آقا مصطفی با یک شور و شوق و حال و هوای عجیبی طی مسیر میکرد، درست مثل عاشقی که به دیدار معشوق میرود. در آن چند ساعتی که از اهواز به یاسوج میرفتیم، آقامصطفی که خود روحانی عارف و دل سوختهای بود مرتب تعریف آقا عبدالله را میکرد. من قبل از آن آقاعبدالله را دیده و به منزل پدر ایشان که بسیار ساده و دارای نورانیت خاصی بود رفته بودم. اما حالا میرفتیم تا از برکت وجود نورانی او بهره بیشتری ببریم.»
اینها کلمات شیفتهواری بود که از قلم صادق و پاک «سیدعلی بنی لوحی» تراوش کرده است. روایت بنی لوحی در این کتاب به گونهای است که خواننده کتاب یک سر جام شوریدگی مطالعه را سر میکشد.
نویسنده «عبدالله» با نامگذاری کتاب به نام کوچک «شهید عبدالله میثمی» کوشیده است تا ضریب صمیمیت و صداقت را بالا ببرد. او با نگاه عالمانه ای به سیره زندگی عالم عامل «شهید میثمی» پرداخته است. زیبایی کتاب زمانی جلوهگر میشود که بنی لوحی با ظرافت خاصی در صفحات فرد کتاب برشهای جذابی از «منشور روحانیت» که فرمان راهبردی امام خمینی(ره) به مدارس علمیه و روحانیت میباشد، را آورده است؛ برخی از تکههای طلایی منشور روحانیت که در کتاب «عبدالله» آمده است از نظرتان میگذرد؛
«از روحانیت راستین اسلام و تشیع جز این انتظاری نمیرود که در دعوت به حق و راه خونین مبارزه مردم خود اولین قربانیها را بدهد و مهر ختام شهادت باشد»
(عبدالله ص 23)
«تردیدی نیست که حوزههای علمیه و علمای متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع مهمترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات و انحرافات و کج رویها بودهاند.»
(همان ص 27)
«علمای اصیل اسلام هرگز زیر بار سرمایهداران و پول پرستان و خوانین نرفتهاند و همواره این شرافت را برای خود حفظ کردهاند.»
(همان ص 45)
«چه عزتی بالاتر از این که روحانیت با کمی امکانات تفکر اسلام ناب را بر سرزمین افکار و اندیشه مسلمانان جاری ساخته است.»
(همان ص 55)
«امروز عدهای با ژست تقدس مأبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام میزنند که گویی وظیفهای غیر از این ندارند»
(همان ص 61)
«خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزههای علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظهای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند. اینها مروج اسلام آمریکاییاند و دشمن رسولالله (ص)».
(همان ص 63)
سیدعلی بنی لوحی، نویسنده کوشای دفاع مقدس، اگر خاطره مینویسد، اگر متن ادبی مینویسد، اگر حتی عکسی از شهید میثمی در کتاب آورده است، تمام دغدغهاش تفکر و اندیشه است.
یعنی مخاطب را با آن عکس و خاطره به اندیشیدن وا میدارد. آن هم اندیشیدنی از نوع اسلام ناب محمدی (ص).
با توجه به این نکته که «شهید عبدالله میثمی» از طلبههای شهید به شمار میرود، پیشنهاد میشود که عزیزان طلبه این کتاب را بخوانند و نشر دهند. در پایان یک برگ از کتاب صد و هفتاد برگی «عبدالله» از نظرتان می گذرد؛
«به مهاباد رفته بودیم. کردستان شلوغ بود و هر لحظه انتظار حملهای را داشتیم. بچههای سپاه ناچار بودند با ماشینهایی تردد کنند که روی سقفش تیربار نصب شده باشد.
از جلوی خانهای رد میشدیم. دری باز شد و زنی به طرف ما آمد. گفت: من با شما کار دارم. مخاطبش حاج آقا میثمی بود. بچههای مهاباد از نزدیک شدن آن زن جلوگیری کردند. زمانی بود که دشمن از هر وسیلهای، حتی زنان به ظاهر محجبه، برای ضربه زدن و از بین بردن شخصیتها استفاده میکرد.
حاج آقا میثمی تا دید از نزدیک شدن آن زن جلوگیری میکنند، با تبسم گفت: «کاری نداشته باشید، بگذارید نزدیکتر بیایید و حرفش را بزند.» آن زن همسر یکی از ضد انقلابیون دستگیر شده بود و برای همین موضوع کمک میخواست.
حاج آقا میثمی، به آرامی به حرفهای زن گوش کرد. اسم و رسمش را پرسید و یادداشت کرد. وقتی برگشتیم، با وجودی که در سپاه مهاباد مسئولیتی نداشت. برای حل مشکل آن زن اقدام کرد.»