به گزارش مشرق، «تحجر» و نفی آن يكي از كليدواژههاي مهم در گفتمان امام(ره) و رهبري است.
حضرت امام خميني(ره) بنيانگذار انقلاب اسلامي هر جا توانست با اين امر
مبارزه و راهنماييهاي دقيقي براي دوري از تحجر به مردم ارائه كرد. در
ادبيات و گفتمان حضرت امام(ره) بداخلاقيهاي سياسي، مقدسنمايي و مخالفت با
استفاده از علم در مديريت جامعه به بهانه مخالفت اسلام، نگاه قيم مآبانه
داشتن به راي مردم، مخالفت با استفاده درست از ابزار مدرن در خدمت ارزشهای
دینی و آرمانهای انقلاب و تعيين تکليف کردن براي مردم مهمترين شاخصههاي
اين جريان است.
بهرغم بيانات بلند امام و رهبري در ذم تحجر، شاهديم نواي شاخصههاي اين جريان امروز از گفتمان برخي گروههاي داخلي كشور شنيده ميشود. تخريب چهرههاي شاخص انقلاب، «خودبصيرپنداری» و... بهگفتمان اصلي جرياني تبديل شده كه با وجود فاصله زمين تا آسمانياش با گفتمان امام(ره) و رهبر انقلاب، خود را صاحب گفتمان واقعي انقلاب و ديگران را خارج از اين مدار مينامند. براي پی بردن به هویت اين گروهها، کالبدشناسی جريان متحجران ضروري است. در همین رابطه گفتوگوی تهرانامروز با دکتر عماد افروغ ـ استاد دانشگاه و نماینده سابق مجلس شورای اسلامی ـ را ميخوانيد:
جناب دكتر براي شروع اين بحث ابتدا بهتر است بدانيم، معنا و مفهوم تحجر چيست؟
تحجر به معناي سنگانديشي است. ما توقع انعطاف از سنگ نداريم همانطوركه انتظار انعطاف از متحجر هم كار بيهودهاي است.به قول گفتني نرود ميخ آهنين در سنگ.
با اين تعريف متحجر را چه كساني ميدانيد؟
يك متحجر همانند يك سنگ آنقدر متصلب و انعطافناپذير است كه نميتواند به غير يا به تحول بينديشد. نوعاً به دليل ارتباطي كه بين سنگ انديشي و رفتارگرايي يا ظاهرگرايي موجود است، يك سنگ انديش متحجر قادر به فهم لايههاي عميق و غيرقابل مشاهده نخواهد بود. تجربه نشان داده است كه در كنار اين ويژگي عام يك متحجر قادر به تفكيك ابزار يا وسايل ازاهداف يا ارزشها هم نخواهد بود.همه چيز را در قالب آنچه كه ديده ميشود و مشهود است و از ظواهر قابل استنباط است ميفهمد و به دست ميآورد. بي جهت نيست كه بخش عمده متحجران جهان تشيع را اخباريها تشكيل ميدهند. يعني جماعتي كه از بين منابع چهارگانه كتاب، سنت، اجماع و عقل فقط با روايتي سطحي به سنت ميچسبند. بهگونهاي كه حسب روايت از امام صادق آنها از قران كه چهار لايه عبارات، اشارات، لطايف و حقايق دارد، تنها به عبارات آن بسنده ميكنند.
چرا اينگونه است، ريشه اين تحجر به چه چیز بر میگردد؟
ريشه تحجر هم ميتواند به سطحي نگري و فقدان تفكر و تأمل و رجوع به لايههاي انديشهاي فرد باز گردد. به عبارتي ريشه معرفتي داشته باشند. به اين معنا كه فرد غافل از بعد انديشهاي خود است، غافل از جايگاه عقل است و اگر بپذيريم مهمترين لايه بشري همان لايه انديشهاي اوست، به نظر ميرسد چنين انساني صرفنظر از هر نيت و انگيزه ای به شدت از مقام انسانيت به دور است، از مقام درك كليات به دور است و جزئي نگر است. هم ميتواند ريشه در استنباطهاي غلط از دين- حسب همين بيتوجهي لايه انديشه اي- داشته باشد. اما غالباً به نظر ميرسد قطع نظر از اين عامل مبنايي عوامل ديگري هم ذي مدخل باشند. معمولا بين اقتدار گرايي و تفكر جمع گرايانه افراطي مرتبط با قدرت حاكم و يك چنين منشي و گرايشي رابطه وجود دارد. نسبت صفويه در پايان حاكميتاش با اخباري گري و نسبت نظامهاي ديكتاتور مآبانه با صورتگرايي مؤيد اين استنباط است. علاوه بر اين از منافع شخصي، گروهي و جناحي هم نبايد غافل شد.
با اين تعريف ما با متحجراني روبه رو هستيم كه از دين براي دين دفاع نميكنند و بهدنبال خواستههاي ديگري هستند؟
امروز متحجراني را ميشناسم كه بهگونهاي با حربهاي غير از حربه تحجر(مثل حربه انقلابي بودن كه علي القاعده مغاير با تحجر است) و با فريب اذهان عمومي قصد دارند به منافع سياسي و اقتصادي كوتاه مدت و انديشه متحجرانه خود در دراز مدت سامان دهند.
يعني ادعاي انقلابي بودن دارند ولي در واقع متحجرند. در واقع تضادي را در خود دارند، چون انقلابيون تحولخواهاند حال آنكه متحجرين حاضر به تغيير نيستند، درست است؟
دقيقاً، انقلابيگري و انقلاب با تحولخواهي وتوجه به تغييرات مورد لزوم و درك از ساختارهاي غلط همراه است. يك متحجر في نفسه ميانه خوبي با روابط و ساختارهاي غيرقابل مشاهده و بازدارنده ندارد، اصولاً این ها را نمی بیند و متوجه آنها نیست. حال تصور كنيد كه اين آدم خواهان تغيير باشد.
پس ظاهراً تشخيص اين آدمها از هم كمي سخت ميشود! گروهي حقيقتا انقلابياند و ديگران ظاهر انقلابي دارند؟
امروز با متحجران و سلفيهاي نقاب دار روبهروييم. يعني همان كساني كه در برابر تحولطلبي وتغيير خواهيهاي مبنايي حضرت امام خميني موضع منفی گرفتند، امروزه دم از تغيير و تحول و سياسي بودن، زير پرچم انقلاب اسلامي ميزنند. درواقع همان كساني كه خون به دل امام كردند. اين افراد همان كساني هستند كه ميگفتند، چون شاه شيعه است نبايد دست به انقلاب و تغيير ساختارهاي پوسيده شاهنشاهي زد. كساني كه معتقد بودند هر قيامي قبل از قيام حضرت مهدي موعود محكوم به شكست است، كساني كه از مردم و اصولاً از انسان سلب مسئوليت ميكردند. حالا امروز آنها، مدافع انقلاب و شعارهاي انقلابي شدند. اكنون اگر خوب بنگريم قطع نظر از گذشته آنها اين دسته از افراد توجهی به نگاه حق گرايانه به مردم ندارند. نگاه آنها از سر تكليف و اطاعت است. نوعي نگاه ارباب–رعيتي است.
اين رفتار براساس درك غلطي است كه از دين دارند. اين درك غلط در نظم سياسي هيچ تناسبي با مردم سالاري ديني ندارد، چرا كه در اين بين فقط حق فرمان را براي خود قائل ميشوند كه مردم بايد مطيع باشند و تكليف اطاعت دارند و حق نظارت ندارند، حق فرياد ندارند. در اين نگاه مردم صرفاً بايستي جهت انقياد و اطاعت از فرامين آنها سر تعظيم فرو بياورند. حسب اين نگاه جاي وكيل و موكل عوض ميشود. از اين طريق شايد بشود آنها را شناخت.
جناب افروغ آيا اين اجبار ميتواند نتيجه بخش باشد؟
خير. بهطور مفروض صاحبان قدرت وكيلاند، مردم موكلاند، اما در اين نگاه صاحبان قدرت موكلاند و مردم وكيل هستند يعني بايد اجراكننده منويات صاحبان قدرت باشند، در حالي كه در نگاه امام خميني صاحبان قدرت وكيل هستند.از سوي ديگر مردم سالاري با عنايت به ضوابط ديني مرتبتي ويژه مييابد اما در نگاه متحجران مردم در بهترين حالت نقش ابزار يا برههايي را دارند كه بايد آنها را چراند و در بهترین حالت به بهشت وارد كرد. در حاليكه نص دين و آموزههاي عقلي بشري به ما ميگويد،حتي بايد با اختيار از جهنم هم دور شد. حضرت علي(ع) عبارت ظريفي دارد كه اين معنا را در خود دارد،من نميخواهم با فساد نفس خود شما را اصلاح كنم.يعني با سلب اراده و اختيار نميتوان كسي را اصلاح كرد.
تاثيرگذاري اين افراد بيشتر روي چه قشري است؟
ويژگي ديگري كه اينجا ميشود به آن اشاره كرد اين است كه متحجران ديني بهدنبال عوام فريبي و سوء استفاده از عواطف و احساسات ديني مردم براي سامان بخشي بهاهداف دنيوي و مطامع مادي و قدرت طلبانه خود هستند. پنداري مردم بايد آخرت خود را فداي دنياي اين دسته از افراد كنند. متحجران معمولاً از ميان تودههاي احساسي، شكار خود را انتخاب ميكنند. سطح بينش عمومي و تفكر مردم قدرت مانور اين متحجران نقابدار را كمتر خواهد كرد.
براي مقابله با اين جريان چه بايد كرد؟ يا حداقل براي كمشدن پيشرفت اين جريانهاي فكري!؟
راه مقابله فقط آگاهي بخشي و برملا كردن مواضع گذشته آنها در طول زمان است.ارجاع دادن و استناد كردن بهگذشته آنها و مواضع آنها نسبت به موضوعات اصلي و كليدي مهم است.اينگونه، مردم را در معرض داوري قرار ميدهيم. يكي از حربههاي قدرت طلبان ازجمله متحجران سوء استفاده از عدم حافظه تاريخي مردم است. عالمان و روشنفكران معتقد به انديشۀ سياسي امام، بايد اين حافظه تاريخي را تقويت كنند و يادآوري اين حافظه تاريخي با استناد به مواضع گذشته اين افراد تاثيرگذارتر خواهد بود. بايد بيان شود اين متحجران در زمان انقلاب و جنگ و اوج مسائل كشور كجا بودند.اينان زمان سياستها و رفتارهاي غلط برخي صاحبان قدرت چه مواضعي داشتند. دقت كنيد امروزبا متحجراني روبه رو هستيم كه صادق نيستند و قالب و رنگ عوض ميكنند. پس بايد هم به ارجاعات توجه كرد و هم به تغيير و تلون اين مواضع دقت كرد و يادآور شد كه چگونه تغيير موضع ميدهند.
اين افراد براي پيشبرد اهداف خود چه روشهايي را در چنته دارند؟
جالب اينجاست كه متحجر امروز نميتواند به شعارهاي انقلاب بيگانه باشد و منافع خود را پيش ببرد.مانند انديشه و تفكرات حجتيه كه بر ساز جدايي دين و سياست ميكوبیدند و می کوبند، ولي با شعار پيوند دين و سياست و با نفوذ در نظام سياسي برخاسته از دين و سياست (انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ايران) با سياستها و رفتارهاي متناسب با جدايي دين و سياست منافع خود را در دراز مدت پي ميگيرند. در واقع ولايتيهاي ديروز و مدعيان امروز به تعبير حضرت امام در منشور روحانيت، اينان هستند.
