آمریکا درطول‌تاریخ کوتاهِ کمتر ازسیصدساله‌اش مستأجران بسیاری به کاخ سفید دیده است، مستأجرینی که در دوران ریاست خود با اتخاذ دکترین های مخصوص باعث پدید آمدن قانون های نانوشته بسیاری در مسیر اداره کشور شدند، از این رو داشتن دید اجمالی نسبت به این روسای جمهوری و شناخت دکترین آنها باعث می شود تا بتوان عمل ها و عکس العمل های مختلف آمریکا در مصاف با چالش های پیش رویش را شناخت.

 گروه جنگ نرم مشرق- در بخش اول این گزارش به معرفی 22 رئیس جمهور از بدو تاسیس ایالات متحده امریکا تا به امروز پرداخته و به اجمال دکترین هر یک از آنها نام برده شد.



روسای جمهور در آمریکا و دکترین هایشان

23. بنیامین هریسون


بنیامین هریسون (Benjamin Harrison)
۲۰ اوت ۱۸۳۳ - ۱۳ مارس ۱۹۰۱ میلادی

وی نوه ویلیام هنری هریسون، نهمین رئیس جمهور آمریکا بود. بنیامین هریسون در انتخابات ۱۸۸۸ بر رئیس جمهور وقت(استیفان گراور کلیولند)پیروز شد.

دوره او از دو حیث حائز اهمیت است، از یک سو دوره او در حقیقت عصر ورود یهیودیان به جامعه تاثیرگذار آمریکا بود و یهودیان اولین اقدامات خود برای نفوذ بر آمریکا را آغاز و در سال 1892جامعه یهودیان آمریکا را تاسیس کردند. بعد دوم اهمیت عصر او در دکترین"توسعه دکترین مونرو" در بحث سیاست خارجی بود، در زمان او آمریکا با فکر «بلین»، وزیر امور خارجه وقت، زمینه های اعمال قدرت امپریالیستی خود را فراهم کرد.


آرتور


کلیولند


هریسون

24. استیفن گراور کلیولند



استفن گراور کلیولند (Stephen Grover Cleveland)

۱۸ مارس ۱۸۳۷ - ۲۴ ژوئن ۱۹۰۸ میلادی

در انتخابات 1892رئیس جمهور سابق(استفن گراور کلیولند) بر رئیس جمهور وقت(هریسون)پیروز شد و مجددا به قدرت رسید. کلیولند در این دوره توجه خود را به افزایش درآمد های مالیاتی دولت متمرکز کرد، تمرکزی که موجب شد دولت او بیش از 4سال عمر نکند.

25. ویلیام مک کیلنی



ویلیام مک‌کینلی (William McKinley)
۲۹ ژانویه ۱۸۴۳- ۱۴ سپتامبر ۱۹۰۱ میلادی

مک کلینی 25 مین رئیس جمهور آمریکا بود که در سال1897 به قدرت رسید، وی تمرکز خود را بر سیاست خارجی منعطف کرده بود، مک کلینی به شدت به دکترین"مونرو" وفادار بود. او بالاخص به مناطق همسایه آمریکا توجه داشت. از این رو در سال 1898 در مورد کوبا به اسپاینا اولتیماتوم داد و در همین سال با اسپانیا وارد جنگ شد، او پس از چند ماه اسپانیا را مجبور به انعقاد قرار داد صلح کرد.

مک کینلی هم چنین در راستای "دکترین توسعه خاک آمریکا" قدم بر می داشت. او در سال 1898جزایر هاوایی و فیلیپین را تصرف کرد و با دنبال کردن زمینه های امپریالیسم پدید آمده در عصر هریسون، کوبا را به تحت الحمایگی آمریکا در آورد. مک کینلی در سال1901ترور شد.

26. تئودور روزولت


تئودور روزولت (Theodore "T.R." Roosevelt, Jr.)
۲۷ اکتبر ۱۸۵۸- ۶ ژانویه ۱۹۱۹ میلادی

با ترور مکینلی، تئودور روزولت که معاونت وی را بر عهده داشت، رئیس جمهور آمریکا شد. روزولت معتقد به افزایش نقش آفرینی آمریکا در خارج از قاره و افزایش نفوذ در قاره بود. او با تحریک شورش پاناما باعث به حاشیه رانده شدن کلمبیا در پاناما شد، روزولت بخشی از سیاست خارجی خود را بر پایه "دکترین توجه به شرق دور" استوار کرد بطوری که با میانجی گری در درگیری روسیه و ژاپن به حفظ توازن در شرق کمک کرد.

او در عرصه اقتصادی، "دکترین مدرن سازی" و توجه به صنایع جدید را پیش گرفت، در زمان ریاست جمهوری او صنعت فولاد و اتومبیل سازی رشد چشم گیری داشتند. از سوی دیگر تجهیزات نوینی همچون"هواپیما" و "تلویزیون"پدید آمدند.

27. ویلیام هووارد تافت


ویلیام هوارد تافت (William Howard Taft)
۱۵ سپتامبر ۱۸۵۷- ۸ مارس ۱۹۳۰ میلادی

ویلیام هوارد تافت بیست و هفتمین رئیس جمهور آمریکا طی سالهای1909-1913بود.
تافت بسیار به سیاست ها و دکترین های روزولت پایبند بود، او شورش فیلیپین را با مهارت خاصی آرام کرد و ایالت-های نیومکزیکو و آریزونا را به آمریکا ملحق کرد. در عرصه سیاست خارجی تافت در سال 1912 نظریه "دیپلماسی دلار" را مطرح کرد، او همچنین به "دکترین توسعه خاک "بسیار وفادار بود و در دوران او پرچم آمریکا در قطب شمال به احتراز در آمد.


مک کیلنی


تئودور روزولت


تافت


28. توماس وودرو ویلسون



توماس وودرو ویلسون (Thomas Woodrow Wilson)

۲۸ دسامبر ۱۸۵۶- ۳ فوریه ۱۹۲۴ میلادی

توماس وودرو ویلسون بیست و هشتمین رئیس جمهور آمریکا در سال های 1913 تا 1921به ریاست پرداخت. او در عرصه اقتصادی به شدت به مدرن سازی پایبند بود و صنابع رادیو در دوران او شکل گرفت. در عرصه سیاست خارجی او از یک سو با تصرف "مجمع الجزایز ویرجین آمریکا" پایبندی خود را به دکترین "توسعه خاک آمریکا" ثابت کرد و از سوی دیگر با اعزام نیرو به مرز مکزیک و افتتاح کانال پاناما نشان داد که "دکترین مونرو" هنوز نفوذ چشم گیری دارد. عصر ویلسون عصر نقش آفرینی گسترده آمریکا در عرصه بین الملل است، در این دوره آمریکا با پیوستن به جنگ جهانی علیه آلمان خود را در قامت یک شریک بین المللی ظاهر کرد. او در سال 1917سربازان خود را برای جنگ با آلمان به اروپا اعزام و سال 1918 پیمان ورسای را امضا کرد، در همین سال کنگره جهانی یهودیان آمریکا نیز تشکیل شد. هر چند در این دوره برخلاف تافت که مشتاق به این نقش آفرینی بود، سنا اشتیاقی نداشت و عضویت در جامعه بین الملل و پیمان ورسای را رد کرد.

29. وارن گامالیل هاردینگ



وارن گامالیل هاردینگ (Warren Gamaliel Harding)
۲ نوامبر ۱۸۶۵- ۲ اوت ۱۹۲۳ میلادی

وارن گامالیل هاردینگ بیست و نهمین رئیس جمهور آمریکا بود که در سال 1921 به قدرت رسید، دولت او عمری نداشت زیرا که هاردینگ در آوریل سال 1923 در دفتر کار خود در کاخ سفید درگذشت.

30. جان کالوین کولیج


جان کالوین کولیج (John Calvin Coolidge, Jr.)

۴ ژوئیه ۱۸۷۲ - ۵ ژانویه ۱۹۳۳ میلادی

جان کالوین کولیج سی امین رئیس جمهور آمریکا خلال سال های 1929-1923 بود.

31. هربرت هوور



هربرت هوور (Herbert Clark Hoover)
۱۰ اوت ۱۸۷۴- ۲۰ اکتبر ۱۹۶۴ میلادی

هریت هوور سی و یکمین رئیس جمهور آمریکا طی سالیان1932-1929 بود.
دولت هوور یکی بی کفایت ترین دولت های آمریکا است، در دولت او بازار سهام نیویورک در سال1929سقوط کرد و در سال 1932 فساد مالی بزرگی در برنامه بازسازی آمریکا فاش شد.


وودرو ویلسون


 هاردینگ


کولیج



هوور

32. فرانکلین دلانو روزولت



فرانکلین دلانو روزولت (Franklin Delano Roosevelt)
۲۰ ژانویه ۱۸۸۴- ۱۲ اوریل ۱۹۴۵ میلادی

روزولت، سی دومین رئیس جمهور آمریکا در سال1932 در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا پیروز شد. او در عرصه اقتصادی با تاسیس اداره اصلاح اقتصادی و تصویب قانون نوسازی صنایع ملی، دکترین "مدرن کردن صنعت" اسلاف خود را پیش برد. او در عرصه سیاست خارجی از یک سو، سیاست حسن همجواری با همسایگان را پیش گرفت و از سوی دیگر دکترین"متحدیابی" را خلق کرد.

روزولت معتقد بود که آمریکا بیش از این نمی تواند اروپا را رها کند و باید متحدانی داشته باشد، از این رو او در سال1940 قانون ارسال کمک به شوروی و انگیسِ در حال جنگ با آلمان را به تصویب رساند، همین طور در عرصه سیاست خارجی گزینه های جدیدی را برای آمریکا پدید آورد، او در سال 1941 با تحریم اقتصادی ژاپن رسمی نوین را در عرصه سیاست خارجی آمریکا پایه ریزی کرد.

با حمله ژاپنی ها به پرل هارپر آمریکا و به دنبال آن اعلان جنگ آلمان نازی به آمریکا، دولت روزولت علناً وارد جنگ جهانی دوم شد. روزولت در جنگ جهانی دوم همزمان دو دکترین را مدنظر داشت:

1- بهره برداری از ویرانی اروپا

2- جلوگیری از اشغال اروپا

روزولت از یک سو از ویرانی اروپا استفاده کرد و سیل سرمایه گذاری های خارجی را سمت آمریکا هدایت کرد و به موجب آن به اقتصاد کشورش رونق بخشید، از سوی دیگر با توجه همکاری آلمان با ژاپن نمی خواست اروپا در چنگ هیتلر باقی بماند و به اعزام نیرو به اروپا فرمان داد.

روزولت تنها کسی بود که در تاریخ آمریکا چهار دوره به ریاست جمهوری رسید، و نهایتاً در سال 1945در دومین سال خدمت از چهارمین دوره ریاست جمهوریش تنها سه هفته مانده به پایان جنگ جهانی دوم در اروپا درگذشت.




33. هری ترومن



هری اس. ترومن (Harry S. Truman)

۸ مه ۱۸۸۴- ۲۶ دسامبر ۱۹۷۲ میلادی

هری اس. ترومن سی و دومین رئیس جمهور آمریکا که معاون روزولت بود، پس از مرگ ناگهانی وی ریاست جمهوری را بر عهده گرفت.

ترومن که از توسعه اندیشه های کمونیستی وحشت زده بود، به منظور ترساندن شوروی به بهانه پایان دادن به جنگ دستور به بمباران اتمی ژاپن داد. او در دوران ریاستش در عرصه سیاست خارجی بر پایه نظریه "دومینو" عمل می-کرد که نخستین بار ژنرال دوایت آیزنهاور آن را پایه گذاری کرد: "اگر نخستین دومینو بیفتد پشت سر هم تمام قطعات خواهند افتاد، بنابراین می‏توان فروپاشی یک نظام را دید". اشاره ژنرال آیزنهاور به کشور های جنوب شرق آسیا است که دارای گرایش های سیاسی اقتصادی کمونیستی بودند.

وی استدلال می کرد که اگر ویتنام کمونیستی شود کشور هایی نظیر لائوس، کامبوج، برمه و تایلند نیز کمونیستی خواهند شد. در پی چنین نگرشی بود که لیندون جانسون در سال ۱۹۵۵ جنگی طولانی و فاجعه بار را با ویتنام آغاز کرد. همچنین هری ترومن سلف ژنرال آیزنهاور با کمک های مالی به یونان و ترکیه در سال ۱۹۴۷ دکترین ترومن را بنا نهاد تا اقدامی پیشگیرانه با بسط کمونیسم در اروپای غربی انجام دهد. درگیری آمریکا در جنگی در حمایت از کره جنوبی در برابر کره شمالی نمونه ای از اهمیت این نظریه در سیاست خارجه آمریکاست.

ترومن در پایان ریاست دوره اولش محور عرصه سیاست خارجی را بهبود بخشیدن به وجه بین المللی آمریکا قرارداد. او بخاطر وحشتی که از صدور کمونیسم داشت با کمک به بازسازی اقتصادی کشورهای جنگ زده، تا حدی به این هدف رسید.

ترومن در دور دوم ریاست جمهوری اش که از سال 1948 آغاز شد، با مسائلی همچون جنگ سرد و مشکلات داخلی که ثبات اقتصادی آمریکا را هدف قرار داده بود، دست و پنجه نرم می کرد.



34. دوایت آیزنهاور



دوایت دیوید آیزنهاور (Dwight David "Ike" Eisenhower)

۱۴ اکتبر ۱۸۹۰- ۲۸ مارس ۱۹۶۹ میلادی

آیزنهاور در سالهای 1953-1961، به عنوان سی و چهارمین رئیس جمهوری آمریکا، نقش آفرینی می کرد.

آیزنهاور در عرصه سیاست خارجی دکترین "آیزنهاور" که محوریت آن مقاومت در مقابل تهاجم سرخ بود را پیش گرفت؛ او در جستجوی اتحاد آمریکا با دیگر کشورها و افزایش نفوذ خود در خاورمیانه بود. در حقیقت می توان چنین گفت که این آیزنهاور بود که چشم آمریکا را به خاورمیانه گشود، در همین راستا دولت او در سال1953، دولت دکتر مصدق را در تهران با کودتا از کار انداخت.

دوران آیزنهاور آغاز عصر "مداخله جویانه روز افزون آمریکا در جهان" بود، او علنا در امور داخلی کشور ها همچون لبنان، چین و ... دخالت می کرد. آیزنهاور در دوران خود برنامه فضایی آمریکا را آغاز کرد، او سازمان را ناسا تشیکل داد و اولین موشک ماهواره بر آمریکا در دوران او شلیک شد. دکترین آیزنهاور در سال1960نزدیک بود دنیا را بار دیگر به ورطه جنگ جهانی بکشاند، سقوط هواپیمای جاسوسی یو- دو بر فراز خاک شوروی این بیم را پدید آورده بود.



35. جان اف. کندی



جان فیتزجرالد کِنِدی (John Fitzgerald "Jack" Kennedy)

۲۹ مه ۱۹۱۷- ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ میلادی


جان فیتز جرالد کِنِدی به عنوان سی و پنجمین رئیس جمهور در سال1961ریاست خود را آغاز کرد. سمتی که از آن زمان تا ترورش در 1963 به آن مشغول بود.

کندی در عرصه سیاست خارجی دکترین آیزنهاور را ادامه داد.
در در ۱۷ آوریل۱۹۶۱، کندی دستور حمله به کوبا به منظور تسخیر این کشور را صادر کرد. با همکاری سازمان سیا، ۱۵۰۰ تبعیدی کوبایی که در آمریکا آموزش دیده بودند تحت عنوان "بریگاد ۲۵۰۶" به قصد براندازی حکومت کاسترو به جزیره رفتند، اما سیا پشتیبانی مردمی کاسترو را دست کم گرفته بود. مردم برخلاف انتظار از این حمله استقبال نکردند. این یک رسوایی بزرگ برای کندی بود اما او تمام مسئولیت آن را پذیرفت و با پذیرش و اعتراف به آن بر محبوبیتش بیش از پیش افزوده گشت.

اما خلیج خوک ها، آخرین مصیبت کوبا برای دولت او نبود، کوبا بار دیگر در سال 1962 برای او بحران آفرین شد، در آن سال تصاویر هواپیماهای جاسوسی آمریکا از کوبا بیانگر این بودند که شوروی در کوبا یک پایگاه هسته ای تاسیس می کند. کندی علی رغم دستور حمله هوایی اعضای کابینه تنها دستور به قرنطینه دریایی و تمام کشتی‌ها را مورد بازرسی قرار داد. او شروع به مذاکراتی با شوروی کرد و تنها یک هفته بعد با رهبر وقت شوروی، نیکیتا خروشچف، به توافق رسید. خروشچف توافق کرد که موشک‌ها را از کوبا بیرون ببرد و آمریکا قول داد که هرگز به کوبا حمله نکند. همچنین در بند مخفی توافق قرار بر این شد که آمریکا تا شش ماه دیگر موشک‌های خود را از ترکیه خارج کند.

کندی پیشنهاد دهنده اصلی «معاهده محدودیت آزمایش» بود که طبق آن آزمایش اتمی در زمین، در اتمسفر و زیر آب ممنوع بود و تنها آزمایش‌های زیرزمینی مجاز شمرده می‌شدند. آمریکا، بریتانیا و شوروی هر سه این معاهده را امضا کردند و در اوت ۱۹۶۳ کندی آن را به قانون رسمی تبدیل کرد. او این معاهده را از بزرگ‌ترین دستاوردهای دوران خود می‌دانست.

در حقیقت می توان در مورد سیاست خارجی کندی این گونه جمع بندی کرد که او هم به دکترین "آیزنهاور " وفادار بود و هم یک دکترین"پرهیز حداکثری از تنش" که ابداع خود او بوده است، را دنبال می کرد. کندی در عرصه داخلی، از آنجا که از نفوذ کمونیسم در آمریکا هراسان بود، برنامه ی گسترده ای را جهت پایان دادن به تبعیض نژادی، مراقبت-های پزشکی و دخالت دولت در بحران های اقتصادی آغاز کرد. مبارزه با تبعیض نژادی که گرایش سیاهان به کمونیسم را افزایش داده بود از اولویت های اصلی کندی بود تا آنجا که او مبارزه رسمی برای حقوق مدنی را در کمپینی در سال ۱۹۶۲ برای رای دهندگان سیاه‌پوست آغاز کرد. او در راستای تحصیل برابر سیاهان و سفید پوستان، "اعلامیه حقوق مدنی ۱۹۶۴" را صادر کرد.

در ۱۹۶۳، کندی پیشنهاد بزرگترین کاهش مالیاتی تاریخ آمریکا را داد که پس از مرگش و در ۱۹۶۴ توسط کنگره تصویب شدند. بطور کلی دکترین داخلی کندی "کاهش نارضیاتی های اجتماعی و نژادی برای مقابله با کمونیسم" بوده است.

36. لیندون بینز جانسون


لیندون جانسون (Lyndon Baines Johnson)

۱۹۰۸- ۱۹۷۳ میلادی

جانسون سی و ششمین رئیس جمهور آمریکا بود که پس از ترور کندی در سال1964 انتخاب شد.
جانسون دکترین کندی در عرصه سیاست داخلی را با جدیت پیش برد او قوانین متعددی را در زمینه حقوق مدنی، آموزشی و رفاهی در سنا به تصویب رساند. اما او همانقدر که به دکترین کندی پایبند بود به دکترین "آیزنهاور" نیز در عرصه سیاست خارجی وفاداری بود. بمباران گسترده ویتنام شمالی، حمله به جمهوری دومنیکن برای سرنگونی دولت چپ گرا و حمایت از ویتنام جنوبی در جنگ علیه ویتنام شمالی اثبات کننده این ادعا است.

جانسون برای دور دوم ریاست جمهوری در سال 1968 کاندید نشد.


جانسون


کندی

37. ریچارد نیکسون



ریچارد نیکسون (Richard Milhous Nixon)

۹ ژانویه ۱۹۱۳- ۲۲ آوریل ۱۹۹۴ میلادی

نیکسون سی‌وهفتمین رئیس جمهور آمریکا است که از 1969 تا 1974 در این سمت مشغول بوده است.

نیکسون نیز دکترین آیزنهاور را با شدت بیشتری ادامه داد، در دوران او آمریکا به کامبوج در نخست حملات هوایی و پس از آن زمینی کرد، او برای مقابله با کمونیسم در آسیای شرقی بیش از نیم میلیون سرباز آمریکایی را در ویتنام جنوبی اسکان داد. البته او در این دوران از دکترین "پرهیز حداکثری" کندی نیز بهره برد، نیکسون برای بهبود روابط با چین کمونیستی از دیپلماسی "پینگ پونگ" استفاده. نیکسون به نوعی برای خود "دکترین چماق – هویج" را ابداع کرده بود، او همزمان با اسکان نیم میلیون سرباز آمریکایی در ویتنام جنوبی، کیسینجر را برای مذاکرات محرمانه به ویتنام شمالی فرستاد، او در همین راستا قرار داد صلح پاریس را با ویتنام شمالی امضا کرد.

نیکسون برای کاهش اختلافات با شوروی نیز قرارداد سالت1 را با شوروی منعقد کرد. در نهایت نیکسون بخاطر رسوایی واترگیت در اوت 1974 از سمت خود کناره گیری کرد.

38. جرالد فورد



جرالد رادولف فورد جونیور (Gerald Rudolph "Jerry" Ford, Jr.)

۱۴ ژوئیه ۱۹۱۳- ۲۶ دسامبر ۲۰۰۶ میلادی

جرالد رادولف فورد جونیور از ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۷ به عنوان سی هشتمین رئیس جمهور آمریکا مشغول بود، فورد دکترین خود را بر پایه"رفع حداکثری اختلافات با شوروی" پی گرفت، او بدین منظور در سال 1975حمایت های مالی آمریکا از کاموبج، لائوس و ویتنام جنوبی قطع کرد. فورد در دور دوم انتخابات در سال 1977 از کارتر شکست سنگینی خورد.



فورد


نیکسون


39. جیمی کارتر



جیمز ارل کارتر (James Earl "Jimmy" Carter, Jr.)

۱ اکتبر ۱۹۲۴ میلادی

جیمز ارل کارتر معروف به جیمی کارتر در سال ۱۹۷۶ به عنوان سی و نهمین رئیس جمهور آمریکا انتخاب شد. حضور کارتر در کاخ سفید برابر شد با ظهور مسائل و چالش های جدیدی در عرصه سیاست گذاری آمریکا، در این دوران آمریکا از یک سو با پدیده انقلاب اسلامی ایران و بحران تسخیر لانه جاسوسی روبرو و از سوی دیگر درگیر میانجی گری بین اعراب و اسرائیل بود.

در حقیقت فشار های اقتصادی داخلی، خطر نو ظهور ایران اسلامی و جنگ سرد فرسایشی، باعث شد که کارتر دکترین "آرام سازی" را پیش بگیرد. در حقیقت او بدنبال این بود که نواحی تاثیر گذار جهان را آرامشی هر چند موقتی، در بر گیرد.

او در این دوران با بحران سقوط متحد نزدیکش شاه در ایران روبرو بود، کارتر در طول تظاهرات مردمی، به ایران آمد و ایران را جزیره ی ثبات نامید و حتی به گفته برژینسکی : "در روز سوم نوامبر ۱۹۷۸ (۱۲ آبان ماه ۱۳۵۷) به دستور رئیس جمهور از ساعت نه و پنچ دقیقه تا نه و یازده دقیقه مستقیماً با شاه گفتگو کردم. به شاه گفتم: آمریکا بدون هیچ ملاحظه‌ای در بحران کنونی کاملاً از شما پشتیبانی می‌کند". کارتر در همین راستا ژنرال رابرت هایزر معاون فرماندهی نیروهای مسلح آمریکا در اروپا را به تهران فرستاد تا از فروپاشی ارتش شاهنشاهی در پی خروج شاه از کشور جلوگیری کند و همزمان نظامیان را از دست زدن به اقدامی نسنجیده یا خشونت‌آمیز بر ضد حکومت بختیار باز دارد، اما دیگر انقلاب ایران شکل گرفته بود و سرانجام هایزر در ۱۴ بهمن ماه ۱۳۵۷ تهران را ترک کرد. این مسئله در حالی رخ می داد که او در خاورمیانه بدنبال تمام کردن چند دهه نزاع اعراب و اسرائیل بود.

کارتر با میانجی گری های خود اسرائیل و مصر را قانع به امضای کمپ دیوید کرد. از سوی دیگر کارتر برای آرام کردن شرق دور با چین تفاهنامه امضاء کرد و از تنش ها در آن نواحی کاست و از این طریق مناسبات سیاسی کامل با جمهوری چین برقرار کرد و مذاکرات مربوط به پیمان محدودیت سلاح های هسته‌ای سالت‌2 را با اتحاد جماهیر شوروی به پایان رساند.

پس از سقوط شاه و استقرار جمهوری اسلامی، کارتر با بحران تسخیر لانه جاسوسی روبرو شد. او طی ۱۴ ماه آخر دوره ریاست جمهوری اش، درگیر موضوع تسخیر لانه جاسوسی بود. در نهایت تداوم تسخیر لانه جاسوسی و تورم مستمر در داخل آمریکا منجر به شکست کارتر در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۸۰ شد.

کارتر در عرصه داخلی – اقتصادی دکترین اقتصادی خاصی را با محوریت اشتغال آفرینی و کاهشی کسری بودجه دنبال می کرد، او موفق به ایجاد هشت میلیون شغل، کاهش کسری بودجه، اتخاذ سیاست ملی انرژی و انجام اصلاحات در ادارات دولتی شد.






40. رونالد ریگان



رونالد ریگان (Ronald Wilson Reagan)

۶ فوریه ۱۹۱۱- ۵ ژوئن ۲۰۰۴ میلادی

رونالد ریگان چهلمین رئیس جمهور آمریکا در سالیان1981-1989 بود. او در عرصه سیاست های داخلی و اقتصادی کارنامه موفقی دارد. در عرصه اقتصادی با اتخاذ دکترین"مقررات زدایی" مقررات قیمتی و محدودیت‌های ورود به بازار پروازهای داخلی، حمل‌ونقل بار، راه‌آهن، اتوبوس بین‌شهری، حمل‌ونقل دریایی، ارتباطات راه دور، انرژی، و نهادهای مالی یا حذف شد و یا به‌ طور اساسی کاهش یافت. علاوه براین، دستورالعمل‌ها و نظارت حکومت فدرال بر قیمت‌ها و سطح دستمزد نیز در کل اقتصاد حذف شد. اگرچه مشکلاتی نیز در فرآیند مقررات‌زدایی در آمریکا پدید آمد، اما منافعی که از آن به ‌دست آمد بیشتر از حد انتظار بود.

مقررات‌زدایی در بخش حمل‌ونقل داخلی آمریکا موجب گسترش خدمات، بهره‌وری بیشتر و نرخ‌های پایین‌تر شد. در مدت10 سال از زمان تصویب قانون مقررات‌زدایی خطوط هوایی در کنگره در سال 1978، تعداد شهرهایی که از خدمات بیش از یک شرکت هواپیمایی استفاده می‌کردند 55 درصد افزایش یافت، پرواز به شهرهای کوچک‌تر20 تا30 درصد بیشتر شد، و140 فرودگاه به تعداد فرودگاه‌های در حال کار افزوده شد. در حدود90 درصد از مسافران هوایی از بلیت‌های تخفیف‌دار استفاده کردند، میزان تخفیف‌ها در پروازهای مسافت کوتاه در حدود 10درصد و در پروازهای مسافت طولانی حدود 35 درصد شد. بهره‌وری خطوط هواپیمایی نیز افزایش یافت. از زمانی که هواپیمایی کشوری آمریکا در سال 1976 مقررات‌زدایی را شروع کرد، تعداد صندلی‌های مورد استفاده در پروازها از 55 درصد به 60 درصد رسید و بهره‌وری خطوط هوایی بیش از هفت درصد ارتقا یافت.

در مجموع، مقررات‌زدایی به‌ طور سالانه 11 میلیارد دلار برای مسافران و چهار میلیارد دلار برای شرکت‌های هواپیمایی صرفه اقتصادی به همراه داشت. مقررات‌زدایی در نظام حمل‌ونقل جاده‌ای نیز نتایج مشابه در بر داشته است. پس از تصویب قانون وسایط نقلیه موتوری در کنگره آمریکا در سال 1980، محدودیت‌های صدور مجوز بسیاری از وسایط حمل‌ونقل بار از میان برداشته شد و تعداد وسایط نقلیه به دو برابر افزایش یافت.

بررسی‌ها نشان می‌دهد میانگین نرخ حمل بار در حجم کم در حدود 25 درصد کاهش یافته و کیفیت خدمات به ‌طور کلی بهبود پیدا کرده است. پس از تصویب قانون حمل‌ونقل ریلی سال 1980 نیز اگرچه مقررات‌زدایی جزیی در پی داشت، در حدود 11 درصد از هزینه حمل زغال‌سنگ و 33 درصد از هزینه حمل محصولات کشاورزی کاسته شد. میزان استفاده از خطوط ریلی در حدود 10 درصد و تن مایل بر کارگر به میزان 44 درصد در چهار سال اول افزایش یافت، و سوددهی راه‌آهن را که صنعت بیمار نام گرفته بود افزایش داد.

قیمت‌های نفت‌ خام در چارچوب اقدامات عمومی نظارت بر قیمت‌ها و دستمزدها در سال 1971 تحت کنترل و نظارت قرار گرفت، و در حالی که مقررات و نظارت در سایر بخش‌ها کاهش یافت یا حذف شد، در بخش انرژی همچنان باقی ماند. در پی دو شوک نفتی، این مقررات به ‌گونه‌ای فزاینده مشکلاتی را در تولید و بازار داخلی نفت‌ خام به‌ وجود آورد. به منظور رفع این مشکلات، پس از تصویب اخذ مالیات بر "سودهای بادآورده" در بازار داخلی نفت‌ خام، کنگره آمریکا در سپتامبر 1981 به نظارت بر قیمت‌های نفت ‌خام پایان داد، در نتیجه، قیمت‌ها پس از افزایش در بدو امر، روند کاهشی یافت. در پی این اقدامات، حفاری چاه‌های نفت ‌خام در این کشور طی دو سال نزدیک به 50 درصد نسبت به سال 1980 افزایش یافت، و به ‌رغم کاهش قیمت‌ها، روند 10‌ساله کاهش تولید نفت ‌خام معکوس شد و اندکی بر مقادیر تولید افزوده شد. بدین ‌ترتیب، با تصویب قوانین جدید، بحران انرژی به ارث‌ رسیده از دهه 1970 خاتمه یافت و دولت و کنگره آمریکا راهکارهایی را برای ثبات قیمت‌های نفت اندیشیدند.

در عرصه خارجی نیز ریگان به دکترین"چماق – هویج "بازگشت. او از یک سو دستور حمله به جزایر کارائیب، لبنان و لیبی را صادر کرد و از سوی دیگر بدنبال سازش با نظام اسلامی ایران بود. مخصوصا از آنجا که دیگر کارشناسان امیدی به پیروزی صدام نداشتند و دولت آمریکا از پیروز ی ایران در هراس بود. در راستای سازش با ایران، گروهی در تاریخ ۲۵ مه۱۹۸۶ (۴ خرداد۱۳۶۵) جهت مذاکرات وارد تهران شدند که حاضر به دادن امتیازاتی زیادی به ایران بودند و حتی صحبت از فروش سلاح به ایران نیز کردند با وجودی که هرگونه فروش سلاح به ایران توسط کنگره غیر قانونی اعلام شده بود. به هرحال فاش شدن ورود این هیأت و انتشار اینکه چقدر تلاش کردند تا مقامات ایرانی را ببینند ضربه ی بزرگی را به دولت ریگان وارد ساخت، ضربه ای که موجب کاهش محبوبیت او شد.

البته ریگان در عرصه سیاست خارجی فقط در مورد ایران ناکامی بزرگی داشته است، او در بازی سیاسی خود با شوروی، بسیار زیرکانه عمل کرد و با مطرح کردن طرح هایی همچون جنگ ستارگان موجب شد که روس ها بیش از پیش توانایی اقتصادی خود را صرف تجهیزات نظامی کنند و این مسئله فروپاشی شوروی را تسهیل نمود.



41. جورج هربرت واکر بوش



جورج هربرت واکر بوش (George Herbert Walker Bush)

۱۲ ژوئن ۱۹۲۴ میلادی

جورج هربرت واکر بوش حد فاصل سال های 1988 الی 1992 چهل و یکمین رئیس جمهور آمریکا بود. او در عرصه اقتصادی با بحرانی بزرگ روبرو بود به طوری که رکود اقتصادی آمریکا در اوایل دهه 1990 میلادی می توانست وضعیتی مشابه رکود بزرگ اقتصادی آمریکا در سال 1930 میلادی ایجاد کند، اما رشد هزینه های مصرفی دولت آمریکا مانع از وخامت بیشتر وضعیت اقتصادی آمریکا در آن سال ها شد. در این بازه زمانی بیشتر از 9/1 میلیون فرصت شغلی در آمریکا از بین رفت و نرخ بیکاری به بیشتر از 8 درصد رسید. بالا رفتن شمار بیکاران در کنار کاهش فرصت های شغلی اقتصاد آمریکا را برای چندمین بار ملتهب کرد.

در مورد چرایی رکود اقتصادی دهه 1990 عوامل زیادی نامبرده می شود، اما بطور کلی می توان افزایش تولیدات صنعتی بیشتر از ظرفیت کارخانه ها وکاهش سطح مصرف را عامل ایجاد کننده این بحران نامید که به همراه رشد قیمت نفت و فراورده های نفتی و کاهش نرخ رشد جمعیت در آمریکا از عوامل اصلی این رکود اقتصادی بوده اند. رشد بدهی های خریداران به تولید کنندگان فشار زیادی وارد کرد و سبب شد تا آن ها توان کافی برای تامین نیازهای تولیدی خود را نداشته باشند. کمبود اعتبار برای تولیدکنندگان سبب تشدید مشکلات اقتصادی شد و از سرعت فعالیت های اقتصادی کاست. جورج بوش پدر برای مقابله با رکود پدید آمده از سیاست هایی اقتصادی بهره گرفت که از جمله آن ها می توان کاهش نرخ مالیات برای ایجاد انگیزه کار و تلاش در مردم را نام برد. ولی این سیاست ها زمانی اجرا شد که اقتصاد در حال خروج از بحران بود و به روند بازسازی اقتصاد کمک کرد.

بوش پدر در عرصه خارجی نیز با بحران های بسیاری روبرو بود، اما می توان در مورد واکنش ها به کنش های پدیدآمده این طور جمع بندی کرد که او عموماً متوسل به دکترین"مشت آهنین" می شد. او در بحران پاناما دستور به حمله به پاناما داد و در بحران خلیج فارس و اشغال کویت توسط صدام دستور حمله به عراق را داد و تا آنجا بمباران عراق را ادامه داد که صدام تسلیم شد. در مورد رابطه بوش پدر با ایران باید گفته شود که آن طور که از خاطرات هاشمی رفسنجانی بر می آید او اشتیاق زیادی به برقراری رابطه با ایران داشته است. در کل بوش پدر در مورد ایران در بدترین حالت به دکترین "جنگ وکالتی" روی آورده و سعی می کرده است بر متحدین منطقه ای ایران مثل حزب الله و ... فشار آورد تا بخواهد فشار مستقیم بر ایران اعمال کند.




42. بیل کلینتون




ویلیام جفرسون «بیل» کلینتون (William Jefferson "Bill" Clinton)

۱۹ اوت ۱۹۴۶ میلادی

ویلیام جفرسون «بیل» کلینتون چهل و دومین رئیس جمهور از سال ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۱ بوده‌است. کلینتون برخلاف بوش پدر، کارنامه اقتصادی قابل قبولی داشت، دوران او طولانی‌ترین دوره رشد اقتصادی در حال صلح به شمار می‌آمد که بودجه میزان و مازاد کلی را در برداشت. در دوره اول ریاست جمهوری وی، قانون‌گذاری‌ها و سیاست‌های اقتصادی متعددی مشاهده شد. او بشدت حامی تجارت آزاد بود و با برگذاری جلسات متعدد با جمهوری خواهان و دموکرات ها موفق شد که تصویب سنا را برای پیوستن به توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی بگیرد. کلینتون همچنین قانون مالی‌ای را تصویب کرد که به خانواده‌های با سطح درآمد متوسط و دارای فرزندان مستقل امکان می‌داد تا به فراخور شرایط خاص مورد نظر مقداری از مالیات بر درآمد را پس بگیرند.

در عرصه سیاست خارجی عمده ترین چالش کلینتون مسئله کوزوو و بمباران صرب ها بود که در ابتدا اتحادیه اروپا چندان همکاری با آمریکا نداشت. کلینتون در دوره خود دکترین "بهبود رابطه با جهان اسلام" را دنبال می کردد، اما در قبال سیاست های او در مورد ایران باید گفت که او به دنبال طیف سازی در درون نظام اسلامی و جذب بخشی از نظام به سمت آمریکا بوده است. کلینتون بدنبال این بود که از طریق رابطه گرفتن با رئیس جمهوری وقت بتواند دولت و حکومت ایران را در مقابل هم قرار دهد.




43. جورج دبلیو بوش



جورج واکر بوش (George Walker Bush)

۶ ژوئیه ۱۹۴۶ میلادی

جورج واکر بوش چهل و سومین رئیس جمهور آمریکا در سال های2000 - 2008 بود.
در مقام رئیس جمهور، سیاست‌های اصلی بوش بر مسائل سیاست خارجی و اقتصاد متمرکز است. در عرصه سیاست خارجی بوش وارد کنکاشی بزرگ با جهان اسلام شد. او با حمله به افغانستان در سال 2001 و بدنبال حملات 11سپتامبر، هزینه های بزرگ به مردم افغانستان و حتی خود مردم آمریکا تحمیل کرد. بوش در حمله به افغانستان، دست نظامیان را برای هر عملی باز گذاشته بود که خود این مسئله باعث تیره تر شدن روابط جهان اسلام با آمریکا شد.

ورود ارتش عراق به هر دو کشور باعث نا امن شدن این کشورها و ایجاد خسارت های عظیم علیه مردم مظلوم منطقه شد. بوش در قبال ایران سیاست های خصمانه در نظر گرفته بود. او از یک سو از طریق بازوان عملیات روانی دولتش مرتب ادعا می کرد که ایران در محاصره است و از سوی دیگر با محور شرارت نامیدن ایران بدنبال مشروعیت سازی برای اقدامات جدی ترش علیه ایران بود. اما باید متذکر شد که سیاست های تهاجمی بوش و ناموفق بودن لشکرکشی های او موجب شد در سالیان آخر دولتش، اتحادیه اروپا همکاری کمتری با آمریکا علیه ایران داشته باشد.

در بعد عملکرد اقتصادی بوش باید گفت که خداحافظی بوش پسر از کاخ سفید در حالی صورت گرفت که روز به روز به گرفتاری های دوران هشت ساله وی افزوده شده بود. ناکامی عملکرد نظامی آمریکا در عراق و افغانستان، نگرانی جامعه بین الملل از افزایش کشت مواد مخدر در افغانستان، تغییر موازنه قدرت در جهان، گسترش ناموفق ناتو در شرق و تلفات آن ها در پاکستان و افغانستان، بحران مالی و اقتصادی آمریکا و غرب و گسترش پدیده رکود اقتصادی و بیکاری در این کشورها و افول روز افزون قدرت آمریکا در قرن بیست و یکم برخی از ناکامی ها و تلخی های دوران ریاست جمهوری جرج دبلیو بوش بود.

بوش در حالی دولت را از کلینتون تحویل گرفت که اقتصاد آمریکا از توانمندی بالایی برخوردار بود، زیرا کلینتون توانسته بود اقتصاد بحران زده آمریکا را که در بسیاری از حوزه ها از رقبای اروپایی و ژاپنی خود عقب مانده بود به جایگاه قدرتمند جهانی بازگرداند. این مسئله در حالی اتفاق افتاد که بسیاری از اقتصاددانان، سقوط آزاد سریع اقتصاد آمریکا را پیش بینی کرده بودند اما این اتفاق نیفتاد و رونق مثال زدنی دوران ریاست جمهوری کلینتون در کنار رکود شدید در ژاپن و رکود نسبی در اروپا به وقوع پیوست.

کلینتون از قدرت سیاسی ایالات متحده در عرصه اقتصاد حداکثر استفاده را برد و از این طریق با تحمیل انواع قراردادها به ژاپن و کشورهای اروپایی و سازماندهی مجدد صنایع آمریکا و برخی شرکت های معتبر آمریکایی که در آستانه ورشکستگی قرار داشتند، به آنها جان تازه ای بخشید، تا اینکه نوبت به بوش پسر رسید و جمهوری خواهان وارث دموکرات ها شدند. جرج بوش که سیاست های اقتصادی خود را بر کاهش بیشتر مالیات ها و لیبرالیزه کردن اقتصاد متمرکز کرده بود، هزینه های نظامی را به شدت افزایش داد و بدون هراس از کسری بودجه، مالیات ها را کاهش داد. اتخاذ این رویّه، باعث شد تا اوضاع اقتصادی آمریکا به تدریج رو به وخامت پیش رود و نشانه های بحران از همان سالهای آغازین ریاست جمهوری بوش به تدریج آشکار گردد.

پس از حوادث یازده سپتامبر سال 2001 و وارد آمدن شوک عظیم روانی ناشی از عدم اعتماد به آینده بازارهای مالی آمریکا و ایجاد زمینه های رکود، تیم اقتصادی بوش مرتکب بزرگترین خطای تاریخی خود شد و با کاهش دادن نرخ بهره در مدت کوتاهی از 6 درصد به یک درصد، پیش زمینه لازم را برای وقوع بحران مالی اخیر به وجود آورد.

در سالهای 2002 و 2003 و بر اساس آمار رسمی دولت آمریکا، نرخ فقر در این کشور شروع به افزایش کرد و به 12. 5 درصد رسید. این مسئله در حالی اتفاق افتاد که طبق اعلام نتایج آماری سازمان آمار ایالات متحده، فقر گسترده و شکاف طبقاتی هیچ گاه تا به این اندازه وخیم نبوده است. بوش در سال 2005، حدود 455 میلیارد دلار از بودجه خود را به مجتمع های صنعتی، نظامی سرازیر نمود و با این کار نیمی از کل هزینه های دفاعی و نظامی دنیا را از جیب مالیات دهندگان آمریکایی پرداخت کرد و در سال های انتهایی حکومت خود، این رقم را به 600 میلیارد دلار افزایش داد.

جرج بوش در سال 2006 از محل کاهش بودجه مراکز کنترل بیماری ها و یارانه های مربوط به کشاورزان بودجه نظامی ایالات متحده را به میزان 5/4 درصد افزایش داد و غرامت پرداختی به سربازان آمریکایی را از رقم 5/2 میلیون دلار به 5/1 میلیون دلار رساند، این عمل باعث شد که ثروتمندان آمریکا روز به روز ثروتمندتر و فقرا فقیرتر شوند. در سال 2007 علائم بحران مالی در اقتصاد آمریکا به روشنی آشکار شد و بحران مالی و اقتصادی در سال 2008 به وقوع پیوست، بحرانی که به زعم برخی از اقتصاددانان بزرگترین بحران مالی تاریخ بشریت قلمداد شد.

زماني كه جورج بوش كار خود را به عنوان رييس جمهوري ايالات متحده آغاز كرد هنوز دلار يكه تاز دنياي ارزها بود. يورو چند صباحي بود كه به جريان افتاده بود، اما هنوز جدي گرفته نمي شد. در تمام طول دوران صدارت جورج بوش در آمريكا، دولت او توانست دلار را به عنوان يك ارز قدرتمند در مقابل يورو حفظ كند. اما از ماه فوريه 2007 تقريباً اين توان از دست رفت. به گونه اي كه اين مساله اكنون به يك مشكل براي اقتصاد ايالات متحده تبديل شده است. در اين ميان برخي تحليل گران عقيده دارند كه سقوط ارزش دلار سياستي آمرانه است تا از اين طريق توان صادراتي ايالات متحده افزايش پيدا كند. هم اكنون ارزش يورو در برابر دلار به 48/1رسيده است كه پايين ترين حد در تمام طول دوران زمامداري جورج بوش به حساب مي آيد. طبق گزارشات سازمان های بین المللی دوران ریاست جمهوری بوش باعث کاهش شدید هفت شاخص مهم اقتصاد آمریکا شد.



44. باراک اوباما



باراک حسین اوبامای دوم (Barack Hussein Obama II)

۴ اوت ۱۹۶۱ میلادی
باراک حسین اوبامای دوم چهل و چهارمین رئیس جمهور آمریکا بود که در سال 2008 برای این سمت انتخاب شد. اوباما سیاست های کشوری خود را بر دو موضوع اقتصاد و سیاست خارجی متمرکز کرد. در باب عملکرد اقتصادی او باید گفت که اوباما برای احیای اقتصاد آمریکا در طول 4 سال ریاست جمهوری 3 طرح نجات ارائه کرد که تأثیرات مهمی بر اقتصاد آمریکا داشت.



کارنامه دوره ریاست جمهوری اوباما چندان درخشان نیست. نرخ بیکاری به جز تنها یک ماه، در تمام این مدت هیچگاه به زیر 8% نرسید. البته مرز 8% تنها دو بار( یکی در سال 1974 و دیگری در سال 1982) کاهش پیدا کرد. در اکتبر 2009 این رقم حتی به 10. 2% نیز رسید که در طول 30 سال اخیر بی سابقه بوده است. اما در نهایت در سپتامبر 2012 این رقم به 7. 8% رسید.

در فوریه 2009 رئیس جمهور آمریکا یک طرح 787 میلیارد دلاری را به امضاء رساند که شامل کاهش مالیات(به مبلغ 287 میلیارد دلار) و برنامه هایی برای هزینه های عمومی و همچنین زیرساختی کشور بود(به مبلغ 500 میلیارد دلار). با این طرح اوباما امیدوار بود که در آمریکا نزدیک به 3. 5 میلیون شغل را در طول 2 سال ایجاد و یا نجات دهد. کمک به مالکان از دیگر طرح های نجات اوباما بود: در سال 2009 دولت صندوقی را با نام هامپ با ذخیره 50 میلیارد دلار با هدف کمک به خانوارهای تحت فشار قروض مالی تأسیس کرد.

اما به دلیل پیچیدگی های موجود تنها 3 میلیارد دلار آن هزینه شد. دموکرات ها که قصد داشتند تولید ناخالص داخلی را تا 3. 2% از سال 2010 افزایش دهند و آن را به سقف 4 و 6% برسانند، تنها توانستند این رقم را به 3% افزایش دهند و حتی در سال 2011 این رقم به 1. 7% رسید. کارشناسان اقتصادی برای سال جاری نیز تنها رشد 2% را پیش بینی کرده اند. بین ژانویه 2009 و مارس 2012 شاخص خرید مردم نزدیک به 8 امتیاز کاهش یافت. نرخ فقر نیز به 15% رسید که گفته می شود در طول 20 سال اخیر بی سابقه بوده است.



بدهی آمریکا امروز به 16000 میلیارد دلار (با افزایش 51% در طول 4 سال) می رسد. گفتنی است اوباما ریاست جمهوری خود را با طرح نجات 780 میلیارد دلاری(که بین مالیات، سرمایه گذاری در تحقیق، بهداشت و انرژی پاک تقسیم شده بود) آغاز کرد. اوباما نرخ نهایی مالیات بر دستمزدها، درآمدهای ناشی از سرمایه، سود سهام، بهره و املاک را به خصوص برای افراد پردرآمد و کسب و کارهای کوچک افزایش خواهد داد. با این وجود او هرگز یک برنامه اصلاحی جامعه برای مالیات بر شرکت ها یا افراد را پیشنهاد نکرد.

اوباما در مورد اصلاح برنامه تامین اجتماعی و مراقبت های بهداشتی سکوت کرده، برنامه هایی که بدهی های ملی گسترده ای به بار آورده اند. معاون رئیس جمهور، جو بایدن، گفته که تغییری در این برنامه ها اعمال نخواهد شد. رامنی اما از افزایش تدریجی سن بازنشستگی دفاع کرده، و گفته که مسئولیت بیمه بهداشتی برای فقرا را به ایالت ها واگذار خواهد کرد. بنابراین سیاست اوباما رساندن بدهی دولتی به سطحی حتی بالاتر از 100 درصد تولید ناخالص داخلی است، سطحی که بسیاری از بررسی ها نشان می دهد رشد اقصادی آمریکا را به یک سوم کاهش خواهد داد و آمریکا را در معرض یک بحران بدهی شدید قرار خواهد داد. برخی از ناظران می گوید که برنامه اعلام نشده اوباما این است که به پرداخت مزایای دولتی به اقشار آسیب پذیر ادامه دهد و در همین حال تلاش کند تا از طریق مالیات بر ارزش افزوده، مشابه نمونه اروپایی، هزینه های آن را پرداخت کند.

اوباما در عرصه سیاست خارجی نوک پیکان خود را علیه ایران، روسیه و چین گرفته است. او با وضع تحریم های وحشیانه علیه ایران بدنبال تضعیف و ناراضی کردن مردم از وضعیت اقتصادی کشور و پروژه ملی اتمی است. در حقیقت او سعی می کند از یک سو خاستگاه ملی برنامه اتمی کشور را بزداید و از سوی دیگر با وضع تحریم ها علیه ملت ایران بدنبال شورش های اقتصادی در ایران است. از سوی دیگر او با حمایت از شورش لیبی به دنبال تضعیف جایگاه روسیه در سواحل مدیترانه است و حال با زیر ضرب بردن سوریه بدنبال بیرون کردن روسیه از مدیترانه و قطع کردن مسیر تهران – بیروت است. اوباما به بهانه تحریم اتمی ایران بدنبال کشیدن سپر موشکی در اطراف روسیه است و در بزرگ کردن خطر کره شمالی بیش از هر چیز بدنبال محاصره چین است. اوباما با ایران هراسی به دنبال فروش تسلیحات به شیوخ عرب است تا بتواند ضعف های اقتصادی خود را بپوشاند. در باب رابطه اوباما با اسرائیل نیز باید گفته شود که او با وجود اختلافات موجود همواره خط قرمز های اسرائیل را رعایت می کند.



در مجموع آنچه گذشت مصداقی از برای لزوم پتانسیل بالقوه ارایه دکترین توسط فردی است که مقصودش تصاحب پست و منصب ریاست جمهوری ایالات متحده ی آمریکا است؛ پتانسیلی که موجب می شود تا فردی کارمند اتاق بیضی شده و به عنوان Oval Office و به عنوان یک دکترینِر (Doctrinaire) نقش پرزیدنت (president) را ایفا نماید.

به عبارتی دیگر رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، دکترینِری است که خواه خود چون مُتقدمین ریاست جمهوری آمریکا دکترینرین بوده و یا آنکه همچون مُتاخرین این منصب از دکترین مشخص دکترینرینی خاص پیروی نماید.


نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 6
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • محمد ۱۲:۳۴ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۳
    0 0
    به هر حال شخص رييس جمهورامريكا از لحاظ قانونى، در جهان رتبه اول قدرتمندترين شخص به لحاظ حوزه اختيارات را دارد. 
  • علیرضا ۱۴:۰۸ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۳
    0 0
    تشکر
  • جوادی ۱۶:۳۳ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۳
    0 0
    اگر امروز اوباما اینگونه در برابر کنگره گردنفرازی و اظهار فضل می کند بخاطر موقعیت مثبتی است که توانسته در مذاکرات دیپلماتیک با ایران کسب کند نمایندگان کنگره هم می خواهند این هیمنه او را بشکنند برای همین گفته اند که اوباما چطور وقت دارد با رئیس جمهور ایران گفتگو کند ولی وقا مذاکره با کنگره را ندارد یعنی آمریکا بیشتر از ارتباط با ما سود می برد تا ما از ارتباط با آنها چراکه ایجاد کانال ارتباطی با ایران یک نکته مثبت و برگ برنده تلقی می شود
  • محمد22 ۰۷:۴۲ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۴
    0 0
    دقيقا درسته ولييييييييييييييي همين آقاي اختيار دار براي جنگ با سوريه مي ره از كنگره اجازه بگيره كه البته اون هم دليل داره خيلي دلم مي خواد يه 3-4 تا از اون ناوهاي هواپيما برشون رو با كشتي هاي محافظ يا حتي بدون اونا به غنيمت بگيريم
  • محمد22 ۰۷:۴۵ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۴
    0 0
    ما هم نيست اند مرام و مردونگي به همه حال مي ديم حتي آمريكاي شيطون بلا (شيطان بزرگ سابق)
  • عباس ۱۲:۰۳ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۷
    0 0
    سلام وقعا حیف است که دربارخ جورج واشنگتون هیچی ننوشتید. همون که گفته: I WANT U خوبه که مردم یکم ببیننن مه تاریخچه ایشون چیه هم از لحاظ گند هایی که زده و هم از تاریخچه فراماسونری ایشون :)

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس