروز شیعه از هر زمان دیگر خودش مظلوم تر است و این مظلومیت باعث می شود که با خانواده های عزادار پاکستان اظهار همدری کنیم. مظلومیت فقط مختص آن عزیزانی که شهید شده اند نیست، بلکه بیشترین ظلمی که الان دارد انجام می شود نسبت به خانواده های این شهدا است، نسبت به همسران و فرزندان این شیعیان مظلوم در پاکستان. یعنی این جنایتکارانی که خون شیعه را می ریزند و ادعای کافر بودن شیعیان را دارند به همین اکتفا نمی کنند که فقط شیعه ای را بکشند و به شهادت برسانند، بلکه اموال شیعیان را نیز غارت می کنند، به ناموس شیعیان تجاوز می کنند، به دختران شیعه بی ادبی و بی حرمتی می کنند، و اینها بیشتر مظلومیت شیعه است و جای تأسف دارد و اظهار همدری با آنان لازم است.
چون موضوع بحث بررسی ضوابط تکفیر از دیدگاه وهابیت و سلفیهاست، احمد عابدی، کارشناس فرقهشناسي و استاد حوزه و دانشگاه عباراتی را از کتابهاي وهابيون استخراج کرده که ببینید اینها چه کسانی را کافر می دانند و نوع برخورد ما در برابر اینها باید چگونه باشد.
کتاب التکفیر (3 جلدی) تألیف حسن بن علی از اساتید دانشکدهی اصول دین در دانشگاه ملک خالد عربستان، صفحه 387 جلد 1، میگوید: "ان المسلمین کفروا" همه ی مسلمانان کافر شده اند "لانهم ینطقون بالشهادة" بخاطر اینکه مسلمانان به زبان شهادتین را میگویند "ولکن لا یعرفون معناها و لا یعملون بمقتضاها" ولی مسلمانان کافر شده اند بخاطر اینکه معنای شهادتین را نمی دانند و به مقتضای شهادتین عمل نمی کنند، "فهم و إن صاموا و صّلوا و حجّوا" هرچند نماز بخوانند، روزه بگیرند و حج انجام دهند "فهم کفارٌ" اینها کفارند، "مثلهم فی ذلک مثل الوت الملح التی کتب علیها سُکَ" مسلمانان مثل یک چاه نمک هستند، که رویش بنویسید "شکر". "فالکتابة لا یغیر من الواقع شیء" اگر روی نمک بنویسند شکر باز نمک، نمک است، یعنی این مسلمانان کافر هستند ولی رویشان نوشته مسلمان، پس همگی کافرند.
صفحه بعد می گوید: "لما کان الحکام لا یحکمون بالاسلام" چون حاکمان مسلمان طبق دین اسلام عمل نمی کنند "و شؤون المجتمع کلها غیر اسلامیة" و شؤون و کارهای کشور اسلامی نیست، "و قد رضی الافراد بذلک" مردم هم به این حکومتها راضی هستند لذا "فقد کفروا بجمیع افرادهم" پس این مسلمانان کافرند به تمام افرادشان، "لذا فقد کفروا بجمیع افرادهم الا اذا ثبت العکس" مگر اینکه عکسش ثابت شود.
پس می گوید چون در این کشورها به احکام اسلام عمل نمی شود پس همه کافرند.
یک عده وهابی که در ایران داریم، ولی شیعیان را نمیکشند زيرا فعلاً به آنها دستور داده اند در ایران آشوب نکنید، علتش نیز این است که بسیاری از این وهابیها زن و بچههایشان در ایران هستند و علت اینکه خانوادههایشان را به ایران آورده اند این است که میدانند که ایرانیها که شیعه هستند به ناموس آنها تجاوز نمیکنند و این اطمینان را در کشورهای دیگر ندارند، با اینکه ایران و شیعیان را کافر میدانند ولی معتقدند ایرانیان اهل خیانت نیستند و شیعیان به ناموسشان تعدی نمیکنند لذا خانوادههایشان را اینجا گذاشتهاند و به همین علت در ایران انفجار انجام نمی دهند ولی اگر زمانی به آنها دستور داده شود این کار را خواهند کرد.
وهابیت، سنیها را نیز کافر میداند (فقد کفروا بجمیع افرادهم) و جنایاتی که در پاکستان بر سر شیعه در می آورند، بعد از شیعه نوبت سنیهااست و بعد از آن نوبت یهودیها و مسیحیها و با همه این جنایات را انجام خواهند داد.
اصل و شروع جماعت تکفیری که یکی از آنها لشکر جنگوی پاکستان است برای مصر است، اخوان المسلمین مصر که در حال حاضر به قدرت رسیده اند یک شعبهای از جماعت تکفیری هستند، یعنی افکار سید قطب و افکار رشید رضا بود که در مصر گروهی پیدا شد به نام جماعة التکفیر و بعد این جماعت التکفیر شعبهها و فرقههایی پیدا کرد که لشکر جنگوی پاکستان یک فرقهای از اینهاست.
جماعة التکفیر والهجرة مصر تمام مصریها را کافر میدانستند، در حالی که در مصر کسی شیعه نیست ولي آنها همه حتي مسلمانان سنیمذهب را هم کافر میدانستند. زمان حسنی مبارک و قبل از آن، انور سادات، بهشدت با این جماعت تکفیر و اخوان المسلمین مبارزه می کردند و علت مبارزه با اینها این بود که چرا مسلمانان را میکشند و آنها انفجارات زیادی نیز در مصر انجام دادند.
ضوابط تکفیر
وهابی ها و سنی ها اجماع را در اصول دین حجت میدانند، صحیح بخاری و صحیح مسلم را عین قرآن قبول دارند. مجاز، کنایه و استعاره را اصلاً قبول ندارند.
عقیده شیعیان این است که کافر کسی است که منکر الوهیت خدای متعال یا منکر رسالت باشد، اگر کسی منکر معاد بود کافر نیست مگر اینکه برگشتش به انکار توحید یا رسالت باشد. اگر کسی منکر عدل بود یا منکر معاد یا منکر امامت بود، اگر منکر الوهیت و رسالت نباشد کافر نیست و وقتی کافر است که انکار آنها برگشت به انکار الوهیت و رسالت بکند. مثلاً اگر کسی بگوید من نماز را قبول ندارم، کافر نیست مگر اینکه بداند رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز را گفته است و در عین حال انکار کند، که انکار نماز، انکار رسالت بشود، چنین کسی کافر است والا کافر نیست. پس از نظر شیعه کفر انکار الوهیت و رسالت است و یا هر چیزي که برگشت به این دو باشد.
اجماع از نظر وهابی ها
وهابیها می گویند اجماع در اصول دین معتبر است و اجماعی که می گویند فقط اجماع خود سلفی ها است نه مسلمانان و یا سنی ها و یا شیعه، یعنی اگر یک چیزی را وهابی ها قبول داشته باشند می گویند اجماع و هرکسی که مخالف اجماع باشد او را کافر می دانند. مثلاً ابن تیمیه اگر چیزی را یک نفری بگوید، می گوید اجماع ولی چیزی را همه مسلمانان بگویند ولی ابن تیمیه قبول نداشته باشد میگوید احدی قبول ندارد، یعنی خودش یک نفری ملاک است، مثلاً حدیث انا مدینه العلم و علی بابها را ابن تیمیه قبول ندارد و میگوید اجماع داریم که این حدیث درست نیست و احدی از اهل علم این حدیث را قبول ندارد، و مقصودش از اجماع، خودش یک نفری است، که میشود اجماع، و میگوید احدی از اهل علم این را قبول ندارد با اینکه هم شیعه قبول دارد و هم سنی ها قبول دارند.
پس یکی از ضوابط تکفیر از نظرشان این است که هرچه وهابی ها قبول دارند، می شود اجماع به نظر شان و هرکس مخالف با این اجماع باشد کافر است.
بدعت
ضابطه دیگر در کفر عبارت است از بدعت. و می گویند هرکسی در دین بدعت گذاشته باشد کافر است، و وقتی که می خواهند بدعت را معنا کنند و توضیح بدهند، بدعت را طوری معنا می کنند که کارهای بنی امیه بدعت نیست، و نعوذ بالله، نعوذ بالله کارهایی که اهل بیت علیهم السلام انجام داده اند را می گویند بدعت است.
در کتاب التکفیر، وقتی که میخواهد بحث کند درباره قیام حکام و طواغیت، قیام علیه طاغوت را توضیح بدهد، قیام امام حسین علیه السلام را قیام علیه طاغوت نمیداند و بعد بحث می کند که قیام مردم علیه عثمان حرام بود و کفر بود، و بعد می گوید امروز اگر کسی علیه آل سعود قیام کند این کفر است و هر موردی که در طول تاریخ علیه هشام بن عبدالملک که از بنی امیه است یا قیامهایی که علیه عمر بن عبدالعزیز بوده، قیامهایی که علیه معاویه بوده، اینها را می گوید صاحبان قیامها طاغوتند، همین کتابی را که گفتم، (التکفیر) میگوید یزید واقعی زید بن علی بن الحسین است (نعوذ بالله) او را میگوید یزید، پس دومین ضابطه برای تکفیر نزد سلفیها عبارت است از بدعت، و بدعت به این معنا که مثلاً این منبری که اینجاست را میگویند بدعت است بخاطر اینکه دو پله دارد و منبر پیغمبر سه پله داشته و این دوتا پله، پس بدعت است، اینکه من روی صندلی نشستهام و نه روی منبر، این نیز نوعی بدعت است و بدعت از نظر سلفی ها معنای گسترده و وسیعی دارد.
شخص کافر(از نظر خودشان) را مسلمان بداند
سومین ملاک برای تکفیر عبارت است از اینکه اگر کسی کافری را مسلمان بنامد یعنی اگر کسی به نظر آنها به یک شیعه بگوید مسلمان، می گویند خود او کافر میشود.
عزیز شمس نويسندهاي است که ساکن لکنو هند است. وي از سلفیهاست که کل عمرش را وقف کرده درباره ابن تیمیه و کتب زیادی راجع به ابن تیمیه نوشته است. در کتاب منهاج السنه برای ابن تیمیه، بحثی دارد که می گوید صوفیه و شیعیان اکفروا من الیهود و نصارا بحث میکند که شیعه و عرفا از یهود و نصارا کافرترند. ابن تیمیه یک جا بحث دارد درباره صوفیه و شیعه و میگوید اینها ضال هستند و گمراهند و بحث می کند و بعد می رسد به بحث بودایی ها و می گوید بودایی ها "اکفر من الیهود و النصارا" بعد خود آقای عزیز شمس می گفت ما این سه صفحه بین کتاب ابن تیمیه را حذف کرده ایم و الان هرکس این کتاب را می خواند این طور است که صوفیه و شیعیان اکفر من الیهود و النصارا، الان عبارت کتاب ابن تیمیه این طوری است و خود آقای عزیز شمس عبارت ابن تیمیه را اینگونه تحریف کرده درحالی که ابن تیمیه نگفته است شیعیان اکفروا من الیهود، بودایی ها را گفته است و اینگونه کتاب را تحریف کرده اند، همین کتاب ابن تیمیه نسخه خطی صفحه اول را چاپ کرده اند، روی جلد اینگونه نوشته منهاج السنه النبویه فی نقض کلام شیعه القدریه ولی داخل کتاب و آنجایی که دستخط ابن تیمیه است این عبارت است منهاج السنه النبویه فی نقض کلام شیعه و القدریه ، واو را حذف کرده اند که القدریه را صفت شیعه کنند و جالب این است که از خود کتاب نیز پیداست.
یکی دیگر از ضوابط تکفیر این است که اگر کسی اعتقادی نسبت به قرآن داشته باشد درباره ی تحریف، یا اعتقاد به علم غیب داشته باشد برای پیامبر یا غیر پیامبر، یا اگر کسی معتقد به معجزه یا کرامت درباره پیغمبران باشد نیز از ملاک ها و ضوابط تکفیر می دانند و جالب این است که وهابی ها می گویند پیامبر معجزه ندارد و اگر کسی بگوید معجزه داشت کافر است ولی خود وهابی ها کتاب نوشته اند درباره معجزات سیده نفیسه در مصر، کتاب مستقل نوشته اند، ولی اگر بگویید پیغمبر معجزه دارد کافر شدهاید.
چون موضوع بحث بررسی ضوابط تکفیر از دیدگاه وهابیت و سلفیهاست، احمد عابدی، کارشناس فرقهشناسي و استاد حوزه و دانشگاه عباراتی را از کتابهاي وهابيون استخراج کرده که ببینید اینها چه کسانی را کافر می دانند و نوع برخورد ما در برابر اینها باید چگونه باشد.
کتاب التکفیر (3 جلدی) تألیف حسن بن علی از اساتید دانشکدهی اصول دین در دانشگاه ملک خالد عربستان، صفحه 387 جلد 1، میگوید: "ان المسلمین کفروا" همه ی مسلمانان کافر شده اند "لانهم ینطقون بالشهادة" بخاطر اینکه مسلمانان به زبان شهادتین را میگویند "ولکن لا یعرفون معناها و لا یعملون بمقتضاها" ولی مسلمانان کافر شده اند بخاطر اینکه معنای شهادتین را نمی دانند و به مقتضای شهادتین عمل نمی کنند، "فهم و إن صاموا و صّلوا و حجّوا" هرچند نماز بخوانند، روزه بگیرند و حج انجام دهند "فهم کفارٌ" اینها کفارند، "مثلهم فی ذلک مثل الوت الملح التی کتب علیها سُکَ" مسلمانان مثل یک چاه نمک هستند، که رویش بنویسید "شکر". "فالکتابة لا یغیر من الواقع شیء" اگر روی نمک بنویسند شکر باز نمک، نمک است، یعنی این مسلمانان کافر هستند ولی رویشان نوشته مسلمان، پس همگی کافرند.
صفحه بعد می گوید: "لما کان الحکام لا یحکمون بالاسلام" چون حاکمان مسلمان طبق دین اسلام عمل نمی کنند "و شؤون المجتمع کلها غیر اسلامیة" و شؤون و کارهای کشور اسلامی نیست، "و قد رضی الافراد بذلک" مردم هم به این حکومتها راضی هستند لذا "فقد کفروا بجمیع افرادهم" پس این مسلمانان کافرند به تمام افرادشان، "لذا فقد کفروا بجمیع افرادهم الا اذا ثبت العکس" مگر اینکه عکسش ثابت شود.
پس می گوید چون در این کشورها به احکام اسلام عمل نمی شود پس همه کافرند.
یک عده وهابی که در ایران داریم، ولی شیعیان را نمیکشند زيرا فعلاً به آنها دستور داده اند در ایران آشوب نکنید، علتش نیز این است که بسیاری از این وهابیها زن و بچههایشان در ایران هستند و علت اینکه خانوادههایشان را به ایران آورده اند این است که میدانند که ایرانیها که شیعه هستند به ناموس آنها تجاوز نمیکنند و این اطمینان را در کشورهای دیگر ندارند، با اینکه ایران و شیعیان را کافر میدانند ولی معتقدند ایرانیان اهل خیانت نیستند و شیعیان به ناموسشان تعدی نمیکنند لذا خانوادههایشان را اینجا گذاشتهاند و به همین علت در ایران انفجار انجام نمی دهند ولی اگر زمانی به آنها دستور داده شود این کار را خواهند کرد.
وهابیت، سنیها را نیز کافر میداند (فقد کفروا بجمیع افرادهم) و جنایاتی که در پاکستان بر سر شیعه در می آورند، بعد از شیعه نوبت سنیهااست و بعد از آن نوبت یهودیها و مسیحیها و با همه این جنایات را انجام خواهند داد.
اصل و شروع جماعت تکفیری که یکی از آنها لشکر جنگوی پاکستان است برای مصر است، اخوان المسلمین مصر که در حال حاضر به قدرت رسیده اند یک شعبهای از جماعت تکفیری هستند، یعنی افکار سید قطب و افکار رشید رضا بود که در مصر گروهی پیدا شد به نام جماعة التکفیر و بعد این جماعت التکفیر شعبهها و فرقههایی پیدا کرد که لشکر جنگوی پاکستان یک فرقهای از اینهاست.
جماعة التکفیر والهجرة مصر تمام مصریها را کافر میدانستند، در حالی که در مصر کسی شیعه نیست ولي آنها همه حتي مسلمانان سنیمذهب را هم کافر میدانستند. زمان حسنی مبارک و قبل از آن، انور سادات، بهشدت با این جماعت تکفیر و اخوان المسلمین مبارزه می کردند و علت مبارزه با اینها این بود که چرا مسلمانان را میکشند و آنها انفجارات زیادی نیز در مصر انجام دادند.
ضوابط تکفیر
وهابی ها و سنی ها اجماع را در اصول دین حجت میدانند، صحیح بخاری و صحیح مسلم را عین قرآن قبول دارند. مجاز، کنایه و استعاره را اصلاً قبول ندارند.
عقیده شیعیان این است که کافر کسی است که منکر الوهیت خدای متعال یا منکر رسالت باشد، اگر کسی منکر معاد بود کافر نیست مگر اینکه برگشتش به انکار توحید یا رسالت باشد. اگر کسی منکر عدل بود یا منکر معاد یا منکر امامت بود، اگر منکر الوهیت و رسالت نباشد کافر نیست و وقتی کافر است که انکار آنها برگشت به انکار الوهیت و رسالت بکند. مثلاً اگر کسی بگوید من نماز را قبول ندارم، کافر نیست مگر اینکه بداند رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز را گفته است و در عین حال انکار کند، که انکار نماز، انکار رسالت بشود، چنین کسی کافر است والا کافر نیست. پس از نظر شیعه کفر انکار الوهیت و رسالت است و یا هر چیزي که برگشت به این دو باشد.
اجماع از نظر وهابی ها
وهابیها می گویند اجماع در اصول دین معتبر است و اجماعی که می گویند فقط اجماع خود سلفی ها است نه مسلمانان و یا سنی ها و یا شیعه، یعنی اگر یک چیزی را وهابی ها قبول داشته باشند می گویند اجماع و هرکسی که مخالف اجماع باشد او را کافر می دانند. مثلاً ابن تیمیه اگر چیزی را یک نفری بگوید، می گوید اجماع ولی چیزی را همه مسلمانان بگویند ولی ابن تیمیه قبول نداشته باشد میگوید احدی قبول ندارد، یعنی خودش یک نفری ملاک است، مثلاً حدیث انا مدینه العلم و علی بابها را ابن تیمیه قبول ندارد و میگوید اجماع داریم که این حدیث درست نیست و احدی از اهل علم این حدیث را قبول ندارد، و مقصودش از اجماع، خودش یک نفری است، که میشود اجماع، و میگوید احدی از اهل علم این را قبول ندارد با اینکه هم شیعه قبول دارد و هم سنی ها قبول دارند.
پس یکی از ضوابط تکفیر از نظرشان این است که هرچه وهابی ها قبول دارند، می شود اجماع به نظر شان و هرکس مخالف با این اجماع باشد کافر است.
بدعت
ضابطه دیگر در کفر عبارت است از بدعت. و می گویند هرکسی در دین بدعت گذاشته باشد کافر است، و وقتی که می خواهند بدعت را معنا کنند و توضیح بدهند، بدعت را طوری معنا می کنند که کارهای بنی امیه بدعت نیست، و نعوذ بالله، نعوذ بالله کارهایی که اهل بیت علیهم السلام انجام داده اند را می گویند بدعت است.
در کتاب التکفیر، وقتی که میخواهد بحث کند درباره قیام حکام و طواغیت، قیام علیه طاغوت را توضیح بدهد، قیام امام حسین علیه السلام را قیام علیه طاغوت نمیداند و بعد بحث می کند که قیام مردم علیه عثمان حرام بود و کفر بود، و بعد می گوید امروز اگر کسی علیه آل سعود قیام کند این کفر است و هر موردی که در طول تاریخ علیه هشام بن عبدالملک که از بنی امیه است یا قیامهایی که علیه عمر بن عبدالعزیز بوده، قیامهایی که علیه معاویه بوده، اینها را می گوید صاحبان قیامها طاغوتند، همین کتابی را که گفتم، (التکفیر) میگوید یزید واقعی زید بن علی بن الحسین است (نعوذ بالله) او را میگوید یزید، پس دومین ضابطه برای تکفیر نزد سلفیها عبارت است از بدعت، و بدعت به این معنا که مثلاً این منبری که اینجاست را میگویند بدعت است بخاطر اینکه دو پله دارد و منبر پیغمبر سه پله داشته و این دوتا پله، پس بدعت است، اینکه من روی صندلی نشستهام و نه روی منبر، این نیز نوعی بدعت است و بدعت از نظر سلفی ها معنای گسترده و وسیعی دارد.
شخص کافر(از نظر خودشان) را مسلمان بداند
سومین ملاک برای تکفیر عبارت است از اینکه اگر کسی کافری را مسلمان بنامد یعنی اگر کسی به نظر آنها به یک شیعه بگوید مسلمان، می گویند خود او کافر میشود.
عزیز شمس نويسندهاي است که ساکن لکنو هند است. وي از سلفیهاست که کل عمرش را وقف کرده درباره ابن تیمیه و کتب زیادی راجع به ابن تیمیه نوشته است. در کتاب منهاج السنه برای ابن تیمیه، بحثی دارد که می گوید صوفیه و شیعیان اکفروا من الیهود و نصارا بحث میکند که شیعه و عرفا از یهود و نصارا کافرترند. ابن تیمیه یک جا بحث دارد درباره صوفیه و شیعه و میگوید اینها ضال هستند و گمراهند و بحث می کند و بعد می رسد به بحث بودایی ها و می گوید بودایی ها "اکفر من الیهود و النصارا" بعد خود آقای عزیز شمس می گفت ما این سه صفحه بین کتاب ابن تیمیه را حذف کرده ایم و الان هرکس این کتاب را می خواند این طور است که صوفیه و شیعیان اکفر من الیهود و النصارا، الان عبارت کتاب ابن تیمیه این طوری است و خود آقای عزیز شمس عبارت ابن تیمیه را اینگونه تحریف کرده درحالی که ابن تیمیه نگفته است شیعیان اکفروا من الیهود، بودایی ها را گفته است و اینگونه کتاب را تحریف کرده اند، همین کتاب ابن تیمیه نسخه خطی صفحه اول را چاپ کرده اند، روی جلد اینگونه نوشته منهاج السنه النبویه فی نقض کلام شیعه القدریه ولی داخل کتاب و آنجایی که دستخط ابن تیمیه است این عبارت است منهاج السنه النبویه فی نقض کلام شیعه و القدریه ، واو را حذف کرده اند که القدریه را صفت شیعه کنند و جالب این است که از خود کتاب نیز پیداست.
یکی دیگر از ضوابط تکفیر این است که اگر کسی اعتقادی نسبت به قرآن داشته باشد درباره ی تحریف، یا اعتقاد به علم غیب داشته باشد برای پیامبر یا غیر پیامبر، یا اگر کسی معتقد به معجزه یا کرامت درباره پیغمبران باشد نیز از ملاک ها و ضوابط تکفیر می دانند و جالب این است که وهابی ها می گویند پیامبر معجزه ندارد و اگر کسی بگوید معجزه داشت کافر است ولی خود وهابی ها کتاب نوشته اند درباره معجزات سیده نفیسه در مصر، کتاب مستقل نوشته اند، ولی اگر بگویید پیغمبر معجزه دارد کافر شدهاید.