فیلم پلۀ آخر را می‌توان یک هشدار غیر واضح و کم‌رنگ نسبت به موضوع خیانت زنان در خانواده تلقی کرد مسئله‌ای که اگرچه در غرب رواج یافته است اما هنوز هم در همان کشورها قبیح شمرده می‌شود، و این به سبب فطرت انسان و آفرینش خاص زنان است که حامل فرزند هستند. در جوامع دینی، به سبب ایمان اغلب مردم این واقعۀ شنیع بسیار قلیل رخ می‌دهد هرچند نمی‌توان تماماً آن را منکر شد.

مجله سینمایی مشرق - فیلم پلۀ آخر دومین ساختۀ علی مصفّا، ساختار متفاوتی در روایت داستان به کار گرفته است. استقبال نسبی مردم از فیلم در این فصل مردۀ اکران، نشان می‌دهد که پلۀ آخر توانسته با مخاطب ارتباط خوبی برقرار کند. این فیلم پس از حدود دو ماه تأخیر عاقبت از دوشنبه 23 بهمن در هشت سینمای تهران اکران شد و توانست در مدت 30 روز به فروش 244 میلیون تومانی در تهران برسد. به این ترتیب، فروش پلۀ آخر در اسفند ماه از تمام فیلم‌های روی پرده بیشتر بوده است.

علی مصفّا را بیشتر به عنوان یک بازیگر خوش‌ذوق می‌شناختیم، بازیگری که در فیلم‌هایی چون برج مینو (1374) و لیلا (1375) درخشیده است. فیلم پلۀ آخر دومین ساخته اوست که از یک کارگردان بادغدغه خبر می‌دهد. فیلمنامه را نیز خود علی مصفّا نوشته، در آن به همراه همسرش بازی کرده، و پس از نیافتن هیچ تهیه‌کننده‌ای عاقبت با سرمایۀ شخصی‌اش فیلم را ساخته است.

خلاصه داستان

خسرو شریفی (علی مصفا) که یک معمار است قصۀ زندگی خود با لیلی (لیلا حاتمی) و ماجرای خود با پزشک خانوادگی‌شان امین عارف (علیرضا آقاخانی) و واقعه‌ای که منجر به مرگ او شد را روایت می‌کند، روایتی که مغشوش و نامرتب است.

مختصری در باب سازندگان

علی مصفّا متولد 1345 در تهران، تحصیل کردۀ مهندسی عمران از دانشکدۀ فنی دانشگاه تهران است. پدرش دکتر مظاهر مصفّا، شاعر و استاد ادبیات و اصالتاً تفرشی است. مادر او ـ امیربانو کریمی ـ دختر امیری فیروزکوهی (شاعر معاصر) و تحصیل کردۀ ادبیات است. علی مصفّا در سال 1378 با لیلا حاتمی ازدواج کرد که ثمرۀ آن، دو فرزند به نام‌های مانی (متولد بهمن 1385) و عسل (متولد مهر 1387) است. علی مصفا بازیگری را با فیلم امید/ حبیب‌الله کاوش (1370) آغاز کرد و تاکنون مجموعاً در چهارده فیلم سینمایی بازی کرده است، به علاوۀ دو مجموعۀ تلویزیونی به نام‌های کیف انگلیسی (1378) و پریدخت (1386). مصفّا نخستین فیلم خود را به نام «سیمای زنی در دور دست» در سال 1382 ساخته است.

جوایز از جشنوارۀ فیلم فجر

فیلم پلۀ آخر به عنوان تنها نامزد در بخش اقتباس ادبی سی‌امین دورۀ جشنواره فجر، لایق اخذ سیمرغ اقتباس دانسته شد و آن را دریافت کرد. البته اگر فیلم دوازده صندلی ساختۀ اسماعیل براری نیز به بخش مسابقه راه یافته بود در آن صورت تا حدی مسابقه معنا می‌یافت که کدام فیلم واقعاً اقتباس بهتری کرده است. فیلم آقای براری متأسفانه در بخش خارج از مسابقه نمایش داده شد.

