کد خبر 2223
تاریخ انتشار: ۱۱ مرداد ۱۳۸۹ - ۱۱:۲۳

عليرضا پناهيان: در آينده امتحان هاي سخت‌تر از دفاع مقدس در پيش داريم.

به گزارش مشرق، خبرنامه دانشجويان ايران نوشت: اهل عمل بودن يعني اينکه انسان مقدمات لازم را در زمينه آگاهي ها و گرايش هاي خود طي کرده و انتظاري که خداوند متعال از انسان در مقام عمل دارد، آن انتظار را بتواند به خوبي برآورده کند، ما هميشه دوست داشتني هايي داريم که بخشي از اين دوست داشتني ها را مي توانيم در مقام عمل تجلي بدهيم، خيلي از اوقات آگاهي هايي را داريم که بخشي از اين آگاهي هاي خود را مي توانيم عملاً به اجرا در آوريم و الا بخشهاي زيادي از اين آگاهي ها و گرايش هاي ما هميشه بدون اينکه به عمل برسند در همان مرحله ابتدايي باقي مي مانند مثل دانه اي که در دل خاک باقي مي ماند و رويشي پيدا نکند که به نهال تبديل شود و سر از خاک بيرون بياورد و اثر وجودي خود را روي زمين به نمايش بگذارد.
درباره اهل عمل در آستانه انتظار بايد از امتحان خداوند متعال صحبت کرد، اين بحث را از اين زاويه مورد مطالعه قرار بدهيم که در يک جامعه چند مرحله کار صورت مي گيرد تا انتظار عمل يا امتحان عمل پديد آيد.
حجه الاسلام عليرضا پناهيان در اين باره مي گويد بعد از انقلاب يک اتفاقاتي در کشورمان افتاده است و يک رشدي پديد آمده که اين رشد، نتيجه حساس و خطيري دارد، انگار کسي زياد به اين نتيجه توجه ندارد که ما دستي دستي خودمان را داريم در معرض يک امتحان بسيار سخت الاهي قرار مي دهيم، اصلاً قصه آسان نيست، هم رشد خوبي داشتيم و هم اين رشد، ما را در وضعيتي قرار مي دهد که خدا در آينده نزديک و نه چندان دور امتحان هاي سختي را از ما بگيرد.
متن اين سخنراني به شرح زير است:

امتحان هاي ما ديگر مي رود که کم کم در مرحله عمل باشد، يعني انتظارات خدا مي رود که در مرحله عمل باشد، در مرحله ابتدايي در هر جامعه اي مثل جامعه انقلابي ما خدا هر اتفاقاتي را که در آن جامعه مي افتد را در اين جهت قرار مي دهد که بسترسازي شود، يعني مقدمات فرآهم شود و دو زاري ها حسابي بيافتد و همه حسابي شيرفهم شوند، اصلاً هم عجله ندارد، آرام آرام کار مي کند، يعني روند کلي را مي گويم.

روند کلي بر اين است که بستر محيا شود، يک نفر مي گفت: آقا ما قبل از انقلاب تا الآن آيا رشد معنوي يا اصلاً رشدي داشتيم؟! آيا وضع بهتر شده است؟!

گفتم: بله، خيلي وضع بهتر شده است، ببينيد من اين روند را بين الآن و قبل از انقلاب مقايسه مي کنم، يک زماني دين در بسياري از اذهان خرافات بود اما الان تقريباً بلا استثناء هيچ کس نيست که بگويد دين خرافات است، يک فعاليتي در ذهن انسان ها حتي در ذهن روشنفکرهاي جامعه صورت گرفته است که کسي ديگر به دين خرافات نمي گويد؛ يک زماني حرمت شکني به حدي بود که قداست شکني مد و نرخ شاه عباسي بي ديني بود، اما الآن با بي دين ترين افراد جامعه که مصاحبه مي کنيد مي گويد که من اميرالمؤمنين(ع) را دوست دارم، حضرت زهرا(س) را دوست دارم، با بسياري از بي حجابها که صحبت مي کنيم مي بينيم که در علاقه‌شان به حضرت زينب(س) و حضرت زهرا(س) هيچ حرفي در آن نيست، ولي قبل از انقلاب اين وضعيت وجود نداشت، يعني در همين مرحله هم نقص وجود داشت، کميت علاقه ها و کيفيت عقيده ها مخدوش بود.

الآن اين کيفيت و کميت در علاقه و عقيده بسيار رشد يافته است، اين وضعيت همين جوري پيش مي رود، محبت ها به ائمه هدي(ع) را شما نگاه کنيد، طي ده سال اخير جمعيت زائران جمکران به صورت ميليوني افزايش پيدا کرده است يعني چند ميليون برابر شده است، دقت کنيد جمعيت ايران چند برابر شده است، اصلاً ميليون نشده، دو برابر شده، ولي زائران جمکران طي همين ده سال اخير نگاه مي کنيم که از يک به صد رسيده است، اگر جا داشت همين امسال در جمکران ده ها ميليون نفر زائر مي ديديد، در حالي که ده ها ميليون کجا و هزاران نفر کجا، چقدر تفاوت پيدا شده، بستري به واسطه اين انقلاب فرآهم شده که نگرش ها و گرايش ها و نگاه ها رو به اصلاح شدن است.

ديگر هيچ کس نمي گويد که قرآن ربطي به زندگي آدم ندارد، هيچ کس دين را خرافات تلقي نمي کند، احترام به ائمه هدي(ع) در ته دل افراد دارد بيشتر مي شود، همين رشد را در زائران حرم آقا علي بن موسي الرضا(ع) مي بينيد، همين گرايش را در دلها و زبانها مشاهده مي کنيد، اين مرحله اول است.

ما در مرحله اول رشد به قدر کافي الحمدلله، اين حرکتمان رو به جلو است، به همه کاستي هايي که داريم کم کم داريم به امتحان در مرحله عمل مي رسيم، آن وقت خدا شروع مي کند به امتحان گرفتن در مرحله عمل، ببخشيد اين جوري عرض مي کنم ولي خدا رحم نمي کند!

بنده يک کمي بي رحمانه صحبت مي کنم وقتي امتحان عمل برسد ديگر بايد اين شوخي ها را کنار گذاشت، هرچيزي که داريد بايد در مرحله عمل بايد نشان بدهي و الا حرفش را هم نزنيد.

ما قبل از انقلاب چقدر معنويت داشتيم، الآن هم که مي دانيد بيشتر است و الآن مجالس معنوي از زمان جنگ شلوغترند ضمن اينکه قيمتش هم بالاتر است؛ در زمان جنگ که بمباران بود، مدام شهيد مي آوردند، مردم به مساجد مي رفتند که اصلاً هنر نکردند.

اما الآن شما مي بينيد که اين مقدار گرايش معنوي سابقه ندارد، شما مي توانيد شاخص هايي را درموقعيت هاي خاص در نظر بگيريد، هيچ وقت دانشگاههاي ما محل بهترين اعتکاف ها نبودند، حتي در زمان جنگ و دفاع مقدس که در آن زمان معنويت بسيار بالا بود، اما الآن کمّاً و کيفاً از دوران جنگ بهتر است.

يقيناً و با خيال راحت شما گزارش يک طلبه اي را بشنويد، بنده مي رفتم در مسجدها سخنراني مي کردم که بچه ها به جبهه بياييد، ميزان درکشان از مطالب معلوم بود، ميزان سطح گرايش ها مشخص بود الآن هم مشخص است، الآن اگر يک چنين وضعيتي نسبت به دفاع مقدس پيش بيايد، بنده طبق تشخيص خودم راحت عرض مي کنم که با همه کاستي هايي که وجود دارد و نقصهايي که در همه زمينه ها هست هزاران برابر جوانها به جبهه ها خواهند رفت، اين وضعيت گرايشي را نشان مي دهد.

خدا در آن وضع حداقلي معنويت در اول انقلاب چه تکليف عملي را از ملت ما تقاضا کرد؟! يعني گفت: آهاي دوستان اهل بيت(ع)! خوبه، خوبه، شلوغ نکنيد، حالا بياييد اينجا يک قدم برداريد ببينم، انتظار ساده اي است، هشت سال نبرد، نبرد غريبانه، نبرد مظلومانه، خدا مي گويد بيا اينجا ببينم، بدون امکانات بجنگ ببينم، غريبانه بجنگ ببينم، خيلي از همشهري هايت نيامدند و خودت تنها "المقاتل في الحاربين" بشو ببينم.

واقعاً امتحان جنگ امتحان سختي بود، بزرگترها زياد عرض من را جدي نگيرند ولي کوچکترها يواشکي گوش بدهند، اکثر مردم جبهه نرفتند، از بين جوانها اکثرشان جبهه نرفتند، فکر نکنيد گل و بلبل بوده و همين جوري ريخته بودند و اين قدر از معنويت بود که سرريز شده بود، "کم من فئه قليله"، فئه قليل بر همه اهل عالم غلبه پيدا کردند حتي بر ضعف ايمان هم غلبه پيدا کردند، دفاع مقدس يک امتحان خيلي سختي بود.

خيلي دشوار بود، اما آخر آقاي خدا ـــ البته آقا به معناي سيدي و مولاي ـــ بگذار انقلاب اينها را تربيت کند، اينها رشد پيدا کنند، همين اول کار سر راهشان امتحان گذاشتي، خداوند متعال مي فرمايد: همين اول کار اگر اينها بخواهند ايمانشان و عقيده‌شان و علايقشان مستحکم شود بايد با عملي به نام خون شهيدانشان، با عملي به نام جهاد رزمندگانشان بايد مستحکم شود، من مي خواهم در اين جامعه کلاس تعليم و تربيت بگذارم، مرحله اول اين کلاس عمل دفاع مقدس است.

اصلاً همه اين طراحي ها، حضرت امام فرمود از الطاف خفيه الاهي بود، چه کار سختي هم بود، بابا من آماده نيستم و اينها نداريم، بدو آماده مي شوي، جنگ را هشت سال دفاع مقدس را انجام داديم بعد فرمود حالا کارهاي تربيتي را ادامه بده تا ببينم به کجا مي رسيد.

من يک زنگ خطر را به صدا در بياورم و آن، اين است که معنويت اندک اول انقلاب امتحان عملي و انتظار عملي سخت هشت سال دفاع مقدس را جلوي پاي ما گذاشت، من دارم به شما عزيزان و سروران که جلسه معنوي و خوشگل و قشنگي داريد عرض مي کنم، آقا اين محافل معنوي شما با اين وضعيت خوب الآن که بهتر از گذشته است بايد منتظر امتحانهاي سخت باشيد، شوخي هم ندارد، داريد با جان خودتان بازي مي کنيد، حلوا هم خيرات نمي کنند.

فکر نکنيد که اين يک تحليل شخصي است که من دارم براي شما عرض مي کنم، روايت هم برايتان مي خوانم، به اين سادگي ها هم نيست که بگويي آخه، چه وضع خوبيه، چه جلسات خوبيه، ... بگذار علاقه ات به امام زمان(عج) بيشتر بشود، ميليوني به جمکران مي روي هان؟ حالا صبر کن، يک امتحاني ازتون بگيرم، به امام حسين(ع) علاقه داريد؟ شنيدم مجالس امام حسينتان خيلي رونق پيدا کرده؟ ده ها برابر زمان طاغوت الآن دعاي ندبه خوانده مي شود هان، به به، آن زماني که دعاي ندبه نبود ما از اين يا صاحب الزمان گوها تقاضا کرديم بيايند و به جبهه بروند قطع نخاع بشوند، گفتم هم هر کسي هم نره آن دنيا پدرش را درمي آوريم، حالا الآن دعاي ندبه خوان زياد بشود يک انتظار ديگري در صحنه عمل از شما داشته باشم، صبرکن فکر کردي همين جوري مفتکي است؟!

در دنيا به کسي چيز مفتکي نمي دهند، معنويت بذر است، من اين بذر را پاشيدم، خدا به ملائکه اش هم مي گويد که صدايش را درنياورند، بگذاريد اينها علاقه هايشان بيشتر بشود بعد من دارم برايشان انشاءالله.

آقا شما داريد ما را مي ترسانيد!، خوب من چه کار کنم، مي خواهيد نترسانمتان، "انظر عشيرتک الاقربين"، آدم عزيزترين کسانش را مي ترساند،چرا؟! ما براي انذار دور هم نشستيم که بشارت هم در متن آن هست، اما "لا يصلحهوا الا الخوف"، مؤمن را اصلاح نمي کند الا خوف، بله، هر يک ذره حالي که در اين جلسات مي بريد بذر است، حالا موقع روييدن و تجلي دادن اين محبت ها خداوند متعال امتحان سر راهت قرار مي دهد.

شروع کنم از قديم تا به جديد يکي دو نمونه براي صحت اين تحليل آدرس بدهم، امام زين العابدين(ع) وقتي بعد از امام حسين(ع) کارش را شروع کرد در روايات داريم که مانند بعد رحلت رسول خدا(ص) که فرمود: "ارتد الناس الا ثلاث او اربع" مردم مرتد شدند جز سه چهار نفر، بعد از امام حسين(ع) هم سه چهار نفر بيشتر باقي نماندند، در تاريخ اسم برده شده است، امام زين العابدين(ع) با اين چهار نفر شروع کردند، در يک وضعيت به شدت بغرنج، سي سال دلها را به خود متوجه کردند.

نوبت به امام باقر(ع) رسيد، دلها متوجه به امام باقر(ع) بود، امام انديشه ها را متوجه به خود و خدا و به خوبي ها و به امر خدا کردند، نوبت به امام صادق(ع) رسيد.

دو دوران تأثيرگذاري در روح و انديشه مردم گذشته بود و ديگر امام صادق(ع) رسماً کرسي درس داشتند، حداقل شاگردان فقيه ايشان چهار هزار نفر اعلام شده است، اين را دقت کنيد که چهار هزار فقيه آمار خيلي سنگيني است، اين آمار را با همبن الآن مقايسه کنيد!، چهار هزار نفر در مکتب امام صادق(ع) مي آمدند، مي گفتند آقا! امام صادق! قيام کنيد، پنجاه هزار نفر شيعه هم که در کوفه داريد، امام مي فرمود: درواقع اينهايي را که شما الآن مي بينيدجمعيت زياد شده در مرحله بسترسازي هستند وقت عمل که برسد من چهل نفر آدم هم ندارم البته عبارت امام صادق(ع) تقريباً اينجوري است که : من اگر چهل مرد داشتم قيام مي کردم.

چرا؟ اينها که شما را دوست دارند و هم به شما علاقه دارند؟! آقا مي فرمود نمي شود.

يک نفر آمد و گفت: آقا ما از شيعيان شما هستيم در کوفه و در کجا و در کجا و... خيلي از خودشان براي امام صادق(ع) تعريف کرد، آقا فرمود: آيا دست در جيب هم مي کنيد؟ گفت: آقا نه اين کار بدي است، فرمود: يعني با هم ندار باشيد، پول تو و پول او نداشته باشيد، گفت: نه اينجوري که نشديم، فرمود: پس اينقدر به من نگوييد که قيام کنم،آن آقايي که از فرزندان ما قيام خواهد کرد و نام نازنينش "مهدي" است کسي است که يارانش پول من و پول تو ندارند و دست در جيب همديگر مي کنند و بر مي دارند.

آن ديگري آمد و گفت آقا قيام کن، آقا فرمود: حال شما چطور است، احوال رفقاتون چطور است، آب و هواي منطقتون چطور است، برگشت گفت: آقا من به شما مي گويم ...، آقا فرمود خودت پاي کار هستي؟ گفت: بله آقا من هستم، آقا فرمود تنور داغ است برو در تنور، گفت آقا من زن و بچه دارم براي چه بيخودي بروم در آتش تنور خودم را بسوزانم، در همين حال يکي از دوستان خاص امام سر رسيدند، امام به ايشان رو کرد و فرمود که ايشان داخل تنور شوند، ايشان هم اطاعت کردند و داخل تنور پر از آتش شدند، اين را مي گويي که چشمانش از حدقه داشت در مي آمد خيلي ناراحت بود که او الآن مي سوزد و اينها...، امام بعد از چند دقيقه فرمود مي خواهي ببيني در چه حالي است؟! رفت و ديد که در آتش نشسته است و ذکر مي گويد، با تعجب برگشت و گفت چرا آتش او را نمي سوزاند، امام فرمود: حالا ديدي به امر من اطمينان نداشتي حا لا بگو ببينم چند نفر اين جوري داريد؟ گفت : هيچي، همين يکدانه بود.

امتحان عمل که سر برسد با حسين حسين گفتن فرق داد، ما دوران ها ديديم، هيئت ها ديديم، حسين حسين مي کردند و جبهه نرفتند، دوران ها ديديم، امام زمان گوها ديديم که پايشان به جبهه نرسيد، صحنه ها ديديم ، نماز خوان ها ديديم که نماز جماعتشون را ول نکردند که بروند به جبهه، ما چيزها ديديم، امام حسين(ع) فرمود: يک دفعه که امتحان بلا گرفته شود ديندار کم باقي مي ماند.

خدايا همه امتحان ها را براي ما آسان بگردان! اگر بچه خوبي باشي قطعاً دعايت مستجاب نيست، تو بايد قهرمان باشي و امتحان سخت جواب بدهي، وقتي خدا بخواهد امتحان بگيرد، يک امتحان عادي که نمي گيرد، چنان انگشت اشاره به رگ خواب آدم مي گذارد که همان يک ذره عيبي که داري خودش را نشان بدهد.

مثل سليمان بن صُرَد، يک روز به پاي رکاب اميرالمؤمنين(ع) دير حاضر شد، آقا فرمود چرا دير مي آيي؟ گفت: آقا من را سرزنش نکنيد، من از دوستان شما هستم، مي بينيد که من چقدر پاي رکاب شما خواهم جنگيد، راست هم گفت در تمام جنگ هايي که با حضرت بود پاي رکاب حضرت شرکت کرد، از جلسه اميرالمؤمنين که آمد بيرون، امام حسن(ع) را صدا زد و گفت: يا حسن بن علي! به پدرتان بگوييد که من را سرزنش نکند، من دوستشان مي دارم، آقا بايد دشمنان خودشان را بايد بشناسند، دوستهاي خودشان را بشناسند، آقا امام حسن(ع) فرمود: ناراحت نباش که پدرم تو را سرزنش کرده است، پدرم بيخودي هر کسي را سرزنش نمي کند، برو خوشحال باش که بابام تو را سرزنش کرده است.

سليمان بن صُرَد يکي از مشهور ترين کساني است که وقتي امام حسن مجتبي(ع) صلح کرد، ــ لا اله الا الله، زبانم لال باد، برايش طلب مغفرت مي کنيم ــ آمد و امام حسن مجتبي(ع) را صدا زد يا مذل المؤمنين، کربلاي امام حسين آمد، او هم جزء دعوت کنندگان بود، يک کمي تعلل کرد آمد ديگر آمد بلند بشود که به ياري امام برود سر بريده اباعبدالله الحسين را داشتند در کوفه مي چرخاندند، او جزء توابين و جزء رؤساي توابين در قيام توابين قيام کرد و به شهادت رسيد، ولي مثل اينکه هميشه پنج دقيقه دير کار مي کرد و آخر هم پنج دقيقه دير کار کرد؛ وقتي خدا امتحان بگيرد نمي گذارد کسي جو بگيردش، ضد جو امتحان مي گيرد، ببينيد ما اينجا جو درست مي کنيم، يک جو معنوي درست مي کنيم و ديگر هر کسي هم که يک يا حسين بلد باشدها، حسابي مي گويد يا حسين، دسته سينه زني عزاري همينجوري است ديگه، حسين حسين حسين مي رويم و که چي از حسين حسين گفتن بالاتر و عزيزتر است، کمک مي کنيم همديگر را براي اينکه جومان هم حسيني شود، اين جو خيلي ها را اصلاح مي کند ولي اينها در مرحله بذرپاشي است.

در مرحله امتحان دقيقاً قضيه برعکس است، در مرحله امتحان خدا ضد جو عمل مي کند، هر کسي را که جو گرفته بودش و مسلمان شده بوده را، امتحان ضد جو است، جوسازي در امتحان عملي نيست.

ما در آينده با چه مواجه هستيم؟ امام حسن مجتبي(ع) امتحان عملي که مي گرفت از مردم چه جوري امتحان گرفت؟ يعني خدا را نگاه کن، خدا اميرالمؤمنين علي(ع) نازنين را لشکر آماده کرده بود، مورخين مي گويند اگر اميرالمؤمنين(ع) اين ماه رمضان جان سالم به در مي برد لشکرش بسيار مهيا و محکم مي شد و مي رفتند معاويه را درب و داغون مي کردند، خدا يک کمي لشکر را نگاه کرد از بالا ديد اينها خيلي محکم هستند ولي استحکامشان براي جو است، اينها را جو گرفته!

ــ صدا زد علي جانم دوست داشتي بيايي پيش من يادت هست؟

ــ بله خدايا.

ــ برويم ؟!

آقا ما رفتيم به خدا اصرار کرديم که خدايا بگذار اميرالمؤمنين اين ماه رمضان را هم بماند، حساب معاويه را برسد و بعد بيايد، علي که از دست تو نمي رود ديرش که نمي شود، اين همه هم زجر کشيده در دنيا و دوري تو را هم تحمل کرده، يک سال ديگر هم رويش، خدا فرمود نه خير، اينها اگه اهل جنگ هستند با حسن بن علي(ع) بجنگند با معاويه، زير سايه حسن بن علي(ع)، خدا آخر حسن بن علي آن جو محکم الآن را نمي تواند بسازد، امتحان عملي پيش بيايد اتفاقاً ضد جو است، فرمود هرکه مي خواهد بيايد، هرکه مي خواهد نيايد، خدا ضد حال زد، امام حسن مجتبي(ع) فرزند اميرالمؤمنين(ع)، خوب آن جوي را که اميرالمؤمنين(ع) زير سايه اش درست مي شد، در زير سايه امام حسن(ع) درست نمي شد، مردم شکست خوردند.

امام حسن مجتبي(ع) مظهر امتحاني است که مردم در آن بد جوري شکست خوردند، قيامش را يک جور شکست خوردند، صلحش را يک جوري شکست خوردند، امام حسن مجتبي(ع) مظهر يکي از سخت ترين امتحانهايي است که خيلي ها بريدند، خيلي ها، همين آقاي سليمان بن صُرَد رفت پيش امام حسين(ع) گفت: امام حسين تو انقلابي تري تو قيام کن، به داداشت نگاه نکن، داداشت صلحنامه را امضا کرد تو بيا بريم بجنگيم؛ امام حسين(ع) فرمود: پس معارف ولايي ات چه شد؟! الآن امام حسن(ع) امام من است، من هم جاي او باشم همين کار را مي کنم، اصلاً چرا وقتي امام حسن(ع) هست مي آيي از من سؤال مي کني؟!

آقا براي اعتقادات درست کردن، براي علايق درست کردن، جو بايد مساعد باشد، و در جو مساعد "يدخلون في دين الله افواجا"، اما براي امتحان سر عمل گرفتن، امتحان سر عمل گرفتن ضد جو است، هرجايي جو مساعد بود و مناسب جو عمل انجام داديد بدانيد اين عمل از آن عمل هايي نيست که نمره بيست بدهند، اين نمره قبولي به آن مي دهند، فوقش مي شود نمره ده به آن بدهند، فقط همين که آدم نيافتد، سؤال، جواب، سخن امام حسن مجتبي(ع) عرضم تمام.

ــ آيا ما در آينده امتحان هاي سختي در پيش داريم؟

ــ خيلي سخت تر از دفاع مقدس!

اين قانون روزگار است، قانون طبيعت است به قول معروف، به تعبير آخونديش سنت الهي است، اصلاً خدا کوتاه نمي آيد، با هيچ گسي هم پسرخاله نيست، چه کار مي کند؟! من يک کلمه مي خواهم بگويم ولي حيف روم نمي شود، بگويم، امام حسن مجتبي (ع)! چون شما برادرتان امام حسين(ع) را دوست داريد اجازه بفرماييد ما اين را بگوييم، در گوشتان را بياوريد اين بلند گو را يک لحظه قطع کنيد "امام حسين را نه خوارج به شهادت رساندند، نه خيلي هاي ديگر، اگثر کساني که آمدند امام حسين را به شهادت رساندند، مي شود از نظر گروهبندي اجتماعي اسمشان را گذاشت شيعيان حسين را کشتند، همه علي را قبول داشتند، خوارج يکي يا دو نفر بود در کربلا، اموي هم که نبودند، خدا امتحان مي گيرد رو کم کني امتحان مي گيرد، امام حسين(ع) را نمي برد روميان بکشند، امام حسين(ع) را نمي برد کساني که ولايت اهل بيت را ندارند بکشند، مي گويد مي خواهم کار بکنم، مي خواهم حسابي از فرصت استفاده کنم، مي خواهم حرف بزنم،"

معاويه به عمرسعد مي گفت: عمرسعد بيا به من کمک کن، مي گفت من اگر بخواهم کسي را کمک بکنم مگر ديوانه ام به تو کمک کنم و قيامت خودم را بسوزانم، مي روم به علي کمک مي کنم، چه کار کنم تنبل هستم و زورم مي آيد ببايم جنگ، مي گفت معلوم که اگر بخواهم جنگ کنم مي روم به علي کمک مي کنم، نه تو را، عمرسعد در اعتقاداتش چيزي را کم نداشت، آنوقت شد قاتل امام حسين(ع)، آن هم به دستور يزيد شرابخور، نجس، نادان!

آقا موقع عمل سخت است، حاج آقا شما داريد تو اين روز ميلاديه ما را مي ترسانيد، خوب مي ترسي برو خانه اهل بيت بگو آقا من مي ترسم، اين چيز بدي است، بد حرفي مي زنم.

آيا در آينده هم همين خواهد شد؟ بله! من نمي دانم چه جوري، شما مي بينيد امتحانات سخت از ما گرفته شود، نمي دانم، روايات به ما مي فرمايند: قبل از ظهور لا اله الا الله! وقت نداشتم که متن روايت را بنويسم بياورم، اما از روايات بسيار زيباي در آستانه ظهور است که ما کمتر در دعاهاي ندبه ها از اين روايات کمتر مي خوانيم، بنده يک جايي با جوانها بحث مي کردم، اين سلسله از روايتهاي هولناک درباره ظهور را مي گفتم، بعد جوانها نامه نوشتند، مي دانستم سؤال مي کنند، که حاج آقا شما در دعاي ندبه از اين حرف ها نمي زنيد، مي گوييد بيايد امام زمان را دوست داشته باشيد، امام زمان گنه کارها را مي آيد نجات مي دهد، دست مي کشد عقلمان زياد مي شود، عفو مي شويم، مريضها را شفا مي دهد،... شما اينجوري مي گوييد در آنجا، گفتم خوب ما داريم آن جا بذرپاشي مي کنيم، ولي حسابي که خمير ورز آمد بعد اين را همچين مي چسبانيم به تنور داغ که برشته شود، صبر کن.

در روايت امام صادق(ع) براي چه کسي اين را فرمودند، اين روايت را براي وهابي ها فرمودند؟! براي دشمنان امام زمان(عج) فرمودند يا براي دوستانشان؟! مي فرمايد: قبل از ظهور خودتان را آماده کنيد، امتحان هاي آستانه ظهور آنقدر هولناک است که خيلي ها سقوط مي کنند، خود اهل بيت(ع) ما را ترساندند، بله اهل بيت ما را در روايات شان ما را نسبت به امتحان هاي در آستانه ظهور ترساندند، ياد آن روايت امام صادق(ع) بيافت، آقا اگر بنا باشد سربازان امام زمان(عج) راحت با همديگر ندار باشند و نسبت به اموالشان، يک کسي از من بپرسد که تو راحت حاضري؟ مي گويم نه، تمام است ديگر.

امتحان هاي در آستانه ظهور سخت است، بعضي از منتظران حضرت مي برند، در مقام عمل بخواهد امتحان گرفته شود خيلي سخت است، آقا ما قبل از انقلاب چقدر مگر معنويت داشتيم، بلافاصله بعد از انقلاب امتحان هشت سال دفاع مقدس آمد جلو، حالا اين مقدار معنويت که افزايش يافته يقيناً امتحاني که پيش بيايد از هشت سال دفاع مقدس سخت تر است، من چه مي دانم، مگر من پيشگو هستم که صحنه هاي جزئيات و صحنه هاي آينده را بدانم و بخواهم خبر بدهم، سخت است زير سايه آقا امام زمان حرکت کردن، الآن را نگاه نکن، الآن خيلي اوضاع آسان است، الآن همچين زياد سخت نيست، بي خيالي طي نکنيم، اصلاً مگر خدا خوشش مي آيد که شيعه به بي خيالي طي کند، شيعه بودن معنايش يعني اينکه در مرحله عمل، ارادتش را به اهل بيت(ع) نشان بدهي، و در مرحله عمل بخواهيد همگام با امتحانات الهي در بستر سنت هاي الهي که در زمان خودش امتحان هاي ضد جو مي گيرد از آدم، بابا خدا از آدم امتحان گرفت، ابن عباس آمد به اميرالمؤمنين(ع) نصيحت کرد، دلسوزي کرد، گفت آقا کوتاه بيا، اِ اِ اِ آقاي ابن عباس شما نگو اين حرف را، يک دفعه ديديد هوس کرديم برويم امام زمان که فدايش بشوم، روحي له الفداه را نصيحت کنيم و بگوييم آقا ، آخه، ببين، اِ.

در مقام عمل امتحان گرفتن سخت است، امروز يک تکه ما داريم به آن توجه مي کنيم که روزهاي قبل اصلاً به آن نگاه نمي کرديم، آن هم وضع اجتماعي امتحان عملي هست، خدا يک جامعه اي را يک دوران هايي تحمل مي کند، مي فرمايد خوب بگذاريم حالا فعلاً بيايند ايمانشان قوي شود، حتي جو هم مساعد مي کند و باد مخالف نمي وزد، يدخلون في دين الله افواجا، يک مدتي که گذشت، زمينه هاي ايمان که آماده شد، بعد يک دفعه يک امتحان مي کند، امتحاني که جوان در آن پير مي شود، امتحاني که هولناک است، وقتي خدا بخواهد اهل عمل بودن يک جامعه اي را بسنجد، يک لحظه اي امتحان مي کند که به خدا قسم تمام اين محبت هايي که به اهل بيت(ع) داريم را بايد جواب بدهي.

بگذاريد من يک سخن از امام حسن مجتبي(ع) به شما بگويم، يک نفر آمد گفت: يا امام حسن مجتبي! فدات شوم، انا من شيعتکم، من از شيعيان شما هستم ، خوب امام حسن غريب بود ديگر، هر کسي که مي آمد و دوست داشت حضرت را دلداري بدهد، که آقا ما هم هستيم و ما شما را قبول داريم، امام حسن(ع) فرمودند: يا عبد الله، بنده خدا، ان کنت في اوامرنا و زواجرنا مطيعاً فقد صدقت، اگر در مقام عمل امر و نهي ما را رعايت کردي راست گفتي، و ان کنت بخلافِ ذلک، اگر به خلاف اين هستي، فلا تزد في ذنوبک بدعوئک مرتبتاً شريفه اگر در مقام عمل همراهي نمي کني چرا گناه خودت را اضافه مي کني، گناه کردي الآن گفتي من شيعه هستم، شيعه يک مرتبت شريفه اي است، گناهت را اضافه نکن، گناه دارد بگويي من شيعه ام، بدعوئک مرتبتاً شريفه لست من اهلها لا تقل انا من شيعتکم، نگو من شيعه شما هست، ولکن قل انا من مواليکم و محبيکم و معادي اعدائکم، بگو من شما را دوست دارم، من دشمن دشمنان شما هستم، در مرحله دل باقي مانده، در مرحله انديشه باقي مانده و هنوز به عمل نرسيده، و انت في خير و الا خير، اين نوازش آخر است، که شما مي خواهيد امروز تحويل بگيريد، ما که گوشمان بدهکار نيست که آن حرف هاي سخت سخت را بشنويم، آخرش امام حسن(ع) چي فرمودند؟ فرمود: وانت في خير و الا خير، آن وقتي که مي گويي من دوستت دارم امام حسن(ع)، در وضعيت خوبي هستي و به سمت وضعيت خوبتر هم انشاءالله مي روي، فعلاً محبت را زياد کن.

رفقا من يک پيشنهاد بدهم، دعاي ندبه يکبار مي خوانيد بکنيدش هر هفته، نترس، از عمرت کم نمي شود، محبت را زياد کن، يک وقتي که امتحان سخت گرفته مي شود، محبت کم جواب نمي دهد، اهل محبت امام حسين(ع) هستي، هفته اي روضه ات قطع نشود، سرت رفت روضه اباعبدالله بن الحسينت نرود، برو خودت را محکم کن در روضه، همين مقدمات را قوي کن، بازي نکن باهاش، اهل قم شريف هستي هفته اي يک بار حداقل زيارت بيا، زيارت پابوس آقا امام رضا(ع) برو و همان مقدمات را قوي کن، مقدمات را قوي کن، زيارت عاشورا در خانه ات بخوان صداش پخش شود، نگو بچه هايم همه اهل محبت به اهل بيتند، معلوم نيست اين محبت ها در بحران جواب بدهد، خيلي محبت ها به امام حسن(ع) بوده اما در بحران جواب نداده، آمده گفته يا مذل المؤمنين!، همين محبت را تقويت کن.

شما فکر کرديد ما ذوق زده ايم، نديد بديديم، به من مي گويد حاج آقا چقدر ماشاءالله اين دعاي ندبه الحمدالله چه رونقي در کشور پيدا کرد، جمع کن عمو! اين حرف ها چيه داري مي زني، از پشت کوه آمدي مگر، مردم امام زمانشان را مي خواهند بايد سر به بيابان بگذارند جمعه ها زجه بزنند، رفته مسجد سر کوچه اش نشسته، صبحانه اش را هم خورده يک کتاب دعا دستش گرفته، فکر کرده هنر کرد، اين زمان خواستن است، هنوز به زجه نيفتادند مردم، هنوز اول کاريم ما، صبر کن، محبت زمينه است براي امتحان، آن هم آن امتحان را مي خواهي موفق شوي بايد بروي بالا، خيلي بالاتر از اين حرف ها، اباالفضلي شو.

ابالفضل چقدر امام حسين را دوست داشت، برو در آن مايه ها نيا پايين، نگاه نکن آغوش کرم امام حسن باز است و همه را راه مي دهد، بابا امام حسن که فداش بشوم، يکي آمد اينقدر به باباش علي ناسزا گفت، آقا برگشت بهش گفت راستي اينجا غريبي بيا منزل ما، به اين حد بسنده نکنيم، که از کرم مولا برخوردار باشيم، ما يار آقا نمي شويم، اميرالمؤمنين(ع) اينقدر يتيم هاي کوفه را غذا داد، اين يتيم ها اين قدر آمدند گريه کردند شب شهادت اميرالمؤمنين، درَ خانه اميرالمؤمنين، درسته، ببخشيد چند سال طول کشيد از شهادت امام علي(ع) تا شهادت اباعبدالله الحسين(ع)؟چند سال طول کشيد؟ حدوداً بيست سال طول کشيد، اين جوانهاي مثلاً پنج ساله که يتيم بود که زمان علي يتيم بود، در زمان امام حسين(ع) بيست و پنج ساله بودند، کجا آمدند امام حسين را ياري کنند؟ کجايند؟ چيه موقع عمل يک جوري امتحان سخت گرفته مي شود که همه مي برند، کار خداست!

در تاريخ چه کار کرده، همين کار را کرده ، چه کسي نبريده در امتحان سخت، نه آقا انشاءالله امتحان هاي زمان ظهور راحت است، اينقدر انشاءالله ماشاءالله نگو به خودت دلخوشي بده، روايات به ما اينجوري نفرمودند، سنت الهي اينجوري نيست، حکومتي مي خواهد تشکيل بدهد که تا روز قيامت باقي بماند، مو لا درزش نره، امتحان سختي هست.

اجازه مي دهيد من به نمايندگي شما اين مطلب را خدمت امام حسن مجتبي(ع) عرضه بدارم، امام حسن! ما طاقت پس دادن امتحان هاي عصر ظهور را نداريم، ما شما را دوست داريم ولي طاقت نداريم، اين جور که در تاريخ آنهايي که علي را ديدند بريدند، ما که هيچي را هم نديديم، بايد شما خودتان ما را ياري کنيد، اي امام حسن! ما را کمک کن.

ماها ذوق نمي کنيم که همچين محافل امام حسين(ع) البته چرا تا مجلس عمومي باشد شروع مي کنيم آن رونقي را که هست الحمدلله، بارک الله، همه را تحويل مي گيريم، خود اهل بيت هم اين جوري هستند ديگر اخلاقشان اينجوري است که همه را تحويل مي گيرند، نواصل من لا يستحق وصالنا و خافتاً الا نبقا بغيرٍ صديق، امام کاظم (ع) ظاهراً مي فرمايند: من وصل مي کنم ما وصل مي کنيم با کساني که مستحق وصال ما نيستند مبادا بي رفيق بمانيم.

اهل بيت(ع) اين جوري هستند خيلي کوتاه مي آيند، ولي گول نخوري، گول خوردن به اين است که آدم يک خيال خام پيدا بکند و بگويد که ما اهليم، در مجلس امام حسن که مي شود اين حرف ها را زد حالا جاهاي ديگر آدم اين حرف را نزند، کربلا اين را نگويد، امام حسين اين را نگويد چون هفتاد و دو نفر آدم پا به کار بودند، اينقدر امام حسن به گله هاي گوسفند سي، چهل تايي اشاره کرد و فرمود اينقدر آدم داشتم قيام مي کردم.

امتحان وقتي گرفته مي شود جو عليه آن امتحان است، از نظر اجتماعي امتحان وقتي گرفته مي شود نقطه ضعف تو دقيقاً روي همان امتحان است، از نظر فرضي ما داريم بستر مي سازيم، من الآن دارم مي بينم خدا دارد چه کار مي کند، ميگويد بگذار حالا محبت داريد پيدا مي کنيد، بله، بگذار حالا خوب صبر کنيد حسابتون را مي رسم، حالا محبت پيدا کنيد فعلاً، مجلس امام حسين مي آييد، خوش آمدي قرباني من خوش آمدي، بيا حالا بيا فعلاً بيا حالا تا بعد حسابت را برسم.

آقا قطعاً همه ما تکه و پاره مي شويم، نه به خدا قسم، امتحانه سخت است، نه اين که همه ما را قرباني کنند، جا نزنيد، اهل عمل در صحنه عمل کم مي آورند، ببينيد صريحاً نمونه اين روايت از امامان ديگر ما حسابي نقل شده، اصلاً اهل بيت نمي گذارند کسي قاطي بکند، يک نفر پيش يکي از امامان ما آمد و گفت، آقا من شيعه شما هستم، گفت چرا آخه بيخود حرف مي زني، شيعه سلمان بود، شيعه مقداد بود، شيعه ابوذر بود، آنوقت به همين سادگي مي گويي من شيعه ام، گاهي اهل بيت راه نمي دادند، آقا مي گفت من چه اشتباهي کردم مي گفت تو گفتي که من شيعه ام دروغ گفتي، بگو من دوستت دارم، جدي بودند سر اين موضوع.

فداي امام حسن غريب بشوم، که يک دفعه امتحانهاي زمانه امام حسن مجتبي(ع) عليرغم استعداد همه شيعيان اميرالمؤمنين بود، شيعيان اميرالمؤمنين 5 سال کار کردند براي جهاد پاي رکاب اميرالمؤمنين، يک دفعه اي امام حسن مجتبي رفت صلح کرد، ميثم تمار بريد، سليمان بن صرد بريد، چه کسي باقي ماند، من فکر نکنم کسي جز امام حسين و اباالفضل العباس نوجوان هجده ساله و ... چه کسي ماند براي امام حسن مجتبي.

انشاءالله خدا امتحان هاي سخت از ما نگيرد، حالا من يک ترس ديگري هم دارم آن هم حالا بگويم ديگر اشکالي نداره شما هم بترسيد شايد حرفم غلط بود، مي ترسم در همين دوران غيبت هم امتحان هاي سخت را خدا کم کم شروع کند، خدايا امتحان هاي سخت را از ما نگير، واقعاً، زمان امام سجاد(ع) محبين و دوست داران امام سجاد زياد شدند تا محبين زياد شدند يک دفعه اي يک امتحان فکري البته اين امتحان عملي زياد نيست، نوبت امام باقر(ع) رسيد، امام باقر(ع) ظاهر علمايي نداشتند، محاسن بسيار کوچکي داشتند، بعد يک نفر مدعي بود آن زمان براي امامت، يک صاحب به اصطلاح چهره پر طمطراق معنوي اي بود، که مردم گول مي خوردند مي رفتند به سمت ايشان، همچين که زمان امام رضا حسابي اوج گرفت علاقه به امام رضا و به امامت و به شيعه گري، بيا امتحان شيعه را نگاه کن حالا بايد بروند پيروي کنند از يک امام نه ساله، يعني يک سري از شيعيان بريدند.

زمان امام هادي، حالا ديگر امام هادي را نمي توانند ببينند امام هادي را، همچين که آمدند عادت کنند زمان امام حسن عسکري با اماماني که همه اش در زندان هستند و ديده نمي شوند و همه هم جوان هستند، يک دفعه اي امام رفت پشت پرده غيبت حالا امتحانت را جواب بده، آقا خدا اينجوري است.

خدا به حق امام حسن مجتبي ما را در هر امتحاني در آينده، در عصر ظهور، در هنگام ظهور حضرت پيروز و موفق بدار، يک دفعه اي آدم ناغافل مي خورد آنجايي که نمي تواند حدس بزند، اين جوري شده، مثلاً الآن شما حدس مي زنيد، به قرآن قسم آن کساني که آمدند به امام حسن مجتبي گفتند يا مذل المؤمنين عين من و شما بودند، به آنها مي گفتند تو حاضري به امامت اهانت کني، مي گفت من اهانت کنم من بيجا مي کنم به امامم اهانت کنم، آقا ولي يک دفعه اي امتحان بد جور شد لا اله الا الله، در روايات دارد فقط مقداد در امتحان فاطميه خم به ابرو نياورد و نبريد، مقداد ته دلش هيچ تکان نخورد، آقا علي چرا شمشير نمي کشد؟! آقا چرا نمي زند؟! آقا چقدر صبر؟! آخه بسه آقا!، هيچ هيچ هيچ.

نوشته در روايت که مقداد در حالي که علي را دستهايش را بسته بودند، چشمهايش را دوخته بود به چشمهاي اميرالمؤمنين قبضه شمشير در دستش، شلوغ مي کنند در ميشکنند.... چشمهايش را يه چشمهاي علي دوخته است، آقا علي اگر مي گوييد شمشير بکشم، بکشم ، اگر مي گوييد نه، نمي کشم، عقب عقب جلوي علي مي آمد به چشم هاي آقا نگاه مي کرد، دلش هم تکان نخورد، حتي بعضي از اصحاب خاص اميرالمؤمنين در برخي از نقل هست که در دلشان گفتند چرا آقا از اسم اعظم استفاده نمي کند که اين مشکل را حل شود.

يک دفعه اي امتحان سخت مي شود، من بگويم خدايا امتحان سخت از ما نگير، آدم دوست دارد الهي آمين بگويد ولي مستجاب نمي شود! عزيزم چرا نگيرد، او کار خودش را مي کند، گوشش بدهکار اين حرفها نيست، سنتش که تغيير و تبديل پيدا نمي کند، در قرآن هم آورده، خدايا ما را در سخت ترين امتحان هاي عصر ظهور موفق بدار.

مادرها بچه هايتان را امام حسيني بار مي آوريد يک قران و دو زار فايده اي ندارد، ديگر نمي خرند، گذشت آن زمان، کار سخت تر است، باباها از مال شبهه ناک هم پرهيز بکنيد که يک موقع اثر خودش را نخواهد در آينده نشان بدهد، اهل عمل بودن زير سايه ولايت خيلي به خدا سخت تر است، زراره پيش امام صادق(ع) نشسته بود، گفت آقا کاش شما رئيس بوديد نه اين خليفه غاصب، خليفه غاصب ظاهراً در مراسم حج بود، آمده بود با يال و کوپال و اعوان و انصارش رد بشود که برود، زراره خب دلش سوخت گفت امام صادق بايد رئيس عالم باشد نه او، آقا امام صادق(ع) فرمود: زراره خواهش مي کنم ، حالا من به زبان خودم ترجمه مي کنم،زراره خواهش مي کنم شلوغش نکن الآن دوران راحتي توست من اگر امام شوم تو بايد شب تا صبح پيش من بنشيني برنامه ريزي بکنيم با همديگر براي خدمت کردن به مردم، صبح تا شب هم بايد بدوي، الآن داري راحت زندگي ات را مي کني، اينقدر دعا نکن که خدا رياست اجتماعي را به من بدهد آنوقت تو مي بري، هل جبل راسخ مي خواهد.

فداتون بشوم يک راه عرض کردم بنيان ها را قوي کنيم، راه دوم هم عرض کنم که ديگر عرض را تمام کرده باشم بلافاصله بعدش دعا مي کنيم که خدا در دومي ما را موفق بدارد، اولي انشاءالله خدا موفق مي دارد بدون دعا، ولي دومي خيلي مهم است، دومين کار اين است که در امتحانهاي عملي و در مقام عمل در زندگي فردي خيلي به خودتان سخت بگيريد، چرا؟ چون ممکن است بهت سخت تر بگيرند، ديدي يک نيروي رزمنده به پادگان که مي رود از زير سيم خاردار رد مي شود، توي گل و شل سينه خيز مي رود، از بالايي مي پرد پايين، مدام مي دود، مدام خسته اش مي کنند، براي اينکه مي خواهد به جنگ برود ممکن است آنجا شرايط سخت تر پيش بيايد، بايد دوران تمرين و دوران پادگان و دوران آموزش بيشتر به خودت سخت بگيريد، تو سربازي داري آماده مي شوي، اکثر سربازان حضرت از اين جامعه هستند، سرباز دارد آماده مي شود بايد بدود، به خودش سختي بدهد، هر کدامتان که سختي نمي کشيد برويد يک سختي براي خودتان پيدا کنيد، يه جايي در زندگي بايد سختي بکشيد، الآن چه سختي داريد مي کشيد، يک جايي در انفاق سختي بکشيم، يک جايي در تحمل رفيقمان سختي بکشيم، يک کمي دل بده به سختي کشيدن ببين خدا را چه جوري مي بيني مقابل خودت، خدا را بيشتر از هر کسي شفاف خواهي ديد، چه کساني خدا را شفاف مي بينند، کساني که آماده اند براي سختي کشيدن، آنوقت مي بيند که خدا چه جوري بهش سختي مي دهد، آنوقت خدا مدام مي زندش، يک بار از اينور، يک بار از آن ور ، يک بار با خانمش مي زند، يک بار با رفيقش مي زند، يک بار با فقرش ميزند، يک بار با مريضي مي زند، خدا مربي است مي خواهد بدنت سفت شود، يک مشت از اين طرف مي خواباند يک مشت از آن طرف مي خواباند، يک دفعه اي مي زند در گوشت سفت مي خوري زمين.

چه کساني خدا را نمي بينند، آنهايي که فقط دوست دارند خدا را در محبت کردن ببينند، خدايا به من محبت کن، اينها خدا را نمي بينند، هرکسي که به خدا مي گويد خدايا من را بزن خدا را بيشتر مي بيند، مي گويد خدايا به من بزن ببينم محکم مي شوم يا نه ولي آهسته بزن ، اما هرکي مي گويد خدايا من را ناز کن اين اصلاً کور مي شود و خدا را نمي بيند، خدايا من را ناز کن يک مائده به من بده، هرکسي فقط اين حرف را به خدا بزند خدا مائده هم به او بدهد خدا را نمي بيند که ، مائده را مي بيند، اما عزيز من بايد محکم باشيم، الآن امتحان سختي در ميان نيست ولي خودت را به سختي بينداز، خدايا توفيق به سختي افکندن خودمان را به ما عنايت بفرما، آدم خودش را به سختي بيندازد آنوقت بروي در خانه امام حسن مجتبي(ع) چه تحويلي بگيرند، آن موقع خيلي بيشتر تحويلمان مي گيرند، آقا امام حسن مجتبي(ع) سفره انداختند ، دوست داري بروي سر سفره ارتزاق بفرماييد يا دوست داريد کمک کني حضرت را در سفره پهن کردن، خيلي تفاوت دارد از زمين تا عرش گردون.

خدايا به اين مردم پول و ثروت کافي براي انفاق در راه خودت مثل امام حسن مجتبي(ع) عنايت بفرما! مثل امام حسن مجتبي(ع) يعني بنشيني خودت نان خشک بخوري ولي مردم چلو کباب سر سفره ات بخورند، تا دير نشده الهي آمينت را پس بگير، قبول است آقا، خدا به حق امام حسن مجتبي(ع) ما را اهل عمل قرار بده آنجايي که همه مي برند ماها نبريم، آنجاها مستحکم باشيم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس