به گزارش مشرق به نقل از الف، حضور پای صندوق رأی فقط انتخاب یک نامزد نیست؛ رأی دادن یک پیام روشن دارد و آن اینکه نسبت به سرنوشت خود مسئولیت داریم؛ از حق و حقوق خود نمیگذریم؛ نسبت به وضع موجود معترضیم و برای تغییر پای صندوق رأی آمدیم؛ شاید مجبور باشیم به یک نامزد حداقلی رأی دهیم اما از یک گام اصلاح نیز نخواهیم گذشت.
رأی ندادن اعتراض نیست؛ رأی ندادن تنها یک پیام دارد و آن اینکه نظام به بن بست رسیده است و کورسوی امیدی نیز وجود ندارد؛ کسانی که با اراده رأی نمیدهند 2 گروه هستند؛ دسته اول کسانی که انتخابات را تحریم میکنند؛ این افراد اعتقاد دارند راه اصلاح نظام تنها انقلاب است؛ حق دارند؛ بسم الله، انقلاب کنند، اما انقلاب هزینه دارند؛ باید اهل خون دادن باشند؛ با اهل تحریم سخنی جز این نیست.
اما گروه دیگری هستند که رأی ندادن و پای صندوق نرفتن و خانه نشستن در 24 خرداد را اعتراض میدانند؛ نظام را قبول دارند، به اصلاحات نیز امیدوار و تغییرات را هم از درون نهادهای قانونی نظام میخواهند اما نسبت به رفتار برخی مسئولان و برخی سازمانها و گروهها اعتراض دارند و میخواهند این اعتراض خود را با رأی ندادن نشان دهند.
این افراد که تعدادشان زیاد نیست اما قابل ملاحظه است، میگویند اگر پای صندوق رأی بیائیم، این حضور ما بر اشکالات نظام مهر تائید است و باعث میشود نظام از حضور ما سوء استفاده کند و با مانور دادن بر مشارکت مردمی، اشکالات خود را بپوشانند.
خیلی هم بیراه نمیگویند؛ برخی مسئولان حضور مردم را به نام خود میزنند؛ سالهاست به این زرنگی سیاسی خو کردهاند؛ عادت کردند که وقتی مردم پای صندوق رأی میآیند خیال کنند که دل از نقد و اعتراض شستند و مثلاً دیگر به عملکرد شورای نگهبان انتقاد ندارند؛ از بگیر و ببندهای افراطی و سلیقهای خوشحالند؛ نسبت به رویه تنگ نظرانه سانسور و فیلترینگ حساسیت ندارند و بدتر اینکه از رفتار سلیقهای و قیم مآبانه اهل قدرت حمایت میکنند.
اما راه چاره چیست؟ چرا رأی ندادن اعتراض نیست؟ پیام رأی ندادن حامیان نظام و معتقد به اصلاح چه خواهد بود؟ واقعیت این است که اصلاحات در این نظام تنها به دو روش ممکن است، یا اصلاحات درون نظام و یا خارج آن؛ شق دوم که منتفی شد.
اما گروه اول؛ روش اول سازوکاری دارد؛ اصلاحات باید از درون نهادهای رسمی نظام انجام شود؛ با همین آدمهایی که وجود دارند باید تغییر ایجاد شود، با استفاده از ظرفیتهای همین قانون باید مشکلات برطرف شود؛ یعنی با اثر گذاری بر همین دستگاه قضائی باید مطالبه آزادی بیان و بعد از بیان داشت؛ باید با اثر گذاری بر همین شورای نگهبان نماینده خود را به قدرت رساند.
روشن است که با یک برگ رأی اوضاع زیر و رو نمیشود؛ نباید انتظار داشت با یک رأی همه اشکالات نظام یک شبه حل شود؛ یک رأی آغاز راه است؛ اما باید این راه را آغاز کرد و رأی دادن مجوز ورود به این مسیر پرتلاطم است؛ جز این نیز راهی نیست.
آنچه مهم است اینکه حرکت جامعه رو به اصلاح و رشد است؛ هم مطالبات مردم رشد و کمال یافته و هم بدنه قدرت به راه اصلاح و این همه در یک پروسه کاملاً طبیعی در حال شکل گیری است و نه پروژه این گروه و آن جریان؛ حاکمیت در این پروسه بصورت خودآگاه و ناخودآگاه در حال اصلاح است.
رأی ندادن اعتراض نیست و هیچ اثری بر تغییر رفتار حاکمان ندارد؛ رأی ندادن در جامعه ما تنها برای اهل تحریم آورده دارد؛ برای اعتراض رأی ندهیم، تنها اهل تحریم فیض میبرند؛ کسی نمیگوید مردم به عملکرد حاکمیت اعتراض داشتند و نیامدند؛ با فرض اینکه پیام این اعتراض به صاحبان قدرت برسد به مراتب اثرش کمتر از حضور پای صندوق رأی است.
رأی دادن به نامزد حداقلی معترض به وضع موجود، حتی اگر به قدرت نرسد، پیامی روشن برای حاکمیت دارد؛ تشکیل یک جبهه اپوزسیون قانونی در داخل حاکمیت، ظرفیت بزرگ و پرتوانی است؛ اگر موسوی قانون شکنی نمیکرد طی این 4 سال رهبری یک اپوزیسیون قانونی 13 میلیونی را بر عهده داشت و چه اصلاحاتی که از طریق همین جریان پرقدرت صورت میگرفت و کشور نیز امنیتی اداره نمیشد.
امروز برای اصلاحات و تغییر باید پای صندوق رأی آمد؛ راه دیگری نیست و البته باید صبر داشت و اگر لازم بود تحمل اکثریت و فرهنگ اقلیت نشینی.
در انتها یک جمله باقی میماند و آن اینکه آنچه مهمتر از اصلاح قدرت است ایجاد مطالبه اجتماعی است؛ تغییر گرایشها و خواسته و تقاضای اجتماعی با قهر با صندوق ممکن نیست؛ به قدرت هم نرسید به شبه قدرت خواهید رسید؛ دولت اپوزیسیون تشکیل میشود.
کسی که رأی نمیدهد تا اعتراض کند، مثل کسی میماند که برای اعتراض به حاکمیت به جریان معترض به قدرت پشت کند؛ رأی ندادن، تحریم نظام نیست، تحریم جریان معترض در انتخابات است.
اما برای اصلاح باید جامعه را همراه کرد؛ همراه کردن جامعه جز از طریق حضور ممکن نیست؛ باید مطالبه را فریاد زد و رأی دادن فریاد مطالبه است؛ مهمترین ایراد جریان نقد قدرت در این سالها، این بوده است که تنها به اصلاح حاکمیت فکر میکند؛ باید رویش را سمت جامعه کند و این جز از طریق حضور مهیا نخواهد شد.
نمیشود تنها از حاکمیت، تقاضای اصلاح یکطرفه داشت؛ بیآنکه آحاد جامعه بخواهند، فراموش نکنید که احمدینژاد را این مردم خواستند؛ ذائقه این جامعه هنوز احمدی نژاد میپسندد.
آیا آنچه ما اصلاح میدانیم را اکثریت جامعه مطالبه میکنند؟ آیا الویت اول آنها محسوب میشود؟ باید رأی داد؛ بعد از طریق همین نهادهای رسمی نظام، جامعه را همراه کرد، تا مطالبه کنند؛ همزمان از طریق قانونگذاری و قدرت اجرائی، اصلاحات را ولو تدریجی و بطئی مطالبه کرد؛ آنگاه میتوان انتظار داشت که حاکمیت اصلاح را بپذیرد؛ غیر این یا باید خاموش شد و یا کمر بست برای خون دادن.
رأی ندادن اعتراض نیست؛ رأی ندادن تنها یک پیام دارد و آن اینکه نظام به بن بست رسیده است و کورسوی امیدی نیز وجود ندارد؛ کسانی که با اراده رأی نمیدهند 2 گروه هستند؛ دسته اول کسانی که انتخابات را تحریم میکنند؛ این افراد اعتقاد دارند راه اصلاح نظام تنها انقلاب است؛ حق دارند؛ بسم الله، انقلاب کنند، اما انقلاب هزینه دارند؛ باید اهل خون دادن باشند؛ با اهل تحریم سخنی جز این نیست.
اما گروه دیگری هستند که رأی ندادن و پای صندوق نرفتن و خانه نشستن در 24 خرداد را اعتراض میدانند؛ نظام را قبول دارند، به اصلاحات نیز امیدوار و تغییرات را هم از درون نهادهای قانونی نظام میخواهند اما نسبت به رفتار برخی مسئولان و برخی سازمانها و گروهها اعتراض دارند و میخواهند این اعتراض خود را با رأی ندادن نشان دهند.
این افراد که تعدادشان زیاد نیست اما قابل ملاحظه است، میگویند اگر پای صندوق رأی بیائیم، این حضور ما بر اشکالات نظام مهر تائید است و باعث میشود نظام از حضور ما سوء استفاده کند و با مانور دادن بر مشارکت مردمی، اشکالات خود را بپوشانند.
خیلی هم بیراه نمیگویند؛ برخی مسئولان حضور مردم را به نام خود میزنند؛ سالهاست به این زرنگی سیاسی خو کردهاند؛ عادت کردند که وقتی مردم پای صندوق رأی میآیند خیال کنند که دل از نقد و اعتراض شستند و مثلاً دیگر به عملکرد شورای نگهبان انتقاد ندارند؛ از بگیر و ببندهای افراطی و سلیقهای خوشحالند؛ نسبت به رویه تنگ نظرانه سانسور و فیلترینگ حساسیت ندارند و بدتر اینکه از رفتار سلیقهای و قیم مآبانه اهل قدرت حمایت میکنند.
اما راه چاره چیست؟ چرا رأی ندادن اعتراض نیست؟ پیام رأی ندادن حامیان نظام و معتقد به اصلاح چه خواهد بود؟ واقعیت این است که اصلاحات در این نظام تنها به دو روش ممکن است، یا اصلاحات درون نظام و یا خارج آن؛ شق دوم که منتفی شد.
اما گروه اول؛ روش اول سازوکاری دارد؛ اصلاحات باید از درون نهادهای رسمی نظام انجام شود؛ با همین آدمهایی که وجود دارند باید تغییر ایجاد شود، با استفاده از ظرفیتهای همین قانون باید مشکلات برطرف شود؛ یعنی با اثر گذاری بر همین دستگاه قضائی باید مطالبه آزادی بیان و بعد از بیان داشت؛ باید با اثر گذاری بر همین شورای نگهبان نماینده خود را به قدرت رساند.
روشن است که با یک برگ رأی اوضاع زیر و رو نمیشود؛ نباید انتظار داشت با یک رأی همه اشکالات نظام یک شبه حل شود؛ یک رأی آغاز راه است؛ اما باید این راه را آغاز کرد و رأی دادن مجوز ورود به این مسیر پرتلاطم است؛ جز این نیز راهی نیست.
آنچه مهم است اینکه حرکت جامعه رو به اصلاح و رشد است؛ هم مطالبات مردم رشد و کمال یافته و هم بدنه قدرت به راه اصلاح و این همه در یک پروسه کاملاً طبیعی در حال شکل گیری است و نه پروژه این گروه و آن جریان؛ حاکمیت در این پروسه بصورت خودآگاه و ناخودآگاه در حال اصلاح است.
رأی ندادن اعتراض نیست و هیچ اثری بر تغییر رفتار حاکمان ندارد؛ رأی ندادن در جامعه ما تنها برای اهل تحریم آورده دارد؛ برای اعتراض رأی ندهیم، تنها اهل تحریم فیض میبرند؛ کسی نمیگوید مردم به عملکرد حاکمیت اعتراض داشتند و نیامدند؛ با فرض اینکه پیام این اعتراض به صاحبان قدرت برسد به مراتب اثرش کمتر از حضور پای صندوق رأی است.
رأی دادن به نامزد حداقلی معترض به وضع موجود، حتی اگر به قدرت نرسد، پیامی روشن برای حاکمیت دارد؛ تشکیل یک جبهه اپوزسیون قانونی در داخل حاکمیت، ظرفیت بزرگ و پرتوانی است؛ اگر موسوی قانون شکنی نمیکرد طی این 4 سال رهبری یک اپوزیسیون قانونی 13 میلیونی را بر عهده داشت و چه اصلاحاتی که از طریق همین جریان پرقدرت صورت میگرفت و کشور نیز امنیتی اداره نمیشد.
امروز برای اصلاحات و تغییر باید پای صندوق رأی آمد؛ راه دیگری نیست و البته باید صبر داشت و اگر لازم بود تحمل اکثریت و فرهنگ اقلیت نشینی.
در انتها یک جمله باقی میماند و آن اینکه آنچه مهمتر از اصلاح قدرت است ایجاد مطالبه اجتماعی است؛ تغییر گرایشها و خواسته و تقاضای اجتماعی با قهر با صندوق ممکن نیست؛ به قدرت هم نرسید به شبه قدرت خواهید رسید؛ دولت اپوزیسیون تشکیل میشود.
کسی که رأی نمیدهد تا اعتراض کند، مثل کسی میماند که برای اعتراض به حاکمیت به جریان معترض به قدرت پشت کند؛ رأی ندادن، تحریم نظام نیست، تحریم جریان معترض در انتخابات است.
اما برای اصلاح باید جامعه را همراه کرد؛ همراه کردن جامعه جز از طریق حضور ممکن نیست؛ باید مطالبه را فریاد زد و رأی دادن فریاد مطالبه است؛ مهمترین ایراد جریان نقد قدرت در این سالها، این بوده است که تنها به اصلاح حاکمیت فکر میکند؛ باید رویش را سمت جامعه کند و این جز از طریق حضور مهیا نخواهد شد.
نمیشود تنها از حاکمیت، تقاضای اصلاح یکطرفه داشت؛ بیآنکه آحاد جامعه بخواهند، فراموش نکنید که احمدینژاد را این مردم خواستند؛ ذائقه این جامعه هنوز احمدی نژاد میپسندد.
آیا آنچه ما اصلاح میدانیم را اکثریت جامعه مطالبه میکنند؟ آیا الویت اول آنها محسوب میشود؟ باید رأی داد؛ بعد از طریق همین نهادهای رسمی نظام، جامعه را همراه کرد، تا مطالبه کنند؛ همزمان از طریق قانونگذاری و قدرت اجرائی، اصلاحات را ولو تدریجی و بطئی مطالبه کرد؛ آنگاه میتوان انتظار داشت که حاکمیت اصلاح را بپذیرد؛ غیر این یا باید خاموش شد و یا کمر بست برای خون دادن.