نقد و تحلیل

فیلم پردۀ آخر روایت یک مرد مرده به نام خسرو است که در همان ابتدا می‌گوید که وقایع را بدون ترتیب بیان خواهد کرد. او قصۀ خود را از یک فیلم در فیلم آغاز می‌کند، وقتی که همسرش لیلی بعد از مرگ او به هنگام بازی در یک نقش جدی خنده‌اش گرفته است.

دومین فیلم علی مصفا بعد از ساختۀ اولش سیمای زنی در دور دست (1382) نسخه‌ای وطنی است از فیلم شگفت‌انگیز ممنتو/ یادآوری/ کریستوفر نولان (2000) که با به هم ریختگی زمان، قصه‌اش را از آخر به اول روایت می‌کند، مانند متنی که پارگراف‌هایش از انتها به آغاز خوانده شوند. به ناچار در نوبت بعد که فیلم در حال روایت سکانس قبلی (به لحاظ زمان خطی) است مجبور می‌شود که ابتدای سکانس بعدی را که قبلاً نشان داده را نیز تکرار کند و این گاهی جذاب است و گاهی نیز آزار دهنده خواهد بود. جناب علی مصفا که زمانی فقط بازیگر بود فیلمنامۀ این فیلم دومش را نیز نوشته است.



راقم بعد از جلسۀ مطبوعاتی فیلم در برج میلاد شباهت پلۀ آخر را فیلم با یادآوری ساختۀ کریستوفر نولان یادآور شدم ولی علی مصفّا آن را منکر شد و گفت اصلاً این فیلم را ندیده است. نیما حسنی‌نسب هم که ملازم جناب مصفا بود از او دفاع کرد و گفت قصۀ دو فیلم با هم فرق دارد. بنده نیز همانجا اظهار تردید کردم که واقعاً او فیلم ممنتو (یادآوری) را ندیده باشد و به نظرم می‌رسد که فرم ساختاری فیلم از آن فیلم اخذ شده است. در تیتراژ، نام دو قصه که فیلم از روی آنها اقتباس آزاد کرده مذکور است: مردگان/ جیمز جویس، مرگ ایوان ایلیچ/ لئو تولستوی. اما اینها کفایت نمی‌کند که بگوییم کارگردان صداقت لازمه را داشته و منابع اقتباسی خود را معرفی کرده است. زیرا فرم و ساختار معکوس فیلم به طور انکار ناپذیری به فیلم یادآوری از نولان شبیه است.

فیلم دو ایراد اساسی دارد. اول اینکه مرگ به دست انسان نیست که با تشخیص غلط یک پزشک (علیرضا آقاخانی) برای کسی همچون خسرو (علی مصفا) رخ بدهد، خصوصاً که این دکتر عملاً یک شخص خائن به حساب می‌آید، کسی که از کودکی شیفتۀ لیلی (لیلا حاتمی) همسر خسرو بوده و تشخیص نادرست و عمدی دکتر موجب مرگ او شده است. این مسئله از قصۀ دوبلینی‌ها نوشتۀ جیمز جویس اقتباس شده که همین بخش از آن به توسط دکتر برای مادرش روخوانی می‌شود. اما چگونه تشخیص غلط و عمدی یک پزشک باعث مرگ کسی می‌شود؟! به عبارت دیگر به دعای گربه سیاه که باران نمی‌آید!

شاید در اینجا کارگردان یا طرفداران فیلم بخواهند به قاعدۀ جذب متوسل شوند که فکر کردن به چیزی آن را برایمان پیش خواهد آورد. اما مسئلۀ مرگ ربطی به قاعدۀ جذب ندارد، آن قاعده در مورد کسب منافع دنیوی است و در قرآن مجید به عنوان یک قانون و سنت الهی تبیین شده. (در إسراء/ 18 تا 21 خداوند می‌فرماید که برخی از کسانی که به دنبال منافع دنیوی بروند را به خواسته‌شان می‌رساند اما تمام کسانی که در پی منافع اخروی باشند بهره‌مند می‌سازد و سعی ایشان تباه نخواهد شد.)

باید تأکید کرد که مرگ اختصاصاً به دست خدا است و کسی نمی‌تواند اجل خود را پیش و پس بیاندازد هرچند که به رفتن یا نرفتن به جهان آخرت بسیار شایق باشد. اگر قرار بود هر کس که به مرگ فکر می‌کند به زودی بمیرد اولیاء خدا باید زودتر از همه می‌مردند. البته فیلم پلۀ آخر سعی کرده تا برای این مسئله تدبیری بیاندیشد و لذا مرگ خسرو را به سبب زمین خوردن در پلۀ آخر حیاط خانه قلمداد کند، پله‌ای که کمی بزرگتر از سایر پله‌ها از کار درآمده است. ولی اگر خسرو چنانکه خود می‌گوید آنچنان معمار بادقتی است که به جزئیات بنا نظارت و حساسیت دارد چطور در خانۀ خودش چنین خبطی رخ نموده است؟ مگر نوبت اول بود که او از آن پله بالا می‌رفت؟! به هر حال دیده می‌شود که چاره‌ای که جناب مصفّا در این شش سال فاصلۀ نگارش فیلمنامه تا ساخت آن، اندیشیده این مسئله را حل نکرده است.

ایراد دیگر فیلم آن است که مخاطب راز فیلم که مرگ خسرو به دلیل تشخیص غلط است را در همان اوایل می‌فهمد، رازی که روایت آن تا انتهای فیلم طول داده شده و گاهی با سکانس‌هایی که تکرار می‌شوند حوصلۀ تماشاچی را سر می‌برند. آنچه برای بخش انتهایی فیلم مانده از قصۀ مردگان نوشتۀ جیمز جویس اقتباس شده است. لیلی در یکی از نریشن‌های محدود خود از نوجوانی به نام عیسی خبر می‌دهد که در همسایگی منزل آنها در تفرش بوده و یک شب تا به صبح زیر باران در مقابل منزل آنها ایستاده و صبح از عشق او خودکشی کرده است. این مسئله نیز با تفحص خسرو در تفرش، برای تماشاگر روایت می‌شود و پس از مرگ خسرو می‌فهمیم که آن نوجوان در واقع خودکشی نکرده و او همین دکتر امین عارف است که نسخۀ غلط برای خسرو پیچیده تا او را از میدان به در کند.



ماجرا وقتی کاملاً واضح می‌شود که لیلی بعد از مرگ شوهرش به مطب امین عارف می‌رود. در آنجا دکتر به ماجرای آن شب بارانی در تفرش اشاره می‌کند. اما لیلی نه‌تنها از این ماجرا متعجب نمی‌شود بلکه به او لبخند هم می‌زند. انتظار مخاطب آن است که لیلی هم مثل شوهرش ندانسته باشد که این پزشک که به تازگی پس از سال‌ها از خارجه برگشته، همان نوجوان عاشق پیشۀ تفرشی است که می‌گفتند از عشق او خودکشی کرده است.

سکانس گفت‌وگوی لیلی و دکتر در مطب، به طور ضمنی حکایت دارد که لیلی از راز مگوی دکتر باخبر بوده است. لذا فیلم به طور غیرصریح اکراه لیلی از خسرو را مطرح می‌کند. البته چون مسئلۀ خیانت زن شوهردار جزو خطوط قرمز سینمای ایران محسوب می‌شود فیلمساز ناچار شده است تا این روایت پیچیده را برای بیان آن برگزیند. در اینجا برخی دقایق فیلم که این احتمال را تأیید می‌کنند ذکر می‌کنیم:

1. لیلی می‌دانسته که دکتر امین همان عاشق نوجوان او در تفرش است، لکن شوهرش را فریب داده که آن نوجوان نامش عیسی بوده و در همان تفرش خودکشی کرده و مدفون شده است
2. مونولوگ خسرو که خبر می‌دهد لیلی نمی‌خواسته از او بچه‌ای داشته باشد
3. پیشنهاد لیلی به کارگردان فیلمی که در آن بازی می‌کند به اینکه دکتر امین عارف بازیگر نقش شوهر او در فیلم باشد
4. ماجرای خندۀ غیرمترقبه و تکرار شوندۀ لیلی به وقت فیلمبرداری فیلمی که در آن بازی می‌کند که اتفاقاً پس از مرگ شوهرش نیز بوده است
5. نزدیک شدن دکتر امین به این خانواده نیز احتمالاً به سبب لیلی ممکن شده است. زیرا که خسرو در نزد یکی از اطبای فامیل به غیرمتعارف بودن دکتر امین اشاره نموده و از روابط سرد خود با او خبر داده بود
6. واقعۀ عصبانیت لیلی و خرد کردن نوار کاست با یخ‌شکن، و اصابت ناگهانی آن به سر خسرو نیز می‌تواند در این مقوله دسته‌بندی شود
7. انتخاب نام «امین عارف» برای این دکتر خیانت‌کار نیز در واقع نوعی هجو فیلمساز علیه او است، چیزی که فیلم از ابتدا به وقت تسلیت گفتن دکتر به لیلی به کار می‌گیرد

اما آنچه ظاهراً مخالف این تفسیر از فیلم می‌تواند قلمداد شود سکانس پایانی قهوه‌خانه است که ما بدون آنکه گفت‌وگوهای لیلی و دکتر را بشنویم عصبانیت و برخاستن لیلی را می‌بینیم. ظن غالب آن است که دکتر با از میدان به در کردن خسرو، حالا در اینجا از لیلی خواستگاری کرده است. اما می‌توانیم عصبانیت لیلی و ترک کردن او را اینطور تعبیر کنیم که دکتر در حضور لیلی به تشخیص طبی غلط و عمدی خود که منجر به مرگ خسرو شده اعتراف کرده است.

به این ترتیب می‌توان حکم کرد که فیلم پلۀ آخر توانسته با به کار گیری این روایت پیچیده عملاً به یکی از خطوط قرمز سینمای ایران وارد شود و ممیزان وزارت ارشاد هم متوجه قضیه نشوند. و این همان موضوعی است که بنده از فکر کردن به آن مشمئز می‌شوم. مسئلۀ خیانت زن شوهردار نخستین مرتبه در فیلم نوبت عاشقی/ محسن مخملباف (1369) مطرح شد که باعث توقیف فیلم گردید. در بهمن سال 1390 نیز فیلم برف روی کاج‌ها نوشته و ساختۀ پیمان معادی در جشنوارۀ فجر سعی در توجیه نوعِ دو طرفۀ این مسئله داشت که خیانت در جواب خیانت ایرادی ندارد! در بهمن 1389 نیز فیلم آلزایمر/ احمد رضا معتمدی را در جشنواره دیدیم که در آن نعیم (فرامرز قریبیان) عاشق آسیه (مهتاب کرامتی) همسر برادر خود امیر قاسم (مهدی هاشمی) است که از بیست سال قبل ناپدید شده و همه بجز این زن گمان دارند که او مرده است. لذا نعیم اصلاً ازدواج نکرده منتظر جواب آسیه است. و عجیب‌تر اینکه آن فیلم و فیلمساز ادعای دین و صلاح هم دارند.

در پلۀ آخر می‌بینیم که خسرو برای اولین مرتبه به پشت صحنۀ فیلم می‌رود تا بازی زنش را ببیند. لیلی در آن شب احتمالاً از حضور او عصبانی شده و لذاست که به دیگران پرخاش می‌کند. اما در انتهای فیلم حضور مجدد خسرو در پشت صحنۀ این فیلم چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ اگر او در این وقت مرده است پس این حضور عملاً جسمانی نیست و جناب کارگردان به این نحو از نگرانی خسرو و مراقبت او از همسرش حکایت دارد. این مسئله در فیلم حس ششم (1999) ساختۀ شیامالان به نحوی دیگر دیده می‌شود. در آن فیلم مخاطب در انتها متوجه می‌شود که بروس ویلیس در طول فیلم عملاً یک روح بوده است. لذا غیرت‌ورزی او بر زنش عملاً ناموجه بوده و زنش در دوستی با آن مرد مرتکب خیانت زناشویی نشده بلکه قصد ازدواج مجدد داشته است.

بعضی از عوامل سینمای ایران در فیلم پلۀ آخر در نقش‌های واقعی خودشان بازی کرده‌اند، مانند: نظام الدین کیایی (صدابردار) و امیر سیدی (دستیار کارگردان). همچنین علی مصفّا برخی وقایع و جزئیات فیلم را از زندگی واقعی خود وام گرفته است. پدر او اصالتاً تفرشی است و یکی از روستاهای تفرش در این فیلم لوکیشن دوم داستان است، همچنین است معمار بودن خسرو با توجه اینکه علی مصفا که نقش او را بازی کرده تحصیل کردۀ رشتۀ عمران است، لیلا حاتمی همسر علی مصفّا دو خصلت واقعی خود را به فیلم آورده است. او اولاً همسر خسرو است و ثانیاً بازیگر سینما.

فیلم پلۀ آخر را می‌توان یک هشدار غیر واضح و کم‌رنگ نسبت به موضوع خیانت زنان در خانواده تلقی کرد مسئله‌ای که اگرچه در غرب رواج یافته است اما هنوز هم در همان کشورها قبیح شمرده می‌شود، و این به سبب فطرت انسان و آفرینش خاص زنان است که حامل فرزند هستند. در جوامع دینی، به سبب ایمان اغلب مردم این واقعۀ شنیع بسیار قلیل رخ می‌دهد هرچند نمی‌توان تماماً آن را منکر شد.

تاکنون خیانت مرد در خانواده موضوع ساخت فیلم‌های بسیاری قرار گرفته است که در اغلب آنها ازدواج مجدد شوهر، خیانت زناشویی تلقی گشته و به این ترتیب منظر فیلم در تضاد با شرع مقدس قرار می‌گیرد. اما مسئلۀ خیانت زنان در خانواده به سبب مسائل ممیزی که به سبب حفظ سلامت جامعه اتخاذ شده تاکنون ناگفته مانده است. لکن در بهمن ماه در جشنوارۀ سی‌ویکم فجر فیلم به خاطر پونه ساختۀ هاتف علیمردانی به روش غیرواضح دیگری به این مسئله می‌پرداخت. درست در وقتی که شوهر (فرهاد اصلانی) از مسافرت فرد مظنون به آلمان مطمئن شده و با خاطری آسوده برای توجه به همسرش پونه (هانیه توسلی) به خانه آمده بود نامۀ خداحافظی او را در خانه یافت که حکایت داشت که پونه از شک و غیرت‌ورزی مرد به ستوه آمده با بخشیدن مهریه قصد جدایی دارد. این سکانس انتهایی فیلم ایهام دارد. زیرا از سوی دیگر می‌توان احتمال داد که پونه زندگی خانوادگی را ترک کرده تا از پی آن مرد مظنون به خارجه برود!

*امیر اهوارکی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 9
  • در انتظار بررسی: 5
  • غیر قابل انتشار: 2
  • سامان ۱۵:۱۹ - ۱۳۹۲/۰۱/۱۷
    2 4
    تفسیر جالب و درستی از این فیلم بود.
  • سید جواد خراسانی ۱۸:۵۳ - ۱۳۹۲/۰۱/۱۷
    9 2
    بسم الله الرحمن الرحیم توصیه بنده به شما: اگر می‌خواهید نقد بنویسید باید با دقت فیلم را نگاه کنید و سعی کنید ذهن کارگردان و نویسنده را بخوانید نه مفاهیمی که سعی دارید به فیلم بچسبانید را بیابید و اگر نه رها کنید این کار را 1-نوع روایت فیلم ممنتو از آخر به اول است که با این کار سعی می‌شود نوعی احساس سردرگمی شخصیت اول فیلم به بیننده منتقل شود اما در پله آخر اساسا کارگردان دغدغه زمان ندارد و روایت خط سیر به هم ریخته دارد نه آخر به اول 2- در رابطه با فیلم آلزایمر هم گمانم اساسا نکته مورد تاکید سازنده را متوجه نشده اید که هم‌چه برداشتی از فیلم می‌کنید 3- در رابطه با فیلم اصلی هم این نوشته اصلا یک نقد نبود زیرا یچ تلاشی در جهت همراستا شدن با فیلم برای فهم آن نشده بود و تنها خواسته بود یک مفهوم ذهنی را به فیلم نسبت دهد و در این جهت از موضوع بی‌ربط و حتی بی فایده‌ای مثل مطرح کردن شباهت آن با فیلم ممنتو استفاده کرده بود که حتی در صورت صحت جایگاهش در نقد اصلا مشخص نیست و در آخر نکته‌ای دوستانه به یک برادر مسلمان : این جمله شما "اما اینها کفایت نمی‌کند که بگوییم کارگردان صداقت لازمه را داشته و منابع اقتباسی خود را معرفی کرده است" در سیستم اسلامی شیعه نشان از نوعی نقص درونی گوینده است ، زیرا نه تنها حسن ظن ندارد که سوء ظن هم دارد (اگر اهل اسلامید می‌توانید به روایات فراوان حسن ظن به برادر مسلمان خود مراجعه کنید)
  • ۲۰:۱۸ - ۱۳۹۲/۰۱/۱۷
    1 3
    من این فیلم رو ندیدم کسایی که دیدن و این نقد یا نقدای دیگر رو خوندن لطفا جواب بدن ! هدف این فیلم چیه ؟ عادی سازی این روابط ؟(خیانت ....) یا هشدار به این روابط ؟
  • جواد ۲۰:۳۱ - ۱۳۹۲/۰۱/۱۷
    2 1
    آقای خراسانی شما حسن ظن رو با سادگی و ساده لوحی اشتباه گرفتید
  • ۰۷:۵۲ - ۱۳۹۲/۰۱/۱۸
    0 0
    دوست عزیز سلام متاسفانه فرصتی برای اینکه نقد نگارنده را بخوانم بدست نیامد اما یک نکته درباره نظر شما به ذهن این بنده خطور کرد که بد نیست با شما هم در میان بگذارم. شما دست کم در دو فقره از نظرتان بر روی این مساله تاکید داشتید که وظیفه ی نقد این است که نظر و دیدگاه و مقصود کارگردان یا سازنده را دریابد... به نظرم این مفهوم و این وظیفه ای که برای نقد و نقد نویس تراشیده اید یک مفهوم ذهنی مربوط به خودتان است. اگر چنین باشد که نقد نویس ملزم به دریافت مقصود فیلم ساز گشته و در این باره بنویسد آن گاه دیگر اثر موضوعیت نخواهد داشت. یکی از مفاهیم اصلی که در نقد سینمایی باید مورد توجه قرار گیرد همین است که آیا فیلم ساز توانسته است مفهوم و مقصود مورد نظر خود را به زبان سینما ترجمه کند یا خیر و یا اینکه آنچه در ذهن داشته با آنچه روانه ی پرده کرده متفاوت بوده است. با این وصف بهتر است اندکی در دریافت هایتان از مقوله نقد تجدید نظر کنید... البته حضرت تان خود نه تنها در باره نقد دیگران بلکه در باره دین و ایمان آنها به راحتی احکام محکم داده اید که این هم چندان اخلاقی و خصوصا اسلامی و شیعی به نظر نمی رسد.
  • عمو ۰۸:۴۴ - ۱۳۹۲/۰۱/۱۸
    0 1
    "در بهمن 1389 نیز فیلم آلزایمر/ احمد رضا معتمدی را در جشنواره دیدیم که در آن نعیم (فرامرز قریبیان) عاشق آسیه (مهتاب کرامتی) همسر برادر خود امیر قاسم (مهدی هاشمی) است که از بیست سال قبل ناپدید شده و همه بجز این زن گمان دارند که او مرده است. لذا نعیم اصلاً ازدواج نکرده منتظر جواب آسیه است. و عجیب‌تر اینکه آن فیلم و فیلمساز ادعای دین و صلاح هم دارند." مطمئنید آلزایمر را درست دیده اید و فهمیده اید؟ حتی اگر فهم اشتباه شما از فیلم درست بود باز هم معنای خیانت از این فیلم قابل استخراج نیست.
  • علي ۱۳:۱۴ - ۱۳۹۴/۰۲/۰۱
    2 2
    واقعا براتون متاسفم واقعا شما درك نكردين ليلا حاتمي چرا در قهوه خانه تحت تاثير قرار گرفت و رفت . فيلمم را اصلا ديده ايد آنجا كه شوهرش گفته بود الان اين اتفاق ميوفته و انگار كه من در حال ديدن تو هستم و كسي جلوي تو نشسته ليلي بعد از مرگ همان پيشگويي شوهرش را مشاهده كرد و منقلب شد واقعا براتون متاسفم
  • هومن ۱۷:۳۷ - ۱۳۹۴/۰۹/۰۱
    3 2
    این نقد بود الان؟!!!!
  • ابراهیمی IR ۱۰:۴۷ - ۱۴۰۲/۰۵/۰۳
    2 0
    خزعبلات بود تا نقد

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس