آمریکا و مسؤولان رژیم صهیونیستی بخوبی می دانند که امنیت صهیونیستها، با رجز خوانی و یا چماقداری نظامی بدتر از حد انتظار آنها خواهد بود و عمر این رژیم را کمتر از پیش بینی کسینجر خواهد کرد.
حال که آمریکا و رژیم صهیونیستی از جایگاه خود در مدیریت منطقه فرو افتاده اند و اقتدار و نفوذ سازماندهی را از دست دادهاند، تنها راه آنها، آشفته کردن اوضاع منطقه و بکارگیری همه ابزارهای باقیمانده برای نابودکردن پتانسیلهای منطقه ای را افزایش درگیری و خشونت است و اینکار را با هزینه های زیادی که برای آنها دارد پذیرفته اند.
سرمایه های پنهان آنها در ابعاد فرهنگی و سیاسی که امروز با عناوین وهابیت و سلفی گری افراطی و طالبانیسم و القاعده شناخته می شوند، باید در کنار ساختارهای رسمی دیکتاتوری فاسد منطقه و دلارهای نفتی و رسانه ها و رسانهای های مامور، باید تا مرز رسوایی هم پیمانی و همسویی با آمریکا و رژیم صهیونیستی وارد میدان شوند و شده اند.
امروز دیگر آرامش قبرستانی دیکتاتورها و ثبات در منطقه در اولویت فوری آمریکا نیست، بلکه باید هر پیکرهی جدای از مطلوبیتهای غرب، با موج تروریسم و بیثباتی و خشونت روبرو شوند و همه عرف ها و قوانین رایج بین الملل، حقوق و سیاسی به امید تامین منافع آمریکا و صهیونیسم بین اللملی نقص شوند و حتی بی قانونی را مباح بدانند.
در سوریه با همه جنجالی که با عنوان ضرورت حمایت تسلیحاتی از تروریستهای سوریه به راه انداختند، تا آنچه تا به حال و در دو سال گذشته انجام داده بودند را برای جهانیان عادی کنند، نتیجه ای مهم کسب نکردند و لذا هم برای مداخله ی تیمهای ویژه خود و به شکل گسترده آماده میشوند و هم استفاده از سلاح های شیمیایی و ممنوعه در شهر حلب را برای جلوگیری از شکستهای جدید میدانی مجاز شمرده اند و اوباما نیز برای اولین بار در تل آویو از حمایت و آموزش های تسلیحاتی تروریست های سوریه، به شکل رسمی سخن می گوید.
میلیاردها دلار توسط آمریکا، انگلیس، فرانسه، قطر و عربستان هزینهی تسلیحات، تجهیزات و امکانات لازم برای استمرار و ریشه دار کردن تروریسم در سوریه شده ولی بازهم امیدی جدی به نتیجه بخش بودن سناریو هایشان در سوریه ندارند و لذا بکارگیری سلاح های ممنوعه و یا مشروعیت دادن به مداخله خارجی که احتمالا اوباما در سفر به تل آویو، مجوزهای محدودی نیز به صهیونیستها داده است به معنای مرحلهی جدیدی از اقدامات آمریکا و رژیم صهیونیستی است.
مسئله دوم سفر اوباما این است که اگر نمی تواند به وعدهی سراب گونه برای تشکیل دولت فلسطین پایبند باشد، ولی برای بسیج همهی امکانات نقابدار ارتجاع عرب در مقابل ایران، فوریت ارتباطات قوی بین رژیم صهیونیستی و کشورهای عربی منطقه و آشکار سازی آنها برای مقابله با انقلاب اسلامی و جبهه مقاومت، مورد تاکید قرار میگیرد.
وعده شش ماهه اوباما برای مذاکرات سازش و نتیجه بخش بودن آن، پوششی برای سرعت بخشیدن به عادی سازی روابط ارتجاع عرب با صهیونیستهاست.
وقتی اوباما از حقانیت صهیونیستها برای حمله به ایران سخن می گوید و آمریکا را برای همیشه، حامی امنیت این رژیم معرفی می کند، نوعی تهدید آشکار علیه ایران را با چهره صهیونیستی نشان میدهد تا ژست مذاکراتی آمریکا در آلماتی 2 را نیز حفظ کند و با چماق دیوانگی نتانیاهو، از ایران امتیاز و باج بخواهد.
برای اینکه فضای ارعاب در منطقه جدی گرفته شوند، حکومت میقاتی با بهانه ای کوچک و بازی گونه و با خواست آمریکا، استعفا می دهد تا اوضاع سیاسی-امنیتی لبنان وارد یک تونل تاریک و مبهم شود. انبوه تروریستهای تراکم یافته در شمال و جنوب لبنان که با اشارهی سرویسهای اطلاعاتی و نقش آفرینی "شیخ فتنه" (شیخ اسیر)، آماده انفجار امنیتی هستند تا با مشغله سازی سیاسی و امنیتی در لبنان و چماق نشان دادن به ایران، سناریو سوریه به هدف های حداقلی آمریکا و صهیونیسم جهانی برسد.
سفر توریستی اوباما به فلسطین اشغالی و اردن، که اینبار برخلاف نمونههای قبلی، از انرژی کمتری برخوردار بود، با تکیه بر بی ثباتی در لبنان و گسترش تروریسم و خشونت در سوریه و تهدید ایران و ارعاب عراق و امید بخشیدن به اردن و عربستان و بقیه شیخها و امرای عرب و هزینه کردن حکومت ترکیه و واردار کردن آن به آشتی رسمی با صهیونیستها، برنامه ریزی شده ولی با همهی امیدهایی که بدان بسته شده، از خانه عنکبوت نیز سست تر است.