نهايتا اين جريان بهدنبال چيست؟
خيلي از اين متحجران منافق به دنبال انتقام هستند و اين انتقام نيز شيوههاي مختلف دارد. يكي شمشير از رو ميبندد و مشخص است، روش ديگر اما نفوذ است. به قول امام خميني در حوزه دين، رويارويي اثر ندارد، بلكه نفوذ است كه كارساز ميشود.
بهرغم بيانات بلند امام و رهبري در ذم تحجر، شاهديم نواي شاخصههاي اين جريان امروز از گفتمان برخي گروههاي داخلي كشور شنيده ميشود. تخريب چهرههاي شاخص انقلاب، «خودبصيرپنداری» و... بهگفتمان اصلي جرياني تبديل شده كه با وجود فاصله زمين تا آسمانياش با گفتمان امام(ره) و رهبر انقلاب، خود را صاحب گفتمان واقعي انقلاب و ديگران را خارج از اين مدار مينامند. براي پی بردن به هویت اين گروهها، کالبدشناسی جريان متحجران ضروري است. در همین رابطه گفتوگوی تهرانامروز با دکتر عماد افروغ ـ استاد دانشگاه و نماینده سابق مجلس شورای اسلامی ـ را ميخوانيد:
جناب دكتر براي شروع اين بحث ابتدا بهتر است بدانيم، معنا و مفهوم تحجر چيست؟
تحجر به معناي سنگانديشي است. ما توقع انعطاف از سنگ نداريم همانطوركه انتظار انعطاف از متحجر هم كار بيهودهاي است.به قول گفتني نرود ميخ آهنين در سنگ.
با اين تعريف متحجر را چه كساني ميدانيد؟
يك متحجر همانند يك سنگ آنقدر متصلب و انعطافناپذير است كه نميتواند به غير يا به تحول بينديشد. نوعاً به دليل ارتباطي كه بين سنگ انديشي و رفتارگرايي يا ظاهرگرايي موجود است، يك سنگ انديش متحجر قادر به فهم لايههاي عميق و غيرقابل مشاهده نخواهد بود. تجربه نشان داده است كه در كنار اين ويژگي عام يك متحجر قادر به تفكيك ابزار يا وسايل ازاهداف يا ارزشها هم نخواهد بود.همه چيز را در قالب آنچه كه ديده ميشود و مشهود است و از ظواهر قابل استنباط است ميفهمد و به دست ميآورد. بي جهت نيست كه بخش عمده متحجران جهان تشيع را اخباريها تشكيل ميدهند. يعني جماعتي كه از بين منابع چهارگانه كتاب، سنت، اجماع و عقل فقط با روايتي سطحي به سنت ميچسبند. بهگونهاي كه حسب روايت از امام صادق آنها از قران كه چهار لايه عبارات، اشارات، لطايف و حقايق دارد، تنها به عبارات آن بسنده ميكنند.
چرا اينگونه است، ريشه اين تحجر به چه چیز بر میگردد؟
ريشه تحجر هم ميتواند به سطحي نگري و فقدان تفكر و تأمل و رجوع به لايههاي انديشهاي فرد باز گردد. به عبارتي ريشه معرفتي داشته باشند. به اين معنا كه فرد غافل از بعد انديشهاي خود است، غافل از جايگاه عقل است و اگر بپذيريم مهمترين لايه بشري همان لايه انديشهاي اوست، به نظر ميرسد چنين انساني صرفنظر از هر نيت و انگيزه ای به شدت از مقام انسانيت به دور است، از مقام درك كليات به دور است و جزئي نگر است. هم ميتواند ريشه در استنباطهاي غلط از دين- حسب همين بيتوجهي لايه انديشه اي- داشته باشد. اما غالباً به نظر ميرسد قطع نظر از اين عامل مبنايي عوامل ديگري هم ذي مدخل باشند. معمولا بين اقتدار گرايي و تفكر جمع گرايانه افراطي مرتبط با قدرت حاكم و يك چنين منشي و گرايشي رابطه وجود دارد. نسبت صفويه در پايان حاكميتاش با اخباري گري و نسبت نظامهاي ديكتاتور مآبانه با صورتگرايي مؤيد اين استنباط است. علاوه بر اين از منافع شخصي، گروهي و جناحي هم نبايد غافل شد.
با اين تعريف ما با متحجراني روبه رو هستيم كه از دين براي دين دفاع نميكنند و بهدنبال خواستههاي ديگري هستند؟
امروز متحجراني را ميشناسم كه بهگونهاي با حربهاي غير از حربه تحجر(مثل حربه انقلابي بودن كه علي القاعده مغاير با تحجر است) و با فريب اذهان عمومي قصد دارند به منافع سياسي و اقتصادي كوتاه مدت و انديشه متحجرانه خود در دراز مدت سامان دهند.
يعني ادعاي انقلابي بودن دارند ولي در واقع متحجرند. در واقع تضادي را در خود دارند، چون انقلابيون تحولخواهاند حال آنكه متحجرين حاضر به تغيير نيستند، درست است؟
دقيقاً، انقلابيگري و انقلاب با تحولخواهي وتوجه به تغييرات مورد لزوم و درك از ساختارهاي غلط همراه است. يك متحجر في نفسه ميانه خوبي با روابط و ساختارهاي غيرقابل مشاهده و بازدارنده ندارد، اصولاً این ها را نمی بیند و متوجه آنها نیست. حال تصور كنيد كه اين آدم خواهان تغيير باشد.
پس ظاهراً تشخيص اين آدمها از هم كمي سخت ميشود! گروهي حقيقتا انقلابياند و ديگران ظاهر انقلابي دارند؟
امروز با متحجران و سلفيهاي نقاب دار روبهروييم. يعني همان كساني كه در برابر تحولطلبي وتغيير خواهيهاي مبنايي حضرت امام خميني موضع منفی گرفتند، امروزه دم از تغيير و تحول و سياسي بودن، زير پرچم انقلاب اسلامي ميزنند. درواقع همان كساني كه خون به دل امام كردند. اين افراد همان كساني هستند كه ميگفتند، چون شاه شيعه است نبايد دست به انقلاب و تغيير ساختارهاي پوسيده شاهنشاهي زد. كساني كه معتقد بودند هر قيامي قبل از قيام حضرت مهدي موعود محكوم به شكست است، كساني كه از مردم و اصولاً از انسان سلب مسئوليت ميكردند. حالا امروز آنها، مدافع انقلاب و شعارهاي انقلابي شدند. اكنون اگر خوب بنگريم قطع نظر از گذشته آنها اين دسته از افراد توجهی به نگاه حق گرايانه به مردم ندارند. نگاه آنها از سر تكليف و اطاعت است. نوعي نگاه ارباب–رعيتي است.
اين رفتار براساس درك غلطي است كه از دين دارند. اين درك غلط در نظم سياسي هيچ تناسبي با مردم سالاري ديني ندارد، چرا كه در اين بين فقط حق فرمان را براي خود قائل ميشوند كه مردم بايد مطيع باشند و تكليف اطاعت دارند و حق نظارت ندارند، حق فرياد ندارند. در اين نگاه مردم صرفاً بايستي جهت انقياد و اطاعت از فرامين آنها سر تعظيم فرو بياورند. حسب اين نگاه جاي وكيل و موكل عوض ميشود. از اين طريق شايد بشود آنها را شناخت.
جناب افروغ آيا اين اجبار ميتواند نتيجه بخش باشد؟
خير. بهطور مفروض صاحبان قدرت وكيلاند، مردم موكلاند، اما در اين نگاه صاحبان قدرت موكلاند و مردم وكيل هستند يعني بايد اجراكننده منويات صاحبان قدرت باشند، در حالي كه در نگاه امام خميني صاحبان قدرت وكيل هستند.از سوي ديگر مردم سالاري با عنايت به ضوابط ديني مرتبتي ويژه مييابد اما در نگاه متحجران مردم در بهترين حالت نقش ابزار يا برههايي را دارند كه بايد آنها را چراند و در بهترین حالت به بهشت وارد كرد. در حاليكه نص دين و آموزههاي عقلي بشري به ما ميگويد،حتي بايد با اختيار از جهنم هم دور شد. حضرت علي(ع) عبارت ظريفي دارد كه اين معنا را در خود دارد،من نميخواهم با فساد نفس خود شما را اصلاح كنم.يعني با سلب اراده و اختيار نميتوان كسي را اصلاح كرد.
تاثيرگذاري اين افراد بيشتر روي چه قشري است؟
ويژگي ديگري كه اينجا ميشود به آن اشاره كرد اين است كه متحجران ديني بهدنبال عوام فريبي و سوء استفاده از عواطف و احساسات ديني مردم براي سامان بخشي بهاهداف دنيوي و مطامع مادي و قدرت طلبانه خود هستند. پنداري مردم بايد آخرت خود را فداي دنياي اين دسته از افراد كنند. متحجران معمولاً از ميان تودههاي احساسي، شكار خود را انتخاب ميكنند. سطح بينش عمومي و تفكر مردم قدرت مانور اين متحجران نقابدار را كمتر خواهد كرد.
براي مقابله با اين جريان چه بايد كرد؟ يا حداقل براي كمشدن پيشرفت اين جريانهاي فكري!؟
راه مقابله فقط آگاهي بخشي و برملا كردن مواضع گذشته آنها در طول زمان است.ارجاع دادن و استناد كردن بهگذشته آنها و مواضع آنها نسبت به موضوعات اصلي و كليدي مهم است.اينگونه، مردم را در معرض داوري قرار ميدهيم. يكي از حربههاي قدرت طلبان ازجمله متحجران سوء استفاده از عدم حافظه تاريخي مردم است. عالمان و روشنفكران معتقد به انديشۀ سياسي امام، بايد اين حافظه تاريخي را تقويت كنند و يادآوري اين حافظه تاريخي با استناد به مواضع گذشته اين افراد تاثيرگذارتر خواهد بود. بايد بيان شود اين متحجران در زمان انقلاب و جنگ و اوج مسائل كشور كجا بودند.اينان زمان سياستها و رفتارهاي غلط برخي صاحبان قدرت چه مواضعي داشتند. دقت كنيد امروزبا متحجراني روبه رو هستيم كه صادق نيستند و قالب و رنگ عوض ميكنند. پس بايد هم به ارجاعات توجه كرد و هم به تغيير و تلون اين مواضع دقت كرد و يادآور شد كه چگونه تغيير موضع ميدهند.
اين افراد براي پيشبرد اهداف خود چه روشهايي را در چنته دارند؟
جالب اينجاست كه متحجر امروز نميتواند به شعارهاي انقلاب بيگانه باشد و منافع خود را پيش ببرد.مانند انديشه و تفكرات حجتيه كه بر ساز جدايي دين و سياست ميكوبیدند و می کوبند، ولي با شعار پيوند دين و سياست و با نفوذ در نظام سياسي برخاسته از دين و سياست (انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ايران) با سياستها و رفتارهاي متناسب با جدايي دين و سياست منافع خود را در دراز مدت پي ميگيرند. در واقع ولايتيهاي ديروز و مدعيان امروز به تعبير حضرت امام در منشور روحانيت، اينان هستند.
نهايتا اين جريان بهدنبال چيست؟
خيلي از اين متحجران منافق به دنبال انتقام هستند و اين انتقام نيز شيوههاي مختلف دارد. يكي شمشير از رو ميبندد و مشخص است، روش ديگر اما نفوذ است. به قول امام خميني در حوزه دين، رويارويي اثر ندارد، بلكه نفوذ است كه كارساز ميشود.