کد خبر 234742
تاریخ انتشار: ۱ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۰:۲۹

حجت‌الاسلام مهدوی مؤلف کتاب دولتمرد چهارم با اشاره به اثر «قلب اسلام» به قلم حسین نصر گفت: همان طور که از نام این کتاب پیداست، آقای نصر می‌خواهد قلب اسلام را معرفی کند اما او تصوف و صوفی‌منشی را مرکز ثقل آموزه‌های اسلامی می‌داند.

سرویس فرهنگی مشرق - حجت‌الاسلام منصور مهدوی از جمله محققان و پژوهشگرانی است که به پژوهش درباره زوایای شخصیتی و زندگانی سید حسین نصر پرداخته است و در همین زمینه دو کتاب «سنجش سنت» و «دولتمرد چهارم» را به رشته تحریر درآورده است.

وی هدف خود را از تألیف این دو اثر، فراهم آوردن بستر مناسب برای تعامل واقع‌بینانه و هوشمندانه با گفتمان سنت‌گرایی و سیدحسن نصر معرفی می‌کند.

حجت‌الاسلام مهدوی معتقد است: امروز گفتمان‌های پرشماری با کمک نظام در فضای فکری کشور جریان دارند و نهادهای فرهنگی می‌توانند با معرفی علمی و دور از هیاهو، ضمن بیان قوت‌ها و ضعف یک تفکر، فرصت‌ها و چالش‌های آن را نیز برای نظام جمهوری اسلامی فراهم کند.

کتاب دولتمرد چهارم در اواخر بهار امسال با حضور محمد رجبی رئیس کتابخانه مجلس رونمایی شد. از این رو گفت‌وگویی را با مؤلف این کتاب انجام دادیم که بخش دوم و پایانی آن در ادامه می‌آید:

 

بر اساس نظر سنت‌گراها «سلطنت» الگوی کاملی است و خلافت را در کنار آن می‌پسندند

* می‌خواهیم بدانیم که آقای سید حسین نصر از کدام یک از مکاتب فلسفی تأثیر پذیرفته و دیدگاه او درباره ولایت فقیه و جمهوریت چه بوده است؟

سنت‌گراها به لحاظ تفکری، یک گفتمانی دارند که این گفتمان بر تفکر آقای نصر نیز حاکم است همان طور که بر سایر سنت‌گراها در سایر نقاط جهان حاکم است. آقای نصر و سنت‌گراها در خصوص حکومت، قائل به این هستند که حکومت تا جایی که امکان دارد باید در قالب‌های تعریف شده سنتی باشد.

یکی از رایج‌ترین انواع قالب‌های تعریف شده حکومت سنتی، سلطنت است، آنها سلطنت را پسندیده و می‌پذیرند و معتقدند این ساختار حکومتی به لحاظ اینکه سالیان سال در میان سایر نهادهای جوامع سنتی رشد پیدا کرده و بعضاً نقاط ضعف آن نیز حل و فصل شده است بنابراین بر اساس نظر سنت‌گراها و آقای نصر، «سلطنت» یک الگوی کاملی است و در عالم اسلام، خلافت را در کنار سلطنت می‌پذیرند؛ بدین معنا که خلافت به عنوان یک نمونه حکومت سنتی که در کنار سایر نهادها توسط سنت ایجاد شده، جایگاه داشته و این گفتمان باعث رشد مردم می‌شود اما نهادهای دیگری که این خصوصیت را ندارند قائل به خلافت و سلطنت نیستند بلکه معتقدند این نهادها اولاً به پرورش سنتی انسان‌ها کمک نمی‌کنند دوماً آنها را عموما نهادهایی می‌دانند که بعد از انقلاب کبیر فرانسه و با عناوینی مانند جمهوری و ... ایجاد شده‌اند و در این قالب‌ها خود را نشان می‌دهند از این رو آنها را نمی‌پذیرند و همان طور که در جلد قبلی این کتاب به نام «سنجش سنت» اشاره کردم مجموعه کتابی به نام «فیلسوفان زنده» در غرب انتشار پیدا کرد که یک جلد آن به آقای نصر اختصاص پیدا کرد، هر چند برخی از افراد در غرب، اعتقاد دارند که جای آقای نصر در این کتاب‌ها نبود.

نصر با حکومت‌هایی که کلید واژه انقلاب در آن وجود دارد مخالف است

*یعنی رتبه علمی او را پایین‌تر می‌دانند؟

فردی مانند اورام استرول که از جمله شخصیت‌های برجسته فیلسوفان  تحلیلی است صریحاً در کتاب خویش می‌نویسد: اخیراً جلد 25 این کتاب چاپ شده، اسمی از فیلسوفان غرب را می‌آورد و بیان می‌کند که اسم آقای نصر نیز در میان آنها ذکر شده است او می‌گوید: من تاکنون اسم آقای نصر را نشنیده‌ام.

* در حالی که آقای نصر تمام کتاب‌های خود را به زبان انگلیسی می‌نوشت؟

بله، اورام استرول از اینکه اسم آقای نصر در میان فیلسوفان برجسته ذکر شده تعجب می‌کند. فردی، مقاله‌ای را درباره سید حسین نصر می‌نویسد و می‌خواهد نسبت تفکر او را با ولایت فقیه در شیعه ارزیابی کند، ‌آقای نصر سعی می‌کند که موضع‌گیری صریحی درباره ولایت فقیه نداشته باشد البته بنده پاسخ آن را به صورت خلاصه در کتاب سنجش سنت آورده‌ام؛ سید حسین نصر با گونه‌های حکومتی که بعد از جمهوری و یا انقلاب فرانسه ایجاد شدند و کلاً با حکومت‌هایی که کلید واژه‌ انقلاب در آنها وجود دارد مخالف است.

نوعی اشعری‌گری و تعطیل عقل در تفکر سنت‌گراها موج می‌زند

* اگر بخواهیم عقل فلسفی را در نظر بگیریم این موضوع چگونه اتفاق خواهد افتاد؟ چطور آقای سید حسین نصر هم طرفدار فلسفه است و بر اخلاق نیز تأکید دارد و از طرف دیگر، این قدر سنتی؟ به نظر می‌رسد نوعی رفتار پارادوکسی کال باشد؟

آقای نصر و کل سنت‌گراها به لحاظ فکری با ادبیات تعقل و خردگرایی صحبت می‌کنند اما اگر لایه‌های زیرین تفکر آنها را رصد کنیم متوجه خواهیم شد که نوعی اشعری‌گری، نوعی تعطیل عقل و دل‌بستن به یک سری از قالب‌های خشک و سربسته در آن موج می‌زند رفتارشان در مواجهه با سنت نیز دقیقاً همین طور است.

چه معنا دارد که ما بگوییم زمانی که انسان در سنت، زندگی می‌کرد همواره به سوی تعالی حرکت می‌کرد مگر ما نمی‌توانیم هم اکنون جامعه هزار ساله خود را در گذشته مورد رصد قرار دهیم مبنی بر اینکه مثلاً در یک مقطع‌هایی جامعه در انحطاط اخلاقی و معنوی نبوده باشد، بلکه در برهه‌هایی عمق معنوی جامعه به شدت کاهش پیدا کرده و انواع و اقسام فسادها در جامعه موج می‌زد البته موقعیت‌هایی هم بوده که ایمان مردم زیاد شد و سطح اخلاق رشد کرده است از این رو چطور می‌توان گفت هر آنچه که در گذشته اتفاق افتاده همه‌اش خیر و خوبی بوده است.

مگر در دوران سنت نبود که حکومت‌هایی مانند اموی و عباسی و پادشاهان ستمگر وجود نداشتند پادشاهانی که اجازه آموختن علم را به مردم نمی‌‌د‌ادند. در خود اروپا پیش از دوران تجدد چقدر ظلم و جور رواج داشت. جورهایی که آنها روا داشتند شاید قابل محاسبه نباشد. آیا این حکومت ها عین عدالت است؟! این نحوه برخورد یعنی همان تعطیل عقل! مثل اینکه شما وارد یک جمعی شوید و سپس بگویید همه آنها انسان‌های خوبی هستند یا همه آنها بد هستند این حرف بی‌ربطی است چرا که ابتدا باید یک ارزیابی داشته باشیم آنها می‌گویند همه سنت، خوب است، دوران تجدد و مدرنیته به صورت اکثری بد و شر است این حرف هم قابل قبول نیست حتی تفکر ناب شیعی در جمهوری اسلامی نیز این حرف را نمی‌زند و هیچ کس نمی‌گوید قرن شانزدهم به این طرف، هر آنچه که در اروپا تولید شد به لحاظ فکر و صنعت، مظهر شرّ است کسی چنین ادعایی نمی‌کند که چنین برداشتی، اوج بی‌‌انصافی خواهد بود.

دنیای غرب اگر چه در بعضی از حیطه‌ها تنزل کرده اما در برخی از عرصه‌ها واقعا پیشرفت داشته و اتفاقا در همان عرصه‌ها نیز برای ما الگوست و در واقع به خاطر همان عرصه‌هاست که امروز به دنیا آگاهی می‌بخشد هر چند نقاط ضعف فوق العاده‌ای هم داشته باشد از این رو هیچ کس نباید تمام این موارد را با هم تلفیق کند و بگوید چون ما از سنت بیرون آمده‌ایم و شکل حکومت، مردم و یا جامعه، سنتی نیست پس هر چیزی که در این فضا تولید می‌شود شرّ است این حرف درستی نیست.

آقای نصر شیعه است اما صوفی‌منش!

*اساساً به لحاظ مذهبی سید حسین نصر چگونه فردی است؟

او شیعه است اما صوفی‌منش، صوفیه نیز مناسک و رفتارهای خاص خویش را دارد؛ سید حسن نصر در آثارش آورده است که «جواد نوربخش آموزگار تصوف من بوده است». مشخص است جواد نوربخش چه کسی است! او قطب یک فرقه و شخصیتی است که با حکومت پهلوی ارتباط بسیاری داشت و سالیان سال است که در انگلیس زندگی می‌کرد همچنین آقای نصر، ارتباط بسیار قوی‌ای با اسماعیلیه داشت. اسماعیلیه از جمله فرقی است که مسلمانان در محکومیت آنها اجماع دارند.

آقای نصر مهمترین آموزه اسلام را تصوف می‌داند

* رابطه او با آقاخان‌‌ها چطور است؟

همان‌طور که خود آقای نصر اذعان کرده، در یکی از سال‌های دهه 40 از او دعوت می‌شود به دانشگاه آمریکایی بیروت برای تأسیس کرسی اسلامی آقاخان و فعالیت‌های علمی را ترتیب دهد از این رو برخی از کارهای علمی خویش را در آنجا عرضه و سخنرانی‌های متعددی انجام می‌دهد که حاصل این سخنرانی‌ها کتاب «اسلام، آرمان‌ها واقعیت» این کتاب یک خوانش بسیار نزدیک به تصوف و اسماعیلیه از اسلام دارد که اسلام را بیشتر یک دین اخلاقی و فارغ از کنش‌های اجتماعی معرفی می‌کند از قضا این کتاب در کشورهای آسیای جنوب شرقی، طرفدارهای زیادی پیدا می‌کند و حتی در کشورهایی مانند اندونزی که به اسلام اعتقاد دارند رهبران آنها نیز به این کتاب تمایل زیادی پیدا می‌کنند و لایه اصلی تفکر اسلامی آقای نصر، تصوف است.

همان طور که بسیاری از آقای نصر طرفداری می‌کنند یکی ویژگی‌های برجسته وی را این عنوان می‌کنند که بعد از واقعه یازدهم سپتامبر از جمله معدود کسانی است که به نفع اسلام، کتابی را با عنوان «قلب اسلام»  نوشت. همان طور که از نام این کتاب پیداست می‌خواهد قلب اسلام را معرفی کند که کانونی‌ترین آموزه اسلام چیست از نظر آقای نصر در این کتاب و البته در کتاب‌های دیگر، کانونی‌ترین و مرکز ثقل آموزه‌های اسلامی، تصوف و صوفی منشی است.

هیچ‌گاه نباید از سنت‌گراها انتظار برهان داشت

* چرا به چه دلیل؟ آقای نصر چه برهانی در این خصوص ارائه می‌دهد؟

تفکرات سید حسین نصر اینگونه است. هیچ گاه نباید از سنت‌گراها انتظار برهان داشت اگر چه اینجا مباحث دینی مطرح است اما در مباحث فلسفی حتی یک کلمه از برهان نیز صحبت نمی‌کند و این موضوع یکی از نقاط  ضعف آنها به شمار می‌رود.

سید حسین نصر در کتاب «قلب اسلام» می‌گوید: مهمترین آموزه اسلام، تصوف است و تمام آموزه‌های دیگر با این معنا پیدا می‌کند و در نسبت با این آموزه، هویت پیدا می‌کنند و جالب اینجاست او در این کتاب، از لشکرکشی به خاورمیانه‌ دفاع می‌کند؛ یعنی کتابی که به گفته بعضی‌ها امتیازی برای نصر است، در زمره آثاری است که اسلام ستیزی غرب و حمله نظامی آنان را تایید می‌کند.

کتاب «قلب اسلام» با اسم اسلام از کار آمریکا در حمله به مهد سنت یعنی خاورمیانه، سنتی‌ترین جای دنیا، و کانون خیزش پیامبران دفاع می‌کند.

 

 

عرفانی که سنت‌گراها از ابن عربی ارائه می‌دهند نازا است

* اگر قائل به این باشیم که سیدحسین هنر، صوفی مسلک است دیدگاه او درباره ابن عربی چطور است؟

سیدحسین نصر، «ابن‌عربی» را به عنوان یک شخصیت برجسته در حوزه عرفان، ستایش می‌کند اما به نظر من همان طور که در کتاب «سنجش سنت» نیز آمده است خوانش او از عرفان یک خوانش نازا و سترون است یعنی عرفان شیعی و حتی عرفانی که خود ابن عربی به ما آموزش می‌دهد یک عرفان، کنش‌گر در عرصه اجتماع است درست است که شما را دعوت به تصفیه ذات و باطن و دعوت به تهذیب می‌کند اما انگشت اشاره‌اش را به سوی اجتماع دراز می‌کند و می‌گوید حالا که تو صاف شدی به درون جامعه برگرد و باید عده‌ای را به خلوص نیت برسانی؟ اما عرفانی که سنت‌گراها از ابن عربی، قیصری، و از سایر شخصیت‌های عرفانی ما ارائه می‌کند اصلاً و ابداً این خصوصیت‌ها را ندارد.

به طور مثال، شخصیتی مانند ابن عربی، به صراحت در حفظ حدود جغرافیایی و اعتقادی مسلمان‌ها با غیر مسلمان‌ها به شدت تأکید می‌کند و بنده نیز سند این سخن را در کتابم آورده‌ام.

ابن عربی در نامه‌ای به یکی از حاکمان جهان اسلام می‌نویسد و می‌گوید: شنیدم در حکومت تو عده‌ای از سایر ادیان مثلاً افرادی که عیسوی مذهب هستند که ناقوس می‌زنند و در خیابان‌ها با علائم خاص خودشان رفت و آمد می‌کنند و این بسیار ننگ است برای کسی که چنین اتفاقی در حکومت او بیافتد» و سپس به فرمان یکی از خلفا ارجاع می‌دهد و می‌گوید: مگر ندیدی که خلیفه دوم گفته است پیروان سایر ادیان حق ندارند در غیر از خانه‌ها و کلیساهایشان این کارها را انجام دهند و حق ندارند از خیابان‌های اصلی شهر عبور کنند بلکه باید از کوچه پس کوچه‌ها عبور کنند باید تعهد دهند کوچکترین اقدامی علیه اسلام و مسلمان‌ها نکنند و حدود 10 - 15 تعهد از آنها گرفته بود که اگر کوچکترین تخلفی انجام دهند دیگر شهروند جهان اسلام به حساب نیامده و با آنها سخت‌ترین رفتارها صورت خواهد گرفت.

ابن عربی در ادامه خطاب به آن حاکم اسلامی می‌گوید: مگر ندیدی خلیفه دوم چه گفته است تو این دستورهای او را زیر پا می‌گذاری! اصل کلام اینکه فردی ماند ابن عربی نسبت، به حفظ انسجام درونی جهانی اسلام به لحاظ اعتقادی این طور اصرار می‌کند و به چنین نامه‌ای استناد می‌کند.

اتفاقاً یکی از ویژگی‌های سنت‌گرایی که آقای نصر از آن تبلیغ می‌کند این است که نسبت به سایر ادیان حتی از مرز بندی‌های معمول بپرهیزیم چون آنها پیرو طریقت شازلیه‌اند.

* می‌شود کمی بیشتر درباره طریقت شازلیه‌ توضیح دهید؟

شازلی‌ها پیرو قطبی هستند که میان مسلمان‌ها و سایر ادیان، مرزهای اعتقادی معینی قائل نیستند و معتقدند همین قدر که همه ما نسبت به خدا حب داریم و از یک دین خاصی پیروی می‌کنیم کافی است و تأکید آقای نصر نیز بر سلم و سازش مطلق نسبت به سایر ادیان است در حالی که اکنون در حکومت ما مسیحی، یهودی و اهل سنت با چندین فرقه‌هایی  که دارند در کمال آسایش و امنیت زندگی می‌کنند اما شیعه‌های ما در کشورهای سنی مذهب، بعضاً نمی‌توانند کوچکترین مناسک خود را انجام دهند.

ده‌ها سال است که در یک کشور اروپایی، شیعیان یک مسجد هم ندارند و همانند یهودی‌های آلمان هیتلری که مورد طعن و تحقیر بودند با آنها رفتار می‌شود. برخی کشورهای سنی مذهب و افراطی خاورمیانه هم شیعیان و رهبران آنها را تحت شدیدترین فشارها و شکنجه‌ها نگه می‌دارند. در حالی که ما در تفکر شیعی به سایر ادیان و فرق اسلامی احترام می‌گذاریم و معتقدیم مرزهای اعتقادی باید حفظ شود یعنی امنیت و سازش، اما در عمل، به لحاظ نوع باورها هر فردی باید بداند به چه چیزی اعتقاد دارد. البته شاید برخی بگویند در عین رعایت حقوق شهروندی، لازم است جمهوری اسلامی در مواجهه با برخی اقلیت‌ها دقیق‌تر رفتار کند.

نصر با گفتمان‌هایی که عقل را محدود می‌کنند راحت‌تر کنار می‌آید

اینکه ما بگوییم هر آنجه را که ادیان مختلف به آن اعتقاد دارند صحیح است نه تنها به لحاظ نظری آنها حرف ما را می‌پذیرند بلکه چنین سخنی با عقل هم سازگار نیست و البته سنت‌گراها چنین اعتقاداتی دارند و اتفاقاً این نکته یکی از نقاط ضعف آنها نیز، به شمار می‌رود و بنده به دکتر اعوانی هم این مطلب را گفتم که شما به لحاظ تفکری معتقدید: ما سنت‌گرا هستیم؛ چه افرادی که در کشورهای اسلامی از تجدد صحبت می‌کنند و چه افرادی که در غرب هستند همگی با مدرنیته و تجددگراها فرق داریم. اما نهایتاً به لحاظ نظری به یک جا می‌رسیم که خود غربی‌ها می‌گویند ما برای اینکه یک زندگی مسالمت‌آمیز در جامعه ایجاد کنیم باید بپذیریم همه افراد با هر اعتقاد دینی، حقیقت را می‌گویند و ما نمی‌توانیم یکی را بر دیگری ترجیح دهیم شما که سنت‌گرا هستید نیز این سخن را می‌گویید و معتقدید ادیان متعلق به دوران سنت، سراسر حقیقت است آنها در این ادیان، فارغ از اَشکال بیرونی و مناسکی که دارند در نهاد خودشان از یک حقیقت واحدی سرچشمه گرفته‌اند؛ از این‌رو نباید به ظواهر آنها توجه داشت مثلاً فرد بودایی که به درون غار می‌رود با فردی که به کعبه و نماز جمعه و مسجد می‌رود تفاوتی با هم ندارند و اصولاً چنین مواردی اهمیت ندارند و تمام آنها راست و حقیقت‌ هستند.

شما اندکی مبنا را تغییر می‌دهید و سرمنشأ را طور دیگری تعریف می‌کنید اما در عمل، همان حرف را می‌زنید آیا می‌توان پذیرفت دینی مانند اسلام که توحید را عرضه می‌کند، توحیدی که اگر درست معنا شود و تمام ابعاد زندگی ما را فرا بگیرد ما باید خودمان را در مرز نیستی قرار دهیم چون اوست که همه کار انجام می‌دهد در عین اینکه اختیار با ماست. حال این توحید چگونه می‌تواند با تثلیث مسیحیت سازش داشته باشد ما می‌گوییم یکی! اما آنها می‌گویند سه تا! و چگونه می‌توان این دو نگرش را در کنار هم قرار داد؟!

بعضی جاها این آموزه‌ها دقیقاً به مرز تناقض می‌رسند که اگر فردی بخواهد آنها را بپذیرد باید به اجتماع تناقض قائل شود و این محال است بنابراین این یکی از نقطه ضعف‌هایی است که حاکی از گریز از خِردگرایی است که از تعقل حرف می‌زنند اما عملاً وقتی می‌خواهند با موضوعات، روبه‌رو شوند گویی از به کارگیری این خِرد، گریزان هستند.

* شاید بتوانند با مکتب تفکیکی‌ها راحت‌تر کنار آیند؟

بله، با این گفتمان‌، قرابت زیادی دارند با گفتمان‌هایی عقل‌گریز یا کسانی که عقل را تقلیل داده و سعی می‌کنند عقل را محدود کنند خیلی راحت‌ کنار می‌آیند.

شخصیت‌هایی که نصر به عنوان الگوی خویش معرفی می‌کند یکی از لطایف روزگار ماست

* رابطه سیدحسین نصر با فردید چگونه بود؟ و تا چه اندازه از او تأثیر پذیرفت؟

رابطه شخصی آقای نصر با فردید، رابطه حسنه‌‌ای نبود کما اینکه خود او هم این مطلب را در چند جا اظهار می‌دارد اما نقطه اشتراکی که خود نصر بیان می‌کند این است که می‌گوید من و فردید هر دو نسبت به غرب، خوش‌بین نبودیم و حاضر نبودیم که محصولات فکری غرب را کاملاً بپذیریم البته برخلاف جریان رایج آن روز و امروز!

همان ‌طور که آقای محمد رجبی در جلسه رونمایی کتاب «دولتمرد چهارم» عنوان کرد فارغ از شخص فردید، طیف شاگردان فردید، اکثراً کسانی هستند که در عرصه قبل از انقلاب، تحت عنوان مبارز انقلابی فعال بودند و بعد از انقلاب به عنوان شخصیت‌‌های حاضر در صحنه، نقش آفرینی کردند یعنی آنها اولاً حکومت دینی را به معنای موجودش در جمهوری اسلامی می‌پذیرند دوم اینکه به رهبری یک مرجعیت دینی باور دارند و سوم، بر این باورند آموزه‌هایی که فرامی‌گیرند باید مابه‌ازایی در عالم خارج ایجاد کنند.

یکی از اختلافات شاگردان فردید با نصر این است که آقای نصر می‌گوید تمام آنچه که شما از دین می‌آموزید صرفاً برای این است که این روح آلوده به هوی و هوس را مهار کنید اما اینکه این آموزه‌ها همانند آینه‌ای باشد که در جامعه انعکاس پیدا کند، نه چنین نگرشی در تفکرات نصر وجود ندارد بنابراین شخصیت‌هایی که نصر به عنوان الگوی خویش معرفی می‌کند فردی مانند غزالی است؛ شخصیت صوفی‌منش عزلت‌نشین است و البته عالم و اهل تهجد و عبادت. این هم یکی از لطایف روزگار ماست که غزالی، هم شخصیت محبوب نصر سنت‌گرا و هم سروش تجددگرا است و این نکته قابل توجهی است.

 

نقد پورجوادی به نصر: گویی تفکر سنت‌گرایی نمی‌خواهد برای این دنیای ما کاری انجام دهد

آقای پورجوادی در عین اینکه یک جاهایی احترام استادی آقای نصر را حفظ می‌کند اما به لحاظ تفکری، نمی‌تواند تفکر گفتمان سنت‌گرایی آقای نصر را بپذیرد و در جاهایی نیز آن را نقد کرده است.

به یاد دارم که یکی از نشریات، نقدی جدی نسبت به آقای نصر وارد کرد از قضا با انتقاد و گلایه آقای نصر مواجه شد و گفت: «من توقع نداشتم آقای پورجوادی که زمانی هم بر سر درس و بحث ما حضور داشتند چنین حرفی را بزند». اما انصافاً آقای پورجوادی حرف درستی زده بود و در آن نقد خود گفته بود که سنت‌گرایی به حرکت‌های بنیادگرایانه، پهلو می‌زند حرکت‌‌هایی که هیچ‌گونه حضوری در جهان اسلام ندارند؛ ذهن، روحشان، آمال و آینده‌شان در گذشته دوری قرار گرفته که دسترسی به آن ممکن نیست و برای در‌هم‌پیچاندن نظم‌ کنونی، دست به هر تخریبی می‌زند از این‌رو آقای پورجوادی می‌گفت: این تفکر، فرزند زمانه خویش نیست و گویی این تفکر سنت‌گرایی نمی‌خواهد برای این دنیای ما کاری انجام دهد. همچنین آقای دکتر داوری نیز چنین صحبتی را داشته‌اند البته با کمی تغییر. وی معتقد بود: سنت‌گرایی طرحی برای آینده ندارد یعنی فقط حرف‌هایی را می‌زند؛ به طور مثال شما در جایی می‌نشینید و به یاد می‌آورید که در دوران دبیرستان چه خوشی‌هایی داشته‌اید، اینکه فارغ البال بودید، صبح‌ها سر کلاس می‌رفتید و عصرها وقت‌تان آزاد بودید کارهای زیادی را که دوست داشتید انجام می‌دادید و اکنون می‌خواهید با آن خوشی‌ها نیز زندگی کنید.

کمترین تأثیر این اتفاق آن است که زندگی امروزتان بی‌تحرک شده و کاری برای ساختن امروز نخواهید کرد و آینده نیز کاملا به دست تقدیر سپرده شده و سنت‌گراها نیز چنین تفکراتی دارند بنابراین این تفکر برای مردمی که تحرک اجتماعی دارند در حکم سمّ مهلکی است.

یعنی فکر کنید شخصیتی مانند حضرت امام (ره) با تکیه بر عرفان اسلامی، گونه‌ای از عرفان و دین‌داری را برای مردم تبیین می‌کند بدین معنا وقتی که انسان پاک و خوبی شدید تازه ابتدای مسئولیت‌ها است و این نگرش با این نوع تفکر که بگویند تو برای اینکه بخواهی بهتر شوی باید در کنج خانه بنشینی، یکسان نیست و امام راحل چنین تفکری را برای پیر و جوان، ایرانی و غیر ایرانی در کل جهان اسلام تبیین کرده است که شما باید در عرصه اجتماع فعال باشید اما تفکر سنت‌گرایی می‌گوید رو به قبله و سر سجاده بنشین، تسبیح به دست بگیر و ذکر بگو! این تفکر خیلی خطرناک است.

حسین نصر  نه تنها حکومت ولی فقیه را نمی‌پذیرد بلکه با آثارش اصل آن را به حاشیه می‌برد

* آقای مهدوی! آیا دکتر نصر ارتباطی یا حجتیه‌ای‌ها نداشته است؟

گمان نمی‌کنم، و البته خبر ندارم. طیفی از روشنفکران ما که لحاظ نظری و عملی، علیه نظام جمهوری اسلامی فعالیت می‌کنند تقیّدات این افراد به لحاظ دینی یا کم است یا اصلا تقیّدی به دین ندارند، عده دیگری هم هستند که با عنوان تفکر سنت‌گرایی، از دین، قرآن و دیانت حرف می‌زنند این افراد نیز همان طور که آقای نصر معتقد است می‌گویند: من امیدوارم حکومتی در ایران سر کار بیاید که نماینده حرف مردم باشد مفهوم این حرف چیست؟ نشان می‌دهد که وی هم مشغول انجام کارهایی است. حداقل تا آنجایی که ما خبر داریم به لحاظ نظری!

همان طور که خود نصر تصریح می‌کند حکومت ولی فقیه را نمی‌پذیرد و به لحاظ عملی، با آثارش طرحی را پی‌ریزی می‌کند که این قالب معنوی باشد اما در واقع، اصل حکومت را به حاشیه ببرد.

گونه‌های دیگری از تفکر وجود دارند که البته آنها هم دینی‌اند اما آنها نیز با این حکومت، سازگاری ندارند از این رو وقتی درباره یکی از این موارد فکر می‌کنیم سریعاً موارد دیگر نیز در ذهن تداعی می‌شوند از این رو لزومی ندارد این تفکرات در عمل، یک اتاق فکر واحد داشته باشند البته شاید هم اینگونه باشد و ما از آن خبر نداریم. بنابراین حاصل و غایت کار آنها این است که می‌خواهند یا حکومت دینی نباشد و یا اگر هم دینی است به این شکلی که یک مرجع تقلید و یا مجتهد (کسی که بر فقه مسلط است) رهبری جامعه را برعهده دارد نباشد. وقتی می‌گویم مجتهد، موضوعیت دارد چرا که آنها نمی‌خواهند شریعت در جامعه حکومت کند از این رو می‌گویند بیایید از اخلاق حرف بزنیم اما نگویید فقه. مثلاً کسی برای ما تعیین نکند که این لیوان آب، حرام است یا حلال.

سیدحسین نصر معتقد است اشکالی ندارد از اخلاق فردی هم صحبت شود اما اینکه شریعت بخواهد در جامعه حکومت کند و یک فقیه بگوید که آیا این کار جایز است یا جایز نیست نه او این را نمی‌پذیرند.

آقای نصر نه تنها اعتراضی به حکومت مظهر تجدد نداشت بلکه در حساس‌ترین روزها به کمک آنها می‌رفت

* در واقع نوعی اومانیسم الحادی است؟

شاید برخی از آنها الحادی نباشند و به لحاظ دینی، خیلی از افراد به نماز و روزه هم اعتقاد دارند اما عموماً بر این باورند که نباید شریعت حکومت کند بنده چندین مرتبه مشاهده کرده‌ام بعضی از افراد که جزو شخصیت‌های اصلی روشنفکری ما بعد از آقای سروش هستند و کتاب‌هایی را از آقایان سنت‌گرا ترجمه کرده‌اند به صراحتاً نوشته‌اند که ما باید به دنبال یک الگویی باشیم که دیگر شریعت نتواند در آن حرف اول را بزند و سنت‌گراها می‌توانند چنین الگویی باشند.

از این رو آن آقای روشنفکر، هر چند به لحاظ مبانی روشنفکری است ولی به ترویج سنت‌گرایی کمک می‌کند با این نیت که تا جایی که امکان دارد دین در جامعه تقلیل پیدا کند. بنابراین خوانشی که آقایان سنت‌گرا از دین ارائه می‌دهند با آن حرف‌ها سازگار است کما اینکه آقای نصر نیز خیلی راحت با حکومتی که مظهر تجدد، آن هم یک تجدد خشک، بی‌مغز و سطحی! نه تنها کاملا سازگار بود بلکه هیچ اعتراضی نداشت و در حساس‌ترین روزهای آن حکومت نیز به کمک آنها می‌رفت.